پیش نوشت: تکۀ زیر از گفتههای کلیدی و مهم احمد شاملو است که برای من بسیار آموزنده و ارزشمند بود و تصمیم گرفتم تا آن را با شما به اشتراک بگذارم:
…تنها نقصی که در کار هست و آثار بیشتر شاعران ما به چشم میزند «نقص زبان» است. ابزار کار شاعر کلمه است؛ اما کمیت بسیاری از شاعران ما در اینجا میلنگد.
به هر اندازه که ذهن ما از کثرت کلمات پربارتر باشد به همان اندازه اندیشیدن برایمان آسانتر، مایه دادن به مادۀ خام اندیشهای که ذهن از آن بار برداشته ممکنتر و بیان آنچه در ذهن گسترش یافته سهلتر خواهد بود. چرا که «اندیشیدن» با «کلمات» صورت میگیرد نه با «اشکال» و «تصاویر»…
«تداعی معانی» و «بازی کلمات» را در نظر بگیرید تا مسئله برایتان روشنتر شود؛ و به همین دلیل است که من (درست برخلاف عقیدۀ یکی از ناقدان) شعر بناشده بر «موسیقی کلمات» را یک شعر قلابی و «ساختگی» میشمارم: زیرا توجه به موزیک و صدای کلمه (و درنتیجه: توجه به وزن و قافیه) ذهن را از کشف و شهود بازمیدارد، در راه طبیعی شعر سنگ میاندازد و آن را از راه خود منحرف میکند…من به شعر خاموش معتقدم. شعر زائیدۀ ذهن شاعرانه. منتها، میتوان پس از فروچکیدن این جوهر، آن را پرداخت کرد و جلایش داد.
بدین گونه، طبیعی است که هر چه بیشتر کلمه در اختیار شخص باشد، امکان اندیشیدن یا بازگفتن اندیشههای خویش برای او بیشتر خواهد بود. وقتیکه برای کلمات متعدد و با قوت و ضعف مختلف در اختیار داشته باشد، مسئله «انتخاب» در میان میآید، قدرت و تسلط شاعر بر دریافتهای شاعرانۀ ذهن خویش آشکارتر میشود.
شاعر باید به زبان تسلط داشته باشد. محیط مساعد برای زندگی شعر انبار لغات است. در این انبار است که شعر به دنیا میآید. هر چه این محیط آمادهتر باشد و وسیعتر، شعر گستردهتر خواهد شد. وگرنه میان مرگ و میلادش فاصلهای نخواهد بود
* نقل از برگزیده شعرهای احمد شاملو (انتشارات بامداد-1350)
در همین رابطه:
14 پاسخ
من این یکشنبه را به جای پیادهروی در تپههای تفلیس و آفتاب گرفتن در کنار دریاچه (که تنها فرصتی ست که در کل هفته گیرم می آید) تصمیم گرفتم از نور شاهین کلانتری عزیز که سخاوتمدانه از هر جای آسمان فضای مجازی که حضور دارد به سر و روی ما میپتراکند بهره ببرم. از تصمیم خودم خوشحالم و حالا که این هفته به پیشنهاد خودش نیمچه-دتاکس فضای مجازی داریم، حتما این لابهلا برای پیادهروی در طبیعت جا باز خواهد کرد.
درود بر تو شیرین عزیز
تو فوقالعادهای.
این نوشته و شاملو من را یاد سالهایی برد که بیشتر شعر و شاعری داشتم و هر روز تب یک شعر مرا به هم می ریخت و همچنان که هنوز هم صدای شاملو را که می شنوم حال من همان مستی بی شراب که می گویند می شود و گاهی با خود می گویم اگر آنهایی که دلبسته می و میگساری اند که غافل از حال این دنیا شوند کاش یکبار هم صدای شاملو را تجربه کنند.
گمان می کنم چیزی که منجر به کثرت کلمات می شود کتاب خواندن است و خواندن و خواندن از جنس غرق شدن البته و شهود، که در تجربه ها رخ می دهد تجربه دوست داشتن ، عاشق شدن، ماندن ، ساختن، متوقف شدن،رفتن، ادامه دادن و ندادن، شکستن و ایستادن .چرا که بعضی کلمات را فقط زمانی که عاشق هستیم می توانیم بر زبان بیاوریم زمانی که دلتنگیم زمانی که سرخوشیم زمانی که …
کلمات در جسارتی که در زندگی برای کسب تجربه ها به خرج می دهیم زایش پیدا می کنند البته اگر قبلش کتابی هم در دستمان بوده باشد و چشمانمان به نوازش کلمات خالقانی چون شاملو درآمده باشد.
شاهین جان این پست تو باعث شد بیشتر بیاندیشم که کلمات از کجا می آیند و شاید روزی بیشتر درباره اش نوشتم.
معصومه جان، من همیشه از نثر زیبای تو لذت میبرم.
از کامنت دل انگیزت ممنونم.
بی صبرانه منتظرم بنویسی و بخونم.
شاهین عزیز
سلام
راستش بچه تر که بودم و شاید حتا همین حالا هم وقتی کتاب می خواندم و به کلمه جدیدی بر می خوردم که برایم خیلی دلنشین بود، به هر ضرب و زوری که میشد تا دو سه روز آینده آن را طی یک صحبتی یک جا به کار می بردم. البته بیشتر وقت ها این اتفاق هم پیش نمی آمد ومن در سخنرانی های خودم که با خودم حرف میزدم! آن را استفاده می کردم.الان هم وقت وبلاگ نویسی یا کامنت برای دوستان ناخودآگاه کلماتی استفاده می کنم که گاهی از خودم می پرسم این ها کجا به گوش من خورده بود! یادم می آید از اولین پست هایی که دیده بودم در وبلاگت، فهرست نویسی کلمات بود. این ایده ات برای من خیلی جالب بود. این روزها وقتی کتاب می خوانم دورکلماتی که کمتر شنیده ام خط می کشم یا بعدا جایی مینویسم.
این ها را گفتم که بگویم گاهی وقت ها آدم فکر می کند افکاری دارد که خیلی مسخره به نظر می رسد اما وقتی بعدها از زبان یک وبلاگنویس یا شخص بزرگی مثل شاملو آن را پخته تر می شنود ، خودش را سرزنش می کند که چرا انقدر خودش را دست کم می گرفته است،شاید با پروبال دادن آن اندیشه به نتایج بهتری می رسید، همچنان که دیگران رسیده اند.
ببخشید کامنتم طولانی شد. یک مقداری تحت تاثیر کتاب راه هنرمند و خانم جولیا کامرون عزیز هستم، یک ربط کوچکی به پستت داشت و من هم سر نخ را گرفتم و کمی دردودل کردم.
شاد و پر از ایده های خلاقانه باشی:)
پریسای عزیز
چه کامنت خوبی گذاشتی، واقعا خوشحال شدم.
راستی پستی که درباره صفحات صبحگاهی نوشتی عالی بود، خوشحالم که به جمع صبح نویس ها اضافه شدی.
و اینکه بهت تبریک میگم، روز به روز قلمت بهتر میشه و این رو از تک تک پستهای وبلاگ خوبت میشه فهمید.
اووه چقدر نعمت! چقدر مطلب خواندنی اینجا هست. شاهین کلانتری عزیز احتمالا زیاد به صفحه ات سر خواهم زد
نجمه عزیزی عزیز
کامنت های خوب شما رو توی متمم دنبال میکنم.
خوشحالم که که به وبلاگ سر میزنید.
موفق باشید.