بیا گذشته ها را اگر دوست داریم در آینده تکرار کنیم. در آینده زنده کنیم. قراول آثار گذشته بودن دلخوشی بیربطیست. بگذار گذشته، به این وضع و صورت، اصلا وجود نداشته باشد.
-بهمن فرسی. رمان شب یک شب دو
انقلابگردی خونم پایین آمده بود و با اینکه کلی کار داشتم توی دفتر، تاب نیاوردم و انقلاب پیاده شدم. اول مثل همیشه رفتم کتابفروشی جیحون، توی جیحون همیشه چند کتاب تازه پیدا می کنم. جیحون یکی از بهترین کتابفروشیهای انقلاب است. کیفیت چیدمان، رفتار مناسب فروشندگان و کامل بودن کتابهای مدیریتی و روانشناسی آن، باعث شده جیحون را به دیگر کتابفروشیها ترجیح بدهم. البته برای خرید کتابهای داستانی به فروشگاه بی نظیر چشمه در کریمخان میروم.
2
چند شب پیش خواب دیدم در پاساژ صفوی (پاساژ دست دوم فروشها در کارگر شمالی) هستم و سر قیمت نسخه اصل رمان شب یک شب دو چانه میزنم.
من نسخه افست شب یک شب دو را پنج-شش باری خواندهام، این رمان را به خاطر کمیاب یا ممنوعالچاپ بودنش دوست ندارم که پیدیافش روی هر سایتی هست و افست آن کنار هر پیادهرویی. ارتباط من با این کتاب یک ارتباط حسی است. دلم میخواست یک نسخه اصل این رمان را هم داشته باشم.
بعد از خرید از جیحون، حس عجیبی به من گفت سری هم به دست دوم فروشی پاساژ فروزنده بزنم.
با ناامیدی پرسیدم:
-آقا شب یک شب دو رو دارین؟
-اصل یا افست؟
-اصل
داشت ناهار میخورد، دستش را پاک کرد و از پشت ویترین کتاب سلفونپیچ شده را در آورد.
-چند؟
-150، اصلشو دیگه هیچ جا نمیتونی پیدا کنی
-تخفیف نمیدین؟
-نه، واسه خودم فقط ده تومن سود داره، اینم واسه یه نفر دیگه پیدا کرده بودم، 50 تومنم پیش داده بود، ولی رفت خارج نیومد ببره.
راستش اصلاً دلم نمیخواست چانه بزنم. هرگز سر کتاب چانه نمیزنم، نزدهام.
مهم این بود خوابم تعبیر شده بود. و حالا نسخه اصل رمان موردعلاقهام، با کاغذ زرد و خاکگرفته در دستم بود.
رابطه عاطفی من با شب یک شب دو طوریست که هر بار برایم تازهتر و جذابتر میشود.
حتی فکر میکنم نسخه اصل آن را عمیقتر از قبل بخوانم. دانلد نورمن در کتاب طراحی حسی به نکته جالبی اشاره میکند:
«اشیاء در زندگی ما، چیزی بیش از داراییهای مادیِ صرف هستند. ما با آنها کسب افتخار میکنیم، نه لزوماً به خاطر اینکه با آنها ثروت و موقعیت اجتماعی خود را نشان میدهیم، بلکه به خاطر معنایی است که آنها به زندگی ما میدهند.
بعضی اشیاء قدرت برانگیختن احساسات مثبتی چون عشق، دلبستگی و شادکامی را دارند.»
نسخه اصل شب یک شب دو برای من تداعی کننده چنین احساساتی است. دوست دارم دقایق طولانی به جلد جادویی آن خیره بشوم.
4
شب یک شب دو در کنار بوف کور هدایت و گاو خونی مدرس صادقی یکی از بهترین داستانهای ایرانی است که تاکنون خواندهام.
این رمان پس از 40 سال از تاریخ انتشارش، فریباییاش را از دست نداده و به گمان من و بسیاری دیگر ( فکر میکنم چند ماه پیش داستاننویسها در نظرسنجی کتاب هفته شب یک شب دو را به عنوان بهترین رمان عاشقانه فارسی برگزیدند.)
بهمن فرسی هنوز قدرتمندانه مینویسد و در لندن زندگی میکند، اما همه او را فراموش کردهایم. چقدر دوست دارم او را ببینم. این روزها خواندن مجموعه نمایشنامههایش را آغاز کردهام.
این پست را با بیوگرافی بهمن فرسی که در جلد شب یک دو آمده است به پایان میرسانم:
«بهمن فرسی در سال 1312 در تبریز به دنیا آمد. از 4 سالگی در تهران بود. مدرسه را از میان رها کرد. از 14 سالگی کار کرد. کارهای گوناگون، ولی نه دولتی. چند سالی برای مطبوعات قلم زد. نان تلخ قلم زود دلش را زد. چنی سالیست، و امروز هم، کارمند است. زن و یک پسر دارد.
شعر، داستان کوتاه، نقد، یادداشت سفر و… مینویسد. به تفنن بازیگری و نقاشی نیز میکند. هشت بازی برای تئاتر نوشته و چهارتای آن را خود به روی صحنه آورده است. چندیست به سینما نیز میاندیشد.
«شب یک شب دو» را پنج سال پیش آغاز کرد. سه سال وقفه در آن افتاد. این دو سال اخیر را با وجود درد استخوان که توان کار را از او گرفته، پیاپی به آن پرداخت، و اینک…»
بهمن فرسی دربارهٔ شب یک شب دو مینویسد:
امروز که بیست سالی از تاریخ نوشتن «شب یک شب دو» میگذرد، وقتی خود من به عنوان خواننده به این نوشته نگاه میکنم، باید، در عین ناخوشایندی، بگویم که از بابت زبان و بیان و بافت و ساختمان ادبی، مقولهییست که زبان فارسی آنرا خواهد خواند و خواهد شناخت. امروز که من ادبیات داستانی دنیا را با گز و عیار دیگری میسنجم، به سختی میتوانم سر در بیاورم که بیست سال پیش به شکل و زبان «شب یک شب دو» چگونه دست یافتم. و آیا آن کمگویی و انسجام شاعرانه را باز میتوانم تکرار کنم؟
***
یک تکه از «شب یک شب دو» را برای شما مرور کنم. در یک مهمانی روشنفکرانه، برای فائق آمدن بر کسالتها، مرد داستان، سرگشتۀ دلباختۀ جدا بافته، به جمع تحمیل کرده است که بازی نوظهوری بکنند. بازی مندرآوردی «محاکمه و اعدام» که همان آن به ذهن او رسیده است. بازی را شروع کردهاند، شاعر امردی را محاکمه کردهاند. مرد داستان شاعر را با تفنگ دولول شکاری کشته است. جمع در بهت و حیرت است. این بنا بود بازی باشد، اما انگار دیگر بازی نیست. قتلی صورت گرفته است. قاتلی اینجاست و مقتولی. و هیچکس نمیداند چه کند. در همین وضع داماد سرخانۀ فرنگی، شوهر بانوی میزبان، بانویی که در پنهان معشوقۀ قاتل فعلیست، با دستکش سیاه چرمی، که لابد اثرانگشتی بر تنۀ تفنگ نگذارد، میآید میدان، تفنگ را از دست قاتل میگیرد، و میبرد میگذارد کنار نعش مقتول. بعد، خندان و خالی از عاطفه سوالی را میان سفرۀ حیرت جمع پرت میکند «چرا خودش را کشت؟» و طرح مسئله به این شکل همه را راحت میکند. شاهدان یک قتل تبدیل میشوند به شاهدان یک خودکشی. حیرت رخت برمیبندد. همه بر میگردند به بیخیالی خودشان. این صحنۀ ساده با این همه فشردگی چه چیز دیگر دارد؟ آنی را دارد که اگر کسی پیدا شد به شما خواهد گفت. «شب یک شب دو» داستان خصوصی یا داستان کسان معلوم نبود. داستان موجوداتی بود دستخوش تحولی نارس و هرزه که میبایست در یک بازی محاکمه و اعدام همدیگر را نابود میکردند، که کردند، بی آن که باز هم بخواهند که بدانند که چه کردهاند. و دست سیاهپوش یک «غیر» لازم بود که باز هم فاجعه را ماستمالی کند تا آنها به بیدردی خودشان ادامه بدهند.
بهمن فرسی-لندن 1371
45 پاسخ
سلام. من اول کتاب هستم. اما اصلا نمیفهمم داره چطور پیش میره. سه تا علامت اول پاراگرافها هست. یکی « یکی __ و یکی هم (. ممکنه راهنمایی کنید اینها یعنی چی؟
درود
یکبار کامل از اول تا آخر بخونید.
بعد برگردید از نو با دقت بیشتری دوباره بخونید.
من خودم به این شیوه پیش رفتم.
در کل اگر کمی دقت کنید زیاد سخت نیست خوندنش.
بذارید خود رمان روش خوندنش رو بهتون یاد بده.
صفحات آخر کتاب رو می خونم؛ زیر بار سنگینی ساختار و محتوا، قشنگ دارم عرق می ریزم…..خیلی خوشحالم این جور وقتا؛ قوی و قدرتمند دارم قله ای رو فتح می کنم که خیلی بلند و استواره و از بالاش، خیلی چشم انداز خوبی رو خواهم دید…
سلام سمیه عزیز
خوشحالم که شما هم این کتاب رو دوست داری.
من بعد سالها هنوز با عشق سراغ این کتاب میرم.
سلام چند روز پیش سفارش دادم همسرم کتابخانه دانشگاه را چک کند و جالب بود که این کتاب را داشت…گل روی شما مشتاقانه شروع کرده ام به خواندن و رسیدهام به صحنه اعدام و البته هنوز نفهمیدهام زیبایی و خاص بودن این اثر در چیست.
چقدر مشتاق شدم بخونمش استاد. چقدر کتاب نخونده دارم، چقدر حسها و فکرهای تجربه نشده منتظر من هستند. چقدر بیتاب رسیدن به اونهام. چقدر خوبه که شما هستید و ما رو وصل میکنید به این دنیای سرتاسر زیبایی و سرتاپا روشنائی و آگاهی و لمس حقیقت و هستی و عشق. چقدر حیف که زودتر نیوندم توی این راه و حالا در ۳۳سالگی اینچنین شیفته و دلباختهی خواندن و نوشتن نشر اونها شدم. منکه یک گمشدهای داشتم در تمام این سالها، و هیچچیز و هیچکس بهجز خواندن و نوشتن من رو سر جایی که باید مینشستم، ننشاند.
ممنون برای اینکه با این همه کتاب خوب آشنا می کنید.
ارادتمندم.
چه قدر این متن جالب و زیبا بود. خوندن این کتاب رو تو برنامههام گذاشتم.
دانلودش کردم و خوندنش رو حتما جلو میندازم. نمیدونم چرا اصلا به سرچ پی دی افش فکر نکرده بودم تا حالا. یه ایدئالی هم که همین الآن به ایدئالهام اضافه شد اینه که باید در نزدیکی محل زندگی یا کار آدم کتابفروشیها یا دستفروشیهای کتاب باشند تا از کنارشون رد بشی و کتاب تازهای کشف کنی، از جلد یکیشون یا از عنوان یکی دیگهشون خوشت بیاد. متوجه کتابای جدید و کتابایی که نیستند بشی، هوای اونجا بره توی ریههامون و یکم پیوندمون با کتاب محکمتر بشه. در محلهی ما به شدت جاش خالیه و به تهیهی پستی کتابها بسنده میکنم:(
پینوشت: الآن فهمیدم چقدر تقصیر خودمه.
درسته. محیط واقعاً موثره زهرا جان.
نمیدونم چرا از وقتی خوندمش هر وقت اسم این کتاب رو میشنوم چشمهام پر از اشک میشه، الان با خوندن این مطلب هم همینطور شد، مرسی که معرفی کردین، ممنون واقعا
سلام راحیل عزیز و خوش ذوق
چه خوب که شما هم این رمان رو دوست دارید.
مرسی که حستون رو با من به اشتراک گذاشتید.
عاشقش شدم،عاشق عاشقانه های ناب و زلال ش…
چقدر از ته دل بود و زلال…
یگانه بود و هیچ کم نداشت…
زنده باد سحر عزیز
سلام و درود بر شاهین عزیز خودمون
میگم استاد ما که شهرستان زندگی می کنیم و دسترسی به پایتخت نداریم درعین حال اشتیاق بیحدی هم به خوندن این کتاب داریم چه جوری میتونیم یه نسخه از این کتابو پیدا کنیم؟
مریم عزیز
از روی اینترنت دانلود کنید.
متاسفانه این کتاب به طور رسمی چاپ نشده مجددا.
سرچ هم بکنید، بعضی افستفروشها هستن که میتونن براتون پست کنن.
شاهین جان
این قدر گوشه به گوشه در وبلاگت از این کتاب نوشتی تا رفتم و گیرش آوردم و یک هفته پيش خواندمش: بی وقفه و در یک ظهر تا بعداز ظهر….هنوز در حال هضم اولیه داستان هستم ،ولی در برنامه ام گذاشته ام تا چند روز ديگر دوباره بروم سراغش…میخواهم بعد از این دوباره خوانی يادداشتي برایش در وبلاگم بنویسم(پیشاپیش خبر انتشار مطلب نانوشته را میدهم!)…تا چه پیش آید!
سلام توحید
به به، چقدر خوشحال کننده. حالا یک کتاب دیگه هست که دنیای مشترکمون رو غنی تر میکنه.
راستش من دو سه بار اولی که شب یک شب دو رو خوندم، درکش نکردم. حتی چندان لذت هم نبردم.
حالا بعد از بیش از 20 بار مطالعۀ این کتاب، میتونم بگم که واقعاً عاشقش شدم و هنوز هم میل خوندنش رو دارم.
سلاااام
اول فکر کردم تکراری است و رونویسی، ولی باید بارها خواندش و رونویسی اش کرد.
چند بار خواندن هم کافی نیست بلکه واب است.
گرچه ما عادت به خواندن و شنیدن این نوشته ها وخاطره ها را نداریم…
سپاس از معرفی این کتاب
زنده باد
من هنوز هم این کتاب رو با لذت و دقت میخونم.
بالاخره خوندمش. ولی انکار تمام نمیشود. وقتی به صفحه آخر میرسم دوباره از ابتدا باز میشود.
همیشه بعد هر رمان کلی حرف داشتم کلی نظر کلی تحلیل
اما هیچ وقت ساکت تر از الان نبودم.
نمیدانم چه چیز در این کتاب هست که افسونم میکند؟!
سلام مائده عزیز
چقدر خوشحالم از اینکه رفتی سراغ این رمان ارزشمند.
پس تو رو مهمون میکنم به تکهای از یادداشتی که بهمن فرسی سالها پیش دربارۀ شب یک شب دو نوشته:
امروز که بیست سالی از تاریخ نوشتن «شب یک شب دو» میگذرد، وقتی خود من به عنوان خواننده به این نوشته نگاه میکنم، باید، در عین ناخوشایندی، بگویم که از بابت زبان و بیان و بافت و ساختمان ادبی، مقولهییست که زبان فارسی آنرا خواهد خواند و خواهد شناخت. امروز که من ادبیات داستانی دنیا را با گز و عیار دیگری میسنجم، به سختی میتوانم سر در بیاورم که بیست سال پیش به شکل و زبان «شب یک شب دو» چگونه دست یافتم. و آیا آن کمگویی و انسجام شاعرانه را باز میتوانم تکرار کنم؟
بهمن فرسی-لندن 1371
سلام شاهین جان
میشه یک پست در رابطه با قبل از نگارش هم بنویسی(Prewriting)
یعنی چه روشهایی برای قبل از نوشتن وجود داره و فرقش با پیش نویس (Draft)
چیست؟
اگر زحمتی نیست در مورد اصلاح متن(Revise ) هم بنویسی عالیه.
دست آخر هم در مورد مرحله آخر یعنی ویرایش متن(Edit) بنویسی که سنگ تمام گذاشه ای.
من یک چیزهایی در مورد اینها خوانده ام. ولی دوست دارم تو بنویسی.
ممنون
علی جان به شکل پراکنده بارها توی وبلاگ به این موضوعات پرداختم، ولی چشم، سوالاتو یادداشت کردم تا روشون کار کنم.
اگر می شود برای بنده هم لینک را ارسال کنید خدا خیرتون بده
لینک کجا رو؟
با سلام
از شما عزيز ارزشمند
خواهان و خواستارم
چند كتاب داستان كوتاه خوب و ناب و چند نمايشنامه خوب و خوش ساخت و ناب به بنده معرفي فرماييد
البته در شهر ما كتابفروشي خوبي وجود ندارد
فقط حسرت كتاب و …. بر دلمان ميماند تا مرگ
سلام پوریای عزیز
در حال نوشتن یک پست مفصل برای معرفی کتاب های مرجع و آموزنده ی داستان نویسی و نمایشنامه نویسی هستم.
حتما لینک آن را برای شما ارسال می کنم.
موفق باشید.