دسته‌بندی: دل نوشته ها

من نگران بارانم

یک ماه گذشت و خبری از دلخوشی پاییزی من نیست یک ماه از پاییز گذشت و هنوز باران نباریده من نگران بارانم   کارتون بالا

ادامه »

نقش عکاسی در افزایش محبت

وقتی مادرتان در حال آشپزی است؛
وقتی همکارتان پای سیستم در حال تنظیم یک گزارش است؛
وقتی خواهرتان ناخن‌های پایش را لاک می زند؛
وقتی پدرتان عمیقاً به خواب رفته است…

ادامه »

حسادت من به چند مرد بزرگ!

من مترجم نیستم، سودای ترجمه را هم در سر نمی‌پرورانم. اما وقتی عبدالله کوثری و عزم او در ترجمه ی رمان‌های سترگ یوسا را  میبینم

ادامه »

کاکتوس‌کشی!

کاکتوس کوچکی داشتم که جایش توی قفسه کتاب‌هایم بود، با دیدنش یاد بیابان می‌افتادم و حالم خوب میشد. گاهی حس میکردم باید جلد هر کتاب

ادامه »

عشق یعنی خلاقیت

پیش نوشت: متن زیر حین پیاده‌روی به ذهنم رسید. حس خوبی به آن داشتم، بنابراین ویرایشش نکردم.‌   جایی که ماییم خلاقیت ته کشیده و

ادامه »

من و گوسفندنگری!

در صحرایی برهوت و بزرگ، آسمان ابری و گرفته بود، و سگ های تیزدندان، سگ‌هایی با پوست روشن قهوه ای و زبان‌های دراز  سرخ ،

ادامه »