فرید زکریا، روزنامهنگار و جستارنویسِ هندیالاصلِ ساکن آمریکا، شهرت رسانهای زیادی دارد.
چند ماه پیش، از سر اتفاق متوجه شدم که یکی از کتابهای او در ایران ترجمه شده. کتابی با یک عنوان کنجکاوی برانگیز:«در دفاع از یک آموزش لیبرال»
در این کتاب زکریا علاوه بر مرور روندهای آموزش آکادمیک در غرب، با نگاهی نقادانه به وضع دانش و آموزش و جوانان پرداخته است. زکریا صفحاتی از کتاب را هم به تشریح اهمیت نوشتن اختصاص داده، که حس کردم بخشهایی از آن را در ادامه نقل میکنم.
نظر زکریا از این جهت برای من مهم است که او نگاه وسیعتری به نوشتن دارد و جدا از جایگاه تخصصی افراد، به لزوم نوشتن برای بهتر نوشتن تاکید کرده است:
یادگیری فکر کردن
وقتی از کسی میشنوید که از مزایای آموزش لیبرال تعریف میکند، احتمالاً از او خواهید شنید: «به تو شیوۀ فکر کردن را آموزش میدهد.» و مطمئنم که این واقعیت دارد. اما برای من فضیلت محوری یک آموزش لیبرال این است که به شما یاد میدهد چگونه بنویسید، و نوشتن شما را وادار به فکر کردن میکند. جدا از هر آنچه در زندگی انجام میدهید، توانایی نوشتن واضح، تمیز و منطقی به سرعت به عنوان یک مهارت ارزشمند برایتان آشکار خواهد.
در سال اول کالج من در یک دورۀ انشا انگلیسی ثبتنام کردم. معلم من، یک مرد مسن انگلیسی با حس شوخ طبعی بالا بود و با مداد قرمز نوک تیزش، به سختی نمره میداد. او مقالات را با تعداد زیادی نظر نوشته شده در حاشیه آنها باز میگرداند که هر کدام نشاندهندۀ چیزی بود که مبهم، گیجکننده یا نارسا بیان شده بود. من متوجه شدم که زمان آمدنم از هند، در امتحان دادن و جواب دادن آنچه حفظ کرده بودم عالی بودم؛ اما در بیان ایدههای خودم خوب نبودم.
تا وقتی که به مرحلۀ کالج رسیدم، امتحانهای بسیاری را از سر گذرانده بودم، اما تقریباً یک مقاله هم ننوشته بودم. این امر حتی در یک دبیرستان خوب در آسیای 1970 دور از انتظار نبود و هنوز هم امروزه در بسیاری از جاها واقعیت دارد.
در طول آن ترم-با وصف اینکه برایم سخت بود-اما من شروع به یافتن ارتباط بین افکار و کلماتم کردم. توانایی نوشتن واضح به این معنا بود که میبایست ابتدا واضح فکر کنی. کمکم متوجه شدم که این دو فرآیند به طور ناگسستنی به هم پیوستهاند. در جریان یک داستان که احتمالا ساختگی است، زمانی از والتر لیپمن در مورد دیدگاهش روی موضوع خاصی سوال شد، او در جواب گفت: «من نمیدانم نظرم راجع به آن چیست. من هنوز راجع به آن چیزی ننوشتهام.»
در فلسفۀ مدرن، بحثی اساسی بر سر این موضوع وجود دارد که کدامیک اول میآید، فکر یا زبان. آیا ابتدا به صورت انتزاعی فکر میکنیم بعد آن ایدهها را در قالب کلمات بیان میکنیم، یا در قالب کلماتی فکر میکنیم که بعد از آن داربست و چارچوب اندیشه ما را شکل میدهند؟ من فقط میتوانم از تجربۀ خودم بگویم. زمانی که شروع به نوشتن کردم، متوجه شدم که افکار من آشفتهبازاری از ایدههای نیمه شکل گرفتۀ درهمتنیده با حفرههای خالی است. عمل نوشتن من را وادار به مرتب کردن آنها میکرد. نوشتن پیشنویس اولیۀ یک ستون یا مقاله بیانی از دانش شخصی است؛ فهمیدن دقیق آن چیزیست که در مورد موضوع میدانم، چه ترتیب منطقی برای آن وجود داشته باشد یا نتیجه ناشی از حقایق موجود باشد. مهم نیست که چه کسی هستید-سیاستمدار، کاسب، مورخ یا رماننویس-نوشتن شما را وادار به گزینش میکند و وضوح و نظم را برای ایدههای شما به ارمغان میآورد.
اگر فکر میکنید این کار هیج فایدۀ عملیای ندارد از جف بزوس بنیانگذار آمازون بپرسید. بزوس اصرار دارد که مدیران ارشدش یادداشتهایی، گاهی به اندازۀ شش صفحۀ چاپی بنویسند، جلسات مدیریت ارشد با یک دورۀ زمانی سکوت، گاهی به مدت سی دقیقه، آغاز میشود. در این مدت همه شرحها را برای خودشان میخوانند و یادداشت بر میدارند. اگر قصد ارائۀ محصول یا استراتژی جدید است، یادداشت باید شکل مطبوعاتی یا استفاده از زبان ساده عاری از اصطلاحات مخصوص صنف باشد، تا فرد غیرحرفهای به راحتی آن را درک کند. بزوس در یک مصاحبه با آدام لاشینسکی از فورچون گفت: «نوشتن جملات کامل سختتر است. آنها فعل دارند، پارگرافها دارای جملۀ عنوان هستند. امکان ندارد که بتوانیم شش صفحه یادداشت که به شکل روایت ساختار یافته است بنویسیم، ولی فکر روشن نداشته باشیم.»
نورمن آگوستین، با تأمل در سالهایی که در سمت مدیرعامل شرکت لاکهید مارتین بود، به یاد میآورد: «بنگاهی که من هدایت میکردم در پایان کار رسمی من حدود 180000 نفر را که بیشتر آنها فارغالتحصیلان دانشگاه بودند و از آنها بیش از هشتاد هزارنفر مهندس و افراد علمی بود، به کار گرفت. من به این تتیجه رسیدهام که یکی از دلایل قویتر در پیشرفت طی مراتب مدیریتی توانایی فرد در بیان واضح تفکرات خود از طریق نوشتن است.»
احتمالاً بعد از مطالعۀ این نوشته، مطلب زیر هم برای شما سودمند باشد:
چگونه میشود نویسنده شد؟ از زبان یک نویسندۀ چینی
چند پیشنهاد دیگر:
دورههای حضوری و آنلاین نویسندگی و تولید محتوا
شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
14 پاسخ
سلام روز بخیر، سپاسگزارم از شما؛
مطلب بسیار مفید و مهمی است
دو جمله ی کلیدی اینجاهست : ۱-«نوشتن،شمارا وادار به گزینش می کند و وضوح و نظم را برای ایده های شما به ارمغان می آورد»… ۲-«با نوشتن،متوجه شدم افکار من، آشفته بازاری از ایده های نیمه شکل گرفته، درهم تنیده، با حفره های خالی ست»
پس ابتدا «افکار» و «ایده ها» هستند و سپس رسالت «نوشتن»، «گزینش» از میان آن ها، دادن «نظم» و «وضوح» به آنها و در نهایت «جانمایی حفره های خالی» است؛ این دو جمله به نظرم پاسخ سوال فلسفه مدرن را می دهد که فکر مقدم است یا زبان؟
بر این اساس ، مسلماً فکر انتزاعی مقدم بر زبان است ؛
مشکل این است که دستاورد های نوشتن ، هیچ کدام به تنهایی نمی تواند موجب تفکر درست تر و جستجوی بیشتر شود ؛ حتا « جانمایی حفره های خالی» نیز ، به تنهایی راه گشا نیست.
اینجا تازه مساله شروع می شود.
تاکید زیاد بر «فقط نوشتن» ، و تردید در اینکه مقدم بر فکر است یا موخر از آن ، باعث شده کسانی را شاهد باشیم که می نویسند اما معنی نویسندگی را نمی دانند … همانطور که شما گاهی از کسانی می گویید که ۱۰ سال است می نویسند اما از دل نوشته هایشان فکری بیرون نمی آید و چنگی به دل نمی زند…
به نظرم حلقه مفقوده، باز هم آموزش «روش فکر کردن» است که صرفاً با نوشتن به شیوه موجود ، حاصل نمی شود …آموزش «طرح درست مساله» مقوله ای فراتر از «آموزش نوشتن » است …
مساله «انتشار» هم (که در یادداشت مدرسه نویسندگی بود) به نظرم بیشتر موجب التزام به «اتمام کار» است ، نه لزوماً بهتر و بیشتر اندیشیدن؛
اصلاً اول باید ببینیم تعریف جرج برنارد شاو از « فکر کردن» دقیقاً چیست؟
تا بعد بتوانیم بگوییم چه کسی چند وقت یکبار فکر می کند …
هذا اولُ الکلام
درور فاطمه خانم ایمانی عزیز
بحث دربارهی زبان و تفکر مفصله.
اما بر اساس چیزی که از کتاب «زبان آدم» نوشتهی درک بیکرتون یاد گرفتم این زبانه که به ما توان تفکر میده. کتاب جذابیه که دوست دارم برای بار سوم باز هم بخونمش.
و اما:
طبیعیه که نوشتن در برخی ساختارها و چارچوبها توان بیشتری برای بهتر اندیشیدن ایجاد میکنه، اما در کل هر نوعی نوشتنی میتونه به اندکی تفکر راه بده، همین که به واژههایی که تو ذهنمون هست شکل عینی میدیم و اونها و روی کاغذ نگاه میکنیم، فرصتی ایجاد میشه برای بررسی دقیقتر افکارمون.
نوشتار درمانی یکی از روش های مهم در روان درمانی محسوب می شود که مزیت های بسیاری دارد اما بسیاری از ما این فرصت را از خود می گیریم و از مزایای آک بهره نمی گیریم. با نوشتن می توان به جواب بسیاری از سوال هایی که در ذهن داریم برسیم و از دل تردیدها عبور کنیم.
دقیقن.
کاش همه این موضوع رو جدیتر بگیرن.
سلام
خیلی با نظر این نویسنده موافقم.برای خود من هم همینطوره.خصوصا ازوقتی که منظم مینویسم به وضوح میبینم که نوشتن فقط انعکاسیه از تمام اون هیاهویی که وجودذهنی کلمات تو سرم راه انداختن.
حتی وقتی راجع به یک موضوعی نیاز دارم عمیقتر فکر کنم براش وقت نوشتن تعیین میکنم و بعد از خوندن اون متن باز بهشون فکرمیکنم تا به صحیحترین نگرش در اون زمینه نزدیک بشم.
اما واقعا کارشما رو شایسته تقدیر میدونم برای منی که دسترسی به چنین کتابهایی ندارم مطالعه مهمترین مطالبشون خیلی ارزشمنده.
تشکر فراوان…
سلام بهارشاد جان
خوشحالم که برای بهتر فکر کردن مینویسی.
موفق باشی.
واقعا نوشتن راه گشای خیلی از مشکلاته.بارها سر یه دوراهی ها و مشکلاتی گیر افتادم و با روی کاغذ آوردن ایده ها و راه حل ها مسیر برام روشن شده.
به نظرم وقتی که اراده میکنیم به نوشتن همه افکار جاری میشن.یه جورایی مثل کلید یه در عمل میکنه که بابازشدنش به اونچه که میخواستیم میرسیم.
زنده باد نیلوفر عزیز
درست میگی.
راستی وبلاگت عنوان خیلی قشنگی داره.
درود.
با آرزوی قبولی طاعات و عبادات شما.
اینکه برای فکر کردن بهتر است بنویسیم یک ایده خام و البته درستیست. گفتم خام به این علت که بدون تفکر نوشتن و اینکه با نوشتن بخواهیم فکر کنیم سبب بیهوده نویسی و سطحی نویسی می شود (علتی که البته خود شما هم در یکی از پستهاتون بهش اشاره داشتین و گفتین که همنجوری نوشتن هم سبب سطحی نویسی میشه).
در کتابی که شرح یکی از کتب خواجه نصیرالدین طوسی بود نوشته بود که اگر چیزی رو نفهمیده نوشتید سبب حماقت و کند ذهنی میشه. این گفته درسته به انحاء مختلف. یکی از این دلایل اینه که نوشتن به نوعی حرف زدن هست یا به تعبیر ائمه علیهم السلام قلم زبان دست است و داریم هم در لسان ایشان و هم لسان حکما که اگر در ابتدا صحبت کنیم و بعد فکر کنیم نشانه احمق است و بیهوده گویی (در اینجا بیهودی نویسی) سبب بیهوده کاری و بیهوده فکری می شود. البته بماند که ما در هنگام نوشتن بنا بر انتقال همان لحظه ای را نداریم ولی اندکی فکر کردن و بعد نوشتن شاید در نگاه اول باعث کندی نوشتار شود اما فکر سبب رسیدن به یک کلیت از مطلب در ذهن می شود که این همان فهم است و وقتی فرد چیزی را بفهمد میتواند صفحه ها در شرح آن بنویسد آن هم نوشتاری پر از مطالب بکر و پر فایده. چیزی که در انتهای پراگرافت یکی به آخر به آن اشاره شده بود. (( امکان ندارد که بتوانیم شش صفحه یادداشت که به شکل روایت ساختار یافته است بنویسیم، ولی فکر روشن نداشته باشیم)).
و البته نوشتن چون سبب آرامش می شود و این خود باعث بهتر فکر کردن می شود نیز در نوشتار و فکر کردن موثر است.
حتی داریم که برای حل مسئله ای ابتدا آن را در ابتدای صفحه ای بنویسیم و سپس در موردش فکر کنیم.
در نهایت نوشتن به تفکر کمک می کند به جهت تمرکز بهتر و ریزبینی بهتر به مسائل و اینکه قلم به دست گرفتن خودش عاملی است برای وادار کردن انسان به تفکر و نه اینکه نوشتن تفکر بیاورد و اینکه برای فکر بنویسیم که تا فکر نباشد نوشته ای نیست و اگر هم باشد بیهوده و بی مغز (فکر) است. و اینکه سعی شود در ابتدا بفهمیم سپس بنویسیم و حتی اگر چیزی رانفهمیده ایم، بفهمیم که نفهمیده ایمش سپس بنویسیمش.
ستاره هاتان بی شمار.
بدرود.
سلام عزیز
زیبا نوشتی. موافقم باهات.
خوشحالم که با دفت میخونی و کامنت میذاری.
آقای کلانتری به نظرم خوب می شه اگه ظاهر و قالب وب سایت رو یه کم تغییر بدید …
واقعاً یه مقدار یکنواخت و تکراری شده …
اگر ایدهای به ذهنم برسه این کار رو میکنم ایشالا.
سلام جسارت بنده رو ببخشید
اما دوستانه عرض کنم خدمتتون که ظاهرا نوشته هاتون رو بدون بازنگری پست میکنید.
این نوشتۀ شما حداقل 4 غلط املایی دارد.
نه تنها این نوشته بلکه بسیاری از دیگر نوشته های شما هم همینطور
مملو از غلط های املاییست.
نمونه: فارغ یا فارق کدام در این متن درسته؟
سلام محمدجواد جان
ممنونم که گفتی.
غالباً اشکالات املایی و انشایی توی متنها هست. معمولاً چند ساعت بعد از انتشار پست، توسط من یا همکارم ویرایش میشن نوشتهها. گاهی هم دوستانی مثل شما اطلاع میدن که ویرایش میکنیم.
اما به این بهانه میخوام نکته مهمتری رو بگم که قبلاً هم هزاربار بهش اشاره کردم توی سایت:
من احساس میکنم اینکه مخاطب یک متن وقت بگذاره و غلط املایی و تایپی رو کامنت کنه، نشون میده که یه مقدار تنبله، یا کامنت نوشتن رو بلد نیست.
اول اینکه:
اگر شما میفهمی که غلطی تو متن وجود دارد، که خب مشکلی نیست. و درستش رو بلدی.
دوم اینکه:
اگر متوجه نمیشی، که خب یعنی سوادت کافی نیست، یا بی دقت خوندی.
در هر صورت کل ماجرا چندان فرقی نمیکنه.
میدونی حرفم چیه؟
من دوست دارم شما راجع به فکر این مطلب به من انتقاد کنی. اگر وقت میذاری، وقت بگذار و یه نظر نقادانه و موشکافانه راجع به ایدهای بده که تو این متن مطرح شده.
به این میگن کامنت.
وگرنه غلط تایپی یا املایی رو به خدا عمۀ من هم بارها بهش اشاره کرده. تازه اون کامنت نمیذاره. تو تلگرام میگه. (شاید حس میکنه کامنت جای حرفای جدی تر و مهمتره.)
اینو گفتم که بهت بگم، حیفه که تمرکزت رو بذاری رو اینکه حالا چرا این پست ها چندان دقیق ویرایش نمیشن. (چون این مطالب، متن یک کتاب چاپی نیستن که من هزار بار بخوام ویرایششون کنم.)
توان و تمرکز خودت هدر میره.
کامنتنویسی برای نگاه انتقادی به متن هم برای من و هم برای خودت خیلی مفیدهتره.
اینم قبلا در همین رابطه نوشته بودم:
آیا باید نگران غلطهای املایی و انشایی باشیم؟