کلاس نویسندگی و تولیدمحتوا

کلاس نویسندگی و تولید محتوا

مدرسه نویسندگی به سرپرستی شاهین کلانتری فعال‌ترین برگزارکنندۀ دوره‌های آنلاین و حضوری آموزش نویسندگی و تولیدمحتوا در ایران است.

برای شرکت در دوره‌های آنلاین مدرسه نویسندگی روی لینک‌های زیر کلیک کنید:

 دوره آنلاین نویسندگی:

https://madresenevisandegi.com/195/%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3-%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C/

دوره آنلاین کپی‌رایتینگ و تبلیغ‌نویسی در ۱۰ هفته:

https://madresenevisandegi.com/3566/%d8%af%d9%88%d8%b1%d9%87-%d8%a2%d9%86%d9%84%d8%a7%db%8c%d9%86-%da%a9%d9%be%db%8c-%d8%b1%d8%a7%db%8c%d8%aa%db%8c%d9%86%da%af-%d9%88-%d8%aa%d8%a8%d9%84%db%8c%d8%ba%e2%80%8c%d9%86%d9%88%db%8c%d8%b3%db%8c/

کلاس آموزش تولید محتوا (محتوای الکترونیکی و متنی):

https://madresenevisandegi.com/5732/%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7-%D9%81%D8%B5%D9%84-%D9%85%D8%AD%D8%AA%D9%88%D8%A7/

130 پاسخ

  1. سربازی .
    القصه: دو یا سه روزی بود که وارد منطقه شده بودم از سنگری که جا زندگی مان بود با خودم میگفتم مگر انسان میتواند این جا زندگی کند موش صحرایی هم داخل اینجا دوام نیماورد ولی من بچهای اهوازی و بچه های شمالی و آذری ها که شرایطشان دست کمی از ما نداشت روزگار میگذرانیدم ,اگر اسمش را میشد زندگی کردن گذاشت .
    سنگر درجه دارها کمی اوضاعش بهتر بود و تیر وتخت های انجا کمی بهتر بود .ولی شرایط همان بود که بود.
    یک پزشک خوب هم داشتیم که او هم دوران خدمت سربازی اش را سپری میکرد , رزیدنت جراحی هم بود دکتر خوبی بود .بعدها اسمش را دنبال میکردم جراح قابلی شده بود در چند بیمارستان تهران مشغول شده بود.
    چند پزشک یار هم داشتیم که کادری بیمارستان های ارتشی در شیراز بودند .نوبتی جایشان عوض میشد ,همیشه دو نفری از انها باید در منطقه اماده بودنند.
    فرمانده بهداری جناب سرگردی بود او هم کادری ارتش بود .تخصص ش دندانپزشکی بود ,هم در شیراز مطب داشت هم در بیمارستان ارتش خدمت میکرد .خیلی از سنگرش خارج نمیشد و تک تنها در سنگر خودش روزگار میگذراند . درجه دارهایی که همشهری ش بودنند به سربازها هشدار میدانند که به او کاری نداشته باشند پشت سر سرگرد صفحه میزاشتن که افسرده شده و دیگر تاب و توان منطقه ماندن را ندارد خودشان هم زیاد سر به سرش نمیگذاشتند هر دستوری که میداد فقط اطاعت میکردن .یکی از کادرهای درجه دار جوانتر به من گفت بنده خدا سرگرد نزدیک شش سال است که درجبهه خدمت میکنه اهن هم بود فرسوده میشد .چه راحت با روح و روان ادم ها بازی میکنند .
    هوای بهاری دشت های پر از گل ,ادم دلش میخواست از پشت سنگرها بیرون بیاید توی گل ها قدم بزند ولذت ببرد ولی دستور اکید بود که حق پیاده روی نداشتیم که تک تیراندازها عراقی نشسته و منتظر هدفی در حرکت ببینید در جا هدف را بزنند .
    سه شب بود که از رسیدنم به منطقه میگذشت که حدودا ساعت یازده شب تلفن صحرای بهداری زنگ زد , مثل حرکت اتش نشان ها همه به جنوب و جوش افتادن ,بهرنگی و یک امبولانس دیگر فوری بطرف خط حرکت کردنند .
    درجه داری امد سریع مرا صدا کرد به اورژانس بروم همه اماده باشند دکتر همه امده بود سبربازی که مامور موتور برق بود فورا ان را روشن کرد موتور برق مخصوص اورژانس بود بقیق سنگرها با نور چراغ نفتی فیتله ای روشن میشد شب را همه با چراغ نفتی میگذرانند .
    موتور برق روشن شد دکتر , پزشک یار ,دکتر فرمانده بهداری همه امدند .
    دکتر رو به پزشک یارها ومن گفت وسایل را اماده کنید بسته های سبز رنگ که وسایل استریل جراحی داخلش بود را روی میز بگذارید .شیلنگ اکسیژن ها را عوض کرده و شیر ان را باز کنید.
    مشغول اماده کردن وسایل بودیم که امبولانس ها وقتی وارد محوطه بهداری شدند تمام چراغ ها را روشن کردنند و آژیر کشان در محوطه دور زدنند پشت ماشین ها را به سمت اورژانس کردنند و دننده عقب به در اورژانس نزدیک شدن.
    بهرنگی فوری از ماشین پایین پرید فوری با فریاد که گویی خودش هم متوجه نبود گفت دکتر خیلی حالشون خرابه عجله کنید.
    دکتر گفت چند نفر مجروح داریم .
    بهرنگی گفت چهار نفر را من و محمدی اوردیم اینجا .بقیه را فرستادن بهداری جاهای دیگه و بهداری تیپ هم بردنشون .
    مجروح ها را با کمک درجه دارها و بهرنگی اوردیم داخل اورژانس ,بهرنگی سریع ماشین را حرکت داد .دو مجرح دیگر را هم به داخل اوردن.
    همه لباس های سربازی شان غرق خون بود , دست وپایشان بعضی سر صورتشان هم غرق خون .سه تا انها را شناختم بچه های هم دوره ام بودنند اموزشی با هم بودیم سه روز پیش با هم به منطقه امده بودیم .
    غرق تماشای انها بودم و خاطرات با انها . صدای فریاد دکتر مثل سیلی به صورتم خورد انگار لحضه ایی بیهوش شدم با صدای دکتر به هوش امدم .
    گفت کجایی هواست کجاست این سربازها تا بیست دقیقه دیگر زنده نمی مانند .زود باش رگ بگیر از ان تخت آخری پزشک یارها هر کدام یک مجروح را رسیدگی میکردنند .
    سرگردفرمانده بهداری فقط ایستاده بود تماشا میکرد .مثل یک مجسمه بی حرکت فقط چشم هایش میچرخید و هیچ عکی المعملی نداشت .حالا فهمیدم درجه دارها میگفتند کاری به کارش نداشته باش .مثل اینکه چشم و گوشش از این چیزها پر شده بود .
    کش های مخصوص رگ گیری را برداشتم بطرف تخت و سربازی که نمشناختم . لباس های تنش را با کمک قیچی جراحی پاره کردم همه اش خون بود . بوی خون کاملا اورژانس را پر کرده بود نفس کشیدن سخت.
    دکتر از تخت کنار من بود و کارهایم زیر نظر داشت. کش رگ بند را دور دست سرباز پیچیدم دستم را دور بازویش گرفتم که کش را محکم کنم دیدم دستم تماما خونی شد بازویش نگاه کردم دیدم تکه ای از گوشت دشتش کاملا اویزان شده .
    به دکتر که کنارم بود گفتم : دکتر این سرباز بازویش تکه تکه شده جای گرفتن رگ ندارد .
    گفت : زود باش برو پایین تر .نشد دست دیگرش فقط زود باش خونریزیش شیدیده الان رگش میره پایین , رگش گم میشه دیگه نمیشه کاری براش کرد .
    حال همه مجروها بد بود ,دست کمی از همدیگر نداشتند ,نمیشد بگی این که حالش بهتره میزارم میرم سراغ اون دیگری .
    دکتر سرم تخت بغلی را نصب کرده بود .همینطور تخت به تخت جلو میامد ,پزشک یارها هم مشغول بانداژ کردن مجروحا بودن برای اعزام به بیمارستان صحرایی که حدودا پبجاه کیلومتر عقب تر از ما بود .
    دکتر سرم تخت کناری را وصل کرده بود.
    پیش من امد کنار تخت مجروح گفت : رگ نونستی بگیری .
    گفتم: چند باری سعی کردم از هر جا که میشود رگش را بگیرم ولی انگار رگی نیست .
    دکتر گفت بزار ببینم .خودش هم امتان کرد رگ ها در اثر خونریزی زیاد پایین رفته بودن .
    دکتر به من گفت سریع داروی بی حسی زایلوکایین را بده .از توی قفسه داروها .
    دکتر طوری با من حرف میزد انگار من دستیار اطاق عملش هستم چندین سال تجربه طبابت را یکجا و چند روزه علم و عملش را کسب کرده ام و توی سه روز شده ام دکتر بیهوشی دستیار جراحی .
    از مکسی که کردم متوجه شد منظورش را نفهمیدم مرا کنار زد و به سمت قفسه داروها جراحی که بعد ها فهمیدم خودش چند روز یک بار چک میکند و صورت لوازمش کسر شده اش را به بیمارستان ارتش ارسال میکند رفت و داروی بی حسی را اورد .
    گفت : دستش را محکم بگیر ,داروی بی حسی را تزریق کرد و منتظر اثر بخشی اش نشد.
    گفت : چاقوی جراحی را بده محکم بگیر دستش رو میخوام دستش رو باز کنم تا به رگش برسم تا پایین تر نرفته .
    مثل اتاق عمل که جراحان هنگام عمل به بقیه که دور شان هستند توضیح میدهند که برای چه این کار را انجام میدهند و نتیجه چه باید بشود .
    دکتر دست سرباز را با تیغ جراحی اینقدر برید و پایین رفت تا به رگ رسید وبعد رگ را نگه داشت تا انژیوکت را و سپس سرم را به ان وصل کرد .
    بدون امضا با تاریخ.
    1402/7/14

  2. توی ماشین در حال رفتن به تولد خواهر رضا بودم.
    به رضاگفتم :اخ رضا این چه مهمونی یا به قول خودت تولدی که داری منو به زور میبری .
    رضا گفت: هم حال وهوات عوض میشه هم یه مقدار باد توی کله ات کوران میکنه, خنک میشه هم یه غذای خوب میخوری و دلی از عزا در میاری .
    هر جورش رو حساب کنی برات برد ,برده .
    از بعضی از نضرها بی مورد نمیگفت .چند روزی بود غذای گرم درست و حسابی نخورده بودم و تک تنها هم گوشه خونه بق کرده نشسته بودم و حوصله هیچ وچیزو هیچ کس رو نداشتم .
    بدم هم نمیومد برم به خونه رضا اینا هم خانواده خون گرم و مهربونی بودن هم مادرش دست پخت خوبی داشت و توی جمع بودن هم برام لازم بود انگار یواش یواش داشتم فاز افسردگی بر میداشتم .
    مثل اینکه رضا فکرم رو خونده باشه .
    گفت:هان ساکت شدی میبینی حرفا های من پر بیراه نیست همه جوره برات خوبه.مهمونی و غذای خوبو دورهمی وووو.
    به خودم اومدم و گفتم :من که بدم نمیاد فقط مگم مزاحم نباشم توی جمع خانواده گی.
    رضا گفت : نترس مزاحم نیستی تو دیگه خونه زادی.
    دانشگاه تهران قبول شدم همون ماه اول که رضا رو توی دانشگاه دیدم ازش خوشم اومد و به دلم نشست اون عاشق شیراز و حافظ خونی ادبیات ,من هم که شیرازی و حافظ , حافظ و حافظ خونی بودم .
    خیلی زود با هم جونیگ شدیم و پام به خونشون باز شد.
    مادر رضا خیلی منو دوست داشت , به من میگفت ممد اقا رضا هم اگه یه روزهایی توی کلاس و جایی کار داشت تو برای ناهار یا شام بیا خونه ما و تنها توی خونه نمون ادم دق میکنه از تنهایی ,غم باد میگره .
    ادم با تنهایی هیچ مانوس نیست , تنهایی فقط مال خداست وبس.هیچ وقت تنها نمونی مادر هاهمیشه در خونه ما به روت بازه .
    واقعا هم همینطور بود ,همیشه با روی باز از ادم استقبال میکردن همه اعضاء خانواده چه بابای رضا چه خواهرش که دوسال از رضا بزرگتر بود .
    رسیدیم پشت در ,رضا چند باری زنگ رو پشت هم زد یا الله گفت و کلید رو انداخت توی قفل در رو باز کرد با صدای بلند گفت :ما اومدیم تولد تولد تولد ت مبارک .
    تولد مادرش بود رضا سرکیف بود و خوشحال , خندون .
    پشت رضا وارد خونه شدم همه به سمت من اومدن انگار از قبل قرار گذاشته بودن منو بیشتر از رضا تحویل بگیرن .
    رضا میگفت : نه خیر مثل اینکه ممد اقا مهمون ویژه س و ما اینجا غریبه .
    بسمت مادرش رفت و قبل از اینکه به من برسه راهش رو صد کرد و صورتش رو بوسید .
    گفت: مادر جون , مادر عزیزم تولدت مبارک و صورتش رو بوسید ,مادرش میخواست به سمت چپ و راست بره بازم جلوءش رو میگرفت و نمیزاشت و مرتب میبوسیدش.
    مادر گفت: خوبه دیگه بسه , رضا بزار برم , کار دارم همه کارام مونده .
    رضا هم میگفت : تولد داریم چه تولدی , تولد ملکه زیبایی , پرنسس خوب رویان , اخر خوشگلا .
    از تیپو شکل و شمایل مادر رضا معلوم بود در دوران جوانی بسیار زیبا بوده ,الان هم که 65 سال تولدش بود هنوز هم زیبا بود.

  3. با تاریخ بدون امضاء
    پس فردا تولد 62 سالگی ام رو جشن میگیرم بانک برایم این کار را میکند و یاد اوری میکند که در چنین روزی متولد شده ام البته پول یاد اوری زاد روزم را هم از حسابم جلو جلو کسر میکند.باز هم این بد نیست که یک نفر شما را ذوق مرگ کند که در این روز فرخنده متولد شده اید, نمیدانم چطور و چگونه باید از هوش مصنوعی برای اینکه تولد من را یاد اوری میکند تشکر کنم . حتما باید این را هم از خودش سءوال کنم, با ان هوشی که در او سراغ گرفته ام بپرسم من چه کادویی دوست دارم و یا الان به چه چیزی بیشتر احتیاج دارم , ان را برایم طبقه بندی و اعلام بفرمایند.

    امروز صبح جلسه پنجم کمپ ایده پردازی به پیان رسید.
    با کمک ورزش و
    کمک پیاده روی (البته پیاده روی من کمی متفات است از 45 دقیقه پیاده روی .10 دقیقه پا برهنه این کار را انجام میدهم که این یک روش متلق به بودا ییان هندی , چینی است , راستش را بخواهید چند روز اول میرفتم در قسمتی از پارک که تاریک تاریک بود .
    با خودم میگفتم اگر نگهبان پارک مرا در این احوال ببیند یا به 110 زنگ میزند,یا به کمپ بهزیستی و یا به گرم خانه های شهرداری .
    طوری در قسمت تاریک پارک راه میرفتم که گویی دزدی کرده ام و یا بعداز کیف قاپی در این تاریکی مشغول دیدن محتویات کیف دزدیده شده ام .
    ولی وقتی فیلم استیو جابز را دیدم که هرروز وسط شرکت اپل با پای برهنه در شرکت قدم میزند , امید وار شدم با خودم گفتم یک حکمتی دارد این حرکت.
    از فردای ان روز با سربلندی و افتخار در قسمت های روشن پارک روی چمن پا برهنه راه میرفتم .
    تا اینکه نگهبان پارک با صوت بلند بطرف من می امدوتوجه همه را بطرف من جلب کرد ,همه یکباره برگشته مرا نگاه میکردنند.
    دوباره حس سارق گوشی و سارق کیف وسارق بانک همه و همه از سر کولم بالا میرفت . واقعا یک لحضه میخواستم پا به فرار بگذارم , ولی کفش هایم در دستانم بود , وپاهایم برهنه.!
    حس سارقی را داشتم که هنگام دزدی گیر افتاده ,ان هم با مال دزدی.از این بهتر نمیشد.
    ایستادم ,نگهبان پارک خودش را به من رساند,انقدر هم صوت زده بود که ادم هایی که پیاده روی میکردنند همه برای کمک نگهبان پارک من رو دوره کردنند.
    همان جا در حضور هیءته منصفه ,دادگاهی شدم .ما ایرانی ها خصلت خوب کم نداریم.
    من حاج واج اتهامم رو پذیرفته بودم ,فقط سکوت کردم.
    نگهبان گفت: اخ مرد حسابی چمن واسه راه رفتنه ؟ سنگفرش رو برای مثل شما شهرداری درست کرده.
    هییت منصفه که تعدادشان هم کم نبود یکصدا به اتفاق ارا مرا محکوم کردند .
    رای م , را پذیرفتم و فقط سکوت کردم .جای توضیح فلسفه هندو و بودا نبود.
    فقط از فردا پارک م , را عوض کردم و یک جای تاریک برای پیاده روی پیدا کردم (البته تقضای عفو مشروط از طریق , نگهبان دیگر پارک را داده ام تا جواب چی اید چه شود).
    القصه:و با کمک استاد شاهین کلانتری .
    سعی کرده ام نظمی به کارهایم بدهم .
    اول نظم در اطلاعات ذهنم .سر و سامان دادن به انها
    دوم برای ادم های بیهوده وقت بیهوده نگذارم.
    سوم کتاب خواندن منظم.
    چهارم شرکت در دوره ششم ایده.البته ایده زیاد دارم مثل پای برهنه راه رفتن .
    پس خدا به خیر کند.

  4. سلام . اگر فرصتی بود . بی میل نیستم . نظر شف رو بدونم . در مورد غذای خونگی که دم خیابون میفروشن رو بدونم.

  5. نذری پزی کوچه پنجم.
    تاریخ:1400چند/45/5
    امروز شف مدرسه آشپزی (ایده) همه رو دعوت کرده بود به نذری پزون ؛ چهار راه گلو بندک بغل تکیه کربلایی هاکوچه پنجم .عده ایی اعتقاد دارن که هر کی توی اون خونه نذری بپزه هر حاجتی که داشته باشه (ادا_روا) میشه. شف قرار گذاشته بود همه ساعت 9 اونجا باشن ولی یه عده از بچه ها که خیلی ذوق داشتن که زودتر داستان پخت وپز شروع بشه .
    اونا فکر میکردن همون روز به محض اینکه نذری رو شروع کنن به همه خواسته هاشون میرسن.
    شف سر ساعتی که بچه ها رو دعوت کرده بود خودشو رسوند.
    خونه ایی توی اون کوچس که همه نذری هاشون رو میارن اونجا پخت میکنن , هر کی با دل و حاجتی که داره میاد تا به رویاها , خواسته ها و ارزوهشون برسه , اونجا که بودم خودم از چند نفر شنیدم با صداقت و دل پاک که بیاد به خواسته ش , میرسه.
    دیگ رو از قبل اماده کرده بودن , کار که شروع شد هر کی یه گوشه کار رو گرفته بود کمکی میکرد .
    یه نفر برنج آورده بود,یکی ارد ,یکی روغن ,نمک و فلفل, یکی زعفرون , یه نفر فقط چند تا اب معدنی فقط دستش گرفته بود اورده بود , هر کی به اندازه وسعش.ولی خوبیش این بود که همه با صفای دل اومده بودن که کار لنجام بشه.
    ولی همه با هم اومده بودن وسط میدون که انجام بشه نذری ,این مهمتر از همه چی بود.
    دیگ نذری رو که گذاشتن روی اوجاق.
    شف از بچه ها هر چی رو که اورده بودن میگرفت با وسواس اندازه گیری دقیقی میکرد و بعداز اینکه طعم و مزه اجناس رو محک میزد عیار سنجی میکرد .
    اول خودش چشم هاشو میبست یه چیزی زیر لب نیت میکرد بعد از یه مکس , با صبوری میریخت توی دیگ نذری .
    یه عده از بچه های کلاس اومده بودن بقیه هم به فراخور دوری ,نزدیکی راهشون خودشون رو کم کم میرسوندن.
    تخماق رو شف بدست گرفت و شروع کردن به هم زدن اون چیزهایی که خودش توی دیگ ریخته بود .
    محتویات دیگ شکل میگرفت هر دقیقه به رنگی در میومد,تخماق که روغن هم رو هم میزد , یه رنگ زعفرون که داخل میشد یه رنگ زیبا و دلنشین به محتویات نذری میداد. ادم دلش میخواست وایسه از بیرون رنگا,رنگ بودن اون رو ببینه .
    خیلی دلنشی بود با اضافه شدن هر کدوم از بچه ها با خودشون اورده بودن نذری رنگ وا رنگ میشد.
    اصلا نمیشد حدس زد چند دقیق دیگه چه رنگی میشه و چیز ازش در میاد .
    شف گفت : اوج لذت این کار برای من اینه هر بار شاید محتویات که داخلش میریزم یکی باشه , ولی هر بار واقعا هر بار طمع و مزه اش فرق میکنه , هر چند بار که پخت کنی مزهاش فرق میکنه , امکان نداره , حتی دو یا چند تا دیگ کنار هم که باشن طعمشون یکی بشن .واین عالیه و کار مارو قشنگ و دلنشین میکنه.
    دیگه نذری داشت قوام پیدا میکرد .
    شف بچه ها رو رو دور دیگ جمع کرد و با احتیاط تخماق رو که هنوز محکم توی دستش بود به اولین نفری که قدیمی ترین بود که بهش اعتقاد داشت بطرفش گرفت .
    گفت:اول نیت کن و با احتیاط از یه گوشه , حتما از گوشه شروع کن چون این رسم کاره و هم بزن.
    یکی ,یکی بچه ها جرعت میکردن و بیان جلو تخماق رو دسشون بگیرن و هم بزنن.
    شف گفت : حالا هر کی نیتی یا حاجتی داره بیاد و تخماق رو بگره و شروع کنه هم زدن نذری , فقط باید دلتون رو صاف کنید و با نیت درونی این کارو انجام بدین اگه میخواین نتیجه بگیرین.چون اولین شرط این کار رو راست بودن و صادق بودن با خودتونه , حالا بفرمایین . این شما و این نذری که میتونه حاجت رواتون کنه اگه خودتون و درونتون یکی شده .
    چند تا از بچه ها ی قدیمی رو میشناختم از نیت هایی که توی دلشون تقریبا شاید مطلع بودم, البته که شاید چون ادم نمیدونه توی ذهن بقیه چی میگذره تا به زبون نیاری.
    اولین نفری که پا جلو گذاشت سیمین بود یه زن خاص .
    گفت :اول من , میدونستم که همسرش کسالت داره , چشمش رو بست با صدای بلند که توجه همه بهش جلب بشه .
    گفت : به خاطر جلال که جلال زندگی ام .(بود)
    بعد نوبت فروغ بود اون رو هم تقریبا میشناختم ادم خیلی پیچیده ایی بود , خیلی پیچیده با افکار درهم .
    گفت : به خاطر ابراهیم که عاشقانه میپرستمش, حتی موهای پشت گردنش را.
    همه با صدای بلند خندیدن.
    نوبت صادق شد.درون گرا بود و همیشه توی خودش غمگین ,با افکار منفی که به راحتی حرف از خودکشی میزد همیشه . حرفی که عد ه ایی از فکر کردن به ان واهمه دارند رو به زبان می اورد.
    صادق طوری که همه بشنود , گویی وصیت کند گفت:در زندگی من درد هایی هست که در انزوا روح مرا میخورد و میتراشد , این دردها را نمیتوانم به شما بگویم چون شما ان را باور نمیکنید , اگر هم با شما در میان بگزارم یا برایتان عجیب است .چون ذهن ادم ها طوری برنامه ریزی شده که باورهای خودشان را دارند.
    از حرف های او ادم وحشت میکرد نکند بلایی سرخودش بیاورد .
    سپس محمود جلو امد و تخماق را بدست گرفت او چهره ایی عبوس ,متفکر دارد.
    محمود هم گفت : نگرانم همیشه نگران این ملک هستم , خدا کند اوضاع همه مردم خوب بشه.
    نذری داشت قوام پیدا میکرد .کار جلو میرفت بچه ها عجله داشتن فوری نتیجه کارشون رو ببیند .
    شفگفت :این کار به این راحتی نیست , صبوری میخواهد و ممارست . نذری پختن با کارهای دیگر توفیر دارد .باید صبور بود و نتیجه کار در انتهای کار مشخص میشه .برای همینه که هیچ کدام از نذری ها مثل هم نیست و هر کدام طمع خاص خودش را دارد .حتی طعم دهان خود شخصی که ان را میخورد هم در مزه ان موثر است.
    بچه ها همه گفتند مگر میشودمزه یک غذا مشخص در دهان افراد مختلف متفاوت باشد .
    شف گفت :مطمن باشید قطعا این طور ه.

    پایان.

  6. سلام
    وقت بخیر
    من میتونم متن های کوتاه بنویسم ولی نمیتونم زندگی خیالی یا زندگی نامه
    یک نفر را شرح بدم و برام بسیار سخت است و تا این زمان هر چه نوشتم برای خودم قابل قبول نبوده هر چند مدر و مادرم راضی هستند
    میتونید در این زمینه کمکی به من کنید؟

    1. درود اسما حان
      رشد تو نویسندگی کند و حلزون‌واره.
      چاره‌ی کار تمرین مداوم نوشتنه+خوندن و آموزش مستمر.

    2. سلام من صدیقه علیزاده هستم ببینی جانم
      رمان نویسی میتوانی فکر کن جامعه چطور زندگی می کنند وچطور حرف می‌زنند وآنها را داخل یک رمان بیار وادبی بنویسید درمورد یک نفر اینجوری می توانی به زود ترین فرصت یاد بگیرید

  7. سلام تلگرام من باز نمیشه من تمام کلاسهای شما شرکت میکنم چکار باید بکنم

    1. سلام
      مشکلی نداره مهدیه عزیز
      از طریق پیامک و همین سایت اطلاع‌رسانی‌های لازم رو انجام خواهیم داد.

  8. سلام
    خواستم بگم من خیلی تا به حال داستان نوشتم و حتی پایان هم دادم اما خب هیچوقت نتونستم به کارم ایمان داشته باشم تقریبا هر کسی نوشته های من رو خونده بهم گفته استعداد داری و دست به قلمت خوبه اما خب نمیدونم چجوری میتونم اعتماد به نفس لازم رو بدست بیارم میشه راهنماییم کنید در این زمینه؟.!

    1. درود حدیث عزیز
      این کاملن طبیعیه. و همۀ نویسنده‌ها اینو تجربه می‌کنن.
      منتها یه عده زود خسته می‌شن و دست از کار می‌کشن، بقیه ادامه می‌دن.
      شما به خودِ نوشتن فکر کن. سعی کن از جریان لذت ببری. بقیۀ مسائل با مداومت در نوشتن حل می‌شه.

      1. سلام آقا ی کلانتری عزیز
        من کریمی هستم واکثرکلاس هاتون رو شرکت کردم .مثله: کلاس های 7صبحتون …کلاسها ی 100داستان ، کلاس های جمله ورزی،و….
        اما به مدت میشه کلا تمرین و شرکت توی کلاس هاتون روگذاشتم کنار ، واین ناراحت میکنه.
        همیشه فکر می کنم نمیده. ..شما اگر بخواهید من رو راهنمایی کنید ،میفرمایید برای شروع جدی ونتیجه بخش چه کارهایی باید انجام بدم؟
        ممنون بابت محبت وتوجه شما.

  9. من علاقه زیادی به نویسندگی دارم چه جوری میتونم شروع کنم

  10. سلام آقای کلانتری من مایل هستم کلاس حضوری شرکت کنم،قصد برگزاری ندارید؟

    1. سلام و عرض ادب
      در حال حاضر خیر.
      اوضاع کرونا کمی بهتر بشه، شاید به طور محدود دوباره کلاس‌های حضوری رو تکرار کنم.

  11. سلام استاد
    چجور میتونم تو کلاس های وات ساپ شرکت کنم معرف من الهام عبدی عزیزبوده
    که علاقه زیادی به نوشتن دارم وایشون شما رو بهم معرفی کرده

  12. سلام اقا ی کلانتری ،، ببخشید یک سوال دارم ، من فیلمی نوشتم که تا حالا نساختنش ،خواستم ببینم میشه ساختش و اینکه کلاس کارگردانی و نویسندگی حضوری دارید ، ادرسش کجاست و اینکه در کلاس های شما و یا بقیه ی اموزشگاه ها چقدر باید دوره دید و. … تا بتونیم فیلم را منتشر کنیم و نویسنده معروفی بشیم که حداقل دو سه تا فیلم ساخته باشیم ????

  13. سلام شاهین کلانتری عزیز البته من مطالب شما رو در قسمت دیگه ای از سایت که درباره ساختن ساخت شخصی بود مطالعه کردم .چطور میشه از شما مشاوره گرفت در این مورد ؟

    1. سلام نوشین عزیز
      همینجا می‌تونید برام بنویسید سوالات خودتون رو.

  14. سلام آقای کلانتری
    من ۲۳سالمه و حدودا از ۱۴سالگی نوشتن رو شروع کردم مطالب زیادی نوشتم چه داستانی و غیرش البته کوتاه و مختصر
    اما چون افغانم و مقیم مشهد هیچوقت نتونستم برای نوشته هام یه مشاور خوب پیدا کنم همیشه هم بحث افغان بودنم وسطه سوالم اینه شما میتونید بهم کمک کنید تا نوشته هام رو جمع بندی کنم یا باید به حرف خانوادم گوش کنم و بیخیال استعدادم بشم؟؟؟
    ممنون میشم اگه برام وقت بذارید

    1. درود فاطمه عزیز
      افغان بودن به هیچ عنوان نباید مانع شما باشه.
      بسیاری از بهترین‌های دوره‌های من دوستان افغان هستن.
      یه وبلاگ برای خودت بساز و منظم بنویس.
      منتظرم تا لینک نوشته‌هاتو برام بفرستی.

  15. با سلام خیلی ممنونم از نوشته های خوبه تون اقای کلانتری من حدود یک سالی هست که به فکر نوشتن هستم و میخوام یه رمان بنویسم وخیلی مشتاقم برای نوشتن ولی خب نمیدونم استعدادش رو دارم یا نه و همین باعث ترسم از نوشتن میشه میترسم که تویه این راه موفق نشم چه جوری به این ترسم غلب کنم

  16. سلام وقتتون بخیر
    امکانش هست چند صفحه ای از نوشته هام رو براتون بفرستم و نظرتون رو در مورد نوشتنم و اینکه اصلا استعدادی تو این زمینه دارم یا نه رو بدونم؟

    1. سلام من درمورد دختر و عشق و اینا نوشنم ولی میخوام چیزایی دیگه بنویسم نمیتونم

    1. زینب خانم عزیز
      ببخشید دیر جواب پیامتون رو میدم.
      خیلی خیلی خوشحالم که اینجا هستید.
      حتماً برای من بیشتر و بیشتر بنویسید از خودتون.
      شاد و برقرار باشید.

      1. خواهش می کنم استاد، می دونم شما سرتون شلوغه، من خیلی علاقه مند به نوشتن هستم، یک کتاب آموزشی هم تو حوزه ی کاری خودم( اوتیسم) نوشتم و یک کتاب الکترونیک که از تکالیف دوره ی پرکاری و پولسازی بود. قبل از ماجرای کرونا کلاس های برای آموزش داستان کوتاه توی مشهد در حال برکزاری بود که من شرکت می کردم، با ماجرای کرونا تقریبا کارمو از دست دادم و می خوام توی سایتم فعال باشم.

  17. سلام
    من ۱۸ سالمه و علاقه ی زیادی به نویسندگی دارم ولی راستش خیلی کتاب نمیخونم ولی ذهنم همیشه پر از جمله و داستانه و اونارو مینویسم.
    راستش خیلی دوست دارم توی این دوره شرکت کنم ولی باید درس بخونم اگر توی این کلاس های آنلاین شرکت کنم وقتمو میگیره؟

    1. مهان عزیز
      بدون کتاب خوندن نمیشه به نویسنده‌شدن امیدوار بود.
      دورۀ آنلاین هم تمرین و کار می‌خواد.
      اصلاً مگه میشه بدون زحمت به نتیجۀ ارزشمندی رسید؟
      برای نویسنده شدن باید بجنگی، وقت بدزدی و عرق بریزی.

      1. سلام.من خیلی علاقه مند به نویسندگی هستم.علاقه ی زیادی هم به ادبیات و داستان دارم.مطالعه هم زیاد میکنم.تمایل زیادی به شرکت در دوره های آموزش نویسندگی دارم.ممنون میشم راهنماییم کنید.

        1. سلام فاطمه عزیز
          توی همین صفحه. فراخوان تمام کلاس‌های ما هست که شما به فراخور علاقۀ خودتون می‌تونید یکی از دوره‌ها رو انتخاب کنید.
          اگر با جزییات بیشتر سوالات خودتون رو بنویسید میتونم دقیق‌تر جواب بدم.

        1. سلام
          سپاس از توجه شما علی عزیز.
          چرا که نه. اگر متن‌ها رو خوب و درست بازنویسی و ویرایش و تنظیم کنید، حتماً قابلیت انتشار پیدا می‌کنن.

    1. با عرض سلام.بنده ۳۷ساله دارای مدرک کارشناسی ارشد مدیریت رسانه و همچنان بیکار…
      اما علاقمند ب نویسندگی…
      باتوجه ب اینکه هنوز اندر خم یک کوچه مانده ام و نمیدونم از کجا بایستی شروع کنم…
      ممنون میشم راهنمایی بفرمایین…

      1. سلام ملیحه خانم گرامی
        ببخشید دیر جواب میدم.
        سوالتون رو نگه داشته بودم تا جوابی کاملی بدم.
        به نظرم رسید بهتره اول مطلب زیر رو بخونید.
        بعد از مطالعه، و رفتن سراغ منابع معرفی شده، بیاید و با جزییات بیشتر از درک و دریافت خودتون و سوال‌هایی که تازه تو ذهنتون شکل‌گرفته بهم بگید:
        تولید محتوا

  18. سلام و وقت بخیر!
    من دوست دارم یک نویسنده خوب باشم و تا به حال کتاب‌هایی زیادی را مطالعه کرده‌ام ولی تجربه نوشتن ندارم و می‌خواهم در کلاس‌های شما شرکت کنم و هنر نویسنده‌گی را بیاموزم.

    1. سلام دوست نازنین
      قدمتون روی چشم.
      روی لینک‌ها کلیک کنید تا شرایط کلاس‌ها رو بخونید.

    1. با سلام خدمت شاهین کلانتری عزیز بسیار دوست دارم در این کلاسها شرکت کنم آنلاینی یا حضوری تا نوشته هایم به روز باشند و بتوانم برای خودم نویسنده ای خوب شوم

  19. سلام خسته نباشید
    میخواستم ببینم مدرسه آنلاین میتون جایی باش ک افراد رو باهم آشنا کن یعنی یک گروه نویسنده قویی و فعال ساخت بشه
    اصلا یک گروه نویسندگی ارزش دار یا خیر ؟
    فایده ای برای رشد افراد در گروها هستش؟

    1. مریم عزیز
      ما یک گروه هم تو تلگرام داریم. که اعضای دوره‌ها در اون عضو میشن.
      اثربخشی گروه هم به اعضای گروه و نگرششون نسبت به گروه برمیگرده.

  20. سلام خسته نباشین
    من عاشق خواندم ونوشتنم و به گفتی آشنایان قلم خوبی دارم من گاهی فقط برای دل خودم مینویسم
    اما دوس دارم مثل هر آدم دیگه ای ک دوس دار توی زمینه های ک علاقه و استعداد دار پیشرفت کنن من هم همین میخوام ،اما من فکر میکنم نوشتن در کشور خودمون ک سرانه خواندن کتاب داخلش بسیار پایین هستش ب جای نمیرسه یعنی پیشرفت خاصی ندار و بنظرم همین آدمایی ک علاقه ب نوشتن دارن ذوق نوشتن درشون خاموش میشه؛ بنظرتون این طرز فکر من درست یا خیر؟
    و بعد من میخوام بهتر بنویسم یعنی حرفه ای نوشتن رو ادامه بدم
    آیا هنوز میتونم داخل کلاس های آنلاینن شرکت کنم؟

    1. مریم عزیز
      یه نویسندۀ واقعی کاری به آمار سرانۀ مطالعۀ کشور نداره. کار خودش رو میکنه. زمانی که صادق هدایت بوف کور رو نوشت، ایران فقط 4 درصد باسواد داشت. به نظرت اگه قرار بود طبق آمار عمل کنه، نباید منصرف می‌شد؟

      دورۀ آنلاین ما در جریان و هر روز ثبت‌نام‌های تازه‌ای داریم:
      کلاس آنلاین نویسندگی

      1. سلام ببخشید باز مزاحم شدم چرا من میزنم ثبت نام همه چیز میاد ز اونجا ک اسم بنویسم پول واریز کنم

        1. مریم عزیز
          مرورگرت رو عوض کن. دوباره تست کن.
          نتیجه رو به من هم بگو.

  21. سلام جناب خسته نباشید
    ببخشید میشه توی چن خط بگین راه هایی که برای فعالیت یک گروه نویسندگی ۲ یا ۳ نفره توی ایران وجود داره تا بتونه براشون مثمر ثمر باشه چی هست؟
    یک گروه نویسندگی که به هیچ ارگان یا اموزشگاهی وابسته نیسن.
    ممنون میشم کمک کنین

    1. رضا جان
      این موضوع رو نمیشه در یک کامنت توضیح داد.
      به عبارتی کل مطالب این سایت در پاسخ یه دغدغۀ تو نوشته شده.

    1. بستگی به هدف شما داره.
      ولی در کل من طرفدار نشر اینترنتی هستم.

  22. سلام اقای کلانتری!
    من خیلی کتاب خوندن و نوشتن رو دوست دارم و الان دو مجموعهکتاب فانتزی و ماجراجویانه نوشته ام.بهار هستم و 12 سال دارم.پدر و مادر من از من حمایت میکنند و برای کتاب های بسیار میخرند ولی آنها میگوند که نباید نویسندگی را برای شغلم انتخاب کنم! به نظر شما این حرفسان درست است؟
    من میخواهم حضوری به کلای نویسندگی بروم.انجا چه چیز هایی به من یاد میدهند؟
    من گشته مرده ی کتاب های تخیلی فانتزی ام و همه ی نویسندگانی را که در این سبک کار میکنند را میشناسم.ایا کلاس نویسندگی به دردم میخورد؟
    در کلاس نویسندگی انلاین شما چه چیز هایی یاد میگیرم؟
    ممنون میشوم پاسخ بدهید.

    1. سلام بهار عزیز
      چقدر خوب که با این سن کم انقدر فعالی.
      تو با لذت بنویس. و از الان زیاد به بخث تبدیل نویسندگی به شغل فکر نکن. اگر خوب بخونی و خوب بنویسی، خواه ناخواه نویسندگی به شغل تو تبدیل میشم.
      توی کلاس آنلاین هم نکات زیادی رو میگیم که میتونی تو لینک زیر بخونی:
      کلاس آنلاین نویسندگی

  23. سلام من شهرستان هستم کلاسای غیر حضوری هم دارید برای نویسندگی؟
    من عاشق نوشتنم میخوام نویسنده شم ولی نمیدونم چجوری باید شروع کرد و چه روندی رو باید طی کنی البته خودم مینویسم ی چیزایی برا دل خودم ولی راه های اصولیش میخوام یاد بگیریم نمیخوام مثل خیلیا فقط رمان تو فضای مجازی بنویسم دوست دارم به مرحله چاپ برسه

    1. سلام مهلا جان
      بله یه دورۀ بزرگ داریم و تا به حال بیش از 300 نفر در این دوره ثبت نام کردن. حتی از فارسی‌زبان‌های خارج از ایران هم افرادی رو داریم که در این دوره شرکت کردن.
      اطلاعات کامل دوره در لینک زیر هست:
      دوره غیرحضوری نویسندگی

    1. نه محدثه گرامی
      ما دنبال آدم‌های جدی‌تر و خوشفکرتری هستیم که دنبال چیزهای مبتذلی مثل مدرک نیستن.
      مهم اینه که بتونیم خوب و حرفه‌ای بنویسیم.

  24. سلام مجدد خدمت شما من كاناداهستم وهيچ سايت وفيس بوكي ندارم چه اقدامي بايدبكنم

  25. سلام خدمت استادمحترم من هميشه احساسم اين بوده كه بانوشتن جاي خالي خيلي ازنداشته هايم پرميشود ولي به دايل مشغله هاي كاري تابه حال بصورت جدي اين كارراانجام ندادم هرچندكه چندباري كه واقعا خيلي خسته ازهمه بودم براي خودم نوشتم درحال حاضراحساس ميكنم واقعانيازبه نوشتن ودست به قلم شدن دارم لطفا راهنمايي كنيد كه ازكجاشروع كنم باتشكر

  26. جناب آقاي كلانتري عزيز
    باسلام و عرض ادب،
    بنده علاقه زيادي به توليد محتوا دارم، در حال حاضر هم كانالي در تلگرام و پيجي در اينستا براي منتشر كردن اين محتواها دارم، منتها نياز دارم از اين راه كسب درآمد كنم تا جدي و حرفه اي تر اونو دنبال كنم. اگر شما مي‏توانيد جايي را معرفي كنيد كه بنده از طريق توليد محتوا درآمد داشته باشم ممنون ميشوم بنده را راهنمايي كنيد.
    سپاس بي كران

    1. سلام محمود عزیز
      عالیه. علاقۀ خودت رو جدی دنبال کن.
      اگر توی این وادی روی ساخت برند شخصی تمرکز کنی خیلی بهتر نتیجه میگری.
      لینک زیر رو ببین، اگر خواستی ایمیلت رو هم ثبت کن، تا در جریان فراخوان‌ها قرار بگیری:
      تولید محتوا | بهترین شغل این روزها+دانلود رایگان

  27. سلام استاد وقتتان بخیر
    استاد میخواستم بدونم شما چند تا دوره آنلاین دارید ایا دوره طرح ویژه نویسندگی با نویسندگی انلاین متفاوته؟

    1. سلام
      در حال حاضر فقط یک دورۀ آنلاین داریم که همون طرح ویژه‌ست. که فراخوانش همین بالا هست.

  28. با سلام
    برای دوره نویسندگی آیا نظارت شما و ارتباط مستقیم هنرجو با شما در طول دوره وجود داره یا فقط مطالب در قالب جزوات ارائه میشه و هنرجو خودش باید برنامه ریزی کنه و پیش بره؟
    و اینکه آموزش شما به صورت تخصصی و به تفکیک،شاخه های مختلف(داستان کوتاه،رمان،فیلم نامه و…) رو آموزش میده یا مطالب عمومی نویسندگی(در تمام شاخه ها) رو در بر می گیره؟

    1. سلام مرتضی جان
      ما به شکل‌های مختلف ارتباطمون رو با دوستان شرکت کننده ادامه میدیدم و غنی تر میکنیم.
      کلاس ماه نویسندگی و دورۀ آنلاین هم مطالب عمومی نویسندگی رو دارن و همه به شاخه های تخصصی تر میرسن.
      جزییات کلاس ها رو هم تو فراخوان ها میتونید بخونید، هم میتونید با شماره زیر تماس بگیرید تا همکارای من با جزییات براتون توضیح بدن:
      09905043903

  29. سلام. وقتتون بخیر
    می خوام وارد بحث تولید محتوا بشم اما نمیدونم از کجا باید شروع کنم و هیچ چیزی هم بلد نیستم. چه آموزش هایی رو باید ببینم و این آموزش ها رو از کجا باید تهیه کنم. لطف می کنید راهنماییم کنید.

    1. محمد عزیز
      تمام محتوای این سایت در همین رابطه ست.
      از طریق لینک زیر میتونی به تمام مطالب رایگان من و مدرسه نویسندگی دسترسی داشته باشی:
      نقشه راه نویسندگی
      و فراخوان کلاس های حضوری و آنلاین هم که تو همین صفحه که کامنت گذاشتی هست.

  30. سلام آقای کلانتری عزیز… من استرالیا زندگی میکنم و از وقتی یادم میاد یکی از آرزوهام نوشتن کتاب بوده .. خصوصا رمان … خیلی دوست دارم در کلاسهاتون شرکت کنم ولی امکان پرداخت هزینه از طریق بانکهای ایران فقط هست و من حساب بانکی در ایران ندارم ..ممنون میشم راهنمایی بفرمایید.

  31. تازه به جمعتون اومدم اقای کلانتری امیدوارم تا اخرش با پشتکار، فکر و قلم قوی جلو برم.

    ممنون که انقد بفکرین🌺🌹

  32. سلام شاهین جان امیدوارم توی این هوای دل پذیر پاییزی احوالت عالی باشه 🌷
    یک سوال داشتم که توی اینستاگرام پرسیدم ولی به دلیل حجم بالای دایرکت هایی که میدونم داری بعید میدونم خونده باشی یا یادت باشه … خواستم اینجا بپرسم چون ربط داره به همین دوره ی آنلاین …
    راستش الان که یکمی اوضاع و تکلیف کارم مشخص شده به امید خدا و دارم مستقل میشم برای کار و دفتر وکالتم … دلم میخواد جدی شروع کنم به نوشتن ولی نیاز به یه اهرم فشار یا انگیزه دارم برای جهت دادن به مسیر فکری …

    بعد از این همه مدت مطالعه و نوشتن چه صفحات صبحگاهی و چه نوشته های هر روزه توی دفترچه هام به این نتیجه رسیدم که فقط و فقط میخوام به شکل تخصصی روی یه زمینه خاص مطالعه و نوشتن رو شروع کنم جدا از نوشته ها و مطالعات جانبی و چیز هایی که دوست دارم و یا لازم هست …

    میخواستم ببینم این دوره نویسندگی برای کسی مثل من هم مفید هست … البته شک ندارم که مفیده ولی منظورم اینه چطور شروع کنم برای نوشتن و مطالعه روی یه موضوع و تمرکز روی اون که هدف بلند مدت دارم واسه ش مثلا هدف 5 ساله که بتونم موضوع رو خوب درک کنم ابتدا خودم و بعد بتونم کنارش بنویسم … ذهنم رو خیلی مشغول کرده میشه راهنمایی کنی ممنون میشم 🌷🌷

    1. سلام معصومه عزیز
      چون معمولاً سعی میکنم به کامنت‌ها با دقت و تمرکز جواب بدم. گاهی جواب دادن به کامنت‌ها خیلی طول میکشه. بنابراین عذر میخوام که دیر جواب میدم.
      من بهت پیشنهاد میکنم به یک تقویم تولید محتوای نسبتاً ساده پایبند باش معصومه عزیز. و تحت هر شرایطی نذار کارت از نظم دربیاد.
      بعد از اون میتونیم مسیرت رو دقیق تر طراحی کنیم.
      باز هم برای کامنت بگذار تا روی این موضوع بیشتر کار کنیم.

  33. سلام چه طوری میشه تو کلاس آنلاین نویسندگی شما شرکت کرد
    و چه طوری
    ممنون میشم جواب بدین

    1. سلام هلیا جان
      لطفاً با شماره زیر تماس بگیرید، همکاران من شما رو راهنمایی میکنن:
      ۰۹۹۰۵۰۴۳۹۰۳

  34. با سلام و احترام.
    بنده ميخوام تلاطم بي امان كلمات نهفته در پس ذهنم رو پس از سالها به رشته تحرير در بياورم ، اما نميدانم كجا و چگونه براي مادر جوان پر مشغله اي مثل من اين فعل امكان پذير است؟ خواستن ها و اهتمام و شور و شعف بسيار ولي امان از نظم فكري…
    سوال اصليم اينست: آيا انتشار مطالبم در تلگرام ، اينستاگرام ، يا وبلاگ هاي رايگان حقمالكيت معنوي آثارم رو حفظ ميكنه ؟ ايا اول بايد تاليف بشه؟
    روانتر بگم ؛ اگر بدونم كه ميتونم با انتشار در دنياي مجازي و تارنماي جهاني قدم اول رو بردارم سد بزرگي كه روبروي خودم ساختم شكسته ميشه . بشدت به راهنمايي هاي شما نياز هست.
    ايا صرف نوشتن در وبلاگ يا سايت شخصي حق مالكيت ايجاد ميكنه؟

    1. سلام و عرض ادب
      دربارۀ بخش اول باید بگم که خب غالباً همۀ نویسنده ها مثل بقیه مردم زندگی پرمشغله ای دارن. هنرمند واقعی کسیه که علیرغم تمام گرفتاری های برای نوشتن جا باز کنه.
      اما در برابر بخش دوم کامنت شما:
      در کل نگرانی چیزی به اسم حقوق معنوی و غیره نباشید.
      ما که لامپ و فضاپیما اختراع نمیکنیم که نگران دزدیده شدن ایده هامون باشیم.
      یا نوشته هامون شاهکار ادبی محض نیستن که کسی دنبال سرقتش باشه.
      با خیال راحت شروع کنید به انتشار و دنبال این باشید که انقدر نوشته هاتون خوب بشن که بقیه رغبت کنن از روی شما بنویسن. اتفاقا این نشانۀ رشذ و موفقیته.

      1. متشكرم از توضيحاتتون.
        در رابطه با شعر و ترانه هاييي كه اين چند سال نوشتم چطور؟ اگر پست كنم شخصي ميتونه به اسم خودش ثبت كنه و استفاده كنه ؟ و من چطور ميتونم اثبات كنم در تاريخي ماقبل تاريخ ايشون اين شعر با ترانه رو سروده بودم؟
        ايا تاريخ انتشارش در اينستاگرام يا وبلاگ كفايت ميكنه؟
        سپاس از مطالبتون و پاسخگويي سريعتون . واقعا شما مستحق لقب پدر تحول نويسندگي ايران در سالهاي آتي هستيد.
        اميدوارم هر نور اميدي كه به كلمات مدفون در دل خاكي علاقمندان به عرصه نويسندگي تابونديد و به رشد جوانه ها دامن زديد خداوند منتعال ريشه هاي خودتون رو مستحكم كنه .
        و در عرصه هاي جهاني بدرخشيد.

        ذكات علم ،نشر اونه و شما بي دريغ اينكارو كرديد. بركت زندگي و كارتون رو يقينان خواهيد ديد.
        لطفا كلاس آنلاين هم برگزار كنيد ، كلاسهايي كه فضاي رفع اشكال ، پرسش و پاسخ و مباحثه هم داشته باشه. و واقعا مدرسه وار باشه.

        1. سلام به روی ماه شما
          ممنونم از لطف و محبتی که به بنده دارید.
          نه نگران دزدیده شدن متن ها نباشید. خیالتون راحت. بعداً هم اگر مشکلی پیش میاد، راه هایی برای پیگیری موضوع هست.
          با خیالت راحت منتشر کنید.
          و تا میتونید بنویسید.

          دربارۀ کلاس آنلاین: در حال حاضر طرح تابستانه مدرسه نویسندگی رو داریم که میشه ثبت نام کرد. اعضای طرح امکان عضویت در باشگاه تولیدکنندگان محتوا رو هم خواهند داشت.

  35. سلام
    میخواستم بدونم هنوز از دوره ی آنلاین میشه استفاده کرد؟
    و سر فصل های آن شامل چه مواردی است؟

  36. سلام جناب کلانتری

    من عضو کانال شما هستم . بسیار نوشته های عالی دارید . از شما سئوالی دارم وهمچنین راهنمایی می خواهم ممنون میشوم اگر مرا دراین هزاری تو پرپیچ وخم شرایط فعلی راهنمایی کنید. تصمیم گرفتم یکی از کتاب های نویسنده عالی که شما هم بسیار از او می نویسید را ترجمه کنم جناب ست گادین . به نظر شما کدام کتابهایش نیاز بازار است و ترجمه نشده که می توانم برای ترجمه انتخاب کنم ؟ روش تهیه این کتاب چگونه است ؟ ممنون از شما

    1. حکمت عزیز
      پیشنهادم اینه یک سایت شخصی راه اندازی کن.
      به تدریج یک سری مقاله و یادداشت ترجمه کن و بعد به کتاب برس.

  37. اگربازنویسی وجودنداشت،هیچ اثرشاهکاری خلق نمیشد.بازنویسی به نویسندگان اجازه میدهد بدون هیچ ترس ونگرانی تمام آنچه که درذهنشان می آید رابررروی کاغذ بیاورند.درابتداهمه چیزحتی برای خودنویسنده هم محوونامعلوم است ،بااینحال لازم است که تمام ایده ها ومطالب ازتوی ذهن برروی کاغذآورده شوند ودرنهایت کاراصلی وسخت نویسنده شروع میشود.چراکه علاوه براینکه باید بین تمام این ایده هاارتباطی ایجاد کند،ضمنا باید تمام آن یده هاراروشن وازدل آن ایده های خام ،آن هایی که خوب هستند رابیرون کشید.آنچه درذهن هست باآنچه برروی کاغذمی آید،اززمین تاآسمان فرق میکند وآن چیزی که هراثری راقابل خواندن میکند بازنویسی هست.چراکه هیچ کس نمیتواند ذهن نامنظم یکنفردیگررابه راحتی بخواند وچرک نویس هم درواقع همان نقش راایفا میکند،پس به درد خواندن نمیخورد،برای این هست که اثرحقیقی وقابل خواندن ساخته وپرداخته شود.

  38. سلام
    من یک متن کوتاه از کارهای خودم گذاشتم توی این بخش برای شرکت در کلاسهای نویسندگی
    ممکنه اعلام کنید که ایا پذیرفته شدم یا خیر

    1. سلام ثمین گرامی
      بله، بزودی به همۀ پیام ها که بسیار زیاد هم هستن جواب میدیم.

  39. سلام جناب کلانتری
    ممنون از مطالب خوبتون ، سئوالی دارم ، کارم ترجمه متون انگلیسی است ، حقیقتا به دلیل مشغله های خانه داری و عدم رضایت اهل خانه نشد تعهد کاری را بپذیرم اما فوق العاده عاشق کارم هستم ، به نظر شما امکان داردفقط یه فرصت هایی که دارم را به تهیه محتوا اختصاص بدهم و اگر بله از کجا شروع کنم و چگونه منابع مفید برای تهیه محتوا پیدا و اعتمادکنم ،البنه می دانم سایت های خارجی هستند اما اینکه کدام را انتخاب کنیم که مقتضای جامعه باشد و جواب بگیریم مهم است .از راهنمایی شما سپاسگزارم.

    1. سلام حکمت عزیز
      در چه زمینه هایی دوست دارید فعالیت کنید؟
      آیا در حال حاضر سایت شخصی دارید؟

  40. سلام
    من مدتی هست روی یک داستان کار میکنم و خوشحال میشم اگر شما بخونید و سطح اونو ارزیابی کنید. اگر امکانش بود بگید برای شما بفرستم. و یک راه برای ارسالش بگید. ممنون از توجهتون.)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *