بلندپروازانه‌ترین آرزوی فرانک سیناترا

تجربه‌نگاری روز بیستم سمپوزیوم نویسندگی:

  • امروز دربارۀ اهمیت راه‌اندازی رسانه شخصی صحبت کردیم.
  • رسانۀ شخصی بستری مناسب و سازنده برای آموختن و آموزاندن است.
  • بهتر است هر روز در رسانۀ خودمان چیزی منتشر کنیم. حتی اگر هیچ حرفی برای گفتن نداشتیم می‌توانیم بخشی از چیزهایی را که خوانده‌ایم نقل کنیم و نظر خودمان را هم به آن بیفزاییم.
  • بهتر است نگران دزدیده‌شدن نوشته‌هایمان نباشیم (+).
  • نگذاریم بازخوردها مانع کارمان باشند.
  • در ماه‌ها و سال‌های ابتدایی نگران کمبود مخاطب نباشیم.
  • برای نتیجه گرفتن از رسانۀ شخصی باید تداوم داشته باشیم.
  • تدوام اعتمادسازی می‌کند و به تدریج جامعۀ مخاطبان ما را شکل می‌دهد.

از میان نقل‌قول‌های جلسۀ امروز:

Frank Sinatra: We've Got Him Under Our Skin | GRAMMY.com

«فکر می‌کنم بلندپروازانه‌ترین آرزویم در زندگی این است که دانسته‌هایم را به دیگران منتقل کنم.»
-فرانک سیناترا

تمرین:

لینک رسانه‌های شخصی خودتان را در این صفحه ثبت کنید.

70 پاسخ

  1. http://goldensacaro.blogfa.com/
    سلام دوستان عزیزم. خیلی از سمپوزیوم نویسندگی گذشته ولی آمادگی ساختن وبلاگ رو تازه درخودم دیدم. امیدوارم در این راه همراهم باشید♥️

  2. مدت‌هاست وسوسه وبلاگ‌نویسی ذهنم را قلقلک می‌دهد و من به بهانه‌های مختلف از زیر آن در می‌روم. برای تمرین این جلسه هم هزار فکر از سرم گذشت و در نهایت تصمیم گرفتم از قدم کوچکی شروع کنم و یک کانال تلگرام قدیمی را که بیش از چهار سال بود تعطیل کرده بودم، از نو راه بیندازم.
    در این کانال خواهم نوشت، از واژه‌هایی که ذهنم گرد هم می‌آورد تا تجربه و اندیشه‌اش را نشخوار کند و شاید به معنایی برسد.
    https://t.me/wordage

  3. سفارشت را عملی کردم. ساختن رسانه شخصی، نقطه عطفی پر تغییر روحیه، جهان‌بینی و نوع نگاهم به کار اینترنت و خودشناسی شد. در ابتدای راهم اما توصیه‌ها، تشویق‌ها و ایده، هایت چراغ این راه ناآشناست. سپاس🌹🌹

  4. سلام استاد بزرگوار.
    شما تاثیر گذارترین فرد مثبتی هستین که من توعمرم باهاش آشنا شدم.
    خواستم بگم بنا به دلایلی هنوز فکر میکنم زدن سایت برام زوده یه جورایی میترسم نسبت به دوستان عزیزم کم کار باشم.
    آیا این ترس من بیجاست؟
    سایتمو بزنم؟ به این هم فکر نکنم که نوشته هام عالی هستند یا نه؟
    ممنون میشم حواب بدین

  5. سلام اقای کلانتری آدرس من

    “وبلاگ زینب قهرمانی – دلنوشته های زینب قهرمانی” https://zeinabghahremani.ir

    چون خیلی با طراحی پوستر اینا اشنا نیستم
    فعلا جدی مطلب نزدم اما ان شاالله شروع می کنم

  6. نشانی تلگرام من
    Nafiseh13621362
    و صفحه من در castbox
    Nafiseh rezaei
    و درحال خوانش کتاب تکه هایی از یک کل منسجم هستم

  7. درود
    لینک رسانه های من :
    شادی افزا :
    https://www.instagram.com/shadiafza_ir
    https://shadiafza.ir
    پارکینه و مجموعه دیگر سایت ها که لینک آنها در منو ” سایت های آماده فروش ” در دسترس است :
    https://parkineh.com
    دو سایت قدیمی هم در موضوعات گردشگری دارم که چند وقتی است به روز نشده اند ولی چون آرشیو اطلاعاتی خوبی دارند آدرس سایت ها را ارسال می کنم :
    http://parsacity.com
    http://topworld.ir
    با سپاس

  8. سلام. در وبسایتم امروز به مناسبت نقل‌قول این جلسه، نوشته‌ای گذاشتم:
    https://www.mitrasalari.ir/379/why-learn-to-teach/

    رسانه‌های شخصی من:
    وب‌گاه: https://www.mitrasalari.ir/
    کانال تلگرام: https://t.me/mehromahcafe
    تارنمای اینستاگرام: https://www.instagram.com/mitra.salari.mehromah/
    و لینکداین: https://www.linkedin.com/in/mitra-salari-32408841/

  9. سلام به استاد گرامی
    نامه به یک دوست خیالی
    سلام مرا پذیرا باش ای دوست
    من امروز سفری دارم به اعماق درون به انتهای وجود. به جایی که سالهاست سر نزده ام.
    میخواهم با اهرم دقت و اندیشه داستانهایی را بیرون بکشم از درونم که سالهاست در یادم رسوب کرده.
    باید بیرون بریزم هر آنچه را که احساسم را به بازی میگیرد. اشکم را جاری میسازد و کینه را زنده نگه میدارد. تا این رسوبات تبدیل به سنگ نگشته باید از فاضلاب ذهنم تخلیه شود. خاطره ی تبعیض مادرم، خاطره بی عدالتی ها، بی مهری ها، خاطرات سنگین و غمگین.
    از یاد آوری آن روزها زخم عمیق بی محبتی سر باز میکند. جلوه گر میشود و افکارم را پریشان میسازد.
    دوست خیالی من روزی بود، روزگاری بود. مادر من بود و چند فرزند. مادری که تبعیض را فرا خوانده بود. تبعیض را اجرا کرده بود. در روش نادرست خویش. مادرم تبعیض بین فرزندان را با زبان بی زبانی اجرا میکرد و من با ریختن اشکهایم بار این غم را سبک میکردم.
    آخر کوچک بودم، پانزده سال از بهار این زندگی را دیده بودم.
    پر احساس بودم و پر از هیجان.
    ولی رفتارهای مادرم هر از گاهی پژمرده ام میکرد و در این تاریکی های پی در پی این پدرم بود که ستاره های شبم را روشن نگه میداشت و مرا امیدوار میکرد.
    اکنون از آن سالهای پر اضطراب و ناراحت کننده رد شده ام. با دست خدا از چاله ی غم رها گشته ام. با خداشناسی رنگ زندگیم را عوض کرده ام و با خودشناسی کینه را دور ریخته ام. اکنون مادرم را بخشیده ام و با این بخشش چه راحت و آسوده زمان میگذرد. منتظر نامه ی بعدی باش
    نوری زاده

  10. سلام. لازمه واقعا از آقای کلانتری نازنین تشکر کرد به خاطراین فرصت ویژه که در اختیار هنرجوهاشون قرارمیدن تا بیشتر باهم آشنابشن و کارای همو دنبال کنن. من در حال حاضر فقط یه صفحه شخصی تو اینستا دارم که چند وقتیه دارم توش یه سری مطالب از خودم در قالب کپشن منتشر میکنم که بیشترشون هم به نوعی نظر شخصیمه در مورد مسائل اجتماعی. خوشحال میشم نظرات دوستان رو پای پستهام بخونم.اینم آدرس پیجم:
    https:/www.instagram.com/maryam.rahimian65

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *