لابلای کارها نشستم فهرستی از کلمات دلگشا نوشتم، گفتم بگذار ببینم نوشتن این فهرست تغییری در حسوحالم ایجاد میکند؟
شادی. آرامش. آینده. خوشی. حال خوب. نور. زیبایی. گُل. نور. روشنایی. روشنی. شجاعت. تلاش. آسمان آبی. پرنده. آزادی. خوبی. خیر. نیکی. بخشش. بخشندگی. صافی. صداقت. ثروت. رفاقت. دوستی. مهر. مهربانی. تشویق. تحسین. محبت. دلانگیز. دل. دریا. آفتاب. خیالپردازی. رؤیا. روز. رهایی. رضایت. موفقیت. اعتماد. درخت. آب. باران. رود. سبز. گیاه.
مفید بود. بیش از حد تصورم.
✱
نوشتنگریزی
گاهی کارهایی انجام میدهی که فقط میتوان یک برچسب روی آنها زد: «برای فرار از نوشتن». نباید از هنری که برای فرار از چیزهای دیگر به آن پناه آورده بودی لولویی ترسناک بسازی. به هر چیزی که بین تو و نوشتن فاصله میاندازد مشکوک باش.
✱
همیشه از بازگشت به پروژههای ناتمام لذت میبرم. انگار اینگونه دوباره خودت را باور میکنی. باور میکنی که میتوان تسلیم نشد و بالاخره کارها را به سرانجام رساند.
از ویژگیهای یک روز خوب: بازگشت دوباره به کاری که مدتهاست رها شده.
✱
بارها با حسرت به این فکر کردهام که چه خوب میشود اگر آدم فقط روی یک رسانه تمرکز کند. یعنی مثلن خودم، بهجای اینکه همزمان به چند سایت و اینستاگرام و تلگرام و… بپردازم، تمام توانم را صرف یکی از اینها کنم. گر امکانش بود حتمن این کار را میکردم و فقط به همین سایت میپرداختم. البته دور نیست روزی که همین کار را بکنم.
مزیت پرداختن به یک رسانهی مشخص این است که سبب میشود از تمام ظرفیتهای آن بهطور کامل استفاده کنید و پیوستگی بیشتری بین محتوا و مخاطبان شما شکل بگیرد.
✱
گزارش شبانه | فعالیتهای امروزم در مدرسه نویسندگی:
- برگزاری جلسهی بازخورد دورهی منداستان
- انتشار قسمت تازهیی از دورهی وقت نویسنده
- ارائهی مطالب تازه در حرکت قطعهنویسی
6 پاسخ
سلام استاد عزیز.
میخواستم بدونم ساختار و قواعد داستان ۱۴ از شمیم بهار چیه؟ خیلی نسبت بهش کنجکاوم، لطفن راهنماییم کنید.
بعدها، بعدترها/ که سال آمده که سال رفته/ دههها رفته حتا/ که آب افتاده از آسیاب/ که آسیاب افتاده از دور/ وقتی آب و رنگ رفته، وقتی میانداری میانسالی رفته/ چی تعریف میکنیم؟/ عمدهتر، بگو چرا تعریف میکنیم؟/ وقتی از سنگ نشان نیمهراه قرن گذشتهایم/ که یعنی زندگیهای دراز داریم؟/ بی اگر و مگر، دلت قرص و سرت سلامت/ چرا اینهمه دلگرمی؟/
چرا اینهمه دلسردی؟/
من از این کتابهای اخیر شمیم بهار هیچ خوشم نمیاد.
بیشتر نوعی شلختهنگاری و پریشانگوییه.
جعفر مدرس صادقی در کتاب «سه استاد» دربارهی داستانهای اخیر بهار چیزهای نوشته که شاید براتون جالب باشه.
سلام استاد کلانتری ارجمند
وقت تون بخیر
خواندن نوشته های خوب و اثر بخش تون باعث میشود که انگیزه بهتری برای انجام کارهایم پیدا کنم. همیشه از خواندن نوشته های شما لذت میبرم.
سلامت و برقرار باشید
برقرار باشید خانم دانش عزیز
شما جزو معدود افرادی هستید که همیشه دیدن اسمشون در وبینارها و پیامها به من قوت قلب میده.
سلام. من یه سوال دارم آقای کلانتری. در رابطه با ابَر کلمه! مثل اینکه ابر کلمه شما “نوشتن” هست. ابر کلمه مجموعه متمم “توسعه” هست و بعد همه چیز به این کلمات مرتبط میشن یا ازشون نشأت میگیرند. فکر میکنم هر کلمه ای نمیتونه ابر کلمه باشه مگه اینکه، قسمت دومی هم باشه که واقعا بهش هیکل و شخصیت بده! مثل “کلمه” برای نوشتن و “مهارت” برای توسعه. حالا اصلا جای مهارت فرض رو بر چیز دیگه مثل سیاست یا اقتصاد یا هر چیزی بگیریم و گاهی بیشتر شبیه این هست که اون هیکل و شخصیت مقدم بر اون ابر کلمه هست. این باعث شده نتونم یک یا نهایتا دو، سه تا ابر کلمه برای خودم انتخاب کنم از میون نزدیک به بیست کلمه! هیکل نداره ابر کلمه ام! میشه یه هیکل خرس باشه بهش گفت آدم اگر ویژگیهای آدمی داشته باشه یا از اول به جای خرس بهش گفته باشند آدم. ولی نمیشه هیکل و خاصیت خرس داشته باشه و اسمش خرس باشه ولی بهش گفت آدم! مضحک میشه! در این مورد راهنمایی شما چی هست؟
درود الهه جان
چه خوب و جالب به موضوع نگاه کردی.
من تصور میکنم اینا باید توی کار مشخص بشه.
یعنی باید کار کنی و بذار خود کار کلمه یا کلمات رو بهت بده.