چگونه می‌شود نویسنده شد؟ از زبان یک نویسندۀ چینی

پیش‌نوشت:

از بهترین کتاب‌هایی غیرداستانی که اخیراً خوانده‌ام یکی کتاب چین در ده کلمه است که نشر مرکز درآورده.

نویسنده در این کتاب با ده کلمۀ «خلق، رهبر، خواندن، نوشتن، لو شون، انقلاب، ناهمگونی، توده‌ها، مشابه‌سازی، شیره‌مالی» از چین معاصر می‌نویسد و تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن.

خلاقیت و طنز ظریف و انتقادی یو هوآ در این کتاب درس بزرگ نویسندگی است. باید اشاره کنم که آقای سعید مقدم به شکل هنرمندانه‌ای از پس ترجمۀ این کتاب برآمده‌اند.

اصل مطلب:

در بیست‌ودوسالگی‌ام مدتی از وقتم را دندان می‌کشیدم و مدتی را می‌نوشتم. دندان می‌کشیدم برای این‌که خرج زندگی‌ام را تأمین کنم، و می‌نوشتم برای این‌که در آینده مجبور نباشم دندان بکشم، اوایل درواقع احساس می‌کردم نوشتن یک کلمه دشوارتر از کشیدن یک دندان است. اما به خاطر هدفم، خودم را مجبور به نوشتن می‌کردم.

جوان بودم و هنوز آسان نبود سرینم را متقاعد کنم رابطۀ صمیمانۀ پایداری با صندلی برقرار کند. در تعطیلات آخر هفته، آفتاب بود و خورشید می‌درخشید، پرندگان پرواز‌کنان چه‌چه می‌زدند، دختران شیرین می‌خندیدند و دوستانِ هم‌سن‌وسالم خوش می‌گذراندند. اما من سرسختانه پشت میزم می‌نشستم و با تمام توان می‌کوشیدم کلمات سفت‌وسخت را روی کاغذ نرم کنم، درست مثل آهنگری که تلاش می‌کند با ضربات پتک آهن را بر سندان خود شکل دهد.

سال‌ها گذشته و گاهی اوقات به جوانانی برمی‌خورم که از من می‌پرسند: «چگونه می‌شود نویسنده شد؟» پاسخم همیشه صاف و ساده این است: «با نوشتن.» نوشتن مانند تجربه است: اگر آدم چیزها را تجربه نکند، زندگی را درک نخواهد کرد. و اگر ننویسد، نمی‌تواند بداند چه توانی برای نوشتن دارد.

چگونه نویسنده شویم؟ | دریافت کتاب قدرت نوشتن | کانال مدرسه آنلاین نویسندگی در تلگرام

15 پاسخ

  1. سلام شاهین عزیز و تیز بین تیز پرواز. خوشحالم مرا به اندیشه های زیبایت دعوت کردی. تو را چون پسرهایم دوست دارم. و مطالب شیرینت را به شیره وجودم تزریق می کنم و انرژی میگیرم. توصیه هایت را با گوش جان شنیده و به آنها عمل می‌کنم. خوشحالم که دیگر وقت تلف شده ندارم. وظیفه مادری بجای خود. بقیه ساعت‌هایم مفید و پر محتوا شده اند، اهمیتی ندارد دیگران درباره ام چگونه می اندیشند، مهم خودم هستم که چگونه مثبت اندیشیدن را در خودم تقویت کنم. همواره مینویسم، هر چند مورد انتقاد یا حتا سر زنش قرار بگیرم.انقدر مینویسم تا اثری از جوهر قلمم بر روی کاغذ به یادگار بماند، شاید روزی کسی بخواند و یادم کند.
    امروز شروع کردم به نوشتن زندگی نامه به توصیه شما در جلسه سوم دوره نویسندگی خلاق امید است به سر انجام برسانم.
    سپاس فراوان از زحمات بی دریغ شما نازنین بی همتا. 🙏💐

    1. سلام به روی ماه شما خانم یزدان‌پناه عزیز
      من بسیار خوشبختم که مهر شما دوست ارجمند و فرهیخته نصیبم شده.
      همیشه از دیدن اسم زیبای شما در لایوها و کلاس‌ها لذت می‌برم.
      خوشحالم که با این حس و حال خوب در مسیر نوشتن پیش میرید.
      مشتاقانه کاراتون رو دنبال خواهم کرد.

  2. هنوز مدرسه نمیرفتم که شور عجیبی به دفتر و قلم در من بوجود آمد. نوشتن حروف الفبا را از مادرم آموختم. چهارم ابتدایی بودم که اولین داستان دست و پا شکسته ام را بر اساس قصه های مادربزرگم نوشتم. هر وقت دلم پر میشد از حرف آنها را روی کاغذ سفید مینوشتم. گاهی احساس میکردم نوشتن مثل درد دل کردن با یک رفیق همراه مهربانِ. که دردهایم را تسلی میبخشد و مرهمی است برای زخم هایم. حرف هایم مینوشتم و بلند میخوانم و بعد پنهانی با شعله ی کبریتی سوختن کاغذ های نوشته شده را به نظاره مینشتم. آرامش عجیبی بسراغم می آمد و میل به نوشتن و خواندن آنقدر برایم جذاب است که احساس میکنم بدنیا آمده ام تا فقط بخوانم و بنویسم.

    1. مانای عزیز خیلی زیبا توصیف کردید و توضیح دادید. من هم مثل شما همین احساس و شور و شوق رو داشتم و پیام شما باعث دلگرمی بیشتر من در این مسیر شد.

  3. چند روزی است صبح ها بعد از سحری، خوابم نمی برد، ندایی درونم وسوسه ام میکند، تا به سراغ کامپیوتر بیام و چیزی بنویسم، حس می کنم دارم معتاد می شوم به نوشتن؛ ولی کاش این اعتیاد بماند؛ تنها اعتیادی است که آرزو کردن برای ماندنش، دوای هر دردی می شود. اما خودم را می شناسم ، شعله ای در دلم روشن می شود و زود به خاکستر می نشیند؛ دلم می خواهد این بار آتش درونم برای همیشه روشن بماند؛ خوبیش به این است این بار هیزمش را یافته ام، نوشته های شما.

    1. نفسیه خانم عزیز
      اگر واقعاً مصمم باشید و به نوشتن بورزید، این عادت میمونه باهاتون.
      فقط باید متعهدانه هر روز هر طور شده چند صد کلمه ای بنویسید.

    2. استاد عزيز و با ذوق
      نشد وارد جايی بشوم كه ردپای شما باشد و چيزی ياد نگيرم، و اميدوار نشوم. اصلاً انگار همراه با هر مطلبی كه می‌گذاريد عشق و اميد رو هم گوشه‌ای از آن سنجاق می‌كنید و يادآور می‌شوید كه می‌شود، فقط بايد خواست و تمرين كرد.
      نمی‌توانید تصور كنيد چه حس و حال خوبی دارم از وقتی با شما آشنا شدم و لحظه‌شماری برای كلاس بعدی شما برای من دقيقا از ثانيه اول پايان كلاس شروع می‌شود.
      به قول خودتون زنده باد😊

      1. سلام خانم شهرابی خوش ذوق و نازنین
        شما فوق‌العاده‌اید. خیلی خیلی خیلی خوشحالم که سعادت آشنایی با شما رو دارم.
        حضورتون در دورۀ نویسندگی خلاق مایۀ افتخاره.
        از خوندن نوشته‌های خوب شما بی‌نهایت لذت می‌برم.

      2. ممنون حانم شهرابی عزیز
        کامنت شما باعث شد پیام سه سال پیش خودم را مجددا مرور کنم و افسوس بخورم که چرا نوشتن را ادامه ندادم. به قول استاد کلانتری باید به نوشتن عشق ورزید.

  4. من محال است حتی یک جمله از جملات صادقانه این وبلاگ را بخوانم و بالهای سپیدم شوق نوشتن را در خودشان احساس نکنند!
    گاهی وقتها فکرمیکنم چطور میشود که کسی می تواند اینقدر تاثیرگذار بنویسد ، تنبلی و نقطه ضعف مخاطبش را به بازی بگیرد و درست بزند به نقطه حساس فکر ، تا آنجا که می گوید : البته که میتوانم!

    آقای شاهین کلانتری من هروقت به شما فکرمیکنم یا در نوشته هایم یادی از شما میکنم ناخودآگاه کلمه «جان» پسوند نامتان میشود و یا حتی نام کوچکتان را صمیمانه و بدون پیشوند و پسوند خاصی می نویسم و قاه قاه میخندم که عجب!اینقدر علاقه ناگهان از کجا پیدا شده؟!
    و پاسخ میگیرم از آنجا که او شعله عشق عزیز و مقدسی را در من جان می بخشد و زنده نگه میدارد ، عشق به نوشتن و خواندن ، که در دلش دانایی و خوشناسی نهفته است.
    از این بابت بی نهایت سپاسگزارم

    1. سپیدبال عزیز
      نمیدانید از خواندن کامنت زیبای شما چه شوقی در دلم ایجاد شد.
      دلگرمی من وجود دوستانی نازنین و بی نظیری مثل شماست.
      برایم بیشتر بنویسید.

  5. خوندن ونوشتن لازم وملزوم همدیگه هستن
    هر نویسنده‌ی خوبی یه کتابخون قهار هم هست ….

    تازه یه آقای روانشناسی که خیلی دوسش دارم همیشه میگه :
    توانا بود هرکه تمرین کند

    اگه هرشب بنویسی وچشم وگوشت رو بازکنی ودرست اطرافت رو ببینی بعد مدتی نویسنده خوبی میشی

  6. مثل هر چيز ديگه اي كه نياز به تمرين داره، نوشتن هم نياز به تمرين داره و تمرينش داشتن دايره كلمات زياد و حوصله هست.
    از طرف ديگه دوستاني كه ابتدا شروع به نوشتن ميكنن انتظار دارن يك متن ادبي فاخر بنويسن كه بي نقص باشه.

    بخاطر همين كمتر دست به قلم ميشن…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *