گزارش نوشتن یک رمان

گزارش نوشتن یک رمان

نوشتن رمان-شاهین کلانتری23 مهر 98

با چیزهایی که تا الان نوشته‌ام و توی کشو و کمد قایم کرده‌ام کاری ندارم. می‌خواهم یک رمان تازه بنویسم. با درک و دریافت تازه‌ای که زندگی خودم دارم. مدت‌‌ها بود که این پروژه عقب می‌افتاد اما حالا یک برنامۀ روشن و عمومی برای آن ریخته‌ام.

برای نوشتن این رمان (یا احتمالا داستان بلند) قوانین زیر را برای خودم وضع می‌کنم:

-نوشتن این داستان باید در یک پروسۀ زمانی 4 ساله انجام شود. به عبارتی اگر عمری باشد من باید این داستان را تا تاریخ 23 مهر سال 1402 کامل و نهایی کنم.

چرا 4 سال؟ نوشتن رمان که دیگر از یک دورۀ ریاست جمهوری نازل‌تر نیست، به وقت و مطالعه و بازنویسی‌های مکرر نیاز دارد. ضمناً برای آدم وسواسی و حساسی مثل من چهار سال کم هم هست!

-این پروژه تمرینی برای کار بلند مدت روی یک کتاب است. می‌خواهم ببینم آیا می‌توانم انگیزه و اشتیاقم را نسبت به یک ایده را طی 4 سال حفظ کنم. و مهم‌تر از همه می‌خواهم ببین طی 4 سال چه بلایی سر یک داستان می‌آید!

-بهتر است هر روز حداقل کار کوچکی برای شکل‌گیری این رمان انجام بدهم: چیزی بخوانم، چند خطی بنویسم، و روی مشاهداتم دقیق‌تر شوم.

-یکسال بعد در چنین روزی، حداقل باید نسخۀ اولیه رمان به طور کامل آماده شده باشد. تا بر اساس آن به نسخه‌های بعدی شکل بدهم.

مهم‌ترین قانون کار هم این است که حداقل هفته‌ای سه چهار بار بیایم توی این صفحه و گزارشی از نگارش کتاب بدهم. 

و…

24 مهر 98

شرط نوشتن این گزارش این است که من اول حداقل 500 کلمه از پیش‌نویس رمان را نوشته باشم.

پس من بروم 500 کلمۀ روزانه‌ام را بنویسم و برگردم!

21 آبان 98

فکر کردن به رمان و شکل دادن به دنیای داستان کماکان ادامه دارد. این روزها در مرحلۀ قدم زدن هستم؛ یعنی پرسه‌زدن و فکر کردن به رمان و یادداشت‌برداری. هنور جز توده‌ای بی‌شکل از برخی صحنه‌ها و لحظه‌ها چیزی در ذهنم ندارم. اما می‌دانم اگر مقدار کاغذ سیاه کردنم را بیشتر کنم بالاخره خط اصلی رمان خودش را نشان می‌دهد.

نکتۀ جالب این است که نوشتن این زمان، میزان داستان‌خوانی مرا به‎شدت افزایش داده. مرور خیلی از کارهای شاخص ادبیات داستانی ایران را شروع کرده‌ام و روی میزم حداقل ده بیست داستان هست که لابه‌لای کارهای لای آن‌ها را هم باز می‌کنم و چند سطری می‌خوانم. بیش از هر چیزی در این مرحله روی تقویت زبان و نثر خودم حساسیت دارم.

باز به این صفحه بر می‌‌گردم و برای شما می‌نویسم.

تا بعد

21 شهریور 99

این چند ماه نرسیدم اینجا چیزی بنویسم. نوشتن رمان ادامه دارد. البته هنوز متن اصلی را ننوشته‌ام. تمرین می‌کنم. روی نثرم کار می‌کنم. روی نثر مناسب داستان. و ایده‌هایم را جمع و جور می‌کنم. یک جعبه ساخته‌ام و تمام چیزهایی که دربارۀ داستان به ذهنم می‌رسد روی کاغذهای کوچک می‌نویسم و می‌اندازم توی جعبه.

دفعۀ آخری که توی این صفحه گزارش نوشتم، هنوز خبری از کرونا نبود. قرنطینه‌نشینی این چند ماه فرصت بیشتری فراهم کرد تا بیشتر بخوانم. به خواندن نیاز داشتم. بیشتر خواندم. حالا برای نوشتن رمان آماده‌ترم. سه سال دیگر وقت دارم. عجله نمی‌کنم. حتی روزهایی پیش می‌آید که از نوشتن این رمان پشیمان می‌شوم. شاید به حال ده بار طرح رمان را عوض کرده باشم.

من از شهوت چاپ رمان بیزارم. از اینکه به زور داستان بنویسم و به خورد دیگران بدهم بیزارم. باید چیزی بنویسم که از نثرش کیفور شوم. باید چیزی بنویسم که بخشی از وجودم را در آن جا بگذارم.

نمی‌دانم دفعۀ بعدی کی به اینجا باز خواهم گشت.

فعلا.

9 مهر 99

دیروز بالاخره اسم رمانم را پیدا کردم.

احساس می‌کنم پیدا شدن اسم به ذهنم نظم و جهت می‌‌دهد.

اما اسم کتاب را تا کامل شدن متن آن اعلام می‌کنم. می‌ترسم اشتیاقم را نسبت به انتشار آن از دست بدهم.

کماکان روی طرح رمان کار می‌کنم. حالا وقت نوشتن متن رمان نیست.

البته که نوشتن برخی از بخش‌های رمان را هر روز تمرین می‌کنم.

 

23 پاسخ

    1. نگاهم نسبت به قبل خیلی فرق کرده.
      ضمن اینکه شرایط نشر در ایران هنوز فضای مساعدی برای انتشار نوشته‌ی من نداره.

  1. در دوره سربازی داستانی رو شروع کردم به نوشتن، خب خامی های فراوان داشت بالتبع و رها شد امروز در پادکستی با عنوان سخنرانی های شاهین کلانتری 4 جالب بود برام که گفتین صدبارم رها کردی کاری و نشد برگرد و ادامه بده، امیدوارم ذهن و کارم رو نظم بدم و از نو بنویسم

  2. سلام.
    دیدگاه بنده در معرض دید عموم قرار نگرفت
    چرا؟😨😨😶😶😶😶

  3. با سلام و درود بر شاهین تیز پرواز دنیای بی کران واژه ها.
    به عقیده بنده برای نوشتن رمان یا خلق هر هنری در ابتدا به ایده ای بسیار جذاب و ترجیحا” بکر نیاز هست.
    اگر داستانی حاوی چند ایده بسیار جذاب داستانی باشه شاهد خواهید بود که این داستانه که خودش رو می نویسه نه نویسنده. چراکه سوخت قلم هیجانه که از بطن ایده های جذاب شما تأمین می شه و نویسنده تنها شاهدی حیران بر گذار داستان خواهد بود.
    از این حیث ابتدا یک ایده مادر به عنوان ستون حامل و در ادامه چند ایده اصلی که از بطن ایده مادر شکل خواهد گرفت به عنوان ستون های نگهدارنده داستان خلق کنید که حتما” می بایست هریک نوعی از احساس توأم با هیجان را در خواننده برانگیزد.
    با این شیوه داستانتان شما را ملزم به ادامه خود خواهد ساخت ضمن آنکه حتی پس از ده ها سال شوق ادامه ی آن را از دست نمی دهید.
    با آرزوی موفقیت ((با رمز سوگند به کلمه)).

  4. سلام شاهین جان
    استاد خوبم . استاد روحیه فزای خودم
    دقیقا وقتای پنچری ،کلمات و اندیشه هات بال و پر خسته ام رو توان میده
    من یه رمان بلند نوشتم از زمان استارت ایده تا کسب تجربه ها و نوشتن و بازنویسی اش شاید ۱۰سال طول کشید ولی واقعا باهاش زندگی کردم،رشد کردم،صاحب ایده شدم،صاحب اندیشه شدم ،با اون در اعماق وجودم غوطه خوردم و بدجوری خودم رو شناختم وقتی می نوشتم اصلا به چاپ فکر نمی کردم اما الان حیفم میاد بی خواننده بمونه.اون داستان مثل یک زندگی موازی شد برام
    داستان دیگه ای رو شروع کردم اما نمیدونم همون حس رو بهش خواهم داشت؟
    احتمالا من از اون مامانای هستم که اگر چندتا بچه داشت یکی رو بیشتر دوست میداشت
    دلم میخواد بخونم داستان شما رو که با این وسواس روی نثرش کار میکنی
    به امید اتفاقای خوب در حوزه رمان‌های وطنی

    1. سلام الهام عزیز
      چه خوب که از تجربۀ خودتون گفتید. و چه زیبا هم گفتید.
      امیدواری کاری رو بنویسید که چند برابر کار قبلی براتون پرحاصل باشه.
      ممنون از مهری که به من دارید.

  5. درود بر شما جناب کلانتری البته جسارتا میشه گفت زمان دراز وقت وقت صرف کردن برای نوشتن یک کتاب تضمین کننده خوب دراومدن اون کتاب نیست ولی بحر حال می تونه خیلی از ریزه کاری های کاربردی رو توی متن به وجود بیاره که کتاب ماندگار بشه. داستایفسکی بعضی از آثار ماندگارش رو زیر دوسال حتی یکسال نوشته. براتون آرزوی سربلندی می کنم آرمین رزمجو

    1. درود آرمین جان
      من هم نگفتم الزماً تعیین یک زمان نسبتاً بلند تضمین‌کنندۀ کیفیته. این صرفاً روشیه که من برای کار خودم در نظر گرفتم؛ با توجه به حساسیت‌هایی که دارم و هزار تا چیز دیگه.
      برقرار باشی و شاد

  6. سلام شاهین‌جان، تصمیم عالی و فوق‌العاده‌ای هست
    اما الان به شدت حس کنجکاوی (شما بخون فضولی) من گل کرده بدونم اون کتاب بزرگی که زیر لپ‌تاپ گذاشتی اسمش چیه؟

    1. سلام بر علی لطفی عزیزم
      ممنون از تو.
      اون چیزی که زیر لپ تاپمه کتاب نیست. دورۀ مجلات فیلم‌نگاره که صحافی شده.

  7. سلام
    خوب هستید؟
    واقعا نمیدونم چطور خوش‌حالیم رو از دیدن پست بگم. چقدر خوب که می‌خواید یه رمان بنویسید.
    من تا چندوقت پیش توی یه انجمن رمان نویسی، سعی در نوشتن یه داستان تقریبا صد و خرده ای صفحه‌ای داشتم؛ اما چون به نظرم بسیار زود آمد، تصمیم به از سر گیری وبلاگ نویسی‌ام توی بلاگ‌اسکای کردم.
    به نظرم چهارسالی که گفتید از چند لحاظ کم نیز به نظر می‌رسه؛ چون وقتی که یه داستان شکل میگیره و ما می‌نویسیمش، بارها و بارها باز نویسی باید بشه و اگه بگیم یک سال طول بکشه تا تموم شه طرح اولیه و پیش نویسش و ما بخوایم سه بار بازنویسیش کنیم. میتونیم بگیم که چهار سال اندازه س؛ اما بعضی وقت‌ها بیش از حد حساس میشیم و اون‌وقته که چهار سال کم به نظر می‌آد.
    در کل موفق باشید آقای کلانتری

    1. سلام حبیب عزیز
      شکر خدا، من عالی.
      تو خوبی؟ چی کارا می‌کنی این روزا.

      ممنونم از محبتت.
      نوشتن رمان خیلی خوب و شیرین پیش میره.
      حرفی که زدی درسته. گاهی حتی همین چهارسال هم کم به نظر میرسه.
      به وبلاگت هم حتماً سر میزنم راستی.

  8. سلام اقای کلانتری …تروتمیزبروجلو منم باهاتم….منتهامن رمانم رادرتاریخ نزدیکتری رونمایی خواهم کرد!!!ولی استارت روباهم میزنیم…مثل این کارافریناکه همدیگه رو کوچ میکنند منم یه کوچ زوری ام…مگه بااین روش بتونم خودم رو به درون رویای ۱۵دساله ام هل بدم…پس شروع …میرم سراغ ۵۰۰ تاکلمه امروزم برمیگردم…

  9. به نظرم چهار سال خیلی طولانیه و خیلی بیش از حد سخت گیرانه ولی از یه زاویه‌ی نگاهِ دیگه خیلی هم کم‌ه!
    برای زمان بندیِ این چهار سال، چی توی ذهنت هست؟! خیلی دوست دارم بدونم…

    پی‌نوشت: از این جهت میگم که من چهار سال پیش یک رمان رو شروع کردم، جسته گریخته رفتم سراغش، فقط دو فصلش رو نوشتم. و می‌دونستم در انتهاش می‌خوام به کجا برسم. سال سوم که رفتم سراغش، روند داستان برام خیلی دوست‌نداشتنی بود. الان رها شده گوشه‌ی لپ‌تاپم.

    1. سلام مهدی جان
      خرده یادداشت‌های زیادی رو برای این صفحه پیش‌نویس کردم، ولی هنوز نرسیدم دستی به سروروشون بکشم و منتشر کنم.
      بزودی توی خود پست بهت جواب میدم.
      مرسی که از تجربۀ خودت گفتی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *