فکر و فلسفه برای نویسنده­‌ها | پوپر و توهم توطئه

فکر و فلسفه برای نویسنده­‌ها | پوپر و توهم توطئه

پیش‌حرف:
گفتن از عادت­‌های نویسندگی یک طرف ماجرای نوشتن است، اما تا کی؛ حالا باید دربارۀ افکار نویسنده حرف بزنیم، از مایۀ اصلی شکل‌­دهندۀ نوشته­‌های او.

گفتن از عادات نویسندگی و تکنیک و درست­‌نویسی تا یک جایی مفید و بسیار لازم است، چه‌بسا که کسب مهارت در آن­‌ها نیز به سال‌­ها تلاش نیاز داشته باشد. اما در نهایت همه چیز باید به فکر منجر شود و فکر قرار است از چه ذهنی بیرون بیاید؟

البته که صدور حکم برای اینکه به چه چیزی فکر کنیم از عقل به دور است، زندگی فکری هر نویسنده مسیر متفاوتی را طی می­‌کند و صدور حکم کلی­ هم کار دستگاه­‌هایی است سودای نویسنده­‌سازی داشته‌­اند و غالباً هم با شکست مواجه شده­‌اند.

اما به‌هرحال، روش‌­هایی هست که به ما در وضوح و دقت فکری کمک می­‌کنند و نوشتن از موضوعات جهان‌شمولی که وجود دارد می‌تواند خودکاوی و احتمال رشد فرهنگ جوامع انسانی را یاری کند.

البته اول بحث یک نکتۀ مشخص را هم روشن کنم: این حرف­‌ها برای نویسندگان غیرداستانی و خالقان محتوا در فضای آنلاین و مطبوعات است. وگرنه داستان­‌نویس اگر از همان لحظۀ اول با ایدئولوژی مشخص آهنگ نوشتن کند، در نهایت داستانی مکانیکی می‌­نویسد که در پی اثبات یک حرف است.

پس مضمون در داستان بهتر است که از ناخودآگاه بجوشد و پس از خلق اثر خودش را نمایان کند. نه اینکه از لحظۀ اول عزم این کنیم که مثلاً من می­‌خواهم داستانی دربارۀ اهمیت عدالت، عشق، یا هر چیز دیگری بنویسم. البته که این به معنی نیست که داستان‌نویس بی­‌نیاز از عقل و خرد است. بلکه حرف بر سر عدم تحمیل ایدئولوژی به هنر داستان­‌نویسی است. وگرنه آنچه در ادامه می‌­آید نه تنها برای انواع نویسندگان که برای عموم افراد یک جامعۀ روشنگر خواهد بود.

اصل حرف:

باری. حالا کمی تمرین فکر کنیم:
من سواد فلسفی ندارم، اما خب هرازگاهی از سر علاقه و کنجکاوی به برخی از کتاب­‌ها نگاهی می­‌اندازم. در میان فلاسفۀ معاصر نیز، آنچه از کارل پوپربه چشم خورده برایم جذاب­تر بوده است.

در کتاب جغد مینروا که مجموعه­‌ای از مقالات فلاسفه دربارۀ فلسفه است، پوپر به نکتۀ جالبی اشاره می‌­کند، که پس از خواندن آن بسیاری از کارشناس­‌ها، روزنامه‌­نگاران و نویسندگان به کلی از چشمم افتادند، از جمله نادر فتوره‌­چی که از انبوه‌­نویسان توییتر است:

پوپر می­‌گوید ممکن است متوجه نباشیم، اما اغلب ما گرفتار برخی از پیش‌داوری‌های فلسفی هستیم. که خب این‌ها از محیط فکری و سنت ما سرچشمه می‌­گیرند.

معدودی از این نظریه­‌ها را آگاهانه انتخاب می­‌کنیم اما بسیاری از آن­‌ها را بدون سنجش و بررسی انتخابی پذیرفته‌­ایم، و ممکن است در رفتارهای عملی ما در زندگی اهمیت زیادی هم داشته باشند.

آدمیزاد به کسانی احتیاج دارد که این نظریه‌­های شایع و مؤثر را بررسی انتقادی کند. که خب فلسفۀ انتقادی این‌جا وارد عمل می­‌شود.

پوپر می­‌گوید نقطۀ شروع کار فلسفی همین‌جاست، هر فلسفه­‌ای باید کارش را از بررسی انتقادی دیدگاه و افکار مشکوکی که به عرف عام تبدیل شده‌اند آغاز کند، تا در نهایت به دیدگاه و حقیقتی برسیم که در زندگی آدمی تأثیر زیان‌بار کم‌تری بگذارد.

و در توضیح پیش‌داوری‌های شایع فلسفی مثالی می‌­زند که من فکر می­‌کنم فهم آن برای ما که در این خم خراب تاریخ زندگی می­‌کنیم از نان شب واجب­‌تر است:

دیدگاه فلسفی بسیار تأثیرگذاری دربارۀ زندگی وجود دارد مبنی بر اینکه پشت هر اتفاق و حادثۀ بسیار ناگوار زندگی، کسی وجود دارد که عامدانه باعث‌وبانی آن بوده و آن کار را انجام داده است.

این دیدگاه سابقه‌­ای دورودراز دارد، در هومر، حسادت و خشم خدایان باعث‌وبانی بیشتر وقایع هولناک بود، در تفکر مسیحی شیطان باعث‌وبانی شر است و در مارکسیسم عوامانه هم توطئه سرمایه‌­داران مانع بروز بهشت بر روی زمین می­‌شود.

این نظریه که جنگ،فقر و بیکاری را نتیجۀ نیتی شریرانه، نتیجۀ شرح و توطئه­‌ای شوم می­‌داند جزئی از عرف عام است، و صبغه­‌ای غیر نقادانه دارد.

این نظریه غیر نقادانۀ عرف عام را می­‌توان نظریۀ توطئه در خصوص جامعه  یا حتی عالم نامید.

این نظریه قبول عام دارد و منبع الهام گرفتاری‌­های سیاسی بسیاری شده و مصیب­ت‌های قابل‌اجتناب فراوانی به بار آورده است.

حالا جای جالب‌­تر ماجرا اینجاست:

یک جنبه از جوانب نظریه توطئه اینجاست که توطئه­‌هایی واقعی برمی‌انگیزد. ولی پژوهش­‌های انتقادی نشان می‌­دهد که این توطئه‌­ها هیچ‌­گاه به مقاصدشان نمی‌­رسند. لنین، که به نظریه توطئه باور داشت، خودش توطئه­‌گر بود، و موسولینی و هیتلر هم از همین قماش بودند و ولی مقاصد لنین در روسیه تحقق پیدا نکرد، همین­‌طور مقاصد موسولینی یا هیتلر در ایتالیا یا آلمان. این توطئه‌گران جملگی ازآن‌رو توطئه‌گر شدند که قائل به نظریهٔ غیر نقادانۀ توطئه در خصوص جامعه بودند.

نتیجه‌گیری:

خب، البته این فقط بخش اندکی- صدالبته مهمی- از آرای پوپر بود، حالا کار ما شروع می­‌شود، تا به مصادیق این موضوع در تمامی ابعاد زندگی فردی و اجتماعی خودمان فکر کنیم.

برگردم به اول بحث، به نظر م‌ی­رسد یکی از کارهای یک نویسندۀ آنلاین و خالق محتوا و شهروند فعال این است که از پذیرایی بی‌چون‌وچرای دیدگاه‌های غیر انتقادی عرف عام فاصله بگیرد.

مثلاً در تحلیل مصادیق چنین پدیده­‌هایی که به توهم توطئه دامن می­‌زنند، فکر کنیم، یادداشتی بنویسیم و نشان بدهیم که چرا گرفتار نظریۀ خطرناک کشف توطئه در پی مصیب­ت‌های اجتماعی شده­‌ایم. تا در نهایت با افزایش مسئولیت­‌پذیری خودمان جامعۀ بهتری بسازیم. پوپر با جملۀ زیر این موضوع را یادآوری می­‌کند:

به عقیدۀ من، همۀ مردان و زنان فیلسوف‌اند، گرچه برخی بیش­تر از سایرین.

 

 فکر می‌کنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر هم برای شما سودمند باشد:

۲ نوع اهمال‌کاری نوشتاری | دومی را خیلی‌ها نمی‌دانند

کلاس نویسندگی

 شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

4 پاسخ

  1. درود بر شما، یادداشت بسیار جالبی نوشتید من فکر می کنم این افرادی رو که نام بردید معمولا بار معلومات و وزنه مطالعاتی سنگینی دارند اما غالبا در جهت اثبات همان تئوری توطئه و پیدا کردن دم خروس در هر چیزی بکار می برند . بعنوان مثال آقای مسعود فراستی هم یکی از افراد است که مطالعات فنی خودش را قربانی پیدا کردن باعث و بانی توطئه در سینما کرده است .البته هرگز منکر سینمای بی محتوای این روزهای خودمان نمی شوم اما نگاه تک بعدی ، گزینشی و مغرورانه ایشان در نقد آثار (حتی جهانی) به بهانه دفاع از عرف عام ژستی پوشالی بیش نیست . 🙂

  2. سلام جناب کلانتری
    مطلب فلسفی خوبی بود.
    من هم با شما موافقم که هستی مایه ی یک نویسنده افکار اوست .
    که به مدد فلسفبدن می توان آن را توسعه داد.
    به نظر من ما باید یک نویسنده آگاه باشیم تا یک ماشین نوشتن .
    فلسفی بودن یکی از شخصیت های پنهان ما است که می توانیم با پرسش و تفکر آن را پیدا کنیم.
    می خواهم کتابی پیشنهاد کنم درباره فلسفه که برای ورود به وادی حکمت می تواند اثر بخش باشد.
    کتاب دنیای سوفی از یوستین گوردر و هم چنین کتاب لذات فلسفه از ویل دورانت دو کتاب که انسان را با فلسفه آشنا می کنند.

    1. فلسفه در لحظه ای آغاز شد که انسان از آسمان و از خدایان قطع امید کرد. و از انحاییکه انسانی با فردیت قوی، نمیتواند مثل گوسفند پیرو دیگران باشد، ناخوانده فیلسوف است زیرا فلسفه خود را برای زیستن دارد. که این فلسفه ،با تجربه های ویژه شخصی ممزوج شده و صیقل میخورد و بدل به شخصیتی خاص میشود. چنین ادمی قطعا دشمنان زیادی خواهد داشت کسی تاب دیدن او را نخواهد داشت مگر کسی مانند خودش .مردم آنها را شورشی یا یاغی می‌بینند و احتمالا احساس خطر پنهانی دارند . زیرا افکار آنها مثل دو خورشید بر سردوش هایشان میدرخشد و چشمها را میزند و برای چشم غیرمسلح قابل تحمل نیست .درست مثل نگاه کردن مستقیم به خورشید. مسعود فراستی یکی از این ادمهاست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *