پیشنوشت:
نشر میلکان به تازگی کتاب «از نوشتن» استیون کینگ را منتشر کرده است.
این کتاب درسهای استیون کینگ از نویسندگی است. نکات کاربردی و آموزندهای که در این کتاب آمده را شاید نتوان در هیچ کتاب آموزشی دیگری در حوزه داستان نویسی پیدا کرد. به هر حال از نوشتن چکیدهی تجربیات نویسندهی سرشناسی است که بیش از چند دهه آثارش جزو پرخوانندهترین آثار جهان بوده است.
یکی از نکات جذاب کتاب، طنز گزنده و منحصر به فرد کینگ است که باعث میشود جاهایی از کتاب نتوانید جلوی قهقههی خودتان را بگیرید، خصوصاً بخشهایی که خاطرات کودکیاش را تعریف میکند.
در زیر بخش هایی از کتاب را که درباره اهمیت مطالعه برای نویسندگان است، برایتان نقل میکنم:
اصل مطلب:
اگر میخواهید نویسنده شوید، باید دو کار را حتماً انجام دهید: زیاد بخوانید و زیاد بنویسید. تا جایی که من میدانم، جز این دو، راه دیگری وجود ندارد و از میانبر هم خبری نیست.
من خیلی کند میخوانم، ولی معمولاً سالی هفتاد یا هشتاد کتاب را مطالعه میکنم که بیشترش هم داستان است. کتاب خواندنم بابت بررسی کار همکارانم نیست، میخوانم چون از این کار لذت میبرم.
داستانها را بابت بررسی هنر داستاننویسی نمیخوانم، میخوانم چون به داستان علاقه دارم. اما یک فرآیند یادگیری هم وجود دارد. هر کتابی که به دست میگیرید، یک یا چند درس به شما خواهد داد و اتفاقاً کتابهای بد بیشتر از کتابهای خوب به شما یاد میدهند.
بیشتر نویسندگان لحظهای را به خاطر میآورند که کتابی را زمین گذاشته و با خود فکر کردهاند: «من بهتر از این میتوانم بنویسم. همین الانش هم بهتر هستم!»
آدم با خواندن نوشتههای بد خیلی زود میفهمد که چه کارهایی را نباید انجام داد.
***
مطالعه مرکز خلاقیت هر نویسندهای است. من هر جا که میروم یک کتاب هم همراه دارم و فرصتهای زیادی برای سرک کشیدن توی کتاب پیدا میکنم. کلک کار این است که به خودتان یاد بدهید کمکم و زیادزیاد مطالعه کنید.
***
وقتی انسان از اشتهای سیری ناپذیرش نسبت به تلویزیون خلاصی پیدا میکند، تازه میفهمد چقدر از مطالعه لذت میبرد. نظر من این است که خاموش کردن این جعبهی حراف نه تنها کیفیت نویسندگی، بلکه کیفیت زندگیتان را هم بهبود میبخشد.
***
اهمیت اصلی مطالعه این است که فرآیند نوشتن را برایتان آشنا و راحت میسازد؛ آدم باید با مدارکش آماده و مرتب به سرزمین نویسنده ها وارد شود. خواندن دائم شما را به جایی میرساند(یا طرز تفکری به شما میبخشد) که با آن میتوانید مشتاقانه و بدون تلاش عمدی بنویسید.
8 پاسخ
دقیقا همینطوره. من شروع کردم به خوندن یکی از کتاب هایی که به تازگی مشهور شده و موقع خوندن هرجمله فقط یه چیز به ذهنم میرسید: این جمله ها ساده ن. این کتاب ساده ایه. ماجرای خاصی نداره. پر از اشتباهه که من میدونم موقع نوشتن نباید انجامش بدم. پس چی باعث شده که انقدر معروف بشه؟
بعد از تموم کردن کتاب، فهمیدم شجاعت باعث معروفیت کتاب شده.
شاید اگه منم به اندازه اون آقای نویسنده شجاعت داشتم و کتاب هامو چاپ میکردم، میتونستم آرزومو برآورده کنم.
موضوع اینه که ما خوبیم. ما خیلی بهتر از افرادی هستیم که کتاب هاشونو چاپ کردن. اما می ترسیم. از خوب نبودن می ترسیم. خوب نبودن، حقیقتیه که وجود نداره.
سلام مهتاب عزیز
پس بذار همین دیدگاه بهت قدرت بده و از این به بعد با مداومت بیشتر به کارت ادامه بدی.
بیشتر بنویس برای من.
موفق باشی و برقرار.
عالی بود شاهین عزیز . نوشتن یه سفره . وقتی لذت نوشتن رو با عمق وجودت لمس و درک میکنی میشه جزئی از وجودت که باهاش نفس میکشی و جان تازه ای میگیری و روحت صیقل داده میشه . وجود کتاب به عنوان یه دوست خوب و مهربون و یار همیشگی ، راه سفر رو برات هموار میکنه و دشواری ها و سختی ها رو قابل تحمل . کنارم بمون دوست خوبم .
شاهین ممنونم
شاهین میدونم حتما اینکار رو قبلا بارها انجام دادی تو وبلاگت، اما میشه لطف کنی یک یا دوتا کتاب مفید در مورد نویسندگی به من معرفی کنی. حقیقتا من فرصت این که چندین کتاب در این مورد بخونم رو ندارم و ترجیح میدم به انتخاب تو اطمینان کنم. هدفم هم نویسنده شدن نیست ها، میخوام ریزه کاری ها رو درک کنم و شاید حتی روزی بتونم تو نوشته هام رعایتشون کنم. موسیقی کار کردم و میفهمم وقتی یه موزیسین یه قطعه رو گوش میده کجاها صورتش جمع میشه و ابروهاش بالا میره و کجاها حظ میبره (نسبی و سلیقه ای بودن این درک و مقایسه به جای خود). ولی همچین چیزی رو در مورد یه نوشته نمیدونم.
سلام پوریا جان
بزودی یک پست در این رابطه می نویسم.
بسیارزیبا ودلنشین
موفق باشیدکاش مثل صفحات صبحگاهی حداقل هرروز صبح چند صفحه مطالعه کنم😐وروزبروز بیشتربشه