چند قرن پیش که هنوز موی زنخدانم نروییده بود یک آدم برفی کشیده بودم که دست هیزمیاش را گرفته بود روی آتش تا گرم شود. یکی دو هفته بعد از اینکه به اصرار پدرم کاریکاتور آدم برفی را برای مجلۀ بچهها گلآقا فرستادم، یک روز توی روزنامه همشهری دیدم که کاریکاتوریست کهنهکار روزنامه، دقیقاً ایدۀ آدم برفی مرا کشیده است. هیجانزده دویدم روزنامه را به پدرم نشان دادم. پدرم دیگر ول کن ماجرا نبود: معتقد بود توطئهای در کار است و کاریکاتوریست همشهری با موسسه گل آقا رفت و آمد دارد و این وسط چون مرا بچه گیر آوردهاند، شاهکارم را قاپ زدهاند.
اسم این ماجرا را گذاشتهام: سندروم نگرانی فرد آماتور از دزدیده شدن آثارش.
دویست و سی و چهار بار این سوال از من پرسیده شده که: آیا اگر نوشتههایمان را در اینترنت منتشر کنیم، کسی آنها را نمیدزدد؟
و بگذارید بگویم که این سوال بیش از هر چیزی دیگری باعث شده من موهای خودم را بکشم و صدای دندان قروچهام از اتاق بیرون برود.
در صد و بیست و هفت باری که توی کامنتها به این سوال پاسخ دادهام نوشتهام:
نوشتههای ما به عنوان یک تازهکار، ارزش خواندن ندارند، چه برسد به اینکه کسی را وسوسۀ سرفت ادبی کنند.
این که فکر میکنیم فیل هوا کردهایم، به خاطر ناآشنایی ما با آثار حوزهای است که گمان میکنیم در آن شاهکار خلق کردهایم. خواندن چند اثر خوب، به نویسندۀ تازهکار میفهماند که متن باکیفیت چندان هم به سادگی نوشته نمیشود و باید آمادۀ یک عرقریزان طولانی بشود.
اگر هم روزی نوشتههای ما به آن درجه از کیفیت رسید که دیگران بخواهند تکهای از آن را کش بروند، باید به خودمان افتخار کنیم. نویسندهای که به چنین سطحی از مهارت برسد، قطعاً چنان چیرهدست و پرکار شده، که به جای چسبیدن به آنچه قبلاً نوشته، به خلق کارهای بهتر میاندیشد.
شاید باید گفت: فقط آدمهای بیهنر نگران دزدیدهشدن آثار هنریشان(!) هستند.
یادداشت زیر را چندی پیش نوشتم، در ادامهی حرف بالاست:
گروهی چنین میپندارند که با انتشار نوشتههایشان در اینترنت آثارشان در معرض دزدی قرار میگیرد. برخی به تجربیات تلخ خودشان اشاره میکنند و میگویند کسی نوشتۀ عزیزشان را دزدیده و به نام خود کرده و دستشان به هیچ جا بند نیست. این افراد مدعیاند که باید به هر نحوی شده از ایدهها محافظت کرد و بهتر میبینند که با انتشار نوشتهها در قالب کتاب لااقل گام محکمتری برای حفظ مالکیت معنوی آثار بردارند.
باری، اما من دیدگاهی برخلاف این دوستان دارم. فضای انتشار اطلاعات در جهان به کلی در جهان دیگرگون شده و دیگر نمیتوان مانند گذشته عمل کرد. به حجم وحشتناک مطالب رایگانی که هر روز در معرض دید شما قرار میگیرد نگاه کنید. در چنین فضایی رسانههای جهان با نگرش متفاوتی با مسئلۀ کپیرایت مواجه میشوند. نمیتوانی به مطلب دزدگیر وصل کنی و صبح تا شب دنبال تنبیه خاطیان باشی. باید رگباری تولید و منتشر کنی و شیوۀ بهرهبردایات را تغییر بدهی. خلاصه که هر چقدر هم بکوشیم نمیتوانیم جلوی این جریان را بگیریم. از طرفی دزدیدهشدن محتوا چندان بدک نیست، گاه میتواند به ترویج محتوای ما بینجامد. بعید نیست که مخاطب جدی پی منبع اصلی را بگیرد.
اما حرف من بیشتر دربارۀ جنبۀ شخصی ماجراست. دغدغۀ دزدیدهشدن آثار، بیشتر دغدغۀ یک آماتور است؛ نوقلم ذوقزده به اولین ایدۀ خامی که میرسد خیال میکند بهترین و بکرترین ایدۀ جهان را جسته، به خاطر همین ازکفدادن چنین گنجی برایش راحت نیست. اما هنرمند دریاست. خاک بر سر نویسندهای که در غم ازدستدادن یک اثر میماند. نویسنده باید پشت بند هر کاری دوباره و دوباره بنویسد و بهتر از قبل بنویسید. نه اینکه با کار قبلی خودش لاس بزند. بنابراین به گمان من دستاورد انتشار بسیار بیش از منتشر نکردن نوشتههاست. حیف است که به خاطر ترس از سرقت آثار، فضایی که میتواند ضامن موفقیت ما باشد از دست بدهیم. در ضمن چه باک اگر کسی نوشتۀ ما را بدزدد، این خود میتوان معیاری باشد برای رشد ما، یعنی اینکه به جایی رسیدهایم که دیگری دوست دارد اسم خودش را پای نوشتۀ ما بگذارد. هنرمند دریاست.
21 پاسخ
واااای استاد کلانتری احسنت به قلم و طرز بیان شما…مجبور شدم مطلب را دو بار با صدای بلند، یک بار برای خودم و یک بار برای اهل خانه بخوانم و گل لبخند را بر چهره ها بنشانم.
سلام مهتاب عزیز
از مهر و توجه شما بینهایت سپاسگزارم.
سلام استاد وقت بخیر
متاسفانه دزدیدن اثر یا عنوان و موضوع رایجه.من خودم برام بارها اتفاق افتاده در کارهای کلاسی دانشگاه هر موضوعی انتخاب میکردم و کلی وقت میذاشتم برای جمع آوری منابع خیلی راحت موضوع من را برمیداشتن.حتی یکبار داخل کتابخونه درحال نوشتن مقاله کلاسی بودم یه پسره…فقط یک بار از کنارم رد شد موضوع مقاله من شد موضوع تز دکتری اون نخود مغز،من بارها در این مورد اذیت شدم.درسته نویسنده نیستم اما واقعا اذیت میکنن.به خاطر همین دردسرها و مشکلات دیگر مسأله شرکت در کلاسهای نویسندگی را ازهمه پنهان کردم.نمیخوام ذوق و لذت این کار از من گرفته بشه.شرکت در کلاسهای مدرسه نویسندگی برای من به اندازه ی بازیهای کودکی لذت بخش.امیدوارم هیچ وقت جوری نشه که پا روی این علاقه بزارم و از این دنیای لذت بخش دور بشم.
سپاس از شما برای اینکه این جمع دوست داشتنی را راه اندازی کردین🙏
سلام.خوشحالم كه به اين سوال پرداختهايد.اما استاد عزيز، بايد گفت كه متاسفانه امروزه با گسترش فضاي مجازي ما شاهد اين نوع سرقتها هستيم.فی المثل من(حتی اگر به عنوان یک تازه کار) یک رمان خوب و جذاب -در سطح خودم- بنویسم و در کانالم منتشر کنم پس از چند روزی میبینم که در چند کانال تلگرامی دیگر بدون نام و یا حتی با ذکر نام نویسنده دیگر و حتی شده است تحت عنوانی دیگر منتشر شود. به همین جهت برای من، جمله شما که فرمودید:«نوشتههای ما به عنوان یک تازهکار، ارزش خواندن ندارند، چه برسد به اینکه کسی را وسوسۀ سرفت ادبی کنند.» نا ملموس بود. اگر اشتباه میکنم ممنون میشوم راهنمایی کنید.
مسئله اینه:
با منتشر تکردن کارامون چه چیزایی رو از دست میدیم؟
با منتشر کردن کارامون چه چیزایی رو از دست میدیم؟
جواب هر دو سوال رو بذارید یه طرف ترازو. هر کدوم سنگینتر بود جواب رو مشخص میکنه.
متعجم که چطور می توانی
نوشته های دیگران را به
تاراج ببری و فخر فروشی
کنی؟!
چطور می توانی برای کاری
که متعلق به تو نیست سرت
را بالا بگیری؟!
گیرم که رسوا نشوی، اما آیا
پیش خودت احساس شرم
نمی کنی؟!
وقتی نوشته ای می خوانی و
وسوسه می شوی نامت را
پای آن بنشانی،به خودت
نهیب بزن.
به خاطر بیاور که ضعف شخصیتی بارها و بار ها از
ضعف نوشتاری بدتر است.
تو می توانی با تمرین های
مکرر و تلاش های بسیار،به
جایی که می خواهی برسی؛
طوری که نوشته هایت
انگیزه ای برای مبتدیان این
مسیر باشد.
آن موقع است که می توانی
با مرور دستاورد هایت عمیقا
خوش حال باشی، حتی اگر
نوشته هایت دچار ضعف و
کاستی باشند.
حال اگر حاضر نیستی برای
خوب نوشتن بهایی بپردازی
رهایش کن.
در پی مهارتی باش که هم
دوستش بداری و هم اشتیاق
لازم را برای رسیدن به آنچه
می خواهی در خود ببینی.
اگر هم می خواهی در هر
عرصه ای این عمل شنیع
را مرتکب شوی بدان، مانند
فرد بی سروپایی هستی که
جایی برای سکونت ندارد و
جلوی خانه بزرگان پرسه
می زند،تاشاید رهگذران
خیال کنند صاحب خانه
است.
این راحت طلبی از تو فرد
بیهوده ای می سازد که نه
برای خود ارزش قائل است
و نه برای دیگران.
بنابراین خودت باید عزت و
اعتبار را به دست آوری.
باید سختی ها را متحمل
شوی تا به جایگاهی که
می خواهی برسی، و لذتی را
تجربه کنی که در همین
سختی ها نهفته است.
زندگی نخست تلخی شکست است و سپش شیرینی پیروزی.
این دو را که از خود بگیری،
دیگر چه انگیزه ای برای بقا
خواهد ماند؟!
امیدوارم دوست
داشته باشی : )🍀🌷
واقعاً راست میگی.
احسنت.
خب دیگه منم برم با یه سرقت حرفه ای به افتخارات شما اضافه کنم
بقیه هم به من افتخار کنن و… خلاصه اتفاق های خوبی رقم بخوره : ))
درود به آلا جان
:))
و گاهاً بهونه ای برای انجام ندادن و فرار از تلاش.
آثار هنری زیادی به سرقت رفته اما مگه بقیه نمیدونن این اثر مال کیست؟ همیشه امضاء هنرمند داخل کار هنریش وجود داره، حال می خواد نوشته باشه، نقاشی باشه، موسیقی یا هر اثر دیگه ای. در هر صورت دو نفر هیچوقت صد در صد یکی نیستن برای همین همیشه امضاء شخص وجود داره و با دزدیده شدنم نمیشه اسم هنرمند اصلی رو دزدید و مخفی کرد.
وای خداياااا .وقتی نوشته هاتون رو می خونم.تن صدای شاهین کلانتری تو گوشم هست.انگار روبه رو نشسته وداره برام یه داستان می خونه.شما بی نظیری استاد.
سلام به روی ماهت مهسا جان
دلتنگ شما هستم.
ممنون از مهرت.
خوشحال شدم اسمت رو دیدم.
من بیشتر از اینکه نگران دزدیده شدن مطالب صد من به یه غازم باشم نگران اینم که چه تأثیری می خواد بزاره. باور کنید بعضی نوشته های به ظاهر بی ارزش و کیلوئی تو همین شبکه های اجتماعی اثرات نامطلوبی روی نگرش کلی جامعه داشته. نمونه ش همین تکه جملاتی که بدون هیچ منبع و مأخذ مشخصی از افراد و شخصیتهای تاریخی این دست و اون دست می چرخه. ما در برابر کمترین نوشته هامون مسئولیم. راستی آدرس وبلاگم رو میزارم فعلا همون خونه اجاره ای قبلیم هست شاید انگیزه پیدا کردم بعدا خونه خریدم.
عصمت عزیز
دغدغه درستی دارید.
البته نباید از این موضوع بگذریم که شنونده باید عاقل باشه.
بنابراین مسئولیت مخاطب رو هم باید در نظر گرفت.
دربارۀ وبلاگ هم چه کار خوبی کردید که لینکش رو برام فرستادید. بهتون لینک دادم.
“نویسندهای که به چنین سطحی از مهارت برسد، قطعاً چنان چیرهدست و پرکار شده که به جای چسبیدن به آنچه قبلاً نوشته، به خلق کارهای بهتر میاندیشد” — آیا همیشه اینطوریه؟
* پس دزدیده شدن و انتشار غیر قانونی اثر یا آثار یه نویسنده (که این روزها بیشتر تو فضای مجازی اتفاق می افته) همیشه می تونه یه محرک و انگیزه باشه و نویسنده رو خوشحال و مغرور می کنه؟!
بله، امیر عزیز. من فعلاً چنین باوری دارم.
سلام
یه نکته دیگه هم در مورد نگرانی جهت دزدیده شدن نوشته ها در فضای وب.
نوشته هایی که در سایت و وبلاگ شما منتشر می شود، بعد از ایندکس شدن در موتورهای جستجو، نگرانی جهت سرقت و کپی ندارد. چون اگر نوشته شما در در فضای وب منتشر شود، موتورهای جستجو محتوای کپی را تشخیص داده و برای آن اعتباری قائل نميشوند.
الان من چقدر خجلت زده و شرمسار شدم ازینکه قبلا این سوال رو پرسیدم !!
برم توی خلوت خودم به کار اشتباهم فکر کنم و بدونم من اندر خم کوچه اول نوشتن هم نیستم 😅
خب سلام دوستان! بیاید کمپین بی هنرا رو تشکیل بدیم. حدود 100 تایی می شیم می تونیم شورش کنیم کل این کش رفتن مطالب دیگران رو تموم کنیم. 🙂
به هر حال اگه کسی کارمون رو کش رفت در نظر داشته باشیم که اون فرد چقدر نیازمند بوده، خلاقیت نداشته و هنری هم نداشته که از بدبختی به این کار روی آورده! به جا اینکه ازدستش عصبانی شیم من که می گم براش دعا کنیم!
.
.
.
حالا به نظرتون کسی کامنت منو کش می ره؟ xD
از این جهت بهش نگاه نکرده بودم🤗
ولی راست میگی آدم باید جای عصبانی شدن دعا کنه😄