1
جیم ران میگوید: شخصیت ما میانگین شخصیت پنج نفری میشود که بیشترین وقت خود را با آنها میگذرانیم.
میخواهم این جمله را وام بگیرم و آن را به دنیای خواندن و نوشتن تعمیم بدهم:
احتمالاً سطح مهارت نویسندگی ما، میانگین آثار نویسندگانی میشود که بیشترین وقت را به مطالعه نوشتههایشان اختصاص میدهیم.
نویسندگانی که زمان و انرژیمان را صرف مطالعه آثارشان میکنیم، از مهمترین انتخابهای ما هستند.
ما شبیه همان کسانی مینویسیم که آثارشان را میخوانیم.
2
بعضی نویسندهها دریچه جهانی شگفتانگیز و بکر را به روی ما میگشایند، و بعضی دیگر چیزی جز جهانی سطحی و دست چندم عرضه نمیکنند.
هر از گاهی بهتر است از خودمان بپرسیم که بیش از همه با آثار کدام یک از نویسندگان دمخور هستیم.
مطالعه نوشتههای یک نویسنده، یعنی آغاز دوستی عمیق با او. آیا تا بهحال به سطح فکری و میزان مهارت دوستان خود فکر کردهایم؟
3
نمیشود مدام در حال خواندن خزعبلات تلگرامی باشیم و توقع داشته باشیم نوشتههایمان رنگ و حرف تازهای داشته باشند.
نمیتوانیم جوجو مویز بخوانیم و توقع داشته باشیم مثل ماریو بارگاس یوسا بنویسیم.(منظورم تقلید نیست، تاثیر است)
بین شاعر جوانی که به شکل جدی برای خواندن ادبیات کلاسیک وقت میگذارد با کسی که وقتش را با شاعرهای اینستاگرامی میگذراند، زمین تا آسمان فاصله است.
4
البته بسیار مفید است که هر از گاهی نوشتههای زرد و ضعیف را هم بخوانیم، چون آنها به ما گوشزد میکنند چه کارهایی را نباید بکنیم.
اما نباید فراموش کنیم که نوشتههای ضعیف و بازاری نباید خوراک اصلی ذهن ما باشند.
5
برای رشد در هر سبک داستانی یا غیرداستانی که میخواهیم بنویسم، باید با آدمهایی وقت بگذارنیم که قبلاً به سطح استادی در آن زمینه رسیدهاند.
شما بیشترین وقت خود را با چه نویسندگانی میگذارنید؟
17 پاسخ
استاد چرا ی لایو نمیزارید هری پاتررو بررسی کنیم
سلام زهرا جان
این موضوع در حالا حاضر جزو دغدغههای من نیست.
سلام
قبل از هرچیز دستتان را می بوسم که همچین مطالب مفیدی را به اشتراک می گذارید. هر وقت حوصله ندارم بنویسم یکی از مطلب هایتان را می خوانم. بعضی ها را چند بار خوانده ام. اما باز هم انگیزه می سازد.
بیشتر به ژانر تخیلی علاقه دارم. از آن تخیلی های فضایی نه. تخیلی هایی مثل هابیت و هری پاتر. فکر کنم فانتزی صدایشان می زنند.
کتاب های ریک ریوردان را همیشه می خوانم. از ایده ی داستان های او خوشم می آید. و بیشتر اوقات باعث می شود که در مورد داستان هایم به ایده های جدید برسم.
تالیکن هم که جای خود دارد. راستش دلیل خاصی برای خواندن آثار ایشان ندارم. فقط اینکه باز نثر و خود داستان لذت می برم.
موید باشید
سلام کاردو جان
زنده باد. خوشحالم که چنین حس خوبی دارید.
ادبیات فانتزی فوقالعادهست. با قدرت به کار و مطالعه ادامه بده. امیدوارم در این ژانر خوش بدرخشی.
درود شاهین جان. این مطلب را قبلا هم خوانده بودم، و حالا که دوباره خواندم پیش خودم گفتم بد نیست نزدیک ترین اساتید نوشتن را که خوانده ام و میخوانم از آنها، اسم ببرم:
نیما یوشیج/مهدی اخوان ثالث/ ارنست همینگوی/ داستایوسکی/آلبر کامو/ابراهیم گلستان/ دکتر شفیعی کدکنی/ابوتراب خسروی/صادق چوبک/ لویی فردینان سلین/ رومن گاری/ایوان تورگنیف/ کافکا.
کلاسیک ها چه در زبان فارسی و چه غیر فارسی را تازگی ها شروع کرده ام، تا چه پیش آید.
به به، چه لیست باشکوهی.
باهات هم سلیقهام. زنده باد.
سلام! خوندم:)
میشه گفت خوراک هر چی باشه چه خوراک تن چه خوراک روان، به همون میزان سلامتی یا بیماری هست؟
بله دقیقاً زینب عزیز.
مرسی این حساسیت رو در مورد انتخاب دوستان و محتوایی که روزانه دریافت می کنم گوشزد کردی شاهین جان
جالبه
تکلیف من که سعی می کنم از هر نویسنده ای حداقل یک کار بخونم چی میشه؟
این پست رو برای بار پنجم خوندم
سلام
در طول خواندن اين پست مشتاق بودم به ليست اسامي خودتون برسم ولي نرسيدم ! 🙂
سمیرای عزیز
به تدریج اطرافیانم رو روی وبلاگ معرفی کردم و میکنم.
شما تا حالا لیستی از اطرافیانتون نوشتید؟
اگر تجربه ای در این زمینه دارید بگید.
تو این دو سه سال اخیر، فکر نمی کنم بیشتر از محمدرضا شعبانعلی از کس دیگه ای خونده باشم. شاید این جمله که وام گرفته از نوشته هاشه، بی ربط به بحث بالا نباشه، خوندن یک نویسنده، یعنی نخوندن یک نویسنده ی دیگه. یادآوری این جمله و مشتقات مشابهش خیلی کمکم میکنه. مثلاً قبلاً هر سایتی که خبرنامه داشت ایمیلم رو میزدم توش. بعد یه مدت دیدم وقت نمیکنم همش رو بخونم. همش هم اونقدر مفید برام نیست، نه الزاماً مطالبشون بد باشه، اتفاقاً اگر مطالبشون بد بود تصمیم گیری در خصوصشون راحت تر بود. اما بعد یه مدت به خودم گفتم: “ببین، خوندن این سایت، یعنی نخوندن یک سایت دیگه، حالا تصمیم بگیر میخوای بخونیش یا نه؟” اینجوری مشکلم حل شد و بهتر میتونستم تصمیم بگیرم.
فعلا از شاخه ای به شاخه ی دیگه در جستجوی شاخه ای محکم
اول بگم که عکسِ پست واقعا زیباست. حال خوبی بهم داد. ممنون.
در مورد زردها هم، در حوزه آموزش میشه این روزها مگوها رو با نگاه کردن به سایتها و فایلهای آموشی اکثر “خوداستادخوانده” ها فهمید.
من واقعا نگران این حوزه هستم. مردمی که برای سالها خودشون رو با یک برگ کاغذ مسخره کرده بودند، تازه فهمیدند که اونها به دردشون نمیخوره و دنبال آموزشهایی میگردن که به بهبود کیفیت زندگیشون کمک کنه. از قضا در اکثر موارد هم گرفتار همین سخنرانان انگیزشی میشن و ممکنه بعدها دیدشون انقد منفی بشه که رغبت نکنن سراغ امثال آقامعلم ما هم بیان.