این صفحه را ساختهام تا دوستانم در کلاس نویسندگی خلاق دربارهی حس و حالشان از حضور در این دوره برایم بنویسند و بگویند پیش از این دوره به نوشتن چگونه نگاه میکردند و با ورود به این دوره به چه دیدگاهی رسیدند.
در ۵۹ دورهی گذشته با دوستان نازنین و خوشذوق بسیاری آشنا شدم که این جملهی زیبایی هنری دیوید تورو را برایم تداعی میکنند:
«دوستان امیدهای یکدیگر را عزیز میدارند و با رؤیاهای یکدیگر مهرباناند.»
407 پاسخ
آقای کلانتری دیدید در این دوره چی شد؟!
حالا دیگر من هم بخواهم نوشتن را ول کنم او من را ول نمیکند و گلویم را چسبیده.
به من گفت نمیتوانی من را رها کنی، من از تو حامله ام! این شد که در پاییز ۱۴۰۲ خطبهی ما را خواندید و من گردن گیر شدم و مادر و فرزند را قبول کردم.عجیب است، آن هم منی که مدام از این شاخه به آن شاخه میپریدم و خیلی پایبند به نوشتن نبودم.خب میدانید؟ جوانی است دیگر اما الان سرم به سنگ خورده.(البته به گمانم)
اگر جنین دختر شد تصمیم گرفتیم اسمش را <> بگذاریم، ترکیبی از اسم او و من، نوشتن و فرشته. به نوشته میگویم شما را عمو کلانتری صدا بزند.
اگرچه معتقدم باید کلی کتاب بخوانم و کلاس های تربیت فرزند را بگذرانم و همسرداری را بیاموزم ولی قول میدهم در تربیت فرزندانم کوتاهی نکنم و سعی میکنم نوشتن را با توجهی حرص ندهم. میدانید که حساس است و باید نازش را کشید اما اهل زندگی است و دوستش دارم. باشد که به حول قوه الهی فرزندان با ادب و خلف و حلالی را تحویل جامعه بدهیم، ان شاالله.
سلامت و برقرار باشید.
چقدر دلچسب و شیرین نوشتید. مثل نوشتههایی که تو کلاس ارائه میکردید.
اسم به نیکی و زیبایی در ذهن من ثبت شده فرشته جان.
بیصبرانه مشتاقم تا بیشتر و بیشتر بخونم از شما.
اوایل تابستان بود که در نتیجه ی جستجو در تلگرام با کمپ ایده پزی آشنا شدم.
و اینگونه شد که از کمپ دو همراهشان شدم.بواسطه ی شناخت کمپ با کلاسهای نویسندگی خلاق هم آشنا شدم، و دیگر نورعلی نور شد.
شاهین کلانتری،پسر باسواد،پرشور،عمیق و البته شوخ طبع،کسی بود که مرا به نوشتن ترغیب کرد.
پیگیریها و جدیت او در کار از من آدم دیگری ساخت،من دیگر آن زن تک بعدی که فقط نقاشی می کرد نبودم.
دید من حتی به خواندن هم عوض شد.دیگر مثل قبل سرسری کتاب نمیخوانم.
به جمله ها دقت میکنم،کلماتی که برایم جدیدو جذاب هستند را یادداشت میکنم.
به نظر من هر آدمی در زندگی اش به یک شاهین کلانتری احتیاج دارد.
کسی که رشد تو دغدغه اش باشد.
کسی که در مقام معلم در برابر تو احساس مسئولیت کند.
کاش قابل تکثیر بود.
ما به شاهین ها نیاز داریم تا آباد شود این خاک.
او بسیار از من جوانتر است،اما عجیب در برابرش احساس بی سوادی دارم.و این شاید شیرین ترین ضعفی باشد که در زندگی احساس کردم،چون مرا وادار به آموختن می کند.
بسیار دوست دارم او را از نزدیک ببینم.ا پسر بینظیریست.
دوستش دارم و برای من بسیار قابل احترام است.
سلام خانم امیربیگی گرانقدر
چقدر متن محبتآمیز شما به دلم نشست.
وجودتون مایهی دلگرمی و افتخاره.
بیاندازه مشتاقم تا بیشتر و بیشتر بخونم از شما.
شاد و سلامت و برقرار باشید.
اون روزی که فهمیدم میتونم بالاخره بنویسم شوق عجیبی داشتم استاد *
یجورایی کل وجودم تبدیل شده بود به ذوقی که توی این راه داشتم،اینقدر که هروز دربارش با دوستم حرف میزدم و تا خوده خونه میخندیدم.
و من یروز تصمیم گرفتم با عشق به هدفم برسم.
آقای کلانتری عزیز ازتون ممنونم که یروز توی زندگیتون تصمیم گرفتید که به هدف هاتون برسید ازتون ممنونم که با رسیدن به هدف های قشنگتون تبدیل شدید به شخصی که همه از وجودش لذت میبرند.
و در آخر ازتون ممنونم که با رسوندن خودتون به هدف هاتون باعث رسیدن خیلی ها به هدف هاشون شدید.
ازتون ممنونممم ممنونن🙂🌱🌸
سلام نگین نازنین
تو با حضورت شادی و پویایی به دوره آوردی.
من این اشتیاق و ذوق تو رو از صمیم قلب تحسین میکنم.
امیدوارم بدون وقفه بنویسی.
شاد باشی و برقرار.
منو در جریان نوشتههای جدیدت قرار بده.
ماجرای من از آن روز تابستان شروع میشود که در مبل فرورفته بودم و یک سخنرانی تد از یک مدرس نویسندگی را تماشا میکردم. او تعریف میکرد از دختری که در دوره شرکت کرده بود، و ابتدای کلاس گفته بود: “در خانوادهی من، نویسنده شدن مانند این است که بگویی میخواهم فضانورد شوم.”
من همانجا مدتی به فکر فرو رفتم. با خودم فکر کردم من چند وقت است که دلم میخواهد این رویا را دنبال کنم و فرصتش پیش نیامده؟ در واقع شاید ماجرای من نه از آن روز تابستانی، بلکه از خیلی قبلتر شروع شده و خودم خبر نداشتهام. از همان روزهای دبیرستان که دفترهای کوچک پاپکو میخریدم و لای یک دفتر سیمی بزرگ فیزیک قایمش میکردم و مینوشتم. این شد که همانجا، نشسته روی همان مبل، گوشی را برداشتم و دنبال کارگاههای مرتبط گشتم. چشمم خورد به دوره نویسندگی خلاق. قبلا اسم شما را بههمراه بازخوردهای مثبت از کسانی شنیده بودم اما تا آن زمان پیگیر دورهها نبودم. در این چندخط نوشته، از جزییات چیزهایی که در کلاس شما یاد گرفتهام میگذرم چون دوستان بهخوبی به بیشتر نکتهها اشاره کردهاند. یک جمله از شما اما بطور خاص در ذهنم مانده. یکی از جلسات، گفتید: “شما فکر میکنید در حد معقولی فارسی بلدید اما نویسندگی هرروز و هرروز به شما یادآوری میکند که چقدر دانش و سوادتان جای کار دارد. کمتر کسی تحمل این را دارد که هرروز یک نفر بهش بگوید بیسواد، بیسواد! و آن کسی که این چالش را تاب بیاورد، درنهایت موفق میشود.” در طی این مسیر، این اتفاق برای من هم افتاد و در عین دشوار بودن، یکی از زیباترین چالشهایی بود که میتوانستم تجربه کنم. تصمیم دارم تا جایی که ممکن است در زندگیام شرایطی پیش بیاورم که نویسندگی، هرروز این تلنگر را به من بزند.
سخنران تد انتهای صحبتش گفت: “وقتی به آخر دوره رسیدیم، آن دختر موفق شده بود یکی از داستانهای کوتاهش را چاپ کند. روز پایانی دوره او را دیدم و پرسیدم: “بگو ببینم، فضانورد بودن چه حسی داره؟”
و شاید ماجرای من، واقعا از آنجا شروع شد که دنبال این رفتم که ببینم فضانورد بودن، چه حسی دارد.
بابت همهچیز از شما ممنونم آقای کلانتری.
سلام شبنم نازنین
چقدر لذت بردم از خوندن این متنو
همین نوشته هم ذوق وافر شما در نوشتن رو نشون میده.
من خیلی خوشحالم که دوستان خلاقی مثل شما دارم.
امیدوارم همیشه خوش بدرخشی و بیوقفه بنویسی.
نویسندگی تمام من بودو من متوجهش نبودم به اصرار خانواده در این دوره ی از هر نظر کامل شرکت کردم ، استاد کلانتری به عبارتی نه تنها به قلم من نظم دادند و قواعد نوشتن رو به من آموختن بلکه راه زندگی کردن با نوشتن رو به من نشون دادن
ممنونم ازتون ، از استاد کلانتری و کادر عالی شون
سلام آوا جان
در همین مدت کوتاه اسم شما به عنوان یکی از دوستان جویا و پویا در ذهن من ثبت شده.
خوشحالم که چنین حسی دارید.
برای شما آرزوی موفقیت روزافزون دارم.
انسان ها زندگی میکنند . شیوه های مختلف زیادی برای زندگی کردنشون انتخاب میکنن . فیلم های زیادی میبیند که شاید ارزش دیدن داشته باشن یا نداشته باشن با آدم های زیادی آشنا میشن که ممکنه باز ارزش آشنا شدن داشته باشن یا نداشته باشن ولی من در جایگاهی نیستم که بخوام دیگران رو قضاوت کنم . برای من آشنا شدن با شما استاد کلانتری یک اتفاق بسیار خوب بود .شما استاد توانمندی هستید و البته دل سوز و این دو شاخصه شما در کنار یک دیگر به آدم حس خوبی میده که همیشه دلش بخواد پای کلاس های شما بشینه . منم امید وارم بتونم در آینده نزدیکسمینار های حضوریتون شرکت کنم البته اگر در اینده زندگی ما به همین منوال باشد . برای شما استاد کلانتری یک زندگی سرشار از موفقیت و آرامش آرزو میکنم . سرزنده و سرحال باشید
فرزاد بارانی
دوره ای 55 نویسندگی خلاق
سلام فرزاد عزیزم
چقدر من از حضور فعال تو در دوره لذت میبردم.
تو انسان دغدغهمند و پرسشگری هستی. این ویژگیها تحسینبرانگیزه.
همیشه مشتاق خوندن نوشتههای تازهی تو هستم.
موفق باشی و پایدار.
استاد عزیز!
کلاس هاتون از جمله کلاس هایی بود که من با اشتیاق زیاد دنبال کردم و خودم و به در و دیوار میزدم که همه جلسات حاضر باشم.
و واقعا ارزشش و داشت چون شما دلسوزانه حامی بچه های گروه بودیدن و بیش از آنچه که باید برای ما وقت گذاشتین، من از شما بی نهایت سپاسگزارم.
درس های زیادی از شما یاد گرفتیم که امیدواریم بتونیم قدردانش باشیم🙏🏻🌹🌹🌹
تنها نکته ای که میخواستم بگم اینه که من فکر میکردم که در این دوره درباره فیلنامه نویسی هم گفته میشه!
آیا دوره جدایی برای فیلنامه نویسی و شعر نویسی هم دارید؟!
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
درود لیلا خانم نازنین
ممنونم از لطفتون.
وجودتون مایهی دلگرمیه.
امیدوارم همیشه قلب و زندگیتون سرشار از شادی و آرامش باشه.
در رابطه با دورههایی هم فرمودید این کارگاه رو پیشنهاد میکنم که مکمل دورهی نویسندگی خلاقه و به شعر و فیلمنامه هم میپردازه:
کارگاه تمرین نوشتن
سلام استاد. من یک دختر هجده ساله هستم که در اوج اضطرابم برای کنکور با شما آشنا شدم و در دوره نویسندگی خلاق شرکت کردم. دوره پنجاه و چهارم! با شروع کلاس، با لحن و گفتارتون باعث شدید آرامش خاصی بگیرم. اگر قلمم کمی و کاستی ای داشت به بی نقص شدنش کمک کنم. فهمیدم راه زیادی برای رفتن دارم و عجله کردن در راه نویسندگی معنا ندارد. ممنونم که در راه نویسندگی دستم رو در بحرانی ترین روزها گرفتید.
سلام آیه جان
چقدر خوشحالم که به واسطهی این دوره با دوستان خوش ذوقی مثل تو آشنا میشم.
تو فوقالعادهیی. اشتیاق بسیاری دارم برای خوندن نوشتههای جدیدت.
بیوقفه ادامه بده.
خوش بدرخشی.
استاد عزیزم شاهین کلانتری گرچه تهی دست تر از آنم که تحفه ای به یادگار بگذارم. اما از شما وسایر همکاران فرهیخته تان خاطره ای در خاطرم نقش بست که انزوایم را به خطر انداخت.گرچه به روشنی معلوم نیست رودی که در آن شناورم کی مرا به ارامش اقیانوس می سپارد .اما اکنون دریافته ام که از این به بعد هیچ دانایی ،خامم نکند. هیچ بینایی، ماتم نکند .هیچ گویایی، لالم نکند .وهیچ زنجیری رامم نکند.
از خاطرت بر خاطرم خوش خاطری حک میشود
صد پیچ وتاب دلنشین مهمان پیچک می شود
سلام خانم فردیان گرانقدر
سپاسگزارم از مهرتون.
چقدر دلنشین و زیبا نوشتید.
امیدوارم همیشه در تمام مراحل زندگی خوش بدرخشید.
مشتاق خوندن نوشتههاتون هستم همیشه.
آرزوی نویسنده شدن از نوجوانی شاید هم قبل تر از کودکی همراه من بوده. حتی زمانی که سواد نداشتم برای مادرم قصه میگفتم. در این مدت گاه و بیگاه به دفترچه سری میزدم و چیزکی مینوشتم اما درس و کتاب و شیطنت باعث شده بود از این فضا دور بشم. پس از سالها با حضور در کلاس شما آرزوی کودکی من و شغل رویایی ام حان گرفت. دوباره نوشتم و نوشتن شد شغل من و موفق شدم یک داستان کوتاه را به سرانجام برسانم و خیلی خوشحالم و از شما معلم گرانقدر تشکر میکنم . مانا باشید
سلام خانم هاشملو عزیز
شما حضور بسیار مؤثر و مثبتی در دوره داشتید.
من بیاندازه مشتاقم از شما بیشتر بخونم.
قدردان مهر شما هستم.
با آرزوی شادی و شگفتی برای شما.
من در آخرای راه زندگی، در ابتدای راه نویسندگی قرار گرفتم.
در تمام عمر دوست داشتم یاد بگیرم و حالا شما هستید، کسی که به خوبی یاد می دهد.
این گوی و این میدان.
شما با دستی پُر از به روزترین اطلاعات، با درجه هوشی بسیار بالا، زبده و کار آزموده، اطلاعات و دانستنیهای خود را بی دریغ در اختیار همه، بخصوص شاگردان خود، قرار می دهید.با سن کمتون بسیار در امر آموزش، جدی، بی ادعا و توانا و متخصص هستید.
باید اعتراف کنم با صبر و درایت وصف ناپذیر و سکوت و متانت و خونسردی در مقابل سوال های پرت و اظهار نظرهای بی مورد، کنار آمده و با تکرار و تکرار گفته های خود شاگردان را از سردرگمی نجات می دهید.
حس میکنم روی کانال اصلی قرار گرفتم و خوشحالم در این مسیر دست توانمندی هست تا در تمام راه پیش رو، بدون منت، دستم را بگیرد و به جلو هدایت کند و من با امیدواری بیشتر ادامه بدهم.
امیدوارم در آینده ای نزدیک با نوشته هایم، خستگی زحماتتان را از تنتان در بیاورم.
با سپاس همیشگی از شما🌹
سلام خانم پزشکیان نازنین
شما شخصیت تحسینبرانگیز و الهامبخشی دارید.
به داشتن دوست مهربان و فرهیختهیی مثل شما افتخار میکنم.
با اشتیاق در انتظار نوشتههای تازهی شما هستم.
خوش بدرخشید.
یکی از چیزهای قشنگی که این دوره به من اضافه کرده اینه که الان من با دید جدیدی کتاب میخونم. بیشتر متوجه زحمتی که نویسنده کشیده میشم. حتی حواسم هم موقع مطالعه بیشتر جمعه. قبلاً کتابهام خیلی تمیزتر بودن😂 الان هروقت یه کلمه ناآشنا میبینم یا یه تشبیه قشنگ، زیرشو با مداد خط میکشم یا اون پایین صفحه یه یادداشت کوچولو مینویسم. الان میفهمم که یک کتاب خوب میتونه یک کلاس درس خوب هم باشه که به لطف آقای کلانتری کلی کتاب خوب بهمون معرفی و فرستاده شد. همه چیزایی که گفتم در مورد فیلم دیدنم هم صدق میکنه. یک دنیا سپاس آقای کلانتری عزیز🌹🙏🏼
جناب واحدی نازنین
این یکی از خوشحالکنندهترین پیامهایی بود که خوندم.
هدف اصلی یک کلاس نویسندگی خوب باید تربیت خوانندگان خوب باشه.
چه خوب که شما حس میکنید بهتر از قبل میخونید.
وجودتون مایهی دلگرمیه.
بیصبرانه مشتاق خوندن نوشتههای جدید شما هستم.
تصور میکنم پیش از ورود به دوره نویسندگی خلاق، کولهای بر پشت داشتم؛ پر از معلومات ناقص و کج و کوله، درباره نوشتن.
سالها این اطلاعات درهم را از هرطرف جمع کرده بودم و در کولهام خاک میخورد.🎒
روزی برگ سبزی، سوار بر نسیم، در مقابلم چرخید و به دنبال آن وارد دوره نویسندگی خلاق شدم.🍃
کوله سنگینم را کنار گنجههای رنگارنگ آن بر زمین گذاشتم. در سرسرا دوری زدم و تک تک آن دانستههای سنگین و بلااستفاده را بیرون ریختم.🪴🕯
هم اکنون در کنار استادی توانمند، کوله خود را از توشهای منسجم و کارآمد، از نو چیدهام، تا با خیال راحت در مسیر نویسندگی به راه بیفتم.🛤
نویسندگی خلاق ایستگاهیست در مسیر نوشتن، که آرزو میکنید هیچگاه به پایان نرسد.🥰
از استاد ارزشمندم، شاهین کلانتری که قدم زدن در جهانی نو را به من هدیه کردند، بیاندازه سپاسگزارم.🌸
بهترین ها روزیتان.🌿
المیرا جان
یکی از بهترین بخشهای این دوره آشنایی با استعداد درخشانی مثل تو بود.
سرعت رشد و انعطافپذیری تو در یادگیری رو تحسین میکنم.
امیدوارم هزار برابر بیشتر از قبل بنویسی.
تنها چیزی که میشه گفت این هستش که
قطعا از بین تمامِ موج های افکاری یه کلاس راس ساعت ۷ روز های شنبه برام شبیه به یه جزیره برای فرار بود:)
و علاوه بر تموم نکات فوق العاده برای قلم بهتر ، فهمیدم پشت سیستم هم میشه لبخند و خاطرات کوچولو رقم زد چون تو این هفته ها به لطف شما رقم خورد🦋
واقعا کلاس هارو دوست داشتم، ممنون از همه ی زحماتتون استاد کلانتری عزیز”)🦋
درود بر تو نازنین جان
ممنونم از مهرت.
امیدوارم زندگیت همیشه پر از شادی باشه.
با قدرت به نوشتن ادامه بده.
منو در جریان نوشتههات بذار.
درود استاد مهربان و مهر ورز
مگر می شود اول مهر باشد،آخرین جلسه دوره ۵۴ نویسندگی خلاق باشد و من از مهر استاد نگویم .من چندسال بود که با پیج استاد در “اینستاگرام ” آشنا بودم .در لایو صبحگاهی ایشان شرکت می کردم . لایوهایی که شوق نوشتن و سودای نویسنده شدن را در من تقویت می کرد .بعد از کش و قوسی چندساله چونان صیادی طماع به دنبال در گرانبهای نوشتن دل را به دریا زدم و زیر لب گفت یا بخت و یا اقبال . چه اقبال بلندی داشتم که با شما و دوستان مشتاق نوشتن آشنا شدم . باید با رو راستی تمام بگویم .در حقیقت اعتراف کنم که این دوره آموزشی نگاه ساده لوحانه من به خودم و نوشته هایم را مانند دیواری سست بر سرم آوار کرد .پرده های توهم و خوش خیالی فرو افتاد و منظره شفاف شتر در خواب بیند پنبه دانه نمایان شد.به قول معروف چی فکر می کردم و چه شد. فکر می کردم با این دوره نویسنده شدم و خلاص .خودم را نه هم طراز نویسندگان به نام که همین پایین پایین ها می دیدم که دارد پز اولین کتابش را می دهد. راه سخت و دشواری را پیش رو می دیدم .در تمام طول دوره ایموجی هایی که دوستان عزیزم در پای متن هایم می گذاشتند مرا مانند بادکنکی باد می کرد .اما امروز که استاد به پروژه ام بازخورد داد متوجه شدم که زهی خیال باطل . به خودم گفتم دختر این ره که تو می روی به ترکستان است نه قله نویسندگی . این راه یعنی راه درست نوشتن و خلاقانه نوشتن گاو نر می خواهد و مرد کهن .خلاصه سرتان درد نیاورم .استاد گرامی مرسی که هستین. مرسی که چشم های من را به دنیای نوشتن باز کردید . ممنون که با نور دانش و آگاهی تان چاله چوله های مسیر را به من نمایاندید. چیزی که تلاش می کنم همیشه با من باشد پشتکار و شکیبایی است . امیدوارم این دو مانند بال فرشته مرا به هدفم برسانند. حرفی نمی ماند جز سپاسی نیلوفرانه از شما استاد گرامی .به قول خودتان “زنده باشید ” .
خانم حسینی عزیز
شما بسیار خلاق هستید و خوش ذوق.
ذهن و قلم شما جاری و پر مایهست.
امیدوارم با قدرت و جدیت به نوشتن ادامه بدید.
من با اشتیاق در انتظار مطالعهی نوشتههای شما هستم.
زنده باشید و برقرار.
سلام من قبل از دوره ی نویسندگی خلاق گیج و سرگردان از این کتاب به اون کتاب در رفت وآمد بودم بدون هدف مشخص،فقط می دانستم دلم می خواهد بخوانم و بنویسم بعد از دوره ی شما دیگر گیج نیستم ،می دانم چی بخوانم ،چطور بخوانم ،من قبلا به جزئیات اطرافم توجه نداشتم،با حواس پنجگانه ام بیگانه بودم اما الان کاملا می توانم با تمان حواسم با محیط ارتباط بگیرم ،از فیلم دیدن که نگم ،چنان با توجه به جزئیات داستان و شخصیت ها غرق در فیلم می شوم که گویی قرار است بعدش من فیلم نامه بنویسم خلاصه که جناب شاهین کلانتری دم شما گرم
زنده باشید خانم عزیزی نازنین
شما بسیار خوش ذوقید.
مشتاق خوندن نوشتههای جدیدتون هستم.
امیدوارم همیشه در اوج خوشبختی باشید.
پر پرواز
وقتی نوشته هتل هایت را برای دوستم خواندم، کاملاً مشخص بود، که محو شنیدن است. چنان ذوق زده شده بود، که پشت سر هم فقط میگفت: عالی بود شهره، عالی بود. اشکم را درآوردی. کاملا حس و حالت را درک کردم. تو زیبا مینویسی. اینها را کتاب کن. تو خیلی خوب مینویسی. و چقدر خوب که نوشتن را انتخاب کردی. آری چقدر خوب شد، که نوشتن را انتخاب کردم. آفرین بر من و آفرین بر کائنات که مرا به این سو کشاند. از شاهین کلانتری بابت لایو هایش ممنونم. او بود که قلم را با دستانم آشنا کرد، خصوصاً در مورد صفحات صبحگاهی اینک هر صبح حداقل ۳ صفحه مینویسم.
با نوشتن قبل از شروع روز، خود را تخلیه میکنم و به استقبال یک روز عالی میروم.
حقیقتاً این روزها هر روز برایم عالی بوده. و بینهایت حس رضایت و شادمانی دارم. شاهین کلانتری برکت را به زندگیم آورد. او صبوری را به من آموخت. از او چیزهای زیادی یاد گرفتم. و هنوز بایستی بیاموزم. خودم را چندین بار به خودم نشان داد. او ضعفهایم را، سکوت را، خلا ذهنی را، بطالت را، و از همه مهمتر زندگی کردن را به من نشان داد.
آری شاهین کلانتری به من راه رفتن را آموخت. زمانی که به زمین میخوردم بدون توجه به راهش ادامه میداد. با وجود گریه هایم، اخمهایم، ترشرویی ام و فریاد هایم اما او باز به راهش ادامه میداد. من خود را مانند کودکی بر زمین میانداختم، دست و پایم را با فریاد تکان میدادم، اما او مانند یک دوست عاقل و دلسوز فقط نگاهی به من میانداخت و بیهیچ حرفی باز به راهش ادامه میداد.
انگار او میدانست که روزی برخواهم خاست و به دنبالش روانه خواهم شد. من توجهش را میخواستم و او رشد مرا میخواست. ایگوی من چنان قوی بود که در مقابل او مقاومت زیادی نشان میدادم، اما ایگوی او غالب بود. و بالاخره او بود که پیروز شد.
من از لاک کودکی لجباز، بهانه گیر، لوس و … درآمدم. پیله خود را شکافتم. پرهای پروازم را باز کردم. و وارد دنیایی پر از نور و روشنایی شدم. او بود که با مکثش به من اجازه داد تا خود از پیلهام خارج شوم، نه با دستی خارج از پیله.
من بارها از پیلهام خارج شده بودم اما با دستی از بیرون، و به همین دلیل، هر بار پروانهای بودم بی بال، گاهی خوش آب و رنگ، گاهی بیر نگ. اما پروانه بیبال، کرمی بیش نیست، و من کرم شده بودم. در حالی که رویای پرواز کردن را در سر میپروراندم. پروانهای بیبال بودم که فقط به اوج آسمانها با حسرت مینگریست اما حق پرواز یا توان پرواز را نداشت. من که خود پیلهام را نشکافته بودم و به دیگران این اجازه را داده بودم. دیگرانی که هیچ علاقهای به پرواز من نداشتند. از ناکاملی من لذت میبردند. آنها حسرت و عذاب را به من هدیه داده بودند. پروانهای زمین گیر، پر بودم از حسرت و آه و عذابی بیپایان.
اما این بار تفاوت داشت. شاهین دستانش را مخفی کرد پیلهام را نشکافت. بیرون از پیله حتی شعار نمیداد. ساکت ایستاد و فقط تماشا کرد. فقط منتظر ماند. عرق ریختنم را، گریههایم را، تنبلیهایم را، بازیگوشیهایم را، دید و شکایتهایم را شنید. اما باز سکوت اختیار کرد. چه هوشمندانه بود این رفتار. و من ناامید از دستی که از غیب برون آید و کاری بکند، به کند و کاو پرداختم. خود را به در و دیوار این پیله ابدی میزدم. تصور میکردم باز نشدنیست. سالها در آن خفته بودم. و به تاریکی و بیهواییاش عادت کرده بودم. تصور میکردم دنیای بیرون بی هیچ مراقبی قطعاً خطرناک است.
این بار کسی پیلهام را نگشود و من میبایست خود دست به کار میشدم. اشک هایم چنان احاطهام کرده بود که گویی مرگ را ترجیح میدادم بر هر نوع تغییری. اما باز صدای وبینارهای شاهین در گوشم طنین میانداخت هر روز ساعت ۶ عصر. او مرا نشانه گرفته بود، بی ذکر نام. او همه را نشانه گرفته بود. او به من این فرصت را داد تا برای اولین بار فکر کنم و تصمیم بگیرم.
آیا در پیلهام بمانم تا تمام شوم یا با تکیه بر خود، از پیلهام خارج شوم،
بدون هیچ نیروی خارجی، و این بار با بالهایی برای پرواز.
مدتها طول کشید تا شاهین مرا از نیروی خارجی ناامید کرد. و تازه تقلای من برای خروج از این جای تاریک و نمور آغاز شد. من خود را به در و دیوار میکوبیدم. چنان کش و قوسی در اندامم میدادم که پیله تاب نیاورد. من اندکی رشد کرده بودم و دیگر در آن پیله کوچک جا نمیگرفتم. میبایست بیرون میآمدم. بالهایم جوانه زده بود و بزرگ و بزرگتر میشد، و آماده پرواز.
پیله با آخرین حرکت شکافته شد. نوری از روزنه اولیه راه خود را باز کرد. چشمانم را بستم. من به تاریکی عادت کرده بودم. چشمانم نور را نمیشناخت. نور قوی تر و قویتر شد، تا اینکه تمام وجودم را فرا گرفت. حال با چشمان بسته از شدت نور پرهایم را به حرکت درآوردم. باور کردنی نبود. من پنجاه سال در پیلهای پر از تاریکی دست و پا زده بودم. طی این مدت چندین بار پیله ام شکافته شده بود، و من بی بال و پر باز وارد تاریکی شدم، تاریکیی با شدت بیشتر و پر از حسرت و آه.
اما این بار این تولد رنگی دیگر داشت. پر پرواز داشت. شیوهای نو در پیش داشت. من پروانه شده بودم، پروانهای با بالهایی قوی و زیبا. من برای اولین بار پرواز کردم. سفری غیر قابل وصف کلمات را برای ادامه توصیفش نمییابم.
سپاس شاهین کلانتری عزیز🙏🌹
خانم حجری عزیز و هنرمند
این یکی از زیباترین نوشتههایی بود که تا حالا دریافت کردم.
شما انسان بسیار شریف و خوشقلبی هستید.
ذوق و هنر شما رو با تمام وجود تحسین میکنم.
امیدوارم همیشه قلبتون پر از شادی و آرامش باشه.
سلام استاد مهربانم
یه جمله فی البداهه براتون می نویسم
امدم که در این وادی عشق بمانم .
من با شما وارد یک دنیای زبا زیبایی ها شدم .
_مدبری به من یاد داد ، زندگی همه ما ارزش نوشتن دارد .
_مدبری به من یاد داد اگر جنگی وجود نداشته باشد ، هرگز داستانی بوجود نخواهد امد.
_مدبری به من یاد داد زندگی ام داستانی ست که ارزش خواندن دارد . مدبر عزیزم تا بی نهایت سپاس گزارم🙏
#طاهره_ناصری
چه زیبا.
یک جهان سپاس خانم ناصری نازنین و ارجمند.
سلام و احترام خدمت استاد گرامی.
چند سال پیش اوایل دورهی کرونا پیج مدرسهی نویسندگی رو پیدا کردم. با اینکه هنوز قصد شرکت در کلاس یا جدی نوشتن رو نداشتم اسم و فعالیت مدرسه انقدر برام جالب بود که دنبال کردمش. گذشت و سالِ کنکور یک وقفهی بزرگ بین من و نوشتن انداخت، تا یک سال بعدش در نوشتن ناتوان شده بودم و این قضیه آزارم میداد. یک شب به طور اتفاقی تو اینستاگرام پوستر دورهی جدید نویسندگی خلاق رو دیدم و فکر کردم که دیگه وقتشه.
بعد از اولین جلسه مطمئن بودم این همون دورهای هست که نیاز داشتم. تو کل دوره حس میکردم دقیقا همون چیزهایی که نیاز داشتم بشنوم رو دارم میشنوم. دقیقا نقطه ضعفهایی که داشتم بهش اشاره میشد و این موضوع خیلی خیلی برام خوشایند بود و اینجاد انگیزه میکرد. شرکت کردن در این دوره و کمپهای ایدهپزی بسیار برام مفید بوده و بیشتر از چیزی که فکر میکردم از شما یاد گرفتم. بیشک از به یادماندنیترین دورههای آموزشیای بود که گذروندم و اگر بخوام از خودم توصیفی داشتم باشم در این زمینه، توصیفم به قبل و بعد حضورم در این دوره تقسیم میشه.
خیلی خوشحالم که در حوزهی نوشتن چنین محیطی وجود داره و به ابعاد مختلف نوشتن خیلی جدی، دقیق و بسیار شیرین پرداخته میشه.
در آخر خیلی خیلی ممنونم از شما و زحمات بیدریغتون و همینطور از همکاران گرامیتون.
سلام ریحانه جان
سعادتی بود برام بودن در خدمت شما.
خیلی خوشحالم که دوست نیکی مثل شما دارم.
با قدرت به نوشتن ادامه بدید.
مشتاقانه در انتظار نوشتههای تازهی شما هستم.
ممنون استادی هستم که! به من ماهیگیری یاد داد. تا حالا هر کارگاهی که استادکلانتری برگذار کردند واقعا عالی بوده است. من خیلی سال است که می نویسم “همسر، دوستان و فرزندانم به من می گویند. نوشته هایت جان گرفتند از استاد کلانتری بزرگوار ممنونم .
سپاس از لطف شما خانم ترسلی نازنین و فرهیخته.
دلم برای شنبهها تنگ میشود.
برای ساعت ۷عصر که از صبح رسیدنش را انتظار میکشم.
برای آشنایی با کتابهای ناب
برای شنیدن از نوشتن
برای پنجرههایی که از تصویرهایی تازه با من سخن میگویند.
دلم برای شنبه عصرها تنگ میشود.
برای نشستن سر کلاسی که گذر زمان را از یادم میبرد.
همیشه یکی از آرزوهایم این بود که یک نویسنده و کتابشناس به من تازههای نشر را معرفی کند. همانهایی که از ارزش چندبار خواندن را دارند و حالا من کوهی کتاب خوب دارم که میتوانم تا سالها از خواندنشان به پرواز درآیم.
شما من را با بهترینها آشنا کردید.
اولین بار در کمپ ایدهپزی سر کلاستان نشستم.
از توسعهی فردی میگفتید و من به همین دلیل تا کمپ ده همراهتان شدم.
آنزمان آنقدر نوشتن برایم مسأله نبود، ولی حرفهایتان به جانم مینشست و من نمیتوانستم حتی یک جلسه را از دست بدهم.
من پلهپله از شما آموختم. نوشتن بلد شدم، قواعد نگارشی، خوشهسازی، مدیریت دانش شخصی.
یاد گرفتم چطور پروژهی شخصی داشته باشم که قابل بهروز رسانی باشد. گاهشمار نویسی یاد گرفتم. با پومودورو تمرکزم بیشتر شد و از چندکارگی دست کشیدم. طی چهار ماه یک سررسید قدیمی را با صفحات صبحگاهی سیاه کردم و با آزادنویسی آموختم چطور ذهنم را خالی کنم. جرات انتشار نوشتههایم را پیدا کردم و حالا یک سایت شخصی دارم.
من همهی اینها را مدیون آموختههای شما هستم. برایتان خواهان بهترینها هستم.
خانم خواجه محمود نازنین
شما یکی از خوشقلبترین آدمهایی هستید که من در زندگی دیدم.
در تمام کلاسها با حضورتون فضا رو زیباتر و پویاتر میکنید.
همیشه با لذت و دقت نوشتههاتون رو در سایت و کانال زیباتون میخونم.
امیدوارم همیشه شاد و سلامت و موفق باشید.
از لطف و بزرگواریتون بسیار سپاسگزارم.
سلام استاد کلانتر
من اصلا فکر نمی کردم این کلاس اینقدر پربار باشه برای من همون اول می خواستم پولمو پس بگیرم اما همین که جلسه اولو گوش کردم گفتم خدا رو شکر چقدر گشتم اینبر و اونبر که یاد بگیرم چطور باید بنویسم اما همه میگفتن فقط بنویس مهم نیست چجور باشه چی باشه فقط بنویس اما شما واقعا یه طور یادم دادین چطور باید بنویسم که واقعا یه دنیا ازتون متشکرم و بهتون مدیونم ازون ادم مبتدی خیلی پیشرفت کردم و دلم می خواد داخل همه وبینار و دوره هاتون شرکت کنم در کنار اینکه خیلی ازتون یاد میگیرم و روحم به ارامش میرسه جلساتتون خیلی صمیمیت داره
بابت همه چیز ازتون تقدیر و تشکر می کنم .
سلام طاهره عزیز
خوشحالم که چنین حسی دارید.
بیصبرانه مشتاق خوندن نوشتههای شما هستم.
با آرزوی بهترینها
قبل از آشنایی باشما من یه آدم سرگردان بودم که فقط مینوشتم آشنایی با شما زندگی منو عوض کرد.
هستی عزیز
از بهترینهایی و میدونم که با تداوم میتونی به جاهای بسیار درخشانی برسی.
قبل از بحث درمورد نوشتن و این دوره ناب نویسندگی،لازم دانستم این موضوع را به شما استاد گرانبهایم بازگو کنم
قبل از شرکت در کلاس های نویسندگی حس بی اعتمادی زیادی را از فضای مجازی به دست آورده بودم و به علت ضربه هاییی که از آدم های مشهورسود جویش ،بر تمام روح و روانم وارد شده بود،بیزاری می جستم تاکه وارد این مجموعه ی زیبا شدم که برای من
بسان کلبه ی چوبیی بوددر یک جنگل پر از انبوه که خود را درآن گم کرده بودم
آشنایی با شما به من یادداد که دنیا هنوز آدم های پراز مهر و ارزشمندی که می توان به آن هااعتماد کرد،به ما هدیه می دهد و این حس زیبایی بود که در اخر دوره گرفتم
و برای نوشتن هم باید بگویم یک گنجینه از یادگیری سودمندرا در دستان خود به یادگار برداشته ام و تا حافظه یاری کند یادومحبتتان فراموش نخواهد شد
سلام به روی ماه شما آمنه خانم رواندی عزیز
بیاندازه خوشحالم از اینکه چنین حسی رو تجربه کردید.
مهر شما برام بسیار ارزشمنده.
بیصبرانه مشتاق خوندن نوشتههاتون هستیم.
امیدوارم همیشه در زندگی خوش بدرخشید.
مدت ها بود که می خواستم درباره خلاقانه نوشتن چیزهایی در اینترنت جستجو کنم اما یا وقتش را نداشتم یا یادم می رفت. تا اینکه جمعه ای را برای این کار گذاشتم. تازه فهمیدم اصلا نویسندگی خلاق یک ترم جا افتاده در دنیاست. در وبگردی هایم با موضوع نویسندگی خلاق با سایت آقای شاهین کلانتری آشنا شدم. از آن همه مطلب مفید که ایشان سخاوتمندانه در سایتش گذاشته بود در شگفت ماندم. تصمیم گرفتم در کلاس نویسندگی خلاق ایشان شرکت کنم. از دوران دبیرستان تاکنون می نویسم واین اولین کلاسی بود که برای نویسندگی شرکت می کردم. از نتیجه کلاس همین را بگویم که ایشان به شهروندی من در آبادی نوشتن رسمیت داد. سپاسگزار و قدردان ایشان هستم.
آقای جوادیان عزیز
بدون اغراق یکی از بهترینها بودید.
من هر هفته به شوق شنیدن نوشتههای جدید شما وارد جلسهی متنخوانی و بازخورد میشدم.
امیدوارم همیشه خوش بدرخشید.
سلام و علیکم
هنوز هنرجوی شما نشدم اما خیلی دلممیخواد به سرعت این تجربه و داشته باشم .
اگه میشه درباره اینکه چجوری یه رمانی بنویسیم که جذابیت و در عین حال اینکه چجوری باید اونو با سلیقه مخاطب یکی کنیم یکم بیشتر تو کلاس صحبت کنید.
خیلی ممنون
سلام به روی ماهت نگار عزیز
این سؤال خیلی کلی و بزرگه و برای رسیدن به جوابش باید سالها زمان صرف کرد.
پیشنهاد میکنم که مطالب سایت رو بهمرور بخونی و بهطور مداوم تمرین کنی.
سلام استاد. من توی یکی از دوره های نویسندگی خلاق شرکت کردم و برام دوره جذابی بود. هنوز هم از تمرینات اون دوره برای بهتر شدن نوشته هام استفاده می کنم. میخواستم یه کاری رو شروع کنم و درمورد اون نیاز به مشورت با شما دارم. میخوام یکی از متون ادبی قدیمی رو به فارسی روان برگردونم. خواستم ببینم پیشنهاد شما برای این کار کدوم کتاب و متن قدیمی هست. ممنون میشم راهنماییم کنید 🌹🌹🌹
سلام خانم محرابی عزیز
چقدر عالی.
مداومت شما جای تحسین دارد.
سراغ کتابهای متعدد میتوان رفت. پیشنهاد من این است که سراغ کتابی مانند «تفسیر عتیق نیشابوری» بروید که درس نثرنویسی هم هست.
نامه ای به یک نویسنده (استاد کلانتری )
درس معلم گر بود زمزمه محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریز پا را
یادم می اید دوران دبیرستان بودم که متوجه شدم به نوشتن علاقمند هستم. مادرم شکایت به معلم می برد که چقدر این شبها مشق می نویسد و معلم در جواب می گفت: این خودش علاقه به نوشتن دارد و جریمه های همشاگردیهاش را می نویسد. کم کم دور از چشم همه خاطره نویسی می کردم. می نوشتم و پنهان می کردم و هیچگاه دوباره مرور نمی کردم. بعد هم پاره می کردم و دور می ریختم. چون علم نوشتن را نمی دانستم و بنظرم نوشته هایم بی سر و ته بود.
سالها گذشت . همیشه فکر می کردم کی نوشتن را شروع کنم . کلی درس و ورزش های متنوع و کارهای اجتماعی در کنار بچه داری و کار هه ای خانه انجام داده بودم ولی یک گوشه دلم برای یادگیری نوشتن خالی بود . بالاخره اوایل دوران شروع کرونا ، یعنی اواخر زمستان ۱۳۹۹ برای رسیدگی به کارهایی به ایران سفر کردم . بر حسب اتفاق با نویسنده جوانی که داستانهای کوتاهش معروف شده بود اشنا شدم و متوجه شدم که بخاطر اوضاع پاندامیک کلاس آنلاین برقرار کرده است. با اشتیاق نام نویسی کردم و آماده فراگیری نوشتن شدم . بالاخره روز آموزش رسید . روزهای دوشنبه ساعت پنج و نیم صبح قهوه بدست پشت میز کنار پنجره می نشستم و همراه روشن شدن هوا و بالا آمدن خورشید به درسهای استاد در مورد چگونه نوشتن گوش می دادم. یکی از کالیفرنیا ، دیگری از اسپانیا و شیراز و دزفول . همه آنلاین مشتاق نوشتن و دانستن فن و فنون نویسندگی در کلاس بودیم بدون آنکه چهره یکدیگر را ببینیم. اما باید بگویم که در میان ترم تقریبا همه ناامید از ادامه کلاس شده بودیم. کلاس کاملا آکادمیک بود و هیچ تشویقی در میان نبود و فقط ایراد بود و یاس و ناامیدی و در انتها حتی بد و بیراه های مودبانه که نثار نوشته ها می شد. چند جلسه کلاس بخاطر کوه نوردی و دیر رسیدنهای استاد به تعویق افتاد . نوشته های ما را قابل خواندن نمی دانست و می گفت؛ ازمن نخواهید وقت بگذارم. صحبتهای آکادمیک پیچیده ایشان هزاران سوال پی در پی در ذهن همه ما ایجاد می کرد که بدون پاسخ به انها به انتهای ترم رسیدیم . هیچکس قصد ادامه دادن نداشت. با خود فکر کردم : کتاب نوشتن و تعلیم دادن دو شغل متفاوت است. من نیاز به معلم دارم. پس بدنبال استاد نویسندگی روی اینترنت رفتم. یکبار دیگر گوگل بمن یاری داد . جستجو کردم و چهره جوانی را یافتم که کلاس آنلاین برگزار می کرد. سایتش را باز کردم . در اینستگرام او را دنبال کردم . کارش مثل یک مدرسه نویسندگی بود. صدها صفحه درس و تمرین. اواخر سفر بود. مصاحبه ای تلفنی انجام دادم و خوشحال مجددا نام نویسی کردم.
روش شیوای آموزش او صدها دانش اموز را سر ساعت پای کامپیوتر جمع می کرد . او از ابتدا مثل یک کودک که هیچی نمی داند بما شیوه نوشتن و روش کتاب خواندن و علم نویسندگی را توضیح داد . ما را تشویق به اعتماد بنفس داشتن و پشتکار کرد و وادار نمود مرتب بخوانیم و بنویسیم تا کم کم راه بیافتیم. بارها و بارها آیه یاس و ناامیدی شاگردان را می شنوید و لی دلگرمی می داد و تشویق به حرکت و نوشتن و تمرین کردن می کرد .
بزودی سه سالی می شود که در کلاسهای تولید محتوی و نویسندگی شرکت کرده ام . به خاطر اختلاف ساعت گاهی ساعت ده و نیم شب به وقت ونکوور با یک لیوان چای انلاین می شوم و تا پاسی از شب می شنوم و می نویسم. در زندگی داشتن استاد با علم و عمل یک پیروزی است . حال نوشتن برای من عادت روزانه شده . قلم در دستم می رقصد و واژه های فراموش شده در ذهنم روشن می شود و در کنار هم روان و گویا کاغذ را سیاه می کند. که هیچ نقاشی با نگاه کردن و هیچ موسیقی دانی با گوش دادن هنرمند نشد. من هم با ابزارهای کمکی مثل خواندن و گوش دادن و فیلم دیدن ٬ نوشتن را برای خود یک عادت کرده ام . هدفم از نوشتن ؟؟؟ تاریخ زندگی و سفرها ، دغدغه ها و دیدارها و ایستادگی ها و شکست ها و پیروزی ها را با متد درست در کنار هم قرار دهم و صفحات کتابم را پر کنم . بنویسم و بازنویسی و مرور کنم. پاک کنم و اضافه کنم تا احساس رضایت در وجودم پدیدار شود .
از گوگل ممنونم که شما را بمن معرفی کرد . استادی دلسوز برای حفظ فرهنگ و سخن فارسی . سایت تعلیمی پر محتوای شما جوانان را راهنمایی می کند که استفاده از زبان بیگانه بپرهیزند . در و دیوار کوچه ها و خیابانها با اسامی زبانهای بیگانه پر شده. نام فروشگاهها. رستورانها و حتی در حین سخن گفتن براحتی از لغات بیگانه استفاده می کنند و آن را بفارسی می نویسند. شما بعنوان استاد سخن فارسی با نوشتن و گفتن سعی در زنده نگه داشتن زبان مادری و هویت این سرزمین برای فرزندان و آیندگانش دارید. تلاش شما روی دستور زبان و ایجاد لغات و واژه های جدید قابل قدردانی است .
درود بر خانم لطفی نیا نازنین و ارجمند
چقدر لذت بردم از خواندن نامهی مهرآمیز و پر مایهی شما.
تک تک واژههایتان برایم عزیز و شیرین است.
نوشتن هیچ چیزی هم به من نداده باشد، بزرگترین دستاوردش آشنایی با دوستان شگفتانگیزی مثل شماست.
از لطف شما بیاندازه سپاسگزارم.
برایتان آرزوی شاد و آرامش روزافزون دارم.
سلام استاد عزیز.
من نوشتن رو اتفاقی شروع کردم، برای نجات دادن خودم. بعدش فهمیدم که میتونم آرامش و شادی رو زمان نوشتن حس کنم و فکر میکنم این همون چیزی بود که شما بهش نوشتاردرمانی میگفتید. پیج و کانال کوچکی دارم و وقتی دیگران میگفتن: «انگار داری از زبون من حرف میزنی.» یا «داری چیزهایی که همیشه حس میکردم و هیچوقت نتونستم بیان کنم رو میگی.» فهمیدم میتونم با نوشتن نه فقط خودم بلکه بقیه رو هم آروم کنم و این پیام که تنها نیستیم و همدیگر رو میفهمیم رو بهشون برسونم. دلم میخواست درست و حسابی اینکار رو یاد بگیرم و فکر کنم بهترین استاد رو هم پیدا کردم. طی کلاسها شوقی که برای آموزش داشتید و جوری که دانستههاتون رو بیدریغ در اختیارمون گذاشتید باعث میشد دائم فکر کنم جای درستی هستم. منابعی که معرفی کردید و تمارینی که در نظر گرفتید تا همین حالا هم باعث شده نوشتن توی زندگیم پررنگتر بشه و این یعنی شادی و آرامش خودم و اطرافیانم هم بیشتر شده. حیف که چیزی جز تشکر خشک و خالی ندارم که تقدیمتون کنم. سعی میکنم با تمرین مستمر آموزههاتون رو حیفومیل نکنم. بسیار بسیار ممنونم.
چقدر خوب و دلگرمکننده ساجده عزیز
به خاطر رسیدن به این نگرش خردمندانه بهتون تبریک میگم.
با آرزوی بهترینها
سلام استاد کلانتری عزیز
میدونید از وقتی با شما و مدرسه نویسندگی آشنا شدم، هر وقت خواستم از فکر کردن و نوشتن فرار کنم به یه شیوه متفاوت و خلاق هر دوشون دادید دستم و زندگی رنگ و بوی خاطره انگیزی داره برام و اصلا دلم نمیخاد یادم بیاد قبلش چی بوده ، برای ثبت تک تک خاطره ها در ذهنم و جان دادن به قلم خشکم ممنونم، من به واسطه شما و دوره هاتون کلی دوست بی نظیر پیدا کردم و الان دلم میخواد یجا همشونو بغل کنم
خیلی دوستتون دارم
پنج شنبه پیش برام مثل یه رویا در واقیعت بود که رخ داد، دیدار دلنشین و مهربان و صمیمی شما و دوستان
سلام منیره نازنین و ارجمند
شما از بهترینها هستی. اسمت بهنیکی ثبت شده در ذهن من.
خیلی خوشحالم که در جمع ما هستی.
برات بهترینها رو آرزو میکنم همیشه.
با سلام و درود خدمت استاد کلانتری نازنین
دوره نویسندگی خلاق بهترین دوره آموزشی در طول عمرم بود و آشنایی با شما و تیم قدرتان باعث افتخار من هست،خواستم از شما تشکر کنم بابت این دری که برای رشد و محقق شدن رویاهایمان توسط شما باز شد و البته تا همیشه نام و یاد شما در قلبم باقی میماند استاد عزیز،آرزوی سلامتی و درخشش برایتان دارم
سلام مهرنوش گرامی
مهر و توجه شما برام خیلی عزیز و ارزشمنده.
امیدوارم همیشه تو زندگی خوش بدرخشید.
مشتاق شنیدن خبر موفقیتهای روزافزون شما هستم.
سلام عرض ادب خدمت استاد گرامی،
فاطمه هستم از افغانستان.
من دوست دارم هر اتفاقی که در زندگیم می افتاد دوست داشتم بنویسم وقتی مینوشتم یک آرامش عجیبی را احساس میکردم فقط روان مینوشتم از اینکه زندکی پر ماجرا داشتم شروع کردم به نوشتن زندگی نامه خویش وبعد سرکارم با کتابی آشنا شدم از جولیا کامرون گفته شده بود شروع نویسندگی فقط با نوشتن صفحات صبح گاهی شروع میشود تا به یک عادت تبدیل شود در دغ دغه زندگی نوشتن را فراموش نکنیم و حالا بیشتر از دو هفته صفحات صبح گاهی ام را مینویسم باعث شد در کلاس های شما عضویت بگیرم و امیدوارم به همکاری شما بتوانم به اهدافم برسم.
سلام فاطمه گرامی
چه زیبا از تجربهی خودتان نوشتید.
آن روز که متنتان را در جلسهی بازخورد خواندید بیاندازه لذت بردم.
اگر وبلاگی ساختید لینک آن را برای من ارسال کنید.
درود استاد گرانقدرم
در سفر سبز نویسندگی دریچه ای زیبا به روی من باز کرده اید. آموخته های شما در تمام زمینه ها راهگشای من شده است. عادت به نوشتن و ماندن در این مسیر لذتبخش توسط شما در من بیش از پیش شکل گرفته که خلاقانه و سخاوتمندانه به آموزش هنرجویانی چون من مشغولید. با تشویق های به جا و نقد صحیح، امید به پیشرفت را در من تقویت کرده اید. مطمئنم کارمای خود را به زیبایی در تمامی ابعاد زندگی دریافت خواهید کرد. من و دیگر همراهان که پیرو راه شما هستیم از هیچ طوفانی نمی هراسیم چون کشتی بانی مانند شما در این مسیر ما را رهبری می کند. امیدوارم خوشه های نور بر زندگی تان بتابد و همواره تندرست و دل آرام باشید.قدردان زحمات شما هستم🌹🌹❤️
درود خانم بوستانی عزیز و مهربان
شما انسان بسیار نازنین و شریف هستید.
سعادتی بود آشنایی با شما با واسطهی این دوره.
برایتان بهترین و زیباترین لحظهها را آرزو میکنم.
سلام استاد عزیز وگرانقدرم
کلاسهای نویسندگی خلاق یک اتفاق ناب در زندگی من بود.هم در نوشتن کمکم کرد.هم خیلی زیاد باخودم مواجهم کرد.مثل یک روانشناس لایه های درونی منو بیرون کشید.مهمتر اینکه شما شخصا وقت میگذاشتید وبه نوشته های ما گوش میدادید.برخورد شما انقدر بامتانت و صمیمیت بود که همه با اعتماد به نفس نوشته هایمان را می خواندیم.تمام تلاشم را میکنم که زحمات شما ان شاءالله یک روز به بار نشیند.سلامت و پر روزی باشید💐🙏
سلام به روی ماه شما خانم غزالی نازنین
شما از بهترینهای کلاس بودید.
من همیشه کیف میکردم از شنیدن نوشتههایی که در جلسات بازخورد میخواندید.
به آیندهی شما در نویسندگی بسیار امیدوارم.
سلام استاد
بیشک این دوره یکی از بهترین دورههایی بود که شرکت کردم و نکته های ارزشمندی رو در مسیر نویسنده شدن آموختم
مرسی برای همهچیز
سلام امیرعلی عزیز
تو نوجوان تحسینبرانگیزی هستی.
از میزان استعداد و سختکوشی تو در حیرتم.
با قدرت ادامه بده.
سلام استاد وقت بخیر من از شرکت کنندگان دوره ۵۱ هستم. اینقدر آشنایی با شما و مسیر نویسندگی در زندگی من تاثیر گذار بوده و به یکی از ابعاد مهم زندگی من تبدیل شده که دلم میخواد پای همه مطالب شما کامنت تشکر بذارم در واقع بعضی حس ها حتی اگر به زبان بیان یا به رشته تحریر دربیان باز حق مطلب رو ادا نمیکنه من واقعا نمیتونم در قالب کلمات حسی که با شروع این دوره پیدا کردم رو به تصویر بکشم فقط بی نهایت سپاسگزارم و خداوند رو خیلی شاکرم که بهترین واسطه که شما باشید رو به من نشون داد. دوره ما تموم شده ولی هرگز حاضر نیستم روزی از گروه فاصله بگیرم هر روز سایت ها و کانال ها رو چک میکنم مثل یه کار روتین. هر چند تو مسیر نویسندگی خیلی مبتدی هستم ولی دارم یاد میگیرم.
استاد دو تا سوال دارم. من دقیقا متوجه تفاوت جستار نویسی مقاله نویسی یا کوتاه نویسی یا تولید محتوا نشدم. ممنون میشم راهنمایی کنید.
دوم اینکه از طرفی تو کلاس ها گفتین اگر نوشته ایی داشته باشیم میتونیم اینجا و یا زیر هر پستی بذاریم که شما بخونید و بازخوردبدید از طرفی من یه مطلب تو سایت خوندم درباره بازخورد گرفتن نویسنده های مبتدی که گفته بودین اصلا کار خوبی نیست. حالا نمیدونم بذاریم خوبه یا نذاریم. البته میبینم که شما خیلی خوب و با حوصله همه رو میخونید و جواب میدید شخصا برای خود منم بازخورد شما یه انگیزه خیلی قوی برای نوشتن بیشتر هست اما از طرفی دلم نمیخواد وقت شما رو بگیرم.
من برای اینکه گفتین انتشار خیلی میتونه به رشد ما کمک کنه یه کانال هم ایجاد کردم و به نوعی دارم تمرین نویسندگی میکنم اما بعید میدونم که شما فرصت فالو کردن کانال داشته باشید.
سلام نیلوفر کاظمی عزیز و ارجمند
از مهر شما بینهایت سپاسگزارم.
۱. برای دریافت پاسخ سؤال نخست این دو مطلب را بخوانید:
مقالهنویسی خلاق
جستار چیست
۲. هیچ اشکالی ندارد که در پی بازخورد باشید. فقط باید برخورد صحیحی با بازخوردها داشته باشید. هر بازخوردی را به محرکی برای بیشتر نوشتن تبدیل کنید.
مشتاق خواندن نوشتههای شما هستم.
با سلام خدمت شما استاد عزیز.
استاد من از کودکی نوشتن رو دوست داشتم و تا الان این دوست داشتن تغییر نکرده. مدرسه که می رفتم می نشستم یک گوشه و می نوشتم و تو دنیای خودم غرق می شدم. اما از یک جایی نوشتن برام به حاشیه رفت. حضور داشت اما با بی مهری به گوشه ای تبعید شده بود. عاشق خوندن رمان های آب دوغ خیاری بودم. نمی دونستم کتاب خوب چیه و من کجام. از یک جایی مسیر رو پیدا کردم و به کلاس های نویسندگی و همخوانی کتاب های خوب رفتم و بعد این که کلاس ها تموم شد. من باز منفعل شدم. تا اینکه یکی از دوستام گفت نوشتن رو سرچ کنم و پیج اینستای شما رو دیدم . لایو های هفت صبح تون رو شرکت کردم.
و فهمیدم که نباید منتظر پیدا شدن زمان یا الهام نسخه بهترین متن باشم. فهمیدم که باید صادقانه از خودم و اطرافم روایت کنم. از چرت و پرت گفتن هم لذت ببرم و بی هیچ تفکری بنویسم. خود نفس نوشتن.
مهم ترین درس شما به من استمرار بود استاد. اینکه در کلاس نویسندگی شرکت کردم و وبینار هر روز شما هستم باعث افتخار منه و باعث جلو رفتن در نوشتن.
فهمیدم چقدر یک حرکت جمعی ماثره و الان یک گروه در تلگرام دارم که هر شب جمله می نویسیم و انتشار هر روزم در وبلاگ از اول امسال.
ممنون استاد از همراهی تون در این مسیر. امیدوارم من رو به عنوان شاگرد دائمی تون بپذیرید.
فائزه اعظمی عزیز
یکی از بهترین اتفاقات ماههای اخیر من آشنایی با نوشتههای توست.
انعطافپذیری تو را تحسین میکنم و امیدوارم با همین سرعت و کیفیت به رشدت ادامه بدهی.
با درود خدمت استاد عزيزم،
هميشه نوشتن را تنها راه بيان احساسات دروني ام ميدانستم كه به شكل دلنوشته هاي روزانه و شعر بيان مي شدند، اما انچه مرا در اين مسير سرخورده ميكرد بازخواني دوباره نوشتن هايم بودكه از خواندشان انگونه كه بايد رضايت نداشتم و احساس ميكردم نوشته هايم با من رشد نكرده اند.
اين حس نازيبا براي من كه عاشق نوشتن هستم اصلن خوشايند نبود.
از اين روي در فكر چاره اي برايش بودم كه با “دوره نويسندگي خلاق” شما اشنا شدم.
يك همزماني زيبا و شگفت انگيز.
استاد عزيز، بسيار سپاسگذارم از اينكه بمن اموختيد تا پازلهاي درست نوشتن را به زيبايي در كنار هم بچينم و با واژگاني لطيف نوشته هايم را از كسالت و ملال در اورم و از زاويه هاي متفاوت به موضوع بنگرم و هدفمند بنويسم و بي نهايت نكته هايي ديگر كه از چيدمانشان در كنار هم نوشته هاي زيبايي خلق كنم كه از دوباره خواندنشان لبخند رضايت را مهمان چهره ام بسازم .
از انجاييكه هميشه در طي اموزش تاكيد داشتيد كه براي خوب نوشتن بايد زياد كتاب بخوانيم، از اين جهت براي مقيد كردن خودم در اين راستا جلسات كتابخواني را راه اندازي كرده ام كه تنها يكي از دستاوردهاي كلاس نويسندگي شما براي من است .
استاد عزيز، بينهايت از تلاش خالصانه تان در طي دوره ” نويسندگي خلاقانه” از شما سپاسگذارم.
📚📚
سلام فاطمه عزیز
به چه نکتهی مهم و خوبی اشاره کردید.
بیصبرانه مشتاق خوندن نوشتههای جدید شما هستم.
و چه کار تحسینبرانگیزی انجام دادید؛ برگزاری جلسات کتابخوانی عالیه.
سلام استاد عزیزم؛ وقتتون به خیر باشه🌹
در کانال تلگرامتون فرموده بودین که تنها راه ارتباطی با شما، اینجاست😊.
راستش یه کمی هول شدم و نمیدونم چه طوری درخواستم رو مطرح کنم.🙃
بذارین از اول بگم… کلاسِ حضوریِ سه نفره شما و نقطهی عطفِ زندگیِ من. به خاطر دارین؟ به همراه خانم علیزاده در کلاسِ شما شرکت میکردیم؟😊
اگر یادتون باشه من چیزکی نوشته بودم و بسیار موردِ تشویقِ شما قرار گرفتم. (شما زحمت کشیده بودین و نوشتههای من رو پرینت کرده بودین و برای من و خانم علیزاده میخوندین و من روی ابرها راه میرفتم. حتی گفتین امکانِ چاپ هم وجود داره!)
قرار بر این بود که من نوشتههام رو بسط بدم و دوباره برای شما ارسال کنم. و یک بار هم از من پرسیدین که چی شد؟ اما متاسفانه من این فرصت رو از دست دادم
(بزرگترین پشیمونیه زندگیم) اما دلیلم موجه بود. عملِ جراحیِ بسیار سخت و طاقت فرسایی رو پیشرو داشتم. که البته نیاز به آمادگی بالای ذهنی و روحی داشت. بنابراین نوشتن رو کنار گذاشته بودم.
استاد در حال حاضر به نقطهی رسیدم که طرحِ داستانیِ بسیار جامع و کاملی رو در دست دارم؛ که حاصل تلاشهای شبانه روزیم هست🤭 واقعن شبانه روزی!
فقط میخوام قبل از اینکه شروع به نوشتن کنم؛ در موردش با شما صحبت کنم.
نمیدونم فرصتهایی که از دست میرن؛ قابل برگشت هستند یا نه.
اما میدونم که اگر من این کتاب رو بنویسم و قبلش با شما صحبت نکرده باشم؛ پشیمونیه عذابآوری یقهام رو خواهد گرفت.
مشغلهها و حجمِ کاریِ شما غیر قابلِ بحث هست و کاملن درک میکنم که هیچ وقت فرصتش نباشه. اما اگر لطفِ بزرگی در حقِ من بکنید و من بتونم فقط نیم ساعت وقتِ شما رو به صورتِ حضوری بگیرم و کتاب رو فقط براتون توضیح بدم؛ شانسِ این رو پیدا میکنم که دوباره روی ابرها راه برم…
(همه چیز رو به طورِ خلاصه و با نقاشی و شکل روی چند تا برگه نوشتم؛ ارائهی راحتی میشه استاد.)
امیدوارم پیامم رو ببینین.✨
و امیدوارم یک فرصتِ دوباره به من بدین.
پشیمونتون نمیکنم.😊🌱🌹
با درود حضور استاد محترم وهم نوردهای عزیز در مسیر پرپیچ وخم ولی زیبا ومفرح نویسندگی
من همیشه فکرمیکردم نویسنده ها یک جای خلوت ویا یک پنجره روبه دریا ویا جنگل وکوه پیدا میکنند باارامش خیال مینشینند و مثل آب روان هرانچه در ذهنشان میگذرد برروی کاغذ جاری میکنند وسپس انرا دست ناشر میدهند وناشر چاپ میکند وما انرا از کتاب فروشی میخریم ومیخوانیم وکیف اش را میبریم ولی وقتی با شما آشنا شدم ودرسهای نویسندگی را سپری کردم فهمیدم نویسندگی هم مثل همه مهارت های دیگر آموختنی ست و پوست نویسنده ها کنده میشود تا یک نوشته ای به ثمر برسد وبه نام کتاب به دست ما برسد .ودریافتم نویسندگی یعنی کندن لایه هایروی زخمها ومرهم گذاشتن برانها
من شوق نوشتن را ازخیلی سالها پیش داشتم ونوشتن انشاهای همه بچه های همسایه گواه آن است ولی چون دراین مورد هیچ نمیدانستم خیلی زود ناامید شدم ودست کشیدم وغیر از مواقعی که می باید چیزی بگویم که گفتن یاریم نمیکردبه نوشتن روی می آوردم وحالا که باشما آشنا شده ام روزنه جدیدی به رویم گشوده شده ،میخواهم هرانچه در کلاس شما آموختم سرمایه ای سازم برای غنی ساختن دوران بازنشستگی ومعنی دادن به آن ،از آشنایی باشما خوشحالم وبرای تلاشی که درراه رشد زبان ،فرهنگ واگاهی میکشید سپاسگزارم
سلام خانم پیروی نازنین و ارجمند
چقدر زیبا نوشتید.
به چه نکتهی مهمی اشاره کردید.
از صمیم قلب خوشحالم از آشنایی با شما.
باز هم برای من بنویسید.
بیصبرانه مشتاق خوندن نوشتههای شما هستم.
درود برشما ،من از شرکت کنندگان پنجاه ویکمین دوره نویسندگی خلاق بودم .راستش من همیشه فکر میکردم نویسنده ها از مادر نویسنده به دنیا آمده اند وهمینطوری قلم به دست گرفته اند وتراوشات ذهنی خودرا راحت وروان روی کاغذ ریخته اند وبعد هم داده اند دست ناشر که چاپش کند وهمین …واصلا فکر نمیکردم که نویسندگی هم یادگرفتنی است وشرکت دراین کلاس روزنه تازه ای به روی من گشودو مطالب ناب جدیدی در باره نوشتن وحواشی آن به من آموخت .کاش زودتر فرصت آشنایی با شما را داشتم .همیشه دلم میخواست تجربه واحساسم را با نوشتن بیان کنم ولی هم بلد نبودم آنطور که میخواهم بنویسم وهم زمان ما ،«حداقل برای ادمهای اطراف ما»نوشتن کار معمولی نبود واغلب از طرف اطرافیان (هم کلاسی ویا حتی خواهروبرادر)مورد تحقیر تمسخر ویا بی اعتنایی قرارمیگرفت .گفتم زمان ما ،باید توضیح بدهم که من خیلی زودتراز شماها به دنیا آمده ام ،من نسل چراغ گردسوز وقلم ودوات هستم.
من عشق به نوشتن را خیلی جدی نگرفتم گاهی دلنوشته ای ویا مطلب کوتاهی به مناسبتی مینوشتم و…
اما آشنایی با شما وثبت نام در این کلاس دوباره شوق نوشتن را درمن بیدارکرده وبه زندگیم به نوعی هیجان وشور وامید را اضافه کرده .
اگرچه من خارج از ایران زندگی میکنم وهرروز نزدیک دوازده ساعت کار میکنم وبه دلیل تفاوت ساعت اغلب نمیتوانم به طور زنده در کلاس حاضر باشم بااینحال از شرکت دراین کلاس خوشحالم .وبه خودم قول داده ام که از این کلاس برای رسیدن به هدفم «همان نوشتن وخوب نوشتن است»نهایت استفاده را ببرم .از تلاش خالصانه شما برای رشد فرهنگ ،زبان ،عشق ومهربانی وامید ….سپاسگزارم .
قبل از کلاس، نوشتن و نویسندگی آرزویی بود طوری که با خود می گفتم:(یعنی می توانم نویسنده باشم؟ اصلا این نویسنده بودن چه معیار هایی دارد؟) و کلاس های استاد شاهین کلانتری کلاسی منعطف، زیبا و دلنشین بودند برایم که مهمتر از همه بهم نشان دادند نویسنده شدن و بودن چیزی عجیب و غریب و یا دور نیست. و من نیز می توانم! و حالا کمابیش می توانم این اسم را روی خودم بگذارم، هر چند که مطمئنا مسیر بسیاری در این راه پیش رو دارم.
بسیار بسیار از استاد ممنونم که چنین کلاس خوبی گذاشتند و فرصتی تازه به ما دادند و مطمئنم نویسنده بودن رنگ و مسیر من را به طرزی عجیب و شکوفاکننده به سمتی جالب، طوری سوق خواهد داد که بگویم این بینش، این آگاهی و این حس قدرت و کنترل بر روند را از عینک نویسندگی و نویسنده بودن مدیون هستم. عینکی که استاد شاهین کلانتری گفتند همگی در دست داریم و از تجارب خودشان از زدن این عینک به ما آموختند؛ و ما هم عینک زدن را آموختیم و می آموزیم. و باز هم ممنونم که عینک را نشانمان دادید و بهمان معرفی کردید. بصیرت نویسندگی هدیه ای بس گرانقدر است و طلایی؛ و همچنین درخشان. سپاس!
مارینا جان
اسم شما به عنوان یکی از بهترین و خلاقترینها در ذهن من ثبت شده.
چقدر کیف میکردم توی کلاس از دیدن کامنتهای شما.
شما با ذوقی که دارید میتونید نویسندهی فوقالعادهیی بشید.
خیلی ممنونم⚘.واقعا باعث افتخار و خوشحالیه این حرفتون برام. خودم هم امیدوارم همینطوری بشه که گفتید ^-^. بازم بابت همه چیز ازتون متشکرم♡
سلام آقای کلانتری
وقتتون بخیر
من از طریق یوتیوب با شما آشنا شدم ، یه سوالی برام مطرح شده ، کی خواستم بدون که تو دوره هایی که برگزار کردید، فراگیرهایی داشتید که به چاپ کتاب و هدفشون رسیده باشن؟؟
دورد نازنین گرامی
نمونهها بسیار زیاد هستند و دستاوردها فراتر از چاپ کتاب بوده.
بخشی از دوستان را در پیج اینستاگرام مدرسه نویسندگی معرفی کردهایم. پستهای قدیمیتر را ببینید.
وبسایت دوستان را هم میتوانید در لینک زیر مشاهده کنید:
نویسندگان خلاق
استاد عزیزم وقتتان بخیر ایّام به کامتان باشد انشالله.
شبی که خواندن نوشته ام در مورد «ماشین بافتنی» را برای شما و دوستانم در جلسه بازخورد شروع کردم، با هزار مکافات بر روی اضطرابم مسلّط شدم و تا آخر متن با تمام قوای لرزانم ادامه دادم. چه خوب بود آن شب! همه چیز عالی بود و من انتظار تأیید و تشویق شما و دوستان را به آن اندازه نداشتم. آن شب نخوابیدم و تا صبح خیال بافی کردم. حصارهای ذهنم را که طی سالیان گذشته با دستان خودم تقویت کرده بودم را شکستم و تا صبح روی رویاهای شیرینم که مثل نوارهای رنگی و افسارگسیخته به این طرف و آن طرف میلغزیدند موج سواری کردم…
امّا تنها چند روز بعد از این خوش گذرانی، یک تصادف آن چنان من را از جمع دوستانه شما دور کرد که حالا بعد از گذشت چندین ماه دوباره توانستم به سمتتان برگردم. صد حیف که دیر شد. جا ماندم دلم سوخت اما از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان که در این مدّت با حجم وسیعی از اتفاقات نا به هنگام دست و پنجه نرم کردم و پیروز شدم. امید دارم که این مسیر دوست داشتنی را با همراهی شما برای خودم هموار خواهم کرد.
به ما از قدیم گفته بودند که آزمایشات سخت الهی برای به راه آوردن بنده ای است که شاید از مسیر خارج شده! تا دوباره دست حاجت به سمت پروردگارش دراز کند. بله شاید
اما من چیز دیگری دیدم در این ایّام سخت!
من مریمی را دیدم که خدایش با اطمینان رو به او می گوید: «دیدی توانستی! من را ببخش که اذیّت شدی امّا باورکن که ارزشش را داشت این طور نیست؟». و او لبخند میزند و بیشتر عاشق خدایش می شود…
شما را و این محفل را رها نمی کنم. نقطه عطف زندگی ام وقتی کنار شما بودم علامت گزاری شده! با شما ادامه خواهم داد تا ببینیم بعد از این خاکستر چه چیزی به پرواز در خواهد آمد…
ارادتمند شما
مریم رئوف شیبانی
سلام خانم رئوف شیبانی عزیز و نازنین
چقدر این متن رو زیبا نوشتید.
وجودتون مایهی افتخاره.
از اینکه با موفقیت از پس بحران بر اومدید بهتون تبریک میگم.
بیصبرانه مشتاق خوندن نوشتههای جدید شما هستم.
براتون بهترین لحظهها رو آرزو میکنم.
سلام و درود بر شما انسان بزرگوار استاد شاهین کلانتری .
جلسه اضافه نطلبیده مراده!
به عشق پیدا کردن راهی برای بیان افکارم در دوره شما شرکت کرده ام .دوره اخیر که قرار بود تاالان تمام شده باشد ولی هنوز ادامه دارد .با فضای آموزش کشور و دنیا آشناهستم و خوب می دانم 5جلسه اضافه بدون افزایش هزینه آن هم به صورت سورپرایز و بعد از ثبت نام معنایی جز عشق به آموزش ندارد .خوشحالم که باانسانی بزرگ در دنیای آموزش آشنا شدم که به من ثابت کردهنوز در این دنیا هستند کسانی که ارزشهایشان باتعداد فالور و قیمت دلار بالا وپایین نمی رود و کیفیت به معنای واقعی نه شعار در برنامه هایشان حرف اول را می زند.انشالله که الگو باشید
سلام خانم شریفی نازنین و ارجمند
لطف و مهر و توجه شما برام بیاندازه عزیز و ارزشمنده.
من چه خوشبختم که دوست فرهیختهیی چون شما دارم.
براتون بهترین و زیباترین لحظهها رو آرزو میکنم.
نمیدانم چه بنویسم ، مطمئنا یادگاری نوشتن دوران دبستان با یادگاری نوشتن برای استاد کلانتری خیلی متفاوت است. تا به حالا برای هیچ استاد عزیزی یادگاری ننوشتم ، با اینحال فقط میتوانم بگویم ؛ از صمیم قلب متشکرم.
به یاد دارم ، اولین باری که به یکی از دوستانم درباره ی ثبتنامم در کلاس نویسندگی استاد کلانتری گفتم ، متعجب شد : مگر نوشتن هم کلاس دارد؟ مگر نوشتن نباید کاملا از ذوق و استعداد نشات بگیرد؟
جوابی به او ندادم ، حقیقتا با چنین افرادی بحث نکنید. هرچقدر از مفید بودن این دوره بگویم کم گفتم. گمان میکنم تا شرکت نکنید متوجه نمیشوید. به کلی درک متفاوتی نسبت به ادبیات ، دقت در خواندن و خلاقیت در نوشتن پیدا میکنید. آرزو داشتم این کلاس تا ابد ادامه داشت.
دوره ۵۰ نویسندگی خلاق / ۱۴۰۱
سلام سلام هانیه عزیز و ارجمند
شما از افرادی هستید که اسمشون به نیکی و خلاقیت در ذهن من ثبت شده.
خوشحالم که دوست هنرمندی مثل شما دارم.
امیدوارم در مسیر نوشتن و زندگی خوش بدرخشید.
آقای کلانتری عزیز
خیلی ممنون از آموزش های خلاق شما،
کلاس هاتون انگیزه ی نوشتن را در من تقویت کرد.
قدردان زحماتتون هستم💖🦋
درود بر شما
یک جهان سپاس از مهر نابتون.
براتون بهترینها رو آرزو میکنم و مشتاق خوندن نوشتههاتون هستم.
که عشق آسان نمود اول…
همیشه وقتی شروع میکردم به نوشتن و دست به قلم میشدم، قلم روی کاغذ جلوتر از خودم میرفت. به همین سادگی. ولی وقتی برمیگشتم تا نوشتههایم را مرور کنم، دلزده میشدم از آنچه نوشتهام.
پیشترها تصور میکردم نویسندهها قلم به دست میگیرند، جلوی پنجرهای باز مینشینند بعد شاهکار میسازند. افسوس میخوردم که چرا من این استعداد را ندارم. تا اینکه چندین ماه قبل تصمیم گرفتم از گوگل کمک بگیرم برای چگونه نوشتن. فقط در قسمت سرچ نوشتم« نویسندگی.» بعد، معجزه شد.
مگر نویسندگی هم مدرسه دارد؟! مگر نویسندگی هم اصولی دارد؟!
این سوالاتی که بعد از دیدن« مدرسه نویسندگی» روی صفحهی گوگل به ذهنم رسید، باعث شد کار هر روزهام گشتن در کوچه پس کوچههای سایت شما باشد.
جملهی( اول تحقیق کن) در ضمیر ناخود آگاهم جلوی زود اعتماد کردن را گرفت.
تصمیم گرفتم با وبینارها شروع کنم.
نمیدانم چه اهرمی من را به سمت ثبت نام کردن در مدرسهی نویسندگی برد. در جریان رودخانه قرار گرفته بودم. رودخانهای زلال با بوی مطبوع کتاب و قلم.
درحالحاضر من در دو دنیا زندگی میکنم. دنیایی که همه در آن میزیند. قبلتر هم زیستهاند، بعدتر هم خواهند زیست.
و دنیایی که من خالقش هستم آنهم فقط با یک قلم.
البته میدانم الان کلاس اولیای هستم که راه طولانی پیش رو دارد، اما خوشحالم که این راه را همراه استادی دلسوز با اطلاعات تخصصی بالا شروع کردم.
آقای کلانتری بزرگوار از شما متشکرم که من را جلوی پنجره نشاندید و رقصاندن قلم بر روی کاغذ را یادم دادید.
سلام شیما جان
چقدر پیامتون رو دوست دارم.
شما بسیار مستعد و خوش ذوق هستید.
تا اینجا که هر بار متن خوندید من بسیار لذت بردم.
با شوق و جدیتی که دارید میتونید به درجات بالایی از هنر نویسندگی برسید.
سلام و درود به استاد عزیز
خیلی ازتون ممنونم که در این راه بلند و پر پیچ و خمه رویای نویسندگی من را یاری کردید. فکر می کنم با درس های آموزنده و حرف های تاثیر گذار شما هر روز یک قدم به آرزوی قلبیم یعنی نویسنده شدن نزدیک تر میشم.
شما اعتماد به نفس و باور من به خودم را چند برابر کردید.
من تو کلاس های شما فقط میتونم خودم باشم.
خیلی خیلی ازتون سپاسگزارم🙏🌹🌹🌹
سلام به روی ماه شما خانم شکری عزیز
همیشه از دیدن اسمتون در کلاس خوشحال میشدم.
آشنایی با دوست عزیزی چون شما مایهی سعادته.
مشتاقانه در انتظار خواندن نوشتههاتون خواهم بود.
با قدرت ادامه بدید.
خیلی مچکرم آقای کلانتری عزیز، سعادت از منه، نوشتن تا همیشه همراه من میمونه.
قوی تر پیش میرم و ناامیدتون نمیکنم🤍
شاد و برقرار باشید.
سلام استاد
استاد حداکثر سن برای شرکت در دوره چقدر هست؟ چون دیدم دوستان حداقل رو پرسیده بودند.
درود زهرا جان
بهنظرم حداقل لازمه فرد سیزده سالش باشه.
فقط میتونم بگم بهترین اتفاق سال ١۴٠١ زندگیم آشنایی با شما استاد عزیز بود. یادمه اولین بار که درباره نویسندگی سرچ کردم کیلیپی از تدریس شما در گوگل دیدم و انقدر حس و انرژی مثبت از شما دریافت کردم که بیصبرانه فقژ منتظر شروع شدن کلاسهای شما بودم… شخصیت دلنشین شما و طنزهایی که در کلاسها دارید و حتی سبک کتاب خوندنتون واقعا خاص و متفاوت از بقیه بود برای من… سر کلاسهای شما تنها ساعاتی هست که دلم نمیخواد اصلا زمان بگذره…. امیدوارم مثل همیشه خوش بدرخشید و باعث افتخار ما هستید…
سلام الهه خانم حاجی حسینی عزیز
شما فوقالعادهاید.
همیشه با کامنتهاتون زیبایی و حس خوب خلق میکردید تو جلسات.
میدونم که میتونید در نوشتن از بهترینها باشید.
براتون شادی و موفقیت روزافزون آرزو میکنم.
سلام جناب کلانتری
حداقل سن برای شرکت در دوره ی نویسندگی خلاق چیست
؟
درود
سیزده.
سلام آقای شاهین کلانتری از اینکه با مدرسه نویسندگی آشنا شدم خیلی خوشحالم چون مسیر زندگیم را تغير داد وتمام کلاس های شما حتی وبینارهای رایگان ، هیچ کدام تکراری نیستند و هر کدام مسیر و هدف خاص خودش را دنبال می کند .در این مدرسه خواهم ماند تا رشد و شکوفایی خودم را نظاره گر باشم
سلام به روی ماه شما خانم باغبان نازنین
من بسیار خوشبختم که تونستم در این دوره با انسان خوشقلبی چون شما آشنا بشم.
شما دریای ذوق و مهربانی هستید.
لطف و مهر شما رو هرگز فراموش نخواهم کرد.
با استعدادی که در شما سراغ دارم مطمئنم که طی سالهای آتی به نویسندهای فوقالعاده تبدیل خواهید شد.
کلاس نویسندگی خلاق دقیقن همونی بود که میگفتین.حجم مطالب بالا بود وما کم کم با استفاده از تحلیلها وکتابها وفیلمها تونستیم تاحدی روی غلتک بیوفتیم ولی این کلاس برای من مثل یک نقطه عطفی توی نویسندگی بود.چون من فکر میکردم منم میتونم نویسنده باشم.ساز ناامیدی نمیزنم.من متوجه شدم.کار هرکس نیست خرمن کوفتن.گاونر میخواهد ومردکهن.
شاید این مثل مصداق تعبیر درستی باشه.ولی هرچه بیشتر میفهمم که نمیدونم که نمیدونم بیشتر شیفته نویسندگی میشم.دوست دارم تمام تلاشمو بکنم تا یک روزی در مقابل خودم شرمنده نشوم.تا میتونم مینویسم وتلاش میکنم ومیدونم میشه اونی که باید بشه.ممنون که شما مثل یک عصای موسی دریای نویسندگی رو برای مشتاقان شکافتید تا، از اهریمن توهم، بدور شوند وازجویبار کلمات، کلمه بچینند. وجملات طلایی بسازند.
ممنونم استاد کلانتری عزیز.شما نمونه یک نویسنده قدر هستین.
هر روز تان را با الماس یقینتان بشکافید وبا دل وطینت پاکتان حرکت کنید تا یاقوت ومروارید بر پهنه زندگیتان، جاده شما باشد برای حرکتی هوشمندانه……
عذرخواهی که سالادی از کلمات را سرو کردم.
وسع من همین سالاد بود😅😂😉
سلام ندا جان
تو عالی هستی.
تو یکی از مهربانترین آدمهایی هستی که تا حالا شناختم.
حضورت توی تمام کلاسها و جلسات برام بیاندازه ارزشمند و دلگرمکنندهست.
امیدوارم زندگیت همیشه سرشار از خوشی باشی دوست همیشه عزیزم.
سلام آقای کلانتری.شما بهترین هستین.قدرت بیانتون عالیه و پر از انرژی.فروتن و دلسوز.من قبلا چندین کلاس نویسندگی رفته بودم .اما با کلاسای شما که البته پربارتر و با هدف و برنامه بود .تو نوشتن سر درگم نیستم .الان میدونم چطوری شروع کنم و اعتماد به نفسم بیشتر شده.و منابع و و کتابا و فیلمهایی که معرفی شد در دوره عالی بود.من وقتی همه منابع رو خوندم .از اول فایلهای جلسه رو گوش میدم و به قول شما یه اگر خلاقانه میگم که اگر تمام نکته ها و برنامه های آقای کلانتری رو انجام بدم چی میشه.
امیدوارم شما رو از نزدیک ببینم.
افسون زارعی هنر جو دوره ۴۸ از بوشهر
سلام خانم زارعی نازنین و ارجمند
پیامتون سرشار از حس خوبه.
من چقدر خوشبختم که دوست مهربانی چون شما دارم.
امیدوارم همیشه در تمام مراحل زندگی خوش بدرخشید.
راستی، من دوستان بوشهری نابی دارم که حالا شما هم به جمع اونها پیوستید.
به نام تواناترین
سلام و عرض ادب خدمت استاد توانا، مهربان و دانشمندم جناب کلانتری
بیتاب بودم برای نوشتن و تشنه بودم برای آموختن. آنچه از دریای نوشتن میدانستم، تنها کفی بود بر سطح. با هر تپش، احساس از عمق قلبم فوران میکرد. اما دانشی برای عرضه نبود و اگر بود بسیار ناچیز.
کودک خیالم صفحهای سپید میجست تا جوهر ذهن را بر آن نقش کند. ایدهها میآمدند. مواج و ملتهب. اما رقص ناقص قصهها نشتری به روح من میفشرد. باید میآموختم. باید مینوشتم. باید نقش میزدم عنصر خیال را.
انتهای نوجوانی، ابتدای قصهنویسیام بود. اما داستانهایم فقط در پیلهی خاطره ماندند و پر پروازشان خشکید.
درنگ جایز نبود. باید معلمی مییافتم.
در کشاکش جستجوهای بیثمر، ناگهان درخشش نور امیدی پیدا شد:
«مدرسهی نویسندگی، شاهین کلانتری.»
هیجانم به اوج رسید و دقیقتر شدم. خودش بود. ناخدای آگاه. اما اگر همراه و همدل نبود، چه؟! اگر ذوق نیمهجوشان مرا با حرفهایش میخشکاند چه؟!
از این آشنایی دیر زمانی نگذشت که همه چیز بر من آشکار شد. دریافتم که ثمرهی تحقیق من یافتن نقادی بیدانش و بیرحم نیست. یافتن مرشدی است همراه. یافتن استادی است دانا.
من ناخدای آگاه و همراه دریای دلپذیر نوشتن را یافته بودم.
سپاس از شما و تیم حرفه ای همراه که افق های جدید نویسندگی را به رویم گشودید، به مهر. دست مهربان خداوند همراهتان باد.
با احترام
علی محقق
درود بر شما آقای محقق عزیزم
پیام زیبای شما رو چندین بار خوندم و لذت بردم.
هیچوقت داستان کوتاه محشری که برامون خوندید تو کلاس فراموش نمیکنم.
یقین دارم که شما بزودی آثار درخشانی رو منتشر خواهید.
به دوستی با شما افتخار میکنم و مشتاقانه در انتظار خوندن نوشتههای جدیدتون هستم.
نمی دانم! شاید ریشهی هر نوشتنی بر اثر زخمهایی هست که بر جان آدمی نشسته است. نوشتنِ من، اول از ثبت خاطراتِ خوب و بد شروع شد؛ که ناخوشیهایش بیش از خوشیهایش بود. همیشه بدلیل اینکه نمیتوانستم حرفم را به یک پشتیبان بزنم، به نوشتن مشغول میشدم. و خودم را برای رها شدن، بر سر دفتری خالی میکردم. الان که به آن خاطرات سر میزنم، بیشتر خوشی ها را میبینم. چون بدیهایش را مهدوم کردهام.
بزرگتر که شدم و شور جوانی برسرم جوانه زد؛ سرِ آن شور و جهلِ جوانی، شعر هم سرودم.
ولی کسی جز مادر و دو خواهرم، همه مسخره میکردند و مرا لایق شاعر شدن نمیدیدند.
دیگر نوشتن برایم،حس رهایی و فرار از، ناملایمات را داشت.
باز نمیدانم که چند تن از نویسندگان، با این حال من نزدیکند، ولی بیشک میدانم، بیشتر آنها یک کاستیای در زندگی داشتهاند، که هر آنچه در واقعیت محقق نشده، در خیالشان به قلم میآورند.
زندگی بی روح و با نوشتنهای من و داستانهایم در خفا ادامه داشت. تا اینکه از طریق گوگل جان، با عزیزترینها آشنا شدم، با کسی که با رفتارو منشش، حسِ یک برادر دلسوز درونش روشن بود و درون ما را نیز روشن کرد. برادری که نداشتم و آرزویش را داشتم.
بخدا چاپلوسی نیست. لحظهی خداحافظیِ جلسهی آخر مرا چنان منقلب کرد. من قرار بود بخوانم و خودم را آماده کرده بودم که متنی را بخوانم. وقتی از ایشان شنیدم که جلسهی آخر است؛ چنان بغضی گلویم را فشار میداد، که دیگر توان خواندنم را گرفته بود.
استاد جان، برادر جان، آقای شاهین کلانتری جان، یکی از خوشی های زندگیام این بود که با شما آشنا شدم. نوشتن را ادامه میدهم به امید روزی که پشتیبانی شما و زحمت شما را جبران کنم. کاش راه نزدیک بود و میتوانستم حضوری خدمت برسم و تحفهای برای یادگار تقدیمتان کنم.
یک شعری تقدیمتان میکنم، باشد که این چیز ناقابل را از خواهر کوچکتان بپذیرید.
اوج گریه
دراوجِ گریههایم، گویا کسی صدا زد
گویا کسی در آنجا، بر طبلِ آشِنا زد
با اشکهایِ جاری، دنبالِ آن صدایی
کز نالههایِ زارم، آمد مرا صدا زد
من مات بودم انگار، او غرق در نگاهم
با هر نگاهِ پاکش، او حرفی از وفا زد
آری که چشمهایم، در انتظارِ او بود
باید که صبر کردن، این حرف را صبا زد
من صبر کرده بودم، با اشکهایِ جاری
آمد همان و مرهم، بر زخم قلبِ ما زد
موفق باشید و پایدار
اعظم کمالی
سلام خانم کمالی نازنین
زیبا نوشتید.
شما در همین مدت کوتاه ثابت کردید که در نوشتن بسیار جدی هستید.
و مطمئنم اگر با همین جدیت پیش برید به جاهای بسیار خوبی میرسید.
براتون بهترینها رو آرزو میکنم.
از شما بسیار آموختم .از کلیشه هام فاصله گرفتم.قلم و ذهنم رو در وادی های جدید درگیر و امتحان کردم .تغییر سخت بود و ترس داشت ولی نتیجه عالی بود.درست کتاب خواندن رو یاد گرفتم و مطالعه بخش جداناپذیر روزمرگی هام شده .قبلا قلم با دستم بیگانه نبود ولی الان قلم در دستم جا خوش کرده. ممنون بخاطر همه چیز .مرسی از بودنتون .براتون سلامتی آرامش و عشق آرزو میکنم
شوق و مداومت شما رو تحسین میکنم خانم طالعزاری نازنین
همیشه از دیدن اسمتون خوشحال میشم.
امیدوارم همیشه با قدرت و لذت به نوشتن ادامه بدید.
فکر می کنم ۱۳ یا ۱۴ ساله بودم که داستانی کوتاه نوشتم اما حیف که از همان موقع آن را به جد ادامه ندادم. یادم می آید ۱۵ ساله بودم، کلاس زبان انگلیسی می رفتم، استاد کلاس که قامتی کشیده و استخوانی داشت، درحالی که با چشمان از حدقه درآمده خود به من و همکلاسی هایم نگاه می کرد، ادعا نمود که(به قول خودش) روانشناسی بلد است و می تواند پیش بینی کند که هرکس چهکاره می شود. خلاصه به من گفت که نویسنده می شوی! خداوند روحش را قرین رحمت کند، پیش بینیاش تقریباً درست از آب در آمد و من الآن در کنار کار اصلی خود، نویسندگی هم می کنم و چند سالی است که روی یک داستان مشغول به کارم! هربار خواستم آن را بازبینی کنم، مثل تراکتور آن را شخم زده و زیر و رو کردم. فکر می کنم الان که داستان رو به اتمام است، شکل بهتری نسبت به گذشته پیدا کرده! اما نکته ای که بسیار برای من حائز اهمیت و در واقع دلیل اصلی من برای شرکت در کلاس های نویسندگی خلاق بود، بحث توصیف درست و شخصیت پردازی(به شکلی قابل درک برای خواننده) است. اما در کنار اینها نکات بسیار جالبی ازجمله تکنیک های ایده یابی، باز نویسی و… در کنار تمرین های نوشتن خاطرات روزانه به صورت دیالوگ، نوشتن خواب های که دیده ایم، نوشتن مقاله ای درمورد دلیل شروع نویسندگی و… در کنار کتاب های که در این دوره معرفی شد ازجمله کتاب بیست کهن الگوی پیرنگ، کمک زیادی به من کردهاند. مطمئنا داستانی را که در شرف خاتمه آن هستم، به زودی تمام کرده و سپس با کمک تمام ابزارهایی که در این دوره به من یاد داده شد، آن را با تمام وجود بازنویسی خواهم کرد. در انتها از آقای کلانتری سپاس ویژهای دارم بابت زحماتشان در این دوره.
سلام بر محمد دشتیپور عزیزم
به به. چقدر این پیام عالی بود. بسیار زیبا و دلچسب نوشتید. شادم کردید.
خیلی خوشحالم که دوستی چون شما دارم.
امیدوارم جدیتر از همیشه به نوشتن ادامه بدید.
همیشه از نوشتن متنفر بودم. و همیشه احساس میکردم که استعداد نویسندگی ندارم.
از نوشتن میترسیدم. فراری بودم.
تا اینکه تصمیم گرفتم با این ترسم روبه رو شم.
و چقدر تصمیم خوبی گرفتم که دوره ی شما رو انتخاب کردم. به بهترین شکل ممکن مسیرو بهم نشون دادین. چراغ راهم شدین.
تازه اول راهم امیدوارم بتونم این مسیرو ادامه بدم.
بابت آموزش خوبتون ممنونم. واقعا یکی از بهترین کاراهایی که تو این چن سال اخیر انجام دادم شرکت تو کلاس شما بود.
زندگیتون پر از نورو روشنایی باشه.
سلام غزال نازنین
چقدر خوشحالم که چنین حسی دارید.
برای من باعث افتخاره که تو این دوره با شما آشنا شدم.
با قدرت ادامه بدید.
مشتاق خوندن نوشتههاتون هستم.
آقا معلم
امشب آخرین شب از امسالمه.
یک شب دیگه،
دوباره زاده میشم.
بدنیا میام.
می خوام بدونی
که خوشحالم که شناختمت.
و
خوشحالم که منو شناختی.
این تلاقی
درین زمان
و
درین مکان
بهم حس خوشبختی میده.
ممنونم ازت.
قدردان بودنت هستم شاهین کلانتری.
ممکن بود هرگز نشناسمت.
ممکن بود تو مسیر زندگی هرگز بهت برنخورم.
ممکن بود تو قاب گوشی فقط برام یه تصویر مجازی می بودی.
اما زندگی همیشه برای من سخاوتمند بوده.
و این تلاقی
در درست ترین زمان
و
درست ترین مکان
اتفاق افتاد.
با تو یه بار دیگه به اوج خودم رسیدم
و حس، در اوج بودن رُ تجربه کردم
و
بادبادکم هر قدر که خواست بالا رفت.
امشب آخرین شب کلاس بود.آخرین عصر یکشنبه های طلایی.
بخودم که آمدم دیدم، از دست رفته ام. دیدم
بغض دارم.
ازین تمام شدن.
زری دی ماه ۱۴۰۱
زری جان وجودت مایهی دلگرمی و افتخاره. عمرت دراز باد.
شاهین کلانتری!
می خوام بدونی
کاملا اتفاقی،
کاملا زیر پوستی،
منُ مبتلا کردی.
اون روز گرم تابستون
که زیر باد کولر
لم داده بودم رو مبل سبزم
خیلی اتفاقی اکسپلورر تو اینستا
لایوت رو جلوم گذاشت، هیچ نمی شناختمت
هیچ جدی نگرفتمت…..
فقط از نوشتن حرف زدی.
دغدغه و عشق همیشگی م.
موقع ثبت نام تو کلاس نویسندگی شهریور ماه
خانم ارغوان رو رسما کچل کردم تا اعتماد کنم و
شوخی شوخی ثبت نام.
جلسات اول کلاس ت انقد
شوخی بود برام،
که کلا مشغول هزار تا کار میشدم….از آشپزی تا لاک زدن….
به زور گوش میدادم و فقط نقاشی می کشیدم.
شانس آوردی کلاست حضوری نبود.
ذله ت می کردم ینی!
حالا هدیه تولدم دی ماه امسال
کلاس توئه.
می بینی چه اتفاقی
چه زیر پوستی
چه از سر حادثه
مبتلا شدم؟
و شدی آقا معلم من!
اونم جدی جدی.
زندگی عجیبه!
شوخی هایی که جدی میشن
و
جدی هایی که شوخی.
هنوزم زیاد نمی شناسمت البته.
حتی درباره ت هیچی نخوندم.
اما عشق همیشگی م نوشتن
منو به سمتت کشونده.
و
منه گریز پا و عصیان گر رُ
مبتلا کرده.
زری
۲۷ آذر ۱۴۰۱
زری جان
پیامها رو نگه داشته بودم که سر حوصله با دقت بخونم.
یکی از بهترین اتفاقات امسال برای من آشنایی با شما بود.
بسیار انسان شریف و نازنین و خلاق و خوشفکری هستید.
امیدوارم همیشه قلبتون پر از شادی باشه و با قدرت بنویسید.
ما همچون برکه ای بودیم راکد، شما خود دریا و هم مسیری برای پبوند ما به دریای بیکران نوشتن. سلام و درود بر استاد عزیز آقای شاهین کلانتری. من قبل از اینکه با شما آشنا بشم و کلاس های پر از محتوای شما رو شرکت کنم خالی خالی بودم. هرچند بارها جرقه نویسندگی در ذهنم شکل میگرفت اما جدی نبودم. و فقط یک بار ناخودآگاه شروع کردم به نوشتن داستان و آنقدر علاقه داشتم که گاهی یک روز بی وقفه مینوشتم بدون انتخاب قبلی ایده یا موضوع آن داستان. فکر کنم ۵۰ صفحه ایی در دفتر نوشتم اما متاسفانه شخصی توی ذوقم زد و به دلایلی با تنفر و با دید منفی نسبت به نوشته های خود همه را پاره کردم. تا اینکه بعد از چهارپنج سال که با یک شکستی در زندگی ام مواجه شدم و کمی در لاک خود فرو رفته بودم. باز به فکر نویسندگی افتادم اما متاسفانه مطالعاتم در سالهای اخیر خیلی کم بود چون بیشتر کتابهای درسی میخوندم. از این رو تصمیم گرفتم در یک دوره نویسندگی شرکت کنم و اصلا نمیدانستم همچین دوره آنلاینی هست. به طور اتفاقی در گوگل سرچ کردم و وقتی سایت شما رو دیدم خیلی خوشحال شدم. ابتدا وبینارهای شما رو رو گوش دادم، و علاقمند شدم سپس در کلاس ثبت نام کردم. الان هم که کلاس شما رو به اتمام رسوندم با خیلی کتابهای مفید آشنا شدم و از شما خیلی ایده ها و خلاقیت هایی گرفتم که در نوشتن بهم خیلی کمک بزرگی کرده و مصمم هستم که این ایده ها رو به کار ببرم تا در نوشتن بهتر شوم. من سپاسگزارم که سخاوتمنداته دانسته های خود را در اختیارمون قرار دادین. امیدوارم پیروز و تندرست و جاویدان باشید.
سلام نسرین نازنین
پیام شما برام بینهایت ارزشمنده.
چقدر زیبا نوشتید.
من خیلی خوشبختم که دوستانی چون شما دارم.
امیدوارم همیشه در نوشتن و زندگی خوش بدرخشید.
خوب این کلاس و این دوره برای من فراتر از یک دوره آموزشی صرف بود، عمق وحجم مطالب به اندازه یک دهه بود و شاهین کلانتری عزیز سخاوتمندانه تمام تلاش رو کرد تا موتور نویسندگی ما رو روشن کنه و موفق هم شد. تمرین ها کاربردی بودند و مشخص بود که اثر بخشیشون ثابت شده بودند. به علاوه توی این دوره به این باور رسیدم که چقدر نیاز به تمرین آگاهانه و استمرار دارم. پیش از این فکر میکردم که نویسندگی یک کار جوششی و دلی هست. از پشتیبانی دوره خانم فرناز بسیار تشکر میکنم.
درود بر شما علی عزیزم
حضورتون برای من بسیار عزیز و ارزشمند بود.
مشتاقانه در انتظار خوندن نوشتههاتون هستم.
امیدوارم همیشه خوش بدرخشید.
ما همچون برکه ای بودیم راکد، شما خود دریا و هم مسیری برای پبوند ما به دریای بیکران نوشتن. سلام و درود بر استاد عزیز. من قبل از اینکه با شما آشنا بشم و کلاس های پر از محتوای شما رو شرکت کنم خالی خالی بودم. هرچند بارها جرقه نویسندگی در ذهنم شکل میگرفت اما جدی نبودم. و فقط یک بار ناخودآگاه شروع کردم به نوشتن داستان و آنقدر علاقه داشتم که گاهی یک روز بی وقفه مینوشتم بدون انتخاب قبلی ایده یا موضوع آن داستان. فکر کنم ۵۰ صفحه ایی در دفتر نوشتم اما متاسفانه شخصی توی ذوقم زد و به دلایلی با تنفر و با دید منفی نسبت به نوشته های خود همه را پاره کردم. تا اینکه بعد از چهارپنج سال که با یک شکستی در زندگی ام مواجه شدم و کمی در لاک خود فرو رفته بودم. باز به فکر نویسندگی افتادم اما متاسفانه مطالعاتم در سالهای اخیر خیلی کم بود چون بیشتر کتابهای درسی میخوندم. از این رو تصمیم گرفتم در یک دوره نویسندگی شرکت کنم و اصلا نمیدانستم همچین دوره آنلاینی هست. به طور اتفاقی در گوگل سرچ کردم و وقتی سایت شما رو دیدم خیلی خوشحال شدم. ابتدا وبینارهای شما رو رو گوش دادم، و علاقمند شدم سپس در کلاس ثبت نام کردم. الان هم که کلاس شما رو به اتمام رسوندم با خیلی کتابهای مفید آشنا شدم و از شما خیلی ایده ها و خلاقیت هایی گرفتم که در نوشتن بهم خیلی کمک بزرگی کرده و مصمم هستم که این ایده ها رو به کار ببرم تا در نوشتن بهتر شوم. من سپاسگزارم که سخاوتمنداته دانسته های خود را در اختیارمون قرار دادین. امیدوارم پیروز و تندرست و جاویدان باشید.
سلام به روی ماه شما خانم نیامدپور نازنین
اول از همه بگم که چقدر در طول کلاسهای از خوندن کامنتهای پرمغز و دقیق شما کیف میکردم.
اسم شما به نیکی در ذهن من ثبت شده و طی ماهها و سالهای آتی مشتاقانه انتظار خوندن نوشتههاتون رو میکشم.
شاد باشید و برقرار.
سلام استاد من اوائل که تو دوره ها شرکت می کردم از جمله حرکت صد داستان و سمپوزیوم نویسندگی (مخصوصا تو سمپوزیوم) چون صبح بود و می رفتم سرکار می اومدم فایلها رو دانلود می کردم و خیلی پایبند نبودم که حتما شرکت کنم. ولی الان فهمیدم همون لحظه باید حضور داشته باشی و کارهات رو هم انجام بدی. علاوه بر محتواهای خوب تعهد بر انجام تکالیف برام جالب است و ان شاالله انجامشون می دم. مخصوصا که قرار شده هر روز روی پروژه کار کنم و نگذارم بمونه . ممنونم برای آزموش خوبتون
درود بر شما خانم قهرمانی عزیز
آشنایی با شما و دیدن فرد سختکوشی چون شما برای من بسیار عزیز و الهامبخشه.
سلام و ممنون
داستان نویسندگی من از یک شب مهتابی شروع شد. من ۸ساله بودم و بزور کتاب را از دستم گرفتند که وقت خواب است. غافل از این که من در افسون گفتگوی بین نیلوفر و جویبار شناور بودم.گفتگویی که من را اسیر کتاب کرده بود و در ذهنم ادامه یافته بود.از آن موقع تا به حال این گفتگوهای ذهنی ادامه دارد و گهگاهی روی کاغذ سر می خورد. همیشه دنبال مرشدی بودم که دست مرا بگیرد و راه بلد من باشد.ناگهان معجزه به وقوع پیوست و ناگهان استاد کلانتری بسیار بسیار اتفاقی در دنیای نوشته های من پیدا شد و رنگ واقعیت به خیالات درونی من زدند.تا همیشه این آذرخش بزرگ زندگیم را گرامی میدارم.دستانتان پرتوان و لبتان خندان
چه پیام زیبا و دلنشینی.
حمیده خانم نازنین و گرامی
شما از بهترینهای دوره بودید و خوشحالم که از طریق این کلاس با دوست گرانمایهای چون شما آشنا شدم.
امیدوارم همیشه شاد و برقرار باشید و با عشق و لذت بنویسید.
سلام استاد عزیز
من از وقتی که در دبستان تحصیل میکردم کمی به نوشتن علاقه داشتم اما خیلی جدی نبود. کم کم با مطالعه زیاد بسیار به نوشتن علاقهمند شدم. تقریبا دو یا سه سالی میشه که تصمیم گرفتم جدی علاقم رو دنبال کنم اما اصلا اعتماد به نفس نوشتن رو نداشتم. نگران بودم که نتونم نوشتهی خوبی بنویسم. اگر هم تلاش میکردم با دیدن نتیجهی درب و داغونش دلسرد میشدم و تا مدتها دست از نوشتن میکشیدم. اما این علاقه به نوشتن هر روز بیشتر و بیشتر میشد، پس دنبال یک کلاس نویسندگی گشتم تا جدی این راه رو پیش برم و اونجا بود که با شما و مدرسهی نویسندگی آشنا شدم. برای شرکت در دوره نویسندگی خلاق خیلی دودل بودم. نگران بودم که نکنه استعداد نداشته باشم یا حتی نکنه توی مصاحبهی تلفنی قبول نشم. اما بلاخره بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم ثبت نام کردم. مصاحبهی تلفنی با شما خیلی به من قوت قلب و اعتماد به نفس داد و باعث شد علاقهم به نوشتن و اومدن در این مسیر خیلی بیشتر بشه.
شرکت توی این دوره واقعا بهترین کار بود. بسیار از این دوره و شما آموختم و تونستم بر ترسهام توی مسیر نوشتن غلبه کنم. و میتونم پیشرفتم رو توی نوشتن احساس کنم.
ممنون از شما استاد کلانتری عزیز🌸💓
سلام به روی ماهت پریا جان
خیلی خوشحال شدم از خوندن پیامت.
اون روز که تو جلسهی بازخورد از نوشتههات خوندی، بیاندازه کیف کردم. نشون داری که استعدادی نابی داری. ذوق و تلاش تو رو تحسین میکنم.
خیلی عالیه که موسیقی رو هم دنبال میکنی.
میدونم که آیندهی درخشانی داری.
درود استاد عزیزم.
چقدر گفتن کلمه ی استاد برای من در وصف شما به جانم می نشیند و احساس می کنم خون تازه ای در رگهایم جاری می شود. در تمام دوران سال های تحصیلم هر آنکس که مرا اموخت استاد بود ولی نه اینگونه که من امروز شما را میدانم و خطاب میکنم. چقدر خوشحالم که نعمت سفره ی زندگی من شدید و من با حضورتان به خودم به وجودم و به ارامشی که گمش کرده بودم یک پله نزدیکتر شدم. دوباره قلم دست گرفتم. می نویسم. اشتی کرده ام و انگار چیزی در من تازه متولد شده است. و چون هر روز به وقت بیداری و خواب بهترین های خدا را برایتان آرزو می کنم.
سلام خانم عباسپور عزیز و ارجمند
لطف و محبت شما برایم بسیار بسیار ارزشمنده.
خوشحالم که چنین حسی دارید و امیدوارم از این به بعد هزار برابر قبل، از نوشتن بیشتر لذت ببرید.
شاد و سلامت و برقرار باشید.
باسلام.داستان نویسندگی من از یک شب مهتابی شروع شد.من 8ساله بودم و به اجبار کتاب را از دستم گرفته بودند که بخوابم.غافل از اینکه من در افسون گفتگوی نیلوفرو جویبار شناور بودم.از آن زمان من بودم و خطوطی که هراز گاهی در دنیای خیالی تایپ می شد و گهگاهی روی کاغذ سر می خوردند.این کشمکش من و من ادامه داشت و در انتظار مرشدی برای هدایت لحظه شماری می کرد.تا این که آقای کلانتری در اتفاقی بسیار بسیار تصادفی معجزه وار وارد دنیای من شد و کلیدی برای باز کردن کردن دنیای خطوط و کلمات شدند.تاهمیشه این اتفاق زیبا رو شکرگذارم.آرزوی سلامتی و موفقیت روز افزون برای شما دارم.
سلام.
نمیدانم چطور شد که به صورت کاملا اتفاقی با صفحه ی شما در اینستاگرام آشنا شدم. انگار نوشتن طوری در ناخودآگاه من ریشه دوانده، که اگر دنبالش نباشم هم، او به دنبالم می دود و من چقدر این قایم باشک بازی را دوست دارم!
میگویم قایم باشک بازی، چون هر از گاهی انگیزه ی نوشتن را از دست میدهم و این کلمات هستند که گوشم را می کشند و به دستم قلم می هند . می نویسم و می نویسم و می نویسم ….
کاش در این کشمکش منو نوشتن ، او همیشه ببرد و من همچنان ببازم !
از شما هم برای روشن نگه داشتن جرقه ی کم سوی نگاشتن و نشان دادن راه و روشش، ممنونم
سلام
مایهی خوشحالی منه که اینجا هستید.
قایم باشک تعبیر خوبیه برای رابطهی نویسنده و نوشتن.
امیدوارم بازی نوشتن براتون روز به روز شیرینتر بشه و بیشتر از همیشه بنویسید.
سلام
مدتها بود که دوست داشتم با قلم و کاغذ،
بیشتر از ارتباط معمولی روزانهام انس بگیرم.
دوست داشتم نحوه صحیح استفاده از آنها را بیاموزم، مطمئنا” آن چیزی نبود که من بهکار میگرفتم. حتما” ارزش والاتری داشت که خداوند به آن قسم یاد کرده بود.
به راستی که اینقدر قلم و نوشتههایش مقدس است که خیلی زود راه این انس و الفت را یافتم و با مدرسه نویسندگی استاد شاهین کلانتری آشنا شدم و در مسیر یادگیری و کسب آگاهی افتادم.
آموزههای مفید و سرشار از ایده و انگیزه ایشان مرا پیش برد و به افکارم شکلی نوین بخشید و به قلمم جانی تازه اهدا کرد.
اینک با پایان یافتن دوره نویسندگی خلاق جا دارد که از ایشان بابت همه مهربانیها و راهنمائیهایشان سپاسگزار باشم.
استاد گرامی برایتان بهترینها را آرزومندم.
سلام بر خانم امامجمعه نازنین
این مایهی سعادت من بود که تونستم با انسان نازنین و بزرگواری چون شما آشنا بشم در این دوره.
همیشه از خوندن نوشتهها و پیامهای شما لذت میبرم.
برات آرزوی شادی و سلامتی روزافزون دارم.
اینکه یه جایی یه روزی یه کسی یه چراغی بده دستت و بگه دنبال من بیا و بعد که به منطقه امن رسیدی بگه این جادهی که دنبالش بودی برو، اگه حال خوب نیست پس چیه؟ تازه هر چی جلوتر میری هنوز سوی چراغش پشت سرته که نکنه مسیر رو گم کنی.
سلام اسماعیل عزیزم
من بیاندازه دوست دارم.
انسان بسیار شریف و نازنینی هستی.
همیشه دیدن اسمت خوشحالم میکنه.
همیشه برای نوشتن و به اشتراک گذاشتن نوشته هام دو به شک بودم.اما این دفعه یک تصمیم مصمم گرفتم که این دوره رو شرکت کنم. دیروز که این دوره تقریبا تموم شد کاملا حس کردم قراره یک سفره تازه رو در مسیر نویسندگی شروع کنم.سفری که شکست بخش شیرینی ازش محسوب میشه.سفری که تمرین تمرین و تمرین بخش جدانشدنی ازش هست.
به نظرم این دوره نگاه منو نسبت به نوشتن عوض کرد و باعث شد بیشترو بیشتر عاشق نوشتن بشم.
سلام کیمیا جان
مایهی خوشحالی منه که این حس رو در شما شکل گرفته.
خیلی خوبه که چنین نگرشی به تمرین دارید.
امیدوارم همیشه عشق نوشتن در زندگی شما جاری باشه.
با قدرت به نوشتن ادامه بدید.
با دوره نویسندگی خلاق متوجه خیلی از مشکلاتم شدم
فهمیدم ضعفم کجاست؟و باید کجا وقت بیشتری بزارم .
نوشتنم تغییر کرده،دیگه ترسی از اینکه دیگران منو به چشم قاتل و دزد یا خائن ببینن ندارم .
هرچی دوست دارم، مینویسم.
از نوشتن لذت میبرم.
حالا فکر میکنم وقتی بامن مصاحبه کردین، انگار یه مقصد توی ذهنم بود.یه چیزایی ام میدونستم .
یک مسیر پر از مه، پر از ابهام
بعد از اینکه این دوره رو گذروندم، انگار ابر و مه کنار رفتن. مسیر برام واضح شده.
حالا میدونم میخوام چیکار کنم و باید کجا برم؟
واقعن متشکرم
هم شخصیت فوق العاده ای دارین و هم تدریس فوق العاده ای
شما مثل پدری هستین که مهارت زندگیش،مهارت پرواز و مقابله با سختی هارو به ما یاد میدین و همچنین مادری که دلسوزانه حواستون هست که از مسیر خارج نشیم و حتمن به مقصد برسیم
حالا دوست دارم شاهین وار زندگی کنم و اوج بگیرم هرچقدر بیشتر اوج میگیرم بیشتر عاشق پرواز میشم
و باید بگم بدون هیچ مبالغه ای بهترینین
سلام محبوبه خانم نیری نازنین
من چقدر خوشبختم که دوست مهربان و ارجمندی چون شما دارم.
امیدوارم زندگیتون به زیبایی قلبتون باشه.
با لذت و قدرت به نوشتن ادامه بدید.
مشتاقانه انتظار خوندن نوشتههاتون رو میکشم.
سلام.
حالا که این متن رو مینویسم چند وقتی از به پایان رسیدن کلاس گذشته. تصمیم دارم بیشتر از گذشته به خودم و به پروسه ی نوشتن اعتماد کنم. از شما ممنونم که مسیر نوشتن رو برام روشن تر کردید.
سلام شقایق نازنین
چقدر این جملهی شما رو دوست دارم:
«تصمیم دارم بیشتر از گذشته به خودم و به پروسه ی نوشتن اعتماد کنم.»
براتون بهترینها رو آرزو میکنم.
استاد عزیز، من از دورهٔ نویسندگی خلاق مطالب بسیار مفیدی یاد گرفتم و با چیزهای جدیدی آشنا شدم که برام بسیار خوشایند بودن. هر هفتهی من با شوق رسیدن به جمعههای نویسندگی خلاق سپری میشد.
این دوره برای من یه نقطه آغاز شگفتانگیز بود، تا من با انگیزه، علاقهم رو دنبال کنم.
بسیار ازتون سپاسگزارم.🙏
سلام به روی ماه شما جناب مهزاد عزیز
محبتتون برام بینهایت ارزشمنده.
چقدر خوشحالم که چنین حسی دارید.
امیدوارم نوشتن زندگیتون رو سرشار از شگفتی کنه.
“خویشتن را در نوشته هایم جستجو میکنم”
استاد گرامی!
بر این باورم: آنان که با خویش بیگانه اند، با نوشتن قهرند. تشویق و تعلیم شما به نوشتن نشانه آن است که مهربانی و آشنایی با خویش را به دیگران نیز مشق می کنید تا آنها نیز عالَم خویش را بیابند و از تنهایی بدر آیند.
چه زیبا نوشتید خانم حسینی نازنین
امیدوارم زندگیتون سرشار از زیبایی باشه.
خوش بدرخشید.
سلام استاد گرامی!
چه حسی ازین بهتر که از همون جلسه ی اول با خودم گفتم : پشیمون نیستم که ثبت نام کردم.
جلسات پرباری بود که من رو با کتاب های مهم، اشخاص مهم، جملات و دیدگاه های مهم و حتی فیلم های خوبی آشنا کرد. تا قبل از این دوره، نویسندگی رو در پیچیده نویسی و دلنوشته خلاصه کرده بودم که پس از آموزش های دوره، نگاه روشن تری پیدا کردم.
بیان شما و مطالب اون قدری منسجم بود که برای لحظه ای تمرکزم رو در کلاس ها از دست ندادم. به قدری دوست داشتم کلاس هارو که جلسه ی آخر واقعا ناراحت شده و گریه کردم. کاش هیچ وقت تموم نمیشد؛ حداقل به این زودی.
به هر حال ممنون از شما و پشتیبانی خوب دوره. خیلی خوشحالم که با شما و مدرسه ی نویسندگی آشنا شدم.
عمر پر دستاوردی براتون آرزو میکنم.
سلام خانم امانت نازنین
چقدر خوشحالم که این احساس رو دارید مهسا جان.
برای من شیرینترین لحظات زندگی بودن در کنار عزیزان خوشذوقی مثل شماست.
امیدوارم در نوشتن و سایر عرصههای زندگی خوشبدرخشید و به همهی آرزوهای قبلی خودتون برسید.
سلام استاد عزیزم!
من با شرکت در دورهٔ نویسندگی خلاق با نوشتن آشنا شدم و از طریق نوشتن با خودم و دنیای خودم. قبل از شرکت در کلاسهای شما من نویسندگی را یک موهبت آسمانی فکر میکردم که برای هرکس دستیابی به آن میسر نیست، اما با شما آموختم که نه این طور نیست! بلکه هرکس میتواند نویسنده شود در صورتی که با آموختن و تمرین کردن پیش برود.
برعلاوهٔ نویسندگی از کلاس نویسندگی خلاق مطالعه را نیز یاد گرفتم و با کتابهای زیادی آشنا شدم که میتوان گفت مسیر زندگی مرا تغییر داد.
بعد از کلاس نویسندگی خلاق در کلاسهای دیگر شما هم شرکت کردم و چیزهای زیادی یاد گرفتم. اینجا که جای پرگوئی نیست ولی اگر بخواهم از تمام تأثیرات مثبت این دوره بگویم فکر کنم باید کتابی در این مورد بنویسم.
محمدعمر عزیزم
یکی ار بهترین اتفاقات این دوره برای من آشنایی با عزیزی چون شما بود.
شما انسان شریف و ارجمند و نازنینی هستی.
و باید از تو متشکر باشم به خاطر معرفی دوستان مستعد بسیاری به مدرسه نویسندگی.
امیدوارم تو زندگی به همون چیزایی برسی که از صمیم قلب دوست داری.
سلام اقای کلانتری حرفه ای و خوش ذوق من با شرکت در دوره های شما واقعا مسئله های ذهنیم درمورد نویسندگی برطرف شد فوق العاده ترین و بهترین اتفاق زندگیم بود و الان با کیف و شوق بیشتری می نویسم و برای منی که فک کنم کم سن ترین فرد دوره بودم خیلی خوب بود و خیلی چیزهای زیادی از شما و بچه ها اموختم
خودم رو باورکردم و مسیر سرنوشتم روشن تر و هموارتر شد
باعث افتخاره برام که با شما آشنا شدم و از شما خیلی چیزها یاد گرفتم.
سلام عارفه ماه و نازنین
تو فوقالعادهای.
من همیشه کیف میکردم از دیدن ذوق و دقت تو در کامنتها.
خوشحالم که چنین حسی داری.
میدونم که میتونی از بهترینها باشی. با قدرت به نوشتن ادامه بده.
سلام من خیلی از استاد شاهین کلانتری ممنونم به زندگی من هدف دادن
سلام مهدیه عزیز
مخبت شما برام خیلی ارزشمنده.
امیدوارم در تمام مراحل زندگی خوش بدرخشید.
سلام خدمت استاد عزیز وتوامند
باید بگم که شرکت در کلاسهای شما یکی از بهترین تجربه های من تو کل عمرم بود،
نوشتن یکی از شیرین ترین دغدغه های زندگیم بود که با کلاس نویسندگی خلاق شکل و نظم گرفت
من اکنون در حال نوشتن کتاب هستم و این رو واقعا مدیون کلاس های نویسندگی شما وآشنایی با استادی چون شماست ممنون بابت زحماتتون🌺🌺
سلام خانم سیدی نازنین
ممنونم از مهرتون.
چقدر خوشحالم از اینکه دارید کتابتون رو مینویسید.
روی کمک من هم حساب کنید.
براتون بهترین و زیباترین لحظهها رو آرزو میکنم.
کلاس چهارم دبستان بودم. غروب یک پنجشنبه پدرم از مسافرت چندروزه آمد و بی مقدمه گفت:«از شنبه در شهر دیگری به مدرسه می روی».
همین. بهت زده نگاهش کردم. گفتم:«دوستانم، معلمم. من خداحافظی نکردم»
بدون توجه رویش را برگرداند و به اتاق رفت.
همین حس را وقتی نتوانستم در جلسه اخر شرکت کنم دوباره تجربه کردم، دوباره اختیار از من سلب شد. اینبار هم کسی نپرسید، نگفت نظری داری؟ فقط گفت نت را مختل می کنیم فکر دیگری برای ارتباطهایتان، دوستی هایتان، شغل هایتان، مقاله های نیمه کاره تان بکنید.
البته در این ۴۳ عمر دیگر یاد گرفته ام چگونه پنجره ای به سمت ارزوها و فرداهایم باز کنم، پس دیگر تصمیمات آنهایی که در هر مقطعی قدرتی دستشان است ناامیدم نمی کند. من ساعات شیرینی و تجربه های نابی را دراین دوره وکنار شما استاد عزیز ودوستان داشتم واجازه نمی دهم مزه تلخ روزگار این شیرینی را از خاطرم ببرد.
با ارزوی صبحی روشن برای همه
چقدر متأثر شدم ار این پیام شما خانم پاداشی عزیز
یکی از اتفاقات مبارک این دوره این بود که من سعادت آشنایی با دوست ارجمندی چون شما رو پیدا کردم.
مشتاقانه انتظار خوندن نوشتههای شما رو میکشم.
به امید روزهای بهتر
سلام-
اگر بخوام تو یه جمله براتون بگم، جملهی « این کلاس برام درخشان بود » رو انتخاب میکنم. دیدم که استاد چند بار از این صفت استفاده کردن و خیلی خوشم اومد. لحن حرف زدن و کلماتی که استفادهای میکنید برام یکی از جذابیتهای این دوره بود. هر چند تو کلاسها فعال نبودم یا به طور کامل شرکت نکردم ولی خودم رو به تک تک جلسات رسوندم. باید بگم قبل از این دوره تقریبا هیچی از نوشتن نمیدونستم، و این موضوعو بعد از شرکت در دوره فهمیدم. وجود آدمها، کتابها و هزاران چیز دیگه که عاشقشون بودم، منتها هنوز باهاشون آشنا نشده بودم. ممنون:)
سلام خانم شهدادی نازنین، دوستی با قلبی درخشان
لطف و توجه شما برام بسیار ارزشمنده.
اسم شما رو به نیکی به خاطر سپردم.
با قدرت به نوشتن ادامه بدید.
مشتاق دیدن موفقیتهای شما هستم.
استادگرامی،آقای کلانتری عزیزو بزرگوار، درکنار شماو ازشماآموختن، افتخاربزرگی بود که شکر خدای بزرگ،
نصیبم شد.برای من که مدتهای زیادی شوق نوشتن داشتم ولی نمی دانستم چطور وچگونه واز چه باید بنویسم ،تجربه ی شرکت در کلاسهای شما ،یکی از بهترین و موثرترین ودلچسب ترین تجربه های زندگیم شد.شما مسیر سبز را نشانم دادید. گرچه هرچه بیشتر آموختم از راه درازی که درپیش دارم،هم ترسیدم وهم خود را تشنه تر ومشتاق تر دیدم.لحظاتی که
در کلاس بودم چنان پراز انرژی و شور نوشتن بودم و مصرانه وپیگیر
می نوشتم که انگار هرگزدر طول زندگی چیزی را اینچنین نمی خواستم ولی متاسفانه از وقتی که کلاسها تمام شدانبوه مشکلات فردی و اجتماعی از مسیردورم کرد.
می شود لطفی کنید و دستان ما تشنگان را رهانکنید تا به هدف و مقصود مطلوبمان برسیم ؟
تا همه ی عمر سپاسگزارو مدیون آموزه ها و انرژی خوب شما هستم والبته بی شک همچنان طالب شاگرد شمابودن وکنار شما بالنده شدن.
برقرار و سلامت باشید .
درپناه امن خداوندباشید.
سلام سلام آیدا جان
آیدا جان شما با ذوقی که داری میتونی نویسندهی بسیار خوبی بشی.
خوشحالم که برای دنبال کردن هدفت جدی هستی.
از لطفت بیاندازه سپاسگزارم. نظر شما برام بسیار ارزشمنده.
و بله. چی از حفظ ارتباط با شما دوستانم ارزشمندتر.
از هفتهی بعدی میخوام یه سری وبینار روزانهی رایگان هم بذارم تا موتور نوشتن همهمون روشن بمونه.
سلام.بعد سالها حس کردم برای علاقه م به نوشتن بایدکاری انجام بدم.از طریق جستجو تو اینترنت با این جلسات آشنا شدم.هزینه ای که پرداخت کردم در برابر چیزهای که یادگرفتم بسیار ناچیزه.مثلاسالها ارزو داشتم هرروز مطالعه کنم.این استاد عزیز چیزهای روبا خلاقیت و اگاهی کشف کرده که من بدون اینکه بفهمم اتفاقات ارزشمندی تو وجودم افتاده.یک انسان بسیار بی نظیر.یه انسان بسیار آگاه و موثر که ازش وجودش هدیه های دریافت می کنی که تا همیشه بحز خاطره خوب برات تا ابد به یادگار می مونه.مثل لذت مطالعه.مثل لذت خلاق بودن مثل لذت بااخلاق بودن مثل لذت مثبت بودن وآگاه بودن حتی در شرایط بد.خداروشکر وخداروسپاس که گاهی اتفاقات مهمی توزندگیم میفته و آدمهای بی نظیری تو مسیر زندگیم قرار میگیرن که چیزهای مهمی رو بهم یاد میدن.
سلام خانم کیوان نازنین و ارجمند
شنیدن این حرفها از دوست فرهیختهای چون شما برام بینهایت مسرتبخشه.
از لطفتون سپاسگزارم.
داشتم سایتتون رو میدیدم؛ چقدر خوب و زیبا مینویسید. نگرشتون رو دوست دارم.
امیدوارم با جدیتی مضاعف به وبلاگنویسی ادامه بدید.
با آرزوی بهترینها