بزرگ کردن توانمندی‌های کوچک

بزرگ کردن توانمندی‌های کوچک

دیروز وقتی آخرین مصاحبۀ انتخاب اعضای یکی از دوره‌هایم را انجام دادم، با وجود تمام برنامه‌هایی که تا آخر شب داشتم، روی یک وسوسه نتوانستم پا بگذارم. به قول اسکار وایلد در برابر هر چیزی می‌توانم مقاومت کنم، جز وسوسه! بنابراین چپیدم توی کتابفروشی هنوز! بااینکه هفته‌ای چند بار به برخی کتابفروشی‌های خاص سر می‌زنم اما هنوز هم نمی‌توانم وسوسۀ سر زدن به اغلب کتابفروشی‌ها را از خودم دریغ کنم.

یکی از ویژگی‌های من وسواس در پیدا کردن کتاب‌ها و مجلاتی است که می‌خواهم؛ و دیروز بالاخره در گوشۀ پنهان یکی از کتابفروشی‌های هنوز، مجلۀ چاپ‌تمامی را که مدت‌ها بود دنبال آن بودم جستم!

همین وسوسه و وسواس باعث شده که بدون حتی یک استثنا تمام کتاب‌های نایابی که می‌خواسته‌‌ام پیدا کنم؛ اما این مقدمه را گفتم تا به نکتۀ مهم‌تری برسم:

تسری یک ویژگی خاص به ابعاد دیگر زندگی

به گمان من مشکل ما نداشتن نقاط قوت نیست. مسئله مهارت تسری دادن نقاط قوت به دیگر ابعاد زندگی است. وگرنه همۀ ما نقاط قوتی داریم که می‌توانند زندگی‌مان را برای همیشه دگرگون کنند.

بگذارید روشن‌تر بگویم: آیا من اگر همین جویندگی و سماجتی را که در پیدا کردن کتاب‌های موردعلاقه‌ام دارم برای دیگر اهدافم هم داشته باشم به چه جایگاهی می‌رسم؟

عاشق شدن یکی از همین نقاط قوت است. اگر اندکی از شور و حرارتی را که حین عشق‌ورزی داریم صرف دیگر ابعاد زندگی‌مان کنیم چه اتفاقی می‌افتد؟

آیا اصلاً می‌توان نقطۀ قوت یک نقطۀ خاص را به دیگر نقاط انتقال دارد؟ یا مثل انتقال آب خلیج‌فارس به دریاچۀ ارومیه دور از ذهن به نظر می‌رسد؟

تا حدی امکان‌پذیر است و یکی از روش‌های آن پرورش ذوق معنادهی است. زشتی و زیبایی زندگی ما صرفاً به خاطر معنایی است که به آن می‌دهیم. هرچقدر فرآیند معنادهی را آگاهانه‌تر و با کنترل بیشتری پیش ببریم، توانایی ما در تسری دادن یک نقطۀ قوت به دیگر ابعاد زندگی بیشتر می‌شود.

فرضاً اگر به نوشتن علاقه داریم، اما مدام از آن طفره می‌رویم. می‌توانیم معنای نوشتن را در ذهنمان تغییر بدهیم یا قدری پررنگ‌تر بیینیم. فرضاً اگر به نوشتن معنایی در سطح یک رابطۀ عاطفی عمیق بدهیم، آن‌وقت حاضر می‌شویم در راه نوشتن ایثار کنیم.

اینجاست که باز هم مطالعه به یاری ما می‌آید، کار اصلی نویسنده‌های بزرگ ساختن معنا برای زندگی است. ذوق معنادهی ما از این رهگذر است که تقویت می‌شود؛ و درست به همین دلیل است فرد کتابخوان زندگی عمیق‌تری را تجربه می‌کند.

رامین جهانبگلو زمانی نوشته بود: انسان زنده است چون در جست‌وجوی معنای زندگی است.

 

 فکر می‌کنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر برای شما سودمند باشد:

می‌خواهید بدانید چیزهایی که می‌خوانید شما را به کجا می‌رسانند؟

 

 شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

11 پاسخ

  1. ُسلام، آقا من خیلی باهات حال کردم، اتفاقی م پیدات کردم، دارم زیر و رو میکنم مطالب تو، فقط خواستم بگم دمت گرم.

  2. امکان نداره خب.مثلا ذوق من برای خوردن غذاهای جدید مختص اون تجربس ونمیشه برای پیاده روی هم همین شوق رو داشته باشم…

  3. بسیار عالی. مثل همیشه.
    شما و جنابِ قزوینی این روزها بیشتر از خودم در زندگی ام جریان دارید!
    مطالب شما را با جدیت دنبال می کنم. همینطور وبلاگم را تا می توانم به روز می کنم.
    حالِ خیلی خوبی دارم و این حالِ خوب را مدیون شما هستم.

    راستی من از قالب سایت شما خیلی خوشم می آید. اگر جسارت نیست می خواستم سوال کنم این قالب آماده است یا طراحی شده؟
    خب آدم برای سایت خودش بهترین ها را می خواهد دیگر… دنبال یک قالب خیلی مناسب و ساده هستم!
    و چون شاهین کلانتری را انسان بسیار سخاوتمندی می شناسم، به خودم اجازه ی این پرسش را دادم.
    پیروز باشید و برقرار!

    1. درود بر رسول عزیزم
      اسم قالب سایت: impreza

      من خیلی خوشحالم که وبلاگت رو منظم به روز میکنی.
      چون آدم خوش ذوق و فعالی هستی بهت پیشنهاد میکنم نوشتن از موضوعات روز یا وارد شدن به بعضی جدل ها رو بی خیال بشی.
      تو این مرحله نوشتن از موضوعات سبز یا اصطلاحاً بدون تاریخ مصرف برات خیلی مفیدتره.
      موفق باشی و برقرار.

  4. تسری دادن نقاط قوت به بقیه زندگی, فوق‌العاده‌ است.
    من مدتی است كه سعی دارم این کار را انجام دهم. میزان موفقیتم کم‌کم نمود پیدا خواهد کرد.
    سپاس از شما که دوباره این موضوع را یادآوری کردید.

    1. زنده باد محمدرضا بی نظیر
      راستی بازم تبریک میگم اعلام فراخوان اولین کارگاهت رو.

  5. در مورد معنا گفتید آقای کلانتری منو بردید به حرفهایی که آقای فرانکل در کتاب انسان در جستجوی معنا می‌زد.
    اینجا منم چندتا از حرفهاشون رو برای خودم مرور و برای دوستان و شما بازگو کنم.
    ویکتور فرانکل در بخشی از کتاب میگه که ما باید سوال پرسیدن از زندگی رو متوقف کنیم. این ماییم که باید به سوالات زندگی پاسخ بدیم که چه کاری میتونیم براش انجام بدیم. و در پاسخ به این سوالات مسئولیت پذیر باشیم.
    و در جای دیگه ای از کتاب میگن که معنای زندگی در هر زمانی میتونه تغییر کنه. مثل یک فیلم که در هر صحنه معنای خاصی رو در خودش داره و در آخر از این معناها به یک معنای کلی می‌رسیم و اگر اون ها نبودند به این معنا نمیتونستیم برسیم، زندگی رو هم همینطور میدونن.
    تو وبلاگم همین دیروز یه مطلب از ایشون در مورد دو تا دیدگاه که ما نسبت به روزهای رفته زندگیمون داریم نوشتم. جملاتشون به آدم حس خوبی می‌ده.

    1. سلام محمد جان
      کیف کردم از خوندن کامنتت.
      من فرانکل رو خیلی دوست دارم.
      اسمش گره خورده با معنا، هر وقت میخوام از معنا بنویسم یاد فرانکل و زندگی پر فراز و نشیبش میفتم.
      وبلاگ خوبت رو میخونم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *