داود نوشته:
بنده خیلی کتاب میخوانم برای اینکه نویسندۀ خوبی بشوم؛ ولی احساس میکنم هیچ تاثیری ندارد. نمیدانم! شاید روش مطالعۀ من درست نباشد. اگر میشود، لطفاً راهنمایی کنید.
داود عزیز
سوالات زیر را از تو میپرسم؛ اما من گمان میکنم همۀ ما که دغدغۀ آموختن از کتابها را داریم، باید به سوالات زیر پاسخ بدهیم:
-چند وقت است که کتاب میخوانی؟
-چه کتابهایی میخوانی؟
-آیا برخی از کتابها را دوباره و چندباره میخوانی؟
-آیا از روی بعضی از کتابها مینویسی؟
-آیا به آنچه میخوانی نقادانه میاندیشی؟
-آیا پا به پای خواندن، تمرینِ نوشتن میکنی؟
دربارۀ خواندن قبلاً چیزهای گوناگونی نوشتهام، لینک برخی از نوشتهها را برایت میگذارم:
18 پاسخ
سلام خداقوت
جناب کلانتری مدتی هست دارم از مطالب سایت شما استفاده میکنم
و سوالات زیادی برام پیش اومده، اما دو موردش برام بسیار مهمه
1 نحوه درست یادداشت برداریه ؟
وقتی داررم مطالعه میکنیم چطوری یادداشت برداری کنیم؟
2 نحوه درست خلاصه نویسی؟
دوست دارم وقتی یه کتالب خوندم بتونم خلاصه اش بنویسم تا هم بتونم بعدا از اون خلاصه استفاده کنم و هم برای انتشار محتوا.
سلام، چقدر کامنت های این پست دوست داشتنی بودند، دوست داشتم برای تک تک شان حسم را بنویسم.
پرویز گرامی درود بر شما
سمانه ی عزیز، مهدیه سادات ممنون
فائزه دغدغه مند شهامتت تحسین داره، ایشالله بهترین انتخاب ها را بکنی همان ها که متناسب با روحیات و درونیاتته.
🌺🌹🌺
سلام.
میدانم که این سوالات را برای داودجان نوشته اید،ولی فکر کردم شاید بتوانم من هم جواب دهم…
-حداقل 2 یا 3 سال.
-من معمولا به کتابهای طنز علاقه دارم،ولی از دیگر کتابها غافل نیستم.
-بیشتر از چند باره…تقریبا هزارباره!
-معمولا نه،ولی بعضی اوقات بله.
-معمولا.
-من حتی قبل خواندن،مینوشتم!چه برسد به بعد خواندن…
زنده باد الناز عزیز
چه خوب که به این سوالها فکر کردی.
درود بر شاهین جان عزیز
و دوست گرامی اش داود عزیز که نوشته اند :
” بنده خیلی کتاب میخوانم برای اینکه نویسندۀ خوبی بشوم؛ ولی احساس میکنم هیچ تاثیری ندارد. نمیدانم! شاید روش مطالعۀ من درست نباشد. ”
اگر اجازه بدهید از تجربه خودم بعد از آشنایی با سایت ارزشمند شاهین عزیز و سایت مدرسه نویسندگی ایشان بگویم .
من خودم بیش از سی سال بود که مطالعه می کردم و مطالعه کننده هم خوبی شده بودم .
از اوایل مهر ماه سال 1397 که با سایت شاهین کلانتری عزیز آشنا شدم ، شروع کردم به نوشتن صفحات صبحگاهی و بعد آزاد نویسی و سایر انواع نوشتن که شاهین عزیز معرفی می کنند و پس از شروع به نوشتن های روزانه – هرچند ابتدائی و ساده – بتدریج خوانده هایم به کارم می آیند و خودشان را در نوشته هایم نشان می دهند و خواندن هایم هم جهت دار شده اند .
به نظرم برای نویسنده شدن باید نوشت – هر چند شخصی و ابتدائی – و پس از مدتی نوشتن است که خوانده ها خود را نشان می دهند .
زمانی که می خوانیم انبوهی از اطلاعات و دانش وارد حوضچه وجودمان می شود و لایه لایه رسوب می کند .
نوشتن سبب تراشیده شدن این لایه ها و ظهورشان در نوشته ها می شود .
فکر می کنم برای موازنه شدن ورودی ها و خروجی ها دانش و اطلاعات لازم است به همان میزان که می خوانیم به همان میزان و حتی بیشتر ، بنویسیم تا جریان دانش و اطلاعات ایجاد شود و گرنه ورودی های دانش و اطلاعات انبوه می شود و موقع نوشتن حس می کنیم ضعیف هستیم .
به بیان دیگر ” خواندن ” و ” نوشتن ” دو کفه ترازو هستند که برای به تعادل رسیدن شان لازم است به اندازه هر ورق که می خوانیم به همان اندازه هم بنویسیم و البته به اندازه سالهایی که خوانده ایم و ننوشته ایم عقب هستیم .
امیدوارم از نوشتن خسته نشوید چون بعد از چند سال نوشتن است که نوشتن مان جا می افتد و مزه اش معلوم می شود . قشنگ نوشتن هم یک هنر است و برای هنرمند شدن لازم است سالهای سال تمرین کرد تا بعد از مدت ها قادر به انجام هنرمندانه آن کار شد . مثل هر هنرمند دیگری که از انجام هنرش لذت می برد و هر بار که هنرش را انجام می دهد مجرب تر می شود و هنرمندتر و هنرمندتر و هنرمندتر .
از شاهین عزیز هم بسیار ممنونم که هنرمندانه مرا و بسیاری از علاقمندان را با فنون و تکنیک های هنر نویسندگی آشنا می کنند .
پرویز عزیزم
ازت بینهایت سپاسگزارم که این متن زیبا رو نوشتی و از تجربۀ خودت نوشتی.
لطفی که به من داری مایه افتخارمه.
دلت شاد و تنت سلامت.
سلام خداقوت
ممنون از اینکه تجربه خودتون برامون نوشتید.
اما واقعا برام عجیبه که نوشتن میتونه تا این قوی و کارآمد باشه.
از کامنت شما میتونم برداشت کنم نوشتن میتونه یه جور درمان باشه.
خیلی دوست دارم زود شروع کنم.
زنده باد مظاهر عزیز
به امید دیدار.
سلام و عرض ادب
منم گاهی حس میکنم هرچیزی میخونم میپره و تو حافظهام نمیمونه، ولی بازهم به خودم امیدواری میدم که همهی اینها بالاخره یکجایی خودش رو بروز میده و یکهو چشمهای ازش توی ذهنم تداعی میشه و به وقتش از اون مطالب بهرهبرداری خواهمکرد. 🙂
سلام بر استاد عزیز
من با دیدن مطالعه موثر همین سوال داود توی ذهنم شکل گرفت که جواب رو دریافت کردم
خواندن کتاب برای من خیلی تاثیر گذاره هم کلمات بیشتری یادمیگیرم هم جمله بندی هاروبهترانجاممیدم …ازکتابهای روان شروع کنیم که متن شون ساده تره قابل فهمه برامون بعدمیبینیم چقدر تاثیرگذارند
زنده باد.
سلام استاد عزیز
امیدوارم حال❤تون کوک باشه😊
روز های بعد از کنکور فرصتی بود تا با خودم بیشتر خلوت کنم….
این نامه حاصل روبرو شدن با سوالاتی که
ای کاش زودتر جرعت پرسیدنشون رو داشتم…
ممنون ک وقت میزارین برای این دلنوشته طولانی بعد از کلللللییی ننوشتن!
میدانم خسته ای خسته…
خسته از خودت از ارزش هایی ک جامعه زحمت اولویت بندی شان
برایت را کشید…
چرا اهداف زندگی دیگری را دنبال کردی؟!
خواسته ❤ تو پزشک شدن بود؟
یا با شنیدن اقا/خانوم دکتر در همان روز های بی تجربه کودکی
ارزش هایت شکل گرفت؟؟
یا با دیدن حجم درخواست ها برای این رشته فکر کردی
حتما چیز خوبی ÷ میکنند…؟! و با این سیل ویرانگر همراه شدی..
روزی میرسد ک بابت تمام سکوت هایت سر خودت فریاد میکشی…
و چقدر خودخواهانه و بی رحمانه اند ارزش هایی ک در وجودمان
حک شدند بی انکه نقشی در بوجود امدنشان داسته باشیم….
میدانی؟
در بعضی چیز ها نمیشود صرفه جویی کرد…
مثل صرفه جویی در مصرف انرژی که باااید برای روح ات خرج کنی…
باید پای صحبت هایش بنشینی و بابت تمااام لحظه هایی که
نادیده اش گرفتی معذرت خواهی کنی سخت در آغوشش بگیری
و دسته گلی از جنس توجه و تعهد به او هدیه دهی….
شاید موقع کشیدن ترمز اضطراری فرا رسیده…
پیشرفت در مسیر نادرست یا بهتر بگویم مسیر نامناسب تو
(چرا که در دنیای مادی ک قوانین نسبیت بر ان حاکم است
هیچ چیز درست یا غلط نیست…)
فرصت رشد را از تو میگیرد…
پیشرفت همان جلوتر زدن از دیگران است
اما
رشد به معنای حضور سازنده ایست که برای خودت و دیگری
به ارمغان میاوری…
“(گاهی اول بودن به معنای برنده بودن نیست…)”
((محمدرضا شعبانعلی عزیز – متمم))
زمان انتخاب فرا رسیده!
و تو میدانی ک انتخاب یک راه به معنای انتخاب نکردن تمام راه های
ممکن است…
و تو فرار میکنی …
از خودت از زمان از زندگی….
شاید در این روز ها به خواب یا فعالیت زیاد پناه ببری
اما
معلم تصمیم گیری کوتاه نمیاید! تا تو را نسازد اجازه ورود به
مرحله بعدی را امضا نمیکند…
۱۹ سالگی مرحله تمایز است…
مرزی برای خلوت با خودت قبل از ورود به جامعه وحشی!…
اگر جای مورد علاقه ات را پیدا نکنی دوباره به عضویت
باشگاه منتظران در میایی…
هستی ولی شگفتی هست بودن را درک نمیکنی….
و چه چیزی از تجربه نکردن هستی برای خود واقعی ات
دردناک تر است؟؟؟
زنده باد فاطمه جان
خسته نباشی.
امیدوارم که به نتیجه مطلوب برسی.
ممنون به خاطر نوشتۀ زیبات.
ممنونم داوود عزیز
سپاسگزارم استاد کلانتری نازنین.
همین چند خط پر ایده است و حرکت آفرین.
آن دسته بندی آخر هم کمک کننده.
وقتی در موقعیت یک چیز مثلا همین مطالعه هستی، بحث های مرتبط با آن هم به جانت می نشیند.
زنده باد فاطیما جان
ذوق تو آفرین داره.
راستش به نظرم خوندن تاثیر در نویسندگی دارد اما آنچنان ملموس نیس. یعنی در گذر زمان قلم بهتری پیدا میکنیم اما نمیتونیم بفهمیم دقیقا در چه نقطهای این رشد صورت گرفته. اینکه دائم بعد از خواندن کتابها مهارت نویسندگی خودمون رو چک کنیم شاید باعث دلزدگی هم بشه. من میگم آدم در این زمینه باید کتابخون معنوی باشه تا کتابخوان هوسی تا نتیجش رو ببینه.