بدون تعیین ضربالاجلهای محکم و حسابشده کار از کار پیش نمیرود.
بگذارید از عادت وبلاگنویسی خودم بگویم.
مثلاً برای نوشتن و انتشار همین یادداشت هفت هشت دقیقه دیگر فرصت دارم.
نه که فکر کنید به خودم گفتهام یادت باشد تا ساعت پنج، پست وبلاگت را هوا کنی، در اصل این را هم گفتهام! اما کار دیگری هم کردهام: اول ماه نشستم و یک سری پست خالی را تاریخ و ساعت زدم و آماده کردم برای روزهای بعد. یعنی اگر تا ساعت پنج بعدازظهر هر روز پست وبلاگم را ننویسم شما روی وبلاگ یک پست خالی میبینید با این عنوان: «یادداشت روز-تاریخ فلان»
این ضربالاجل چنان مرا به اقدامِ بهموقع متعهد کرده که همین الان خودش را به سوژه این یادداشت وبلاگم تبدیل کردهام.
خلاصه که بدون تعیین مهلت معین و دقیق برای انجام کارها، احتمال دارد مجال انجام بسیاری از کارها فراهم نشود.
یکی دو نکتۀ کوتاه برای موفقیت ضربالاجلها:
من شانس موفقیت یک ضربالاجل را در اعلام عمومی آن میدانم. حتی روی اعضای خانواده هم میتوان برای در میان گذاشتن ضربالاجلها حساب کرد.
نکتۀ بعدی این است که باید از تعیین ضربالاجلهای خرکی پرهیز کرد، چرا که ممکن است به کلی ما را از تعیین هر ضربالاجل دیگری پشیمان کند. بنابراین به خلایق نگویید که میخواهید آخر همین هفته یک رمان 50 هزارکلمهای بنویسید!
وقتم ته کشید، باید دکمۀ انتشار را بزنم.
22 پاسخ
سلام روزتون خوش
شما خیلی راحت نوشتید از این ضرب العجل های خودتون ، اما … مطمئناً پوستتون کنده شده تا بهش رسیدید . درسته؟؟ کاش ازین قسمتش هم بیشتر بگید.
من همیشه زندگی ادمای موفق و تأثیر گذارو میخوندم که معمولا نتایج و دستاورد ها بیشتر دیده می شد و قسمت جون کندنش ، در حد روایت ساده ی یک خاطره معمولی از طی یک مسیر ، باقی می موند و کمتر به حس های سخت و طاقت فرسا اشاره می شد.
این خیلی منو به اشتباه انداخت و سختی های مسیرم رو چند برابر نشونم می داد. البته که ایراد از نویسنده ها نیست ، چون نویسنده خبر از قلب کسی که داره روایتش می کنه نداره. مگر اینکه دست نوشته داشته باشه ازش. برای همین زندگی شهید چمران برام خیلی دلچسبه چون خیای جاها ، خودشون ، خودشون رو روایت کردن.
سلام فاطمه خانم عزیز
به نکته خیلی مهمی اشاره کردید.
واقعاً گاهی انجام کارهایی که طاهراً ساده به نظر میرسن، پوست از تن آدم میکنن.
براتون بهترینها رو آرزو میکنم.
درودشاهین کلانتری جان،،من خیلیی ازصبح ها که می نویسم باشماهم صحبت می نویسم وشماراخطاب قرار می دهم…مثلا شاهین کلانتری چه کاری است هرروز صبح باید۳صفحه نوشت خب یک روز هفته اگر ننویسیم چ می شود اصلا من قانون خودم را دارم ودریک ماه ۳یا۴روز را می گذارم.اندرصبح های بی نگاره ی من🙄
چه جالب
اتفاقا طرف نقل مهمه تو نوشتن. چون به ذهن آدم نظم میده.
برقرار باشید.
سلام، عالی بود به خصوص اون قسمتی که گفته شده بود: بدون تعیین مهلت معین و دقیق برای انجام کارها، کاری انجام نمیشه.
پس ما هم بریم تعیین کنیم تا آخر امروز کارهای باقی مونده رو انجام بدیم.
زنده باد حسین عزیز.
تا حالا خودم رو اینجوری مجاب نکرده بودم که ضرب الاجلی یه متنی رو بنویسم.
از این ایده برای وبلاگ خودمم استفاده میکنم،🙂🌷
زنده باد سپیده نازنین.
سلام، ضرب الاجل درست است.
درود رضا جان
سپاس. اصلاح شد.
استاد مثل همیشه عالی بود
محبت داری ندا جان.
سلام
شاهین جان کاملا موافقم که اصلا بدون ضرب الاجل خیلی کاری از پیش نمی بریم.
زنده باد آرش نازنین
سلام بر استاد عزیز
عجب قلم گرم و دلپذیری دارید.
هر وقت نوشته های شما را میخوانم احساس یکم در حال گپ زدن با صمیمی ترین دوستم هستم
سوالی داشتم
آیا شما در زمینه داستان نویسی فعالیتی انجام داده اید؟
به دیگر سخن
داستان یا رمانی نوشته اید؟
درود آرش عزیزم
سپاس از مهرت
بله. ولی به صورت چاپی تا حالا چیزی از داستانهام رو منتشر نکردم. فعلاً قصدم اینه که به عنوان نویسندۀ غیرداستانی کارام چاپ بشه.
در حال حاضر دارم روی یک رمان کار میکنم که گاهی گزارش کار رو در صفحه زیر مینویسم:
گزارش نوشتن رمان
ضرب الاجل یا ضرب العجل؟!؟
سلام غلامرضا جان
غلط املایی من بود. ممنونم که گفتی. اصلاح کردم.
چقدر جالب. من امروز که سایتتون رو چک کردم و به یه تیتر بدون نوشته برخوردم، خیلی برام عجیب بود. اولش فکر کردم احتمالا تصادفی این تیتر ایجاد شده.
اینم یه ایده عالی دیگه از شما که بازم بهونه هامون رو برای ننوشتن، کمرنگتر میکنه.
ممنون
درود بر مریم خانم عزیز
سپاس از مهر و توجه شما.
سلام استاد.امیدوارم خوب باشید
چند هفتهی پیش کامنتی گذاشتم که میخوام از گوشی فاصله بگیرم و به کارایِ مهم ترم برسم.
خواستم بگم یک هفته است که تقریبا موفق بودم😍
و این منو از همیشه خوشحال تر کرده! و این خوشحالی بخاطر پست هایِ مفید شماست!
همیشه سلامت باشید.
چقدر خوب مریم جان
خیلی خوشحال شدم از خوندن کامنتت.
امیدوارم که حالت همیشه خوب باشه.