من شیفتۀ آشنا شدن با نویسندهها و شاعران جدیدم. (جدید در دنیای من؛ وگرنه ممکن است نویسندهای قرنها پیش از من زیسته باشد.) به من ثابت شده که آشنایی با هر هنرمندی، تاثیر شگرفی روی افزایش عمق پیوندم با هنر و ادبیات میگذارد.
و حالا چندیست با سیروس آتابای (1996-1929) آشنا شدهام. شاعری ایرانی که از کودکی در آلمان زیسته، به زبان آلمانی نوشته و در آلمان از دنیا رفته است.
من در هر کتابی در جستجوی چیزی هستم که دربارۀ یادگیری نوشتن باشد تا برای شما نقل کنم، پاراگراف زیر را از کتاب نزدیکِ نور (شعر و زندگی سیروس آتابای) برایتان آوردهام:
زمینِ بازیِ سیروس زبان بود. او با واژهها و در دنیای زبان میزیست. آتابای عادت داشت واژههایی را که بهنحوی الهامبخش او میشدند، بهویژه واژههای ترکیبی را، در دفترچهای یادداشت میکرد و در زمان مناسب برای خلق تصاویر بکر، شگفتانگیز و مسحورکنندهای که از ویژگیهای شعر اوست، از آنها سود میبرد.
-هورست ابرهارد | نویسنده، منتقد و عضور فرهنگستان علوم و هنرهای زیبای اروپا
اما حیف است یکی از شعرهای آتابای را با هم نخوانیم:
لنگدراز
در قهوهخانه به من گفتند
که باید پاهایم را به اندازۀ گلیم دراز کنم
ولی آنها نفهمیدند
که من از مسافران دیگر بلندترم:
پاهایم یخ زده بود
و همیشه قسمتی از تنم
از گلیم بیرون میماند.
پس تصمیم گرفتم که برای خفتن
بیرون بروم
به فضای باز.
و لحافم
چهار گوشۀ عرش بود.
3 پاسخ
زمینِ بازیِ سیروس زبان بود. او با واژهها و در دنیای زبان میزیست. آتابای عادت داشت واژههایی را که بهنحوی الهامبخش او میشدند، بهویژه واژههای ترکیبی را، در دفترچهای یادداشت میکرد و در زمان مناسب برای خلق تصاویر بکر، شگفتانگیز و محسور(**غلط املایی**)کنندهای که از ویژگیهای شعر اوست، از آنها سود میبرد
درود مجتبی جان
مرسی که گفتی.
غلط تایپی اصلاح شد.
مرسی