رمق نوشتنت را نگیر
امروز از اینها مینویسم: رمق نوشتن ✱ دم سحر با یک ایده بیدار شدم. ایدهی نمایشنامه. نمایشنامهیی با دو شخصیت. ذوقزده بودم. جایی ننوشتمش. گفتم این ایده آنقدر خوب هست که یادم بماند. دوباره خوابیدم. و طی دو-سه ساعت بعدی، خواب و بیدار، ایده را پروردم. توی راهِ دفتر بیشتر بهش فکر کردم. نه، از…