اغلب ما گمان میکنیم فارسی را بهصورت پیشفرض بلدیم و با همین تعداد کلماتی که داریم گلیممان را از آب بیرون میکشیم؛ اما بخش اعظمی از مشکلات ارتباطی ما بر سر عدم اشراف به زبان مادریمان است. اغلب کلمات به گوش و چشم ما آشنا هستند، اما در نوشتهها و گفتگوهایمان بهرۀ کمی از آنها میبریم. برای ارتباط بهتر نیازمندیم تا رابطه خودمان با واژهها را بهتر و فعالتر کنیم؛ این سلسله پستها گامی تازه برای آشنایی با کلمات است.
توسعه دامنۀ واژگان، مهارتی نیست که مختص سخنرانان و نویسندگان باشد. دامنۀ واژگان غنی، فکر کردن و حرف زدن و نوشتن ما را تقویت میکند.
من فکر میکنم ایده و طرح و زاویه دید و تشبیه و استعاره و دیگر موضوعات مهم ادبی همه پس از تسلط بر زبان قرار میگیرند. این تنوع واژههای ماست که باعث میشود با لذت بیشتری بنویسیم و ارتباط بهتری برقرار کنیم.
امیدوارم این سلسله بحثها، میکرو اکشن مؤثری برای تقویت مهارت نویسندگی و توسعۀ واژگان فعال ما باشد. در این پستها هرروز 5 کلمه تازه را معرفی میکنم و با استفاده از هر واژه، حداقل یک جمله میسازیم. گامی ساده که در روز بیش از ده دقیقه زمان نمیبرد.
من این 5 واژه را از میان کتابهایی که میخوانم انتخاب میکنم، ممکن است بسیاری از این واژهها جزئی از واژگان فعال شما باشند، اما بهتر است با همۀ کلمهها تمرین جملهسازی را انجام بدهید.
تا 20 روز آینده به انتشار واژهها ادامه میدهم، اگر از تمرین با 100 کلمه اول نتیجۀ مثبتی حاصل شد، با کمک همدیگر به افزایش دامنه واژگان فعالمان ادامه میدهیم.
احتمالاً پسازاین وبلاگ را روزی دو بار بهروز کنم. بعداً درباره افزایش فعالیتهای سایت بیشتر خواهم نوشت.
نکته 1: با کلیک روی هر کلمه میتوانید معنی و مترادف و متضاد و تلفظ هر واژه را در سایت واژهیاب مشاهده کنید.
نکته 2: سعی میکنم نظرم را درباره هر یک از واژهها بگویم یا با استفاده از هر کلمه، جملهای در رابطه با خواندن یا نوشتن بنویسم.
نکته 3: میتوانید جملههایی که نوشتهاید را کامنت بگذارید و در غنیتر شدن این مجموعه همکاری کنید. منتظر واژههای پیشنهادی شما هم هستم. ضمناً میتوانید دفتری خاص را به انجام این تمرینها و ثبت کلمات جدید اختصاص بدهید.
5 کلمه اول:
این واژه را در کتاب چهار مقاله درباره آزادی آیزایا برلین دیدم. ترجمۀ محمدعلی موحد در این کتاب هنرمندانه است.
من این واژه را اولین بار در کتاب زیبای سفر در خواب شاهرخ مسکوب دیدم.
به نظرم بسیاری از ما شهربند تهران هستیم. شاید باید دنبال حقوق شهربندی خودمان باشیم!
لیست کلمات مترادف مرسوم لغات دیگری را به دامنه واژگان ما میافزاید.
کوشش برای تقویت مهارت نویسندگی جذابترین بخش فعالیتهای روزانه من است.
خواستار از کلمات موردعلاقۀ من است، در صفحات صبحگاهی بهکرات از این واژه استفاده میکنم.
در همین رابطه:
مهمترین ابزار کار نویسنده و شاعر چیست؟
بهترین راه مطالعه برای تقویت مهارت نگارش
یک تمرین ساده و اثربخش برای نوشتن
73 پاسخ
با سلام و درود
من برای گسترش لغاتم حین نوشتن متنی توی گوشیم همزمان دیکشنری آبادیس رو هم آماده میکنم و هر کلمه آشنایی که میخوام بنویسم رو تو آبادیس سرچ میکنم و تمام هم معنی هاشو میاره و من وقتی به این کلمه احتیاج دارم هر بار یکی از هم معنی هارو مینویسم مثلا اول کلمه ناتوان رو استفاده میکنم ولی وقتی هم معنی ها رو میدونم اینبار مثلا مینویسم عاجز، یا مفلوک یا درمانده و …
چه عالی.
سلام و هزاران درود
چه حیف که این پست، طبق وعده شما کامل نشده و به روزهای بعد گسترش نیافته است. بی صبرانه منتظر توسعه این پست هستم.
اگر خواستار پیشرفت در فعل نویسندگی باشید یکی از روشهای متداول و مرسوم کوشش در بهره جستن از لغات تازه است. اینکه تنها شهربند کلماتی خاص باشید و پا را از حصار کلمات کهن فراتر نگذارید، عایدی برایتان نخواهد داشت. شاید بهانه بیاورید و هزاران سوال که چطور میتوان از راه کلمات نو به نویسندگی رسید؟ مجنون اگر نکته گیر بود، در راه لیلی به عشق نمیرسید.
درود لیلا جان
این مطلب به هزار شکل مختلف طی سالهای بعدش کامل شده.
احتمالا آیندگان اینگونه از ما یاد خواهند کرد:
مردمانی نکته گیر بودند ،اما دریغ از اندکی کوشش برای تغییر شرایط موجود. همگی به ظاهر خواستار رهایی و رسیدن به زندگی آرمانی بودند ،امادر حقیقت شهربند باور های سقیم و مرسوم خود بودند.
زیبا نوشتی.
هه چه جالب
فامیل من خواستاره😁😁
سلام شاهین عزیز
من که هنوز نتونستم تکلیف خودم را با زبان فارسی و پارسی مشخص کنم.
آدم دلش میخواد بشینه کنار مسکوب و گلستان و فرسی و ازشان حافظ و سعدی و فردوسی و عطار یاد بگیره. بعد که میشینی به مشقنویسی و مدتی هم میگذره یکهو نمیدانم از کجا میزنند پس کلهت که اینها پارسی نیست آقا فارسی است. بردار این پارسیها را بنویس. سرهنویسی کن.
ولی خب حق را به هر دو میدهد. نمیشود دل از فارسی کَند و بهزور چسباند به پارسی.
این سرهنویسی چه بلای خانمانسوزی بود که هوار شد سرمان و نگذاشت اول عمری یک دل سیر کیف نوشتن را ببریم؟
سلام محمد جان
سره و ناسره رو بیخیال.
راحت بنویس. عشق کن. مهم نوشتنه.
سلام شاهین عزیز
من که هنوز نتونستم تکلیف خودم را با این زبان فارسی و پارسی مشخص کنم.
آدم دلش میخواد بشینه کنار مسکوب و گلستان و فرسی و ازشان حافظ و سعدی و فردوسی و عطار یاد بگیره.
بعد یکهو نمیدانم از کجا میزنند پس کلهت که اینها پارسی نیست آقا فارسی است
بردار این پارسیها را بنویس.
خب آدم حق را به هر دویشان میدهد. ولی مگر میشود نثر کهن را دور ریخت و هر چه پارسی است را از دل و رودهاش بیرون کشید؟
این سرهنویسی چه بلای خانمانسوزی بود که هوار شد سرمان و نگذاشت اول عمری یک دل سیر از نوشتن کیف کنیم.
در شهر ما انگار چشم و هم چشمی *مرسوم است و *عرف این جامعه حکم میکند که من هم طبق این *ایین رفتار کنم خانواده من هم متاسفانه *خواستار این هستند که طبق *سنت این شهر عمل کنم منتها من تمام *کوشش ام را خواهم کرد تا مانند نزدیکان و شهروندانم که دیگر *شهربندان باید انها را نامید خود را از این *زندان خودساخته برهانم. انگار *نکته گیر های شهر هم یکباره ستارالعیوب شدند و چشم هایشان را بر این ضد ارزش ها بستند.
پ.ن برای گسترش واژگان به سایت شما برخوردم و با اینکه مثل همیشه کم حوصله بودم تا اخرین کلمه را از بر کردم و سعی کردم همه واژه های در یک پاراگراف بیارم . اگر نکته هایی هست ک از قلم انداختم و یا زیاده بودند
یک گوشزدی بکنید تا نوشته های بعدی رو با دقت بیشتر بنویسم .
با تشکر
محدثه جان
بنویس. فقط و فقط بنویس و به هیچ چیز دیگه ای توجه نکن. بذار نوشتن ازت یه آدم بزرگ بسازه.
نکته گیر ترین موجود روی زمین را دیدم که نامش «من» بود و خواستار بهترین ها؛ برای صعود و فتح ستیغ فیروزمندی ها، از هیچ تلاشی فروگذار نبود. «من» تمام آیین های مرسوم را رها کرده بود تا شهربند شهر عشق باشد و مستغرق دریای وصال؛ که نه دیگر «منّی» از او باقی مانده باشد و نه «من»ی.
سلام؛
خوشحالم از بخت خوب و اقبال روزگار که چند روزی است جان را با کلماتی دلنشین از سایت و کانال شما، جانی دوباره می بخشم و مسیر تازه ای را برای نوشتن می پیمایم.
سپاس از لطف شما
سلام نفیسه عزیز
چقدر خوب که شروع کردی به تمرین جدی نوشتن.
با قدرت ادامه بده.
مرسوم (دیرین مشی) بوَد: کوشش در نکته گیری به از نکته گیریست، نکته گیر خود را شهربند ظواهرِ امر کند، که خواستار طبع نباشد.
کلماتی را که بیشتر می پسندم: پژوهش، مضاعف، خواهان، پرورش (تربیت)، گرایش، چکاندن، … من کارم ترجمه متون هستش بعضی وقتا یه جمله ای رو بواسطه حضور یه سری کلمات بی تردید تایید نهایی می کنم کلمات فوق نمونه ای از انهاست. تشکر بابت واداشتن دیگران به فکر کردن
جهان عزیز
عالی مینویسی
منتظر نوشته های بیشتری از تو هستم.
من نکته گیر را اولین بار شاید 23 سال پیش اینجا دیدم
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
ترانه مرگ قو از مهدی حمیدی اگه اشتباه نکنم با صدای زنده یاد حبیب
من عاشق این ترانه دکتر حمیدی هستم.
نکته گیر:آخرین نکته گیر منطقی که دیده ام را یادم نمی آید.شاید اصلاً همچین موجودی ندیده ام.
شهر بند:کاش شهربند آدم بودن خودم نبودم.
مرسوم:نمیدانم چرا احساس میکنم زندگی نکردن در جامعه مرسوم شده است.
کوشش:از این به بعد کوشش میکنم که کوشش هایم را به انتها برسانم.
خواستار:من خواستار خیلی چیزها هستم که میدانم به خیلی از آنها نمیرسم.
زنده باد محمد عزیز
عالی
سلام لطفا برای این ایده یه کانال تلگرام درست کنید
خیلی مفید و موثر خواهد بود
جبار عزیز، ایده خوبیه، یادداشت کردم
من قسمت های بعدی را به صورت ترتیبی پیدا نمی کنم.لطفا راهنمایی بفرمایید
سلام هومن جان، بزودی یک جمع بندی نهایی میکنم.
این روز ها شهربند بودن از رسوم مرسوم ما شده است و در عین ناباوری نمی دانیم کوشش برای نکته گیری احوالات شهرمان در نهایت ما را خواستار عدالت اجتماعی می کند.
با عرض سلام،این اولین بازدید من از سایت شما است و بسیار خرسندم که با شما و وبلاگ پرمحتوایتان آشنا شدم.بابت انتشار این مطالب آموزنده بسیار متشکرم.
لام به هومن نازنین
خوشحالم که اینجا هستی.
به امید دوستی طولانی
نکته گیر: آنقدر برای اینکه جمله ای با ” نکته گیر” بنویسم فکر کردم که خسته شدم.
مرسوم: بهتر است در نوشتن مراقب غلط های “مرسوم” زبان فارسی باشیم.
خواستار: همیشه “خواستارِ” رهایی از قید و بند گذشته بوده ام.
کوشش: در مسیرِ نوشتن تمام تلاش و “کوشش” خویش را به کار گرفته ام تا بتوانم دامنه واژگان فعالم را گسترش دهم، البته به کمک شاهین کلانتری!
شهربند: در زبان فارسی واژه “شهر” تغییر یافته “شار” پهلوی است. در فرهنگ برهان قاطع به تحشیه استاد معین، شار همزمان به شاه و شهر اطلاق شده؛ به دیگر سخن در فرهنگ ایرانی همبستگی معناداری بین شاه و شهر وجود دارد. در ادب فارسی نیز ترکیباتی مانند شهریار، شهرآشوب، شهر ران و شهربند… بسیار به کار رفته.
شاه فاعل و فعال من یشاست؛ سایه خداست و هر عیب که سلطان بپسندد هنر است و رعیت محصور در آن ببش از آن که شهروند باشد شهربند و زندانی است.(؟)
به راستی شاهین عزیز با این کارگاه ما را از شهربند بودن رهانیدی و به خوبی در رابطه با نوشته هایمان نکته گیری نمودی. کوشش می کنم در این کارگاه مشارکت بیشتری داشته باشم. همچنین فکر می کنم بهتر باشد، اهمیت کامنت گذاشتن در پست های کارگاه کلمات را برای خودم مرسوم کنم تا پس از مدتی بتوانم خواستار مشاهده تقویت و بهبود در مکاتباتم باشم.
تاخیر در مشارکتم را ببخش.
معصومه جان همراهی تو باعث افتخاره.
تمرین جمله ها که مبتدی به انجام رسونده:
1) نکته گیر نقاد: fault finder، critic
نظامی:
نکته گیری به کار نکته شگفت برحدیثی هزار نکته گرفت
به نظرم جالب تر خواهد بود به جای واژه منتقد از نکته گیر استفاده کنم.
2)شهربند: اسیر، گرفتار
خاقانی:
شهره مرغی به شهربند قفس قفس آبنوس لیل ونهار
شهربند برایم واژه جدیدی بود که دیدن چندین مورد کاربرد آن در متون قدیمی برایم تجربه ی جالبی بود.
3) مرسوم:
سوزنی:
بزرگوارا دانی که بنده را هرسال به دست بر تو باشد مبرتی مرسوم.
با نگاهی به مراسم مرسوم یک جامعه تاحدودی میتوان به فرهنگ جامعه پی برد.
4) کوشش
این بیت از اشعار مولوی بسیاری مواقع در ذهنم تداعی میشود:
می پسندد یار این آشفتگی کوشش بیهوده به از خفتگی
5)خواستار:
هر روز در جستجوی توسعه مهارت های فردی ، خواستار یادگیری و بکارگیری مطالب جدید و کاربردی هستم.
درود بر طیبه نامداری عزیز
چه بیت های جذابی رو نقل کردید، احسنت.
در قسمت های بعدی کارگاه کلمات هم ما رو همراهی کنید.
سپاس
باسلام و سپاس
ایده تون بسیار عالیه.
آشنایی با این کلمات پنجره جدیدی رو برام باز کرد. متوجه شدم که ادبیاتم چقدر ضعیف شده. امیدوارم تلنگر خوبی برام باشه و تمرین هارو به انجام برسونم.
سلام…… من نیز این دفترچه را دارم و لغات شگفت انگیزی را در آنها ذخیره کرده ام، میکنم و خواهم کرد و برای بسان توشه ای است در لحظات سخت………. و مرورشان برایم تداعی های معنی داری دارد…….ممنونم از این وبلاگ بسیار آموزنده…..
اگر دوست داشتی ده واژه محبوبت رو برای من بنویس.
شاهین عزیز خودت می دانی که انتخاب بین این همه کلمه دلربا و با طراوت کار سختی است اما نقدا ” فراسو، ورطه، درون تاب، همدل، جرعه، تابندگی، خیال، خسران، انگبین، مصیبت بار، افسونگر، فرشته سان، ژرف وحقیقی را از من بپذیر………….متشکرم
سلام شاهین
در وهله اول جا داره همراهی خودم رو اعلام کنم؛ چه تا 1400 چه تا 1500 .
ضمنا در کمال پر رویی می خوام یه پیشنهاد بدم.
جسارت من رو ببخش.
جملاتی که می خوای برای هر کلمه بنویسی رو به هم مرتبط کن. به زعم من این پیوستگی یه نوع گیرایی جذاب رو فراهم میکنه برای من مخاطب.
پیشنهادت عالیه سینا جان
تلاش رو میکنم.
اگه توی کامنت ها نگاه کنی بعضی از بچه های خوش ذوق همین کار رو میکنن.
سلام!
1. نکتهگیر از بس به سِمَت و عنوان خود گیر داد که به «بلفضول» تبدیل شد.
2. فتحعلی اویسی با دو سه تا از اراذل دور و برش، شاید مصداق خوبی برای واژهی «شهربند» باشند. شما می توانید پس از تماشای فیلم سینمایی «ناخدا خورشید»، صحت و سقم این ادعا را بررسی کنید.
3. فکر می کنم بشه به جای مرسوم یا رسم، حتی از این واژه ابداعی پیشنهادی من، به فراخور ساختار جمله، استفاده کنیم: «کهنباور»
4. فکر می کنم این بیت از میرزاده عشقی باشه: «کوشش ماها پی حقوق شماهاست/ بِه که به ماها کمک کنید شماها
5. فکر می کنم اگر دو واژه «خواستار» و «ساختار» رو در یک جمله به کار ببریم، جناس زیبا و دلپسندی خلق کرده باشیم.
نکته گیر، در نهایت از من شهربندی چون خود می سازد؛ اما من خواستار این روش نامرسوم «شاهین» هستم که به جای اطاعت، بر کوشش متمرکز است.
سعید جان شما همیشه با قدرت قلمت منو شگفت زده می کنی.
مثل همیشه پربار و عالی نوشتی.
دست مریزاد
پسرک داشت با آب و تابِ داستان کار پیدا کردن و نقشه های آینده اش برای پول درآوردن را برای مش غلام بازرگان تعریف می کرد و اگر جلویش را نمی گرفتی خواستار آن بود که تا صبح پرحرفی کند. پیرمردِ عبوس هرچه کوشش کرد که تمایل وافرش به نکته گیری را مهار کند نتوانست. دستِ آخر دهان باز کرد و حرف دلش را چنان به صورت پسر پرتاب کرد که تمام شور و شوقش را در دم کشت. مش غلام گفت: پسر جان، همگی شهربندِ این دنیای بی سر و تهیم. تلاشِ بیهوده نکن که این گنده گویی ها به تو نیامده. بیچاره پسر آنچنان توی ذوقش خورد و سنگ روی یخ شد که حتی سر بالا نکرد. از همان راهی که آمده بود برگشت. آخرآن وقت ها نگه داشتن حرمت ریش سفیدها مرسوم بود.
احسنت
بی نظیر بود.
آقای کلانتری عزیز در صورت امکان پیشنهاد یک پست معرفی کتاب دارم به مناسبت نمایشگاه کتاب … ممنونم🌹🌹
ایده خیلی خوبیه
به روی چشم
سلام بر شاهین کلانتری که در امور نویسندگی بسی نکته گیر است و کوشش و اهتمام جدی بر تغییر شرایط مرسوم دارد.
او خواستار کتاب بند بودن است تا شهربند بودن! 😉
یلدا جان غافلگیرم کردی!
مرسی
شاهین جان
ایده توسعه کلمات فعال رو همیشه دوست داشتم. نه فقط برای زبان مادری که حتی برای زبانهای دوم و … بسیار مفید و کاربردیه و آدم رو از یک ” استفاده کننده زبان” به یک فرد با ” ادبیات فعال” تبدیل می کند. با توسعه کلمات فعال آدم از دایره عام خارج میشه.
من این روزها با این کلمات کیف می کنم:
– خیال انگیز
– ترکیب ” تجمل زمان” از خانم جولیا کامرون
– تشتت
– وهم
– گزافه
درود بر نیلوفر کشاورز عزیز
مرسی بابت کلمه های خوبی که نوشتی.
اول از همه خیلی کار خوبی رو انجام دادید و از طرفی موظف شدم که به وبلاگتون سر بزنم هر روز تا لغتای جدید رو ببینم. “شهربند” رو از بین این 5 تا بیشتر دوستش دارم که برمیگرده به این بیت از حضرت سعدی که”ما گدایان خیل سلطانیم/شهربند هوای جانانیم”. استاد شجریان در البوم”نوا”این بیت و ادامه ان را به شکل بی نظیری خونده که جدای از صدای دلنشین به نظرم هیچکس انقد خوب این لغت را برزبان نیاورده است.در واقع دلتنگی که در نحوه بیان آن است کل معنی این لغت زیبا رو میرسونه.واسه همین پیشنهاد می کنم این البومو گوش بدید.چون حس میکنم با اینکه از قداست نوشتن در نزد شما که در نوشته هاتون هست باخبرم ولی خیلی از کلمات را تا به صورتی زیبا نشنید نمی توان به زیبایی شان پی برد.و خدا رو شکر که یک موسیقی داریم که بخش باکلامش بر پایه غزل هست.سرتون رو به درد نیارم ولی در ادامه همین شعر شاید بهتر بتوانیم معنی شهربند رو درک کنیم وقتی که میگه”بنده را نام خویشتن نبود/هرچه ما را لقب دهند آنیم”.این شکل ارج و منزلت دادن به واژه ای که شاید در برخورد اول معنی مثبتی ازش نشود دریافت کرد، فقط از سعدی برمیاد.و چقدر لذت بخشه شهربند هوای جانان بودن😊
عمران عزیز
من رو با این بیت حیرت زده کردید.
سپاس بابت معرفی آهنگ
خوشحالم که کلمه ها ما رو بهم نزدیک کردن.
من برای اولین بار کلمه طمطراقی رو در کتاب عقاید دلقک : هاینريش بل ؛دیدم .این واژه پیشنهادی من بود
طیبه جان شما با دوست خوب ما-معصومه شیخ مرادی- نسبتی دارین؟
خواهر معصومه هستم .
زنده باد
چه قدر عالی^__^
حتما همراه این سلسله مطالب خواهم بود.
دفترچه کلمات را یک هفته ای می شود که خریدم. در آن واژگان منفعل و آن هایی که تاکنون جایگزین می کردم را مینوشتم. تمرین جمله سازی را هم باید به آن اضافه کنم. البته هم سخت تر و هم موثرتر است.
در این تمرین ها یک یا دو جمله از تمرین ها را می نویسم و باتوجه به تعداد کلماتی که معرفی می کنی، من هم یک واژه پیشنهاد می دهم.
کوشش (جایگزینِ سعی، تلاش) : کوشش و مداومت برای یادگیری تسلط کلامی امری لازم و حیاتی است.
مرسوم (جایگزینِ رایج، متداول) : مهربانی شیوه مرسوم او برای دلبری بود.
واژه پیشنهادی: محظوظ
پریسا جان از کامنتت محظوظ شدم!