شاهرخ مسکوب در جایی از روزها در راه نوشته:
خواندن، دشمن نوشتن است.
مسکوب این حرف را از منظر آدمهای کمکار و بیسوادی نگفته که میخواهند نخوانده نویسنده شوند.
در جایگاه نویسندۀ چیرهدستی گفته که کتابخوانی قهار و دقیق بوده و آنقدر روی مطالعه و تحقیق وسواس داشته که گهگاه از نوشتن دور میافتاده.
پس در این پست بهعنوان مروج کتابخوانی، نمیخواهم به بهانۀ بیشتر نوشتن، کمتر خواندن را پیشنهاد بدهم.
اما در بسیاری از اوقات خواندن، ناخواسته دشمن نوشتن میشود، حتی ممکن است از یک جایی به بعد تنها دلیل خواندن ما فرار از نوشتن باشد؛ بههرحال مطالعۀ بیشتر دلیل بسیار موجهی برای ننوشتن است.
جز وسواس برای تحقیق بیشتر، گاهی با خواندن متنهای درجهیک ممکن است اعتمادبهنفس لازم برای نوشتن را از دست بدهیم. بگذارید این موضوع را با یک ماجرای کوتاه بیشتر بشکافیم:
من هیچوقت کتاب جادوی فکر بزرگ را جدی نمیگرفتم تا اینکه دیدم جزو کتابهای محبوب ست گادین است، بنابراین کنجکاو شدم نگاهی به آن بیندازم. د. شوارتر در جایی از این کتاب مینویسد:
چندی پیش، یک رماننویس جوان دربارۀ رؤیاهای نویسندگیاش با من حرف میزد. گفتگوی ما به یکی از رماننویسان بلندآوازه کشیده شد.
او گفت: «اوه، او نویسندۀ فوقالعادهای است. من حتی به گرد پایش هم نمیرسم».
نظر او یکباره مرا مأیوس کرد؛ زیرا نویسندۀ موردنظر را میشناختم. آن نویسنده نه هوش فوقالعادهای داشت و نه خلاقیت فوقالعادهای. او در هیچ زمینۀ دیگری یک فرد فوقالعاده نبود، مگر در داشتن اعتمادبهنفس. آن نویسنده معتقد بود که در زمرۀ بهترینهاست. به همین دلیل به بهترین وجه کارش را انجام میداد و مینوشت.
احترام گذاشتن به چهرههای پیشرو خوب است. همینطور آموختن از آنها و مطالعۀ شخصیت و شیوۀ زندگیشان؛ اما ستایش کردن، هرگز! باور کنید پیشتر از آنها هم میتوان رفت، بسی فراتر از آنها. کسانی که خود را در ردۀ دوم میبینند، زندگی و کارشان نیز در ردۀ دوم باقی میماند.
چارۀ کار این است که نگذاریم تحسین کردن منجر به مرعوب شدن بشود و دوقلوهای افسانهای خواندن و نوشتن را دست در دست یکدیگر پیش ببریم.
فکر میکنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر برای شما سودمند باشد:
از بغرنجترین وضعیتهای یک نویسنده: شما هم این مشکل را دارید؟
شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
16 پاسخ
شاهین سلام
این روزها پیچیده شده ام در کتاب های مسکوب از روزها در راه گرفته تا سفر در خواب و دیگر کتاب ها یش … اولین کتابی که از او خواندم سالها پیش بود سوگ سیاوش و هنوز هم میل به خواندنش دارم … روزها در راه را با بغض می خوانم با بغض از دست دادن چنین بزرگوارانی و اینکه چقدر دیر شناخته مشان … به جمله ” خواندن دشمن نوشتن است ” که رسیدم به همین نتیجه تو رسیدم که اگر واقعن منظور متضاد و مقابل هم بودن آنها بود ما النم این کتاب ها را در دست نمی گرفتیم و هیچ نمی توانستیم بنویسیم. فکر می کتنم آن زمان آنقدر غرق خواندن شده بود که فرصت نوشتن دست نداده بود .
به امید خواندن ونوشتن های بیشتر ….
زنده باد چقدر عالی.
چقدر خوشحال شدم از اینکه دیدم مسکوب رو جدی دنبال میکنی.
من قبلا همیشه میخوندم تا اینکه یکی بهم گفت فکرکردن ارزشش بیشتره تا فقط نظرهای بقیه رو خوندن ومن شروع کردم به نوشتن فکرام وسرچ کردم نویسندگی وگوگل اولین نوشته مال شمارو اوردش
سلام شیما جان
تمام کامنت های خوبت رو به دقت خوندم. خوشحالم که اینجا هستی.
بیشتر برای من بنویس.
به امید درخشش تو
” او در هیچ زمینۀ دیگری یک فرد فوقالعاده نبود، مگر در داشتن اعتمادبهنفس”
از این قسمت نوشته لذت بردم و یاد یکی از مقاله های محمد قائد افتادم که میگفت به جای تقدیس غول ها، باید روی شانه آن ها ایستاد و از آن افق پایین را نگاه کرد.
درود بر پانیذ بی نظیر
به به کیف کرد. نقل قول از قائد عزیزم.
چه خوب که رفتی سراغ قائد.
سلام شاهین عزیز
خواننده ی مداوم مطالبت هستم مثل همیشه یکی از هزارتایی گفتی که جز با تجربه حاصل نمیشود. و چه خوب که داشته هایت را اینجا در کف اخلاص گذاشته ای تا سرهای در راه مدام به سنگ و محک تجربه برخورد نکنند.
سلام توحید جان
ممنونم از مهرت.
خوشحالم که اینجایی.
وبلاگت رو باز کردم که بخونم.
بیشتر برام بنویس.
1)چه جالب.من هم کتاب جادوی فکر بزرگ راجدی نمی گرفتم،تااینکه دیدم شاهین کلانتری درپست تازه اش به آن اشاره کرده است.حتما نگاهی به آن می اندازم.
2)به نظرم تعدادزیادی ازمشتاقان نویسندگی باهمین بهانه تبدیل به خواننده های جدی وپیگیر شوند،آنقدرهاهم بدنیست.
3)شاید آن توصیه استیفن کینگ رانیزلازم باشد یادآوری کرد،وقتی می گفت:گاهی آثاربد را هم باید بخوانیم تا ببینیم چه کارهایی را نباید انجام دهیم وشاید هم اعتماد به نفس بگیریم وباخودمان بگوییم ،من ازاین بهترمی توانم بنویسم،همین الان هم بهترمی نویسم. ودرآخر هم لازم است درباره این اعتماد به نفس بیش ترنوشت وبیش ترصحبت کرد.واقعا اعتماد به نفس برای یک هنرمند خیلی مهم است.مهم است تازیاد بنویسد وبدون سانسور خودش را بیان کندا.لبته درکنارش باید نقد درست خودش راهم یادبگیرد.
خواندن کتاب هایی که نویسندگان اززندگی شان ومشکلات نوشتن یک کتاب به صورت شفاف صحبت می کنند خیلی میتواند مفید باشدحتی بهتراست فیلم اقتباس را ببینیم.که درآن فیلم چطور فیلمنامه نویسی مثل چارلی کافمن بانوشتن یک اثردرگیر است وهرچه می کند کارش پیش نمی رود.چون من خودم به شخصه تصورم ازنویسندگان این بود که دستشان را روی کاغذ می گذارند وجملات بی وقفه به آنان الهام می شود وکارسختی که آنان می کند فقط این است که باید کلی بنویسند ودست دردبگیرند.
زنده باد سعید همیشه عالی.
سعید از خودت بگو برام. چیکارا میکنی؟
ممنونم شاهین عزیز
درتلگرام برایت پیام فرستادم.متاسفانه راه دیگری را پیدا نکردم.
چه جالب.اوایل چه قدرازکامنت گذاشتن وحشت داشتم.
” کسانی که خود را در ردۀ دوم میبینند، زندگی و کارشان نیز در ردۀ دوم باقی میماند.”
و جادوی ذهن دقیقا در نقطه ای اتفاق می افتد که ما می فهمیم جهان پیرامون از هر
آنچه که در ذهن ماست پیروی میکند !