خوی شکار از نیاکان ما به ارث مانده؛ یعنی زمانهایی که بشرِ دو پا صبح تا شب توی صحرا و جنگل گز میکرد تا با جکوجانوری را برای خوردن پیدا کند.
حتی برخی از دانشمندان حوزۀ زبانشناسی پیدایش زبان را هم یکی از نتایج جانبی تلاش بشر برای شکار موجودات بزرگتر میدانند. (+)
البته که خیلی از اوقات هم نیاکان ما توسط حیوانهای دست و پادارتر طعمه میشدند و برای همین است که ما اینقدر ترسو بار آمدهایم!
حالیا فرهنگ شکار فقط شکل عوض کرده؛ و به زعم من هنوز هم به همان قوت در ما باقی است.
مثلاً وقتی پیاده میخواهیم از خیابان رد شویم، مثل غزالی تیزپا مواظبیم که به چنگ ماشینها نیفتیم.
باری. تکتک ما کماکان به شکار میشویم و شکار میکنیم. بسیاری از ما در حال شکار زیبارویانند، و خیلیها در حال شکار مشتری، عدهای هم در حال شکار ایدههای بکر، تکلیف مردمسوارها هم که روشن است!
یک عده هم این وسط بنا به انواع وسواس و جنون به شکارچی کتاب تبدیل میشوند!
***
غالباً هر روز سری به کتابفروشیهای انقلاب -اعم از نوفروش و کهنهفروش- میزنم و حداقل با یکی دو تا کتاب برمیگردم.
شکار روزانۀ من کتاب است و مسلماً روزهایی که شکار نکنم گرسنه خواهم بود. البته که از قبل به مقدار کافی آذوقه ذخیره کردهام.
من روش کتابخری و کتابخوانی خودم را به 5 مرحلۀ متصلبههم تقسیم میکنم. انجام درست تکتک این مراحل را مسیری ثمربخش برای نتیجه گرفتن از کتابها میدانم. البته تصور هر یک از ما از نتیجه متفاوت است و کتابهای مختلف نیز نتایج مختلفی دارند. درهرصورت منظورم بهبودِ بخش یا بخشهایی از زندگی فرد بر اثر مطالعه است.
مرحله اول:
خریدن کتاب
یکی از اولین مشکلات ورود به دنیای کتابخوانی، چالش انتخاب کتابهای مناسب است.
در این مرحله بیش از هر چیز بهصورت طبیعی در معرض رفتار گلهوار هستیم. پس احتمالاً دنبال کتابهای پرفروشی میرویم که با سلیقۀ عامه بیمه شدهاند.
از کتابهای انگیزشی تاریخ مصرف گذشته تا رمانهای کمارزش، ولی ممنوعالچاپ و کتابهای بیخاصیتی مثل «بیشعوری» و «لطفاً خر نباشید» و غیره در این دسته قرار میگیرند.
خب، پس طبق چه معیاری کتاب بخریم؟
من فکر میکنم پرسش از کتابخوانهای حرفهای گزینۀ مناسبی باشد. حتی لزومی ندارد که به این افراد دسترسی فیزیکی داشته باشیم. مطالعۀ متون آنها راهگشاست. خوانندگان پیگیرِ کتاب میل زیادی به معرفی و ترویج کتابهای خوب دارند.
اتکا به سلیقه و انتخاب افراد متخصص گزینهای امن برای انتخاب کتاب است.
مثلاً من بخشی از مؤثرترین و بهترین کتابها از طریق سعید عقیقی، محمدرضا شعبانعلی و مهدی یزدانی خرم آشنا شدهام.
اما تا ابد و دربارۀ تمام موضوعات که نمیتوانیم از معلمها و افراد متخصص پرسش کنیم. پس حالا به مهمترین موضوع که هر کتابخوانی با شور و شعف از آن برای شما خواهد گفت میرسیم:
از کتابها به کتابها رسیدن
داشتن چند دانه کافی است که شما یک باغ بزرگ بسازید. بعدازاینکه به توصیۀ دیگران با چند کتاب خوب آشنا شدید، دیگر نیازی نیست که مکرراً به آنها رجوع کنید. چون متوجه میشوید کتابهای خوب بهترین معرف دیگر کتابهای خوبند. هر کتابی، مستقیم و غیرمستقیم ما را به سمت کتابهای دیگری هدایت میکند، به چند دلیل:
کنجکاو میشویم دیگر نوشتههای نویسنده کتاب را بخوانیم.
میخواهیم منابع نویسنده برای نوشتن کتاب را مطالعه کنیم.
دنبال پیشنهادهایی که نویسنده در کتاب میدهد میرویم.
موضوع کتاب برایمان دغدغه میشود و میخواهیم دیگر کتابهای آن حوزه را بخوانیم.
و …
کتابها از کتابها پدید میآیند، پس با خواندن هر کتاب به شبکهای از دیگر کتابها متصل میشویم. که شاید ارتباط چندانی به نقطه آغازین نداشته باشند. پس هیچ بعید نیست، پس از خواندن کتابی علمی، طی مراحلی، به شیفتۀ شعر و شاعری تبدیل شویم. سرزمین کتابها مهیجتر از چیزی از تصور میکنیم.
کتاب، گاوصندوق بازِ ایدههای طلایی است.
تفاوت خرید فیزیکی و اینترنتی کتاب
جز در مواقع ضروری مانند مواقعی که کتابی در کتابفروشی موجود نیست، خودتان را از خرید فیزیکی کتاب محروم نکنید. حضور در کتابفروشی شما را در معرض شانس آشنایی با کتابهایی قرار میدهد که حتی روحتان از وجود آنها خبر ندارد.
ضمن اینکه با ورق زدن کتابها و گاه حتی با خواندن یکی دو صفحۀ انتهایی یک کتاب است که میتوان دربارۀ خرید آن تصمیم گرفت، که خب در اینترنت چنین مجالی فراهم نیست.
چند جستار مرتبط با همین مرحله:
یک روش برای کتاب خریدن و مطالعه کردن
کار لذتبخشی که خودتان را از آن محروم میکنید
مرحله دوم:
خواندن کتاب
آلن جیکوبز در کتاب لذت خواندن در عصر حواسپرتی میگوید: از سر هوس بخوانید.
این توصیهای است که من همیشه به دیگر دوستان نیز پیشنهاد میکنم. تنها یک خواننده بیتکلف است که میتواند به لذت حقیقی مطالعه دست بیابد.
از سر هوس خواندن به معنای خوانش سرسری و پراکنده نیست. به معنای توجه به تمایلات درونی و شهود شخصی است؛ بهجای اینکه دنبال سلیقه و اجبار خودمان و دیگران بیفتیم. شاید هنوز آمادگی و میل لازم برای خواندن بسیاری از آثار کلاسیک و مشهور را نداریم. خب، چرا به خودمان فشار بیاوریم؟ بگذارم ببینیم که هوس خواندن آن کتابها به سراغمان میآید.
تجربۀ شخصی: تعداد از کتابهای ادبی و فلسفی که زمان دشوار و غیرقابل فهم میدانستنم، حالا به نظرم سهلخوان و بسیار جذاب به نظر میرسند. (+)
آیا باید همۀ کتابها را تا آخر بخوانیم؟
جز اینکه بعضی کتابها ارزش مطالعۀ کامل ندارند، بعضی کتابها را باید طی ماهها و حتی سالها خواند، ذرهذره، و شاید بین مطالعۀ یک پاراگراف تا پاراگراف دیگر یک فصل فاصله بیفتد، تا بتوانیم به ایدههای کتاب فکر کنیم و تدابیر مناسب برای بهکارگیری آنها بیابیم.
آیا باید همۀ کتابهایی که میخریم بخوانیم؟
خطرناکترین حرفی که شنیدهام این است: «تا کتابایی که دارم رو نخونم، کتاب تازه نمیخرم.» (+)
چنین حرفی یعنی اینکه من درِ تغییر و آشنایی با افکار تازه را به روی خودم ماندهام.
چه کسی گفته سلیقۀ دیروز ما در خرید کتاب هنوز هم معتبر است و ارزش خواندن دارد؟
بهتر است در زندان کتابهایی که داریم محبوس نشویم.
هر کتاب، یک شانس است. وقتی خودمان را از خرید کتاب محروم میکنیم شانس آشنایی با ایدههای تازه را از خودمان میگیریم.
پس تا جایی که وسع مالی ما اجازه میدهد، میتوانیم بدون نگرانی، در خرید کتاب دست و دلبازانه عمل کنیم.
خواندن نسخۀ کاغذی یا دیجیتال؟
با فراگیر شدن اینترنت و موبایل، کتاب را فرصتی برای فاصله گرفتن از ابزارهای دیجیتال است. با این حساب، کتاب کاغذی فرصتی برای مراقبه و آرامش ذهن است.
حمل آسانتر یا قیمت ارزانتر نسخۀ دیجیتالی کتابها توجیه خوبی که برای از دست دادن امتیازات ویژۀ مطالعۀ کاغذی نیست.
مطالعۀ دیجیتال هرقدر هم مؤثر باشد درنهایت همۀ کتابها را شبیه به هم میکند.
اگر تعدادی کتاب توی کتابخانهتان داشته باشید، حتماً متوجه میشوید که هر کتاب جسمیت منحصربهفرد خودش را دارد، وزن، قد، رنگ و دهها فاکتور دیگر، یکایک کتابها را حتی در ظاهر از هم متمایز میکند.
گمان میکنم شکل ظاهری کتاب بر نوعی خوانش مؤثر است. من وقتی نسخۀ اصلی شب یک شب دو را میخوام، حس کاملاً متفاوتی نسبت به نسخۀ افست دارم. در نسخۀ اصلی واژهها با من صمیمیترند، رنگ صفحات چشمم را نوازش میکند و بوی کاغذ مرا به زمان دیگری میبرد.
حتی چرک و لکههایی که در اثر مطالعه در جایجای کتاب باقی میماند نیز میتواند تداعیکنندۀ بسیاری از احوالات صاحب کتاب باشند،
تفاوت کتاب کاغذی یا کتاب دیجیتال مثل فرق خود آدمها با عکس آنهاست. شما دوست دارید به عکس کسی روی کاناپه لم بدهید یا خود او؟
چند جستار مرتبط با همین مرحله:
من میدانم مردم چرا کتاب میخوانند
مرحله سوم:
دوبارهخوانی کتاب
ولادیمیر نابوکف گفته: خواندن یعنی دوباره خواندن.
اگر واقعاً موضوع مطالعه برای ما جدی است چارهای جز دوباره خوانی نداریم.
اصولاً تصور دریافت تمام ایدههای کتاب، آن هم فقط با یک بار مطالعه، غیرممکن است.
مطالعۀ یکباره کتاب شاید به ما تصوری از دریافت ایدهها بدهد، ولی اینکه آیا آن ایدهها را عمیقاً فهمیدهایم و وارد مدل ذهنی و رفتار ما شدهاند موضوع دیگری است.
بنابراین اگر میخواهیم در صف اقیانوسهای بندانگشتی و متوهمان کتابزده نباشیم، باید به کندذهن بودن خودمان اذعان کنیم و پوست کتابها را بکنیم!
حتی اگر یک کتاب را دو بار خوانده باشید متوجه میشوید بسیاری ظرافتها و نکات اصلی کتاب را فقط در نوبت دوم آشکار میشوند.
این فقط رمانهای زرد و کتابهای کمارزش هستند که حتی ارزش یک بار مطالعه را ندارند.
کتابی که ارزش بارها و بارها خوانده شدن را ندارد اصلاً نباید تا پایان خواند.
بااینکه دوبارهخوانی ظاهراً کاری ساده به نظر میرسد، اما دشوارترین مرحلۀ کتابخوانی هم هست.
ممکن است حین مطالعۀ اول یک کتاب خوب سرشار از ذوق بشویم و بگوییم که من این کتاب را بیست بار میخوانم. اما کافی است که مطالعۀ کتاب را تمام کنیم و ببینیم که گاهی سالها طول میکشد و هرگز سراغ آن کتاب را نمیگیرم.
وسوسۀ رفتن سراغ چیزهای جدید و تازه پررنگتر از چیزی است که تصور میکنیم.
پس شاید جدیترین مسئله یک کتابخوان حرفهای این باشد:
چگونه میتوانم علیرغم تمام حواسپرتیها، یک کتاب خوب را حداقل 3 بار بخوانم؟
چند جستار مرتبط با همین مرحله:
آیا از بیسوادی دیگران لذت میبرید؟
یک نکتۀ تکاندهنده از زبان کارل پوپر
بدون توجه به این موضوع نویسندهشدن محال است
مرحله چهارم:
فکر کردن به کتاب
اسم این مرحله را میتوان قدم زدن با کتاب یا بلند فکر کردن دربارۀ کتاب دانست.
اگر یاد دادن بهترین روش یاد گرفتن است پس کار ما در این مرحله، آموزش دادن محتوای کتاب به خودمان و یا شاید دیگران است.
یک روش خوب برای آموزش دادن کتابها
حرف زدن و ضبط کردن. وقتی ضبط میکنی حتی اگر هرگز به آن گوش نکنی، نفسِ کار، جدیت بیشتری به تو میدهد و باعث میشود نظاممندتر صحبت کنی.
در کتاب «چرا باید زیادتر حرف بزنیم»، که چاپ آن تمام شده و فعلاً قصد تجدید چاپ آن را ندارم، تمام تلاشم این بود تا از ایدهای بگویم که آن را یکی از راههای شکوفایی خلاقیت میدانم، اینکه:
ما وقتی حرف میزنیم، توانایی بیشتری برای تجزیهوتحلیل ایدهها و افکار پیدا میکنیم. طوری که حتی خودمان هم غافلگیر میشویم.
بنابراین با گفتن از هر چیزی حتی، میتوانیم مواد لازم برای نوشتههایمان را نیز فراهم کنیم.
تسری کتاب به تمام زندگی و تجربیات گذشته و حال
نکتۀ بسیار بسیار بسیار مهم دیگری که حین فکر کردن به کتاب اهمیت دارد فعال کردن ذهن مصداقیاب است.
گشتن دنبال مصادیق، مثالها و تمام نمونههایی دیگری که به محتوای کتاب مربوط است؛ یعنی فراتر از رفتن از کتاب و اضافه کردن ایدههای خودمان به کتاب.
فکر کردن دربارۀ کتاب یعنی اگر کتاب یک مثال دربارۀ هر موضوع زده، ما سه مثال دیگر هم به آن اضافه کنیم و مصادیق محتوای کتاب را در حداقل 3 جای دیگر هم ببینیم.
چند جستار مرتبط با همین مرحله:
پیشنهادی مهم برای آغاز مسئولیتپذیری در ۲۴ جمله
تندخوانی | پایان عصر مطالعۀ فستفودی؟
یک راز کتابخوانی که کمتر به آن توجه میکنیم
مرحلۀ پنجم:
نوشتن دربارۀ کتاب
نوشتن بهعنوان نظاممندترین نوع فهم و تدریس
من گمان میکنم راه هر کتابخوانی درنهایت به کتابنویسی کشیده میشود. البته بسیاری از افراد این میل را خودشان خفه میکنند یا تلاشهای نیمبندشان به سرانجام نمیرسد.
اما در این مرحله بحث ما نوشتن کتاب نیست. حرف از برونریزی ذهنی و آزادنویسی دربارۀ کتابهایی است که میخوانیم.
اگر در مرحلۀ قبلی با کتابها قدم میزدیمو به بیان شفاهی آنها اکتفا میکردیم. این بار به مستندترین و دقیقترین روش بیان افکار میپردازیم.
کتابها با واژههای مکتوب پدید آمدهاند، پس شاید بهترین راه حقیقی همصحبتی با آنها واژههای مکتوب باشد.
نوشتن از کتاب از همان مطالعۀ اول آغاز میشود، یعنی با کار مهم و مؤثرِ حاشیهنویسی در گوشه و کنار کتاب. من با مداد مینویسم. هایلایت کردن با ماژیک و خط کشیدن زیرِ متن یا یادداشتبرداری و … هیچکدام جای حاشیهنویسی را نمیگیرند. به خاطر همین حاشیهنویسیهای ارزشمند است که ایدههایی مثل تندخوانی در فرایند مطالعۀ عمیق، مهمل به نظر میرسند.
قدر و قیمت حاشیهنویسی را وقتی میفهمیم که مدتی بعد دوبارۀ کتاب را ورق میزنیم، آنجاست که میتوانیم افکار گذشتۀ خودمان دربارۀ کتاب را مرور کنیم و با به مقایسه امروز و دیروز خودمان بپردازیم.
باری، از آزادنویسی دربارۀ کتابها میگفتم. در این مرحله شروع میکنیم به نوشتن از ایدههایی که از کتاب برایمان مانده و یکی از کارها میتواند این باشد:
اگر میخواستیم فصل یا صفحاتی به کتاب اضافه کنیم تا کاملتر شود چه چیزهایی مینوشتیم؟
بعد از آزادنویسی، یک کار بهتر و مؤثرتر این است که نوشتهها را بازنویسی کنیم و با انتشار نوشتهها در سایت، کانال یا پیج اینستاگرامی خودمان، ضمن ترویج کتاب، بتوانیم فرصت گفتگو با دیگران خوانندگان کتاب یا حتی نویسندۀ آن را پیدا کنیم.
من بنا دارم بهزودی با راهاندازی «گروه مروجان کتاب و کتابخوانی»، از اعضای طرح ویژه مدرسه نویسندگی بخواهم که با هم دربارۀ کتابها و کتابخوانی بنویسیم.
چند جستار مرتبط با همین مرحله:
شما برای چه چیزی گریه میکنید؟
نکتۀ نهایی: تمام مراحل بالا همزمان یا با فاصلۀ اندکی از هم قابلاجرا هستند. ضمن اینکه ما در هر روز میتوانیم هر یک از مراحل بالا را برای کتابهای مختلف انجام دهیم. مثلاً ممکن است چند کتاب تازه بخریم، در حال مطالعۀ یک کتاب تازه باشیم، همزمان کتاب دیگری را برای بار سوم بخوانیم و دربارۀ چند کتاب دیگر هم حرف بزنیم و بنویسیم.
+
نکاتی دربارۀ مطالعۀ موثر برای نویسندهها:
1
حرف استیون کینگ
استیون کینگ توصیههای جالب برای نویسندگی دارد و حتی کتابی هم برای سروسامان دادن به توصیهها نوشته است (کتاب از نوشتن). که از میان توصیههای کینگ میتوان به جملۀ زیر اشاره کرد:
«مطالعه مرکز خلاقیت هر نویسندهای است.»
مطالعه مرکز خلاقیت هر نویسندهای است. من هر جا که میروم یک کتاب هم همراه دارم و فرصتهای زیادی برای سرک کشیدن توی کتاب پیدا میکنم. کلک کار این است که به خودتان یاد بدهید کمکم و زیادزیاد مطالعه کنید.
مطالعه و کتاب باید دوست همیشگی یک نویسنده باشد، نویسندۀ حرفهای نه کتابخوان، که باید کتابخوار باشد!
چیزی که به من کمک میکند نوشتن را آغاز کنم، خواندن است. خواندن که معمولاً ربطی هم به مطلبی که مینویسم، ندارد.
من تاریخ هنر زیاد میخوانم. تاریخ معماری، موسیقیشناسی و کتابهای آکادمیک درمورد این موضوعات، مورد علاقه من هستند. شعر هم میخوانم.
شروع به نوعی توقف هم هست؛ توقفی که براثرِ خواندن مطلبی یا گوشدادن به یک قطعۀ موسیقی در شما رخ میدهد که هم به من نیرو میبخشد و هم مرا بیتاب میکند و به من از اینکه نمینویسم احساس گناه میدهد.سوزان سانتاگ
مطالعۀ بیشتر دربارۀ این نکته:
نوشتن چگونه ما را کتابخوانتر میکند؟
2
خواندن، نوشتن، خواندن، نوشتن
پلینی میگوید هیچ روزی نباید بدون نوشتن سپری شود.
اگر خواندن و نوشتن به عادت روزانه و خدشهناپذیر شما تبدیل شود، مسیر حرفهای شدن را با سرعت بیشتری طی میکنید.
وقتی از نوشتن خسته شدید سراغ خواندن بروید و وقتی از خواندن خسته شدید سراغ نوشتن بروید. با حفظ این الگو سرعت رشد خودتان را چند برابر میکنید.
مطالعه بیشتر دربارۀ این نکته:
کتاب خریدن و کتاب خواندن | راهنمای کامل یک شکارچی کتاب!
با این ایده حتی یک روز هم از نوشتن دور نمیشوید
3
اهمیت مطالعه غیرداستانی
بنا نیست چون میخواهیم داستاننویس بشویم از مطالعه کتابهای غیرداستانی چشمپوشی کنیم.
مطالعۀ تاریخ، سیاست، روانشناسی و فلسفه و جامعه شناسی باید از کارهای همیشگی هر نویسندهای باشد.
مطالعه بیشتر درباره کتاب و کتابخوانی
4
چرا باید کلاسیکها را خواند؟
خواندن متون جدید و معاصر همیشه وسوسه کننده است، اما خواندن متون کلاسیک، با توجه به اهمیتشان، از نان شب واجبتر است. درسهای اصولی و درجه را در آثار کلاسیک میتوان جست، آب را باید از سرچشمه خورد.
مگر میشود بخواهی فارسی بنویسی و گلستان سعدی و تاریخ بیهقی را نخوانی؟
«وقتی که اولین کتابم منتشر شد، خیلیها آن را تحسین کردند، چه کلامی و چه با نقدهایشان در مجلات. خلاصه سروصدا به پا شد. در مهمانیای در همان روزها، دیدم امیر ساکت نشسته، در حالی که دیگران داشتند از کتابم تعریف میکردند. گفتم امیر چرا ساکتی؟ گفت آخر این چیه که نوشتی، این چه فارسیای است که تو نوشتی. این فارسی است؟ بعد گفت باید یکسری کتاب بخوانی تا بتوانی فارسی بنویسی. باید ادبیات کلاسیک فارسی را بخوانی، تاریخ بیهقی را بخوانی، سعدی بخوانی. خیلی سخت میگرفت به من. نهفقط به من که با دانشجویانش هم همینطور بود. هر وقت حرف بیربطی میزدم ناراحت میشد و میشورید. در مقابل هر کسی که حرف پرتوپلایی میزد موضع میگرفت. انسان بسیار جدیای بود. عجیب هم نبود. او جزو آن نسلی بود که میخواستند یاد بگیرند و برای یاد گرفتن زحمت میکشیدند.» اینها را خجسته کیا همسر امیرحسین جهانبگلو برایم تعریف کرد.
-از متنِ گزارشی که علی بزرگیان درباره زندگی و فکرِ امیرحسین جهانبگلو نوشته است. (نقل از شمارۀ 70 مجلۀ اندیشه پویا)
مطالعه بیشتر:
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی
5
آیا اطرافیان نویسنده مهماند؟
گشتن با کسانی که مثل ما در آتش نوشتن میسوزند مسلماً بهتر از دمخور شدن با افرادی است که آخرین باری که چیزی نوشتهاند انشای دوره مدرسهشان بوده.
همینطور اطرافیان ذهنی نویسنده هم نقش مهمی در رشد و افول او دارند.
مطالعه کاملتر درباره این نکته:
6
نویسندگان دیگر را بشناسید
هر چقدر که دربارۀ اهمیت این نکته بگویم کم گفتهام.
گاهی اوقات آشنایی با نوشتههای یک نویسنده میتواند مسیر نویسندگی شما را برای همیشه دگرگون کند.
وقتی تازه به دنیای نویسندگی پا میگذاریم گمان میکنیم تعداد نویسندگان بزرگ به تعداد انگشت یک دست است و همۀ آنها را میشناسیم؛ اما هر چقدر که بیشتر در دریای نوشتن بیشتر غوطهور شویم با نویسندگان بیشتری آشنا میشویم.
اصلاً یکی از جذابیتهای بودن در جهان نوشتن همین است، میتوانیم با هزاران نویسندهای آشنا شویم که هر یک با عینک خاص و منحصربهفرد خود به جهان مینگرند.
پس کشف نویسندههای تازه را بگذارید توی اولویت.
آشنایی با هر نویسندۀ اصیل به ما میگوید که میتوان طور دیگری هم نوشت.
در لینک زیر میتوانید با بسیاری از آنها آشنا شوید:
7
کسی از ضربالمثلهای ایرانی خبر ندارد
برای نویسندهای که میخواهد به زبان فارسی بنویسد و شیرین و تأثیرگذار هم بنویسید، آشنایی با ضربالمثلهای فارسی میتواند کارگشا و آموزنده باشد.
دوست دارید ضربالمثلهای مورد علاقۀ من را ببینید:
فکر میکنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینکهای زیر هم برای شما سودمند باشد:
برای آشنایی با تمام کتابهای آموزش نویسندگی روی لینک زیر کلیک کنید:
شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
58 پاسخ
سلام براستاد عزیز!
مطالعه کردن خودش یک نوع سفر است که باخواندن مطالب بدنیایی ناشناخته پامیگزاریم چی خوب است به هرسفری که میریم بادست پور برگردیم .هرمسافر که قصد سفر به دنیایی مطالعه را داشته باشد.
قطعآبارهنمایی های ارزنده تون درزمینه مطالعه با دست پور برخواهند گشت.
جهان سپاس ازلطف تون.
سلام و درود جناب کلانتری، من سه هفته ای هست از طریق محفل قهوه ی قجری، با شما و مجموعه تون آشنا شدم. این قدر حس و حال اون محفل جذابه و به قدری من رو شیفته ی خواندن و نوشتن کرده که می خوام دیگه دست دست کردن برای تولید محتوا رو کنار بذارم و خیلی جدی وارد حوزه ی نوشتن بشم و می دونم مسیری طولانی و پرفراز و نشیب تا پایان عمر انتظار من رو می کشه. خیلی خوشحالم که فرصت آشنایی با مدرسه ی نویسندگی رو پیدا کردم. امیدوارم روزی من هم از اعضای فعال این مجموعه و یا موسس مجموعه ی خودم باشم.
سلام به روی ماه شما خانم بهرامی نازنین
بسیار خوشحالم که اینجا هستید. مایهی سعادت و افتخار منه. بیشتر برای من بنویسید.
استاد عزیزو بزرگوارم من یکسال و دوماه است که افتخار شاگردی شما نصیبم شده. یک سال است که حضور شما و آموزه هایتان بخش تفکیک ناپذیر زندگی من است. هرروز این شیفتگی من به مسیری که از شما دارم یاد میگیرم بیشتر میشود. مطالعه ی سایت شما مانند خواندن یک ابرکتاب جادویی شده که جز برنامه های من است و هرروز حداقل دوپومودورو سایت یا پیج شمارا زیرورو میکنم و یک عالمه مطلب نو از دلشان بیرون میکشم. استاد من هر روز با علاقه ای وصف ناشدنی میخوانم و مینویسم. این روزها بعد از صفحات صبحگاهی ام سراغ اشعار یدالله رویایی میروم و ساعتی غرق در اشعار او میشوم. آنقدر شگفت انگیزند که کندن من از این کتاب زجراور است. تنها چیزی که من را برای زمین گذاشتنش کمی ترغیب میکند کلمه برداری و بازی باواژگانش است. فکر نقاد را هرروز میخوانم و عجیب شیفته اش شده ام. کتابم را هرروز پیش میبرم و کنجی از آن را مینویسم. دیروز 100کتاب از انچه شما معرفی کرده بودید سفارش دادم و و این از زیباترین و باشکوه ترین اتفاقات زندگی من بود که طلا را بدهم و یک عالمه کتاب بخرم. من عمیقن شیفته ی این مسیرم که شما رهبر آن هستید. هرروز با عشقی عظیم میخوانم و مینویسم و منتشر میکنم و این ها دارند من را میسازند. صدها و هزاران افسوس که زودتر در این مسیر پا نگذاشتم اما هزاران که نه بینهایت شکر که لهیب این عشق در وجودم مرا هرروز بیشتز در خود ذوب میکند. سپاس بخاطر سخاوت بینهایت شما در یاددادن به ما را هیچ واژه ای نمیتواند وصف کند. همیشه برقرار و سالم باشید.
سمیرا خانم نازنین
چقدر کیف کردم از خوندن پیام شما.
و چه خوشحالم که قراره یک عالمه کتاب خوب به کتابخونهتون اضافه بشه.
وجودتون مایهی تحسین و افتخاره.
سلام روز بخیر
من دوبار درخواست دادم برای کلاس نویسندگی خلاق. ولی نتونستم در مصاحبه شرکت کنم. امکانش هست یه فرصت دیگه بهم بدین. یه بار دیگه ثبت نام کردم.
ممنون میشم این لطف رو در حق من بکنید.
با تشکر
لیلا خلیلی خو
سلام خانم خلیلی خو نازنین
به همون شمارهای که همکارم باهاش به شما پیامک دادن پیام بدید و درخواست خودتون رو اعلام کنید.
ارادتمندم.
نیم ساعت است که میخواهم کامپیوتر را خاموش کنم اما نمیتوانم چشم از مطالب این وبلاگ بردارم، هریک مرا به چند مطلب دیگر راهنمایی میکند.
توجهت برام ارزشمنده نازنین جان.
وه! چی پیدا کردم 😍😍😍😍
خوراک شکارچی کتاب!
چه جامع هم نوشتید. دستمریزاد💛
زنده باد میترا جان
خیلی خوبه که تو در زمینه کتاب داری فعال و فعالتر میشی.
از توجهت به این متن هم ممنونم.
باید سر فرصت حسابی ویرایشش کنم.
سلام
من عاشق کتاب خوندم و هر روز در هر شرایت باید بنویسم.
کلی ایده ی ناب برای نوشتن دارم.
فقط یه درخواست میشود مطالب را بیشتر بگزارید؟؟
منظورم موارد مختلف هست…
راستی یه کتاب خوب هم بهتان معرفی میکنم :
رمان زیبا لک لک ها بر بام .
بخونیندش عاشقش میشید….
من چند سال پیش جلد دوی بیشعوری رو خریدم اتفاقا خیلی دوسش داشتم، خودم خیلی به رابطه ی بین شغل و خصوصیات اخلاقی ادمایی که میشناختم فکر میکردم خیلی از چیزایی که گفته بود درباره اخلاق و رفتار افرادی که همگی یه شغل داشتن با اون فکر من شبیه بود واسه همین موقع خوندنش ذوق زده شدم! واقعا بعضی افراد بیماری بیشعوری دارند اگه بهشون بگی من از فلان حرفت یا رفتارت رنجیدم تو دلشون بهت پوزخند میزنن میگن اصلا هدفم همین بود. فرق دارن با اونایی که به خاطر حساس بودنشون و ناراحتیهاشون ناخواسته اذیتت می کنن. من دغدغه فکریم بود این موضوع نمیتونستم معنی رفتار بعضیهارو بفهمم وقتی بیشعوری رو خوندم واقعا خوشحال شدم و دیگه عذاب وجدان نداشتم که نکنه رفتار من با اون شخص اشتباه بوده و به این دلیل منو رنجونده. دیگه فقط ازش ناراحت نمیشدم و احساس ناراحتی نداشتم اگه از اون شخص رفتار بدی میدیدم نسبت به خودم. من خیلی این کتاب رو دوست دارم.
البته چون زمین شناسی دوس داشتم جلد دو هم تصویرش شبیه لایه های زمین شناسی بود خریدمش وگرنه عنوانش یه جوری بود دوس نداشتم بخرم.
زنده باد آرزو جان
چه خوب که به تفصیل از تجربۀ خودت گفتی.
سلام بر شاهینجان پرتلاش و عزیز.
از مطالعه این پست بسی لذت بردم. از بس عاشق کتابم و ازش مینویسم، نتونستم خوندن این متن رو در ساعت 1:16 دقیقه شب، رها کنم.
پایدار باشی.
محمدجواد عزیز
تو فوقالعاده خوب پیش میری. بهت تبریک میگم.
یه تبریک ویژه هم بهت میگم به خاطر ذوقی که در پرداختن به ادبیات داستانی داری.
چون بدون پرداختن به ادبیات داستانی عملاً یعنی اصلاً معنی کتاب و کتابخونی رو نمیدونیم.
در این رابطه قبلاً استدلال کردم البته. باز هم شاید چیزکی بنویسم.
درود بر شما!
من هم جزء تازهواردهای این ماه هستم.
بسیار خرسندم که فرصتی شد بیشتر در بین اتاقهای این خانه سرک بکشم.
برنامهها برای خواندن و یادگیری مطالب ارزشمند این وبسایت دارم.
منتهی شوربختانه درحال حاضر امکان مطالعۀ تمام مطالب را ندارم؛ اما اخیراً بهشدت به نویسندگی اشتیاق پیدا کردهام و در غالب اوقاتی که مشغول به فعالیت اصلی خود نیستم، کتاب و وبلاگخوانی اولویت این روزهای من شده است و همین موضوع میل من به مطالعۀ هرچه بیشتر را دوچندان کرده است.
بهعنوان یک سوال و درگیری فعلی ذهنی، خیلی کنجکاوم که بدانم روش درست مطالعه و خواندن یک کتاب چیست؟ چگونه مطالب یک کتاب را در ذهن خود نهادینه کنیم؟ این حاشیهنویسی که متذکر شدید به چه صورت باید باشد؟ آیا روشی جایگزین برای حاشیهنویسی وجود دارد؟ آیا یادداشتبرداری از یک کتاب باید پس از خواندن کامل کتاب باشد یا پس از خواندن بخشی بهخصوص هم میتوان یادداشت نوشت؟ بهنظر شما یادداشتها باید بهصورت دیجیتال باشد یا با قلم و کاغذ؟ تأثیرگذاری کدام یک بیشتر است؟
مدتی است که دچار یک وسواس فکری شدهام که چون حالا مشغلهی تحصیلی سنگینی بر دوش من هست و زینپس این الزام وجود دارد که برای مطالعۀ کتاب باید دست به قلم شد و نوشت (خودم این الزام را بهوجود آوردم)، از آنجایی که تمرکز اصلی تو باید بر روی درسهایت باشد و نمیتوانی آنطور که دلت میخواهد بر روی نوشتن در مورد آنچه که در کتابها میخوانی تمرکز داشته باشی، پس فعلا یا کتاب نخوان یا صرفاً کتابهایی را بخوان که محتوی مطالبی نباشند که نیاز به یادداشتبرداری داشته باشند؛ و همین موضوع باعث شده کتابهایی که اولویت من برای تفکر، تأمل و نوشتن بودند، فعلا در کتابخانهام نیمکتنشین شوند.
پیشنهاد شما چیست؟ پاسخ سوالم را در کدام صفحات این سایت میتوانم بگیرم؟
من را بابت سوالهای زیادم ببخش
متشکرم
سلام مصطفی جان
خوشحالم که اینجا هستی.
بهترین جواب سوالاتت رو توی این کتاب پیدا میکنی:
فکر کن، یاد بگیر، موفق شو | دکتر کارولین لیف | ترجمۀ منصور بیگدلی | نشر بهار سبز
سلام
من به تازگی با وبلاگ و کانالتون آشنا شدم و توی این مدت که به دلایلی نمی تونم کتاب های تازه بخونم و زمانی برای پرداختن به ایده هام بزارم خواندن مطالب شما باعث میشه انگیزه من برای نوشتن کم نشه و با خواندن مطالبتون موضوعات جدید و جالبی رو یادمی گیرم.
ممنون که وقتتون رو برای کتابخوان ها میزارید.هر مطلبی رو که توی سایت می خونم کامل و کافیه و هرجا که لازم بوده لینک موضوع دیگری رو هم دراختیار گذاشتید.وقتی عشق و علاقه ی شما به این کار رو می بینم که با حوصله و دقت حتی به سوالات و نظرات تکراری پاسخ میدید و همین کار باعث شده صفحه های وبلاگتون زنده باشه باعث میشه هرچند این دوری از کتاب ها منو آزار میده ولی انرژیمو از دست ندم.ممنون برای تلاش هایی که در زندگیتون برای کتاب ها انجام دادید
سلام ملیکا جان
خیلی خوشحال شدم از خوندن کامنت پر مهر تو.
بینهایت خوشحال از اینکه دوستان خوش ذوقی مثل تو دارم.
امیدوارم که زودتر بتونی به دنیای کتابها برگردی.
حتما برای من بیشتر بنویس.
شاد و برقرار باشی.
با سلام و خدا قوت
به نکات جالب و کاربردی اشاره کردین؛ برام تازگی داشت و جذاب بود…
ممنون و سپاس گذارم.
سپاس از مهر شما.
واقعا باید این جمله ای که در مورد کتاب های خوب خودشان کتاب های خوب دیگر را معرفی میکنند را با طلا نوشت . دقیقا من خودم ازین روش استفاده میکنم.اینگار حرف دل من رو زدید
کامنتتون رو تایید کردم. این بک لینک هم هدیه من به شما!
نکات واقعا مفیدی داشت که منو از سردرگمی درآورد.ممنون.
#ناجی
زنده باشی عزیز دل.
من تازه با سایتتون آشنا شدم و خدا رو شکر میکنم که آشنا شدم و مطالب ارزشمندتون رو می تونم بخونم. به جرأت می تونم بگم بهترین نوشته ای بود که تا الان در مورد کتاب خوندم. مرسی که هسین.
چه خوب حمید عزیز
حتماً بیشتر بنویس از خودت برام.
خوندن این متن برای هر ذهن کتابخونی لذت بخشه.
مثل همیشه عالی
ممنونم رها جان
سلام شاهین عزیز.ممنون که اینقدر عمقی موضوعی به ظاهر سطحی از نگاه دیگران را بررسی کردی. این دغدغه را فقط افرادی که با کتاب عجین هستند بیشتر درک می کنند.
واقعا موافقم با این قسمت”کنجکاو میشویم دیگر نوشتههای نویسنده کتاب را بخوانیم”، اینکه مثلا من کتاب گاو بنفش ست گودین رو که خوندم علاقه مند شدم دیگر آثار گودین رو بخونم و الان هر کتابی که از ایشان میاد رو بدون توجه به محتوا و دیگر موارد می خرم،چون از مدل ذهنی این نویسنده خوشم میاد و دوست دارم بدونم تو ذهنش چی میگذره.
یادمه چند روز پیش یک نفر زنگ زد و درخواست مشاوره داشت در مورد دوره های تند خوانی،گفت میخوام سرعت مطالعه ام بیشتر بشه، آخر کار همون چیزی که شما هم خیلی بهش اعتقاد داری گفتم که ما باید کند خوانی کنیم تا تند خوانی! متاسفانه کتاب می خوانیم که پز تعداد کتاب های خوانده شده را بدهیم و گفتم اگر همین کتاب اثر مرکب را که خیلی خوانده ایم برویم و زندگی کنیم تا آخر عمرمان کافی است!
فکر کردن،فکر میخواد.
به به سعید عزیز
اول از همه بگم که چاپ کتاب جدیدت رو تبریک میگم و مشتاقم که حتماً بخونمش.
من کاراتو دنبال میکنم. چه خوب که این روزها فعالتری.
و چه خوب که به راز کندخوانی پی بردی.
غالباً هر روز سری به کتابفروشیهای انقلاب -اعم از نوفروش و کهنهفروش- میزنم و حداقل با یکی دو تا کتاب برمیگردم.
واقعا جزک دادی ما رو با این جمله.خوش به حالت شاهین جان.این حال و هوای تو آرزو و تمنای ماست که در تهران نیستیم.بنده معترفم که گرد این کعبه تو (وبسایت) میچرخم هر روز
حجت عزیز
جای شما خالی.
من تو این وبلاگ سعی میکنم از بهترین احساساتی که نسبت به کتاب ها دارم بنویسم.
و خوشحالم که دوستان خوبی مثل شما دارم که میشه این احساسات رو باهاشون شریک شد.
درود بر شاهین عزیز
بسیار لذت بردم. از مفیدترین مطالبی بود که در صفحهتان خواندهام. بیشتر مراحل بالا را به صورت تجربی و بخاطر علاقه زیادم به کتاب تجربه کردهام و خیلی خوشحال شدم که این تجربهها را نوشتید و خواندم. چقدر دوستداشتنیه که روز به روز قلمتان پربارتر و پختهتر میشود و بیشتر به دل مینشیند.
سلام به روی ماهت محسن عزیز
دلتنگت بودم. کامنت هات برام خیلی ارزشمندت هستن و خودت هم بسیار عزیز.
شاد باشی دوست خوبم.
“تکتک ما کماکان به شکار میشویم و شکار میکنیم. بسیاری از در حال شکار زیبارویانند، و خیلیها در حال شکار مشتری، عدهای هم در حال شکار ایدههای بکر، تکلیف مردمسوارها هم که روشن است!”
جملات بالا اندکی نیاز به اصلاح دارد.
سپاس. اصلاح شد محسن عزیز.
ممنونم که گفتی.
سلام آقا شاهین
اتفاقا چند هفته پیش کتاب بزرگی(از نظر حجم) با عنوان”چگونه کتاب بخوانیم”گرفتم.
ایده هایش تکراری بود
به نظرم بیشتر حاصل تحقیق علمی بود تا تجربه
و هیچ ذوقی برای مطالعه کتاب به مخاطب نمی داد
البته ممکن هم هست که برای شخص من اینطوری به نظر اومده و شاید کتاب خوبی باشه
در هر صورت من تا انتها نخواندمش
اما روش های شما را دوست داشتم
به شدت کامل است
جدید و با اصالت است
ذوق و شوق ایجاد می کند
حاصل تجربه است
و مخاطب نسل خودش را می شناسد
نوشته هاتون در این زمینه عالی هستند
لطفا بیشتر در این زمینه بنویسید
خیلی لطف کردید که کامنت قبلی من رو جواب دادید
ممنون موفق باشید
چه جالب محمدحسین عزیز
توی کتاب که در این پست بهش اشاره کردم-کتاب لذت خواندن در عصر حواسپرتی-نویسنده دقیقاً کتابی که میگی رو نقد میکنه و میگه روشش موثر نیست و باعث دوری افراد از مطالعه میشه.
ممنونم از مهرت. کل این پست چیزهایی بود که از علاقۀ زیاد من به کتاب جوشیده بود.
سلام
آقای کلانتری دست مریزاد. از خواندن این مطالب جامع که به این وضوح و شفافیت بیان شده، واقعا کیف کردم. احسنت به نکته سنجی شما
سلام معصومه نازنین
از محبت بی نهایت ممنونم.
شاد و برقرار باشید.