چرا از ایرانی بودن خودمان نفرت داریم؟

چرا از ایرانی بودن خودمان نفرت داریم؟

مهتاب چند وقت پیش پرسیده بود:

 

سلام آقای کلانتری.

من از وقتی یادم میاد با کتاب قصه ها و کتاب ها بزرگ شدم.

پدرم با اینکه من کتاب نویسنده های ایرانی رو بخونم زیاد موافق نبود و منم مخالفتی نمیکردم. کتاب ها رو دوست داشتم و برام مهم نبود نویسنده ش ایرانی هست یا نه.

از نه سالگی شروع کردم به نوشتن.

و از همون موقع تا الان، هرچیزی که نوشتم و می نویسم مربوط به جایی به جز ایرانه.

شخصیت ها، مکان ها، نوع برخورد ها و همه چیز.

نه که نخوام یه داستان ایرانی بنویسم؛ نمیتونم .

برام غریبه ست.

نوشتنشون یجورایی واسم آزار دهنده است.

اینکه اسم شخصیت ها ایرانی باشه یا بخوان توی ایران زندگی کنن و با مشکلاتشون «ایرانی طوری» برخورد کنن، خیلی برام آزاردهندست.

چندبار سعی کردم شروع کنم اما هربار فهمیدم که دیگه میلی به ادامه دادن ندارم.

این ضعف منه؟

خیلی بده که نمیتونم؟

خودم مشکلی توی اینکار نمیبینم که یه نویسنده ایرانی، کتابی با شخصیت های غیرایرانی بنویسه.

اما وقتی با چند نفر صحبت کردم، خیلی بهشون برخورد و سرزنشم کردن و این… می دونید حس بدی میداد.

میخوام بدونم نظر شما چیه؟

شما هم فکر میکنید این موضوع همونقدر وحشتناکه که بقیه میگن؟

دارم سعی میکنم داستان های فارسی رو بخونم اما متأسفانه به جز یکی دو نفر از نویسنده های خوب کشورمون، نوشته های بقیه نویسنده ها خیلی برام بی ارزش و پوچن و این باعث میشه دلم نخواد دیگه سمت داستان های ایرانی برم.

خیلی دوست دارم نظرتون رو بدونم.

 

 

پیش‌حرف:  مهتاب عزیز به موضوع مهمی اشاره کرده‌ای که حیفم آمد در قالب یک پست مستقل به آن جواب ندهم. امیدوارم این بحث روی سایت ادامه پیدا کند و بقیه دوستان هم کامنت بگذارند.

 

من جاهایی از این متن زده‌ام به صحرای کربلا و شاید حتی از آنچه در ذهن تو بوده دور شده‌ام. ولی خب، بدک نشده. باب حرف‌های تازه‌ای را باز می‌کند:

 

رمان‌های فارسی مثل فیلم‌های ایرانی غالباً ناامیدکننده و بدردنخورند. در این شکی نیست که 99 درصد آنچه تولید می‌شود در شأن سطل زباله هم نیست. این را به وضوح می‌توانی از زبان تولیدکنندگان این آثار هم بشنوی. چند سال پیش یکی از سازندگان برنامه‌های تلویزیونی در  پاسخ به نظری دربارۀ یکی از ساخته‌هایش گفته بود: «ما این آشغالایی که میسازیم خودمونم نمی‌بینیم.»

و طبق معمول مشت نمونه‌ای از خروار است.

 

خب در چنین شرایطی چاره چیست؟ وقتی در هر اثری شخصیت‌های مقوایی و ماجراهای باسمه‌ای می‌بینی، مشخص است که هر چیز ایرانی در ذهن تو گره خورده با آشغال. مثل کالای ایرانی.

 

تو تمام احساسات خوبت را از رمان‌های غیر ایرانی گرفته‌ای. پس دوست داری شخصیت‌ها و فضاها را همانگونه نامگذاری کنی. طبیعی است. احساس می‌کنی استفاده از اسامی ایرانی تو را در حد همان زباله‌ها تنزل داده است.

اما خب، اگر می‌خواهی اینجا و برای مخاطب ایرانی بنویسی دو راه داری.

 

بروی خارج زندگی کنی و بر اساس برداشت‌هایت از شخصیت‌های خارجی و روابطت با آن‌ها رمانت را بنا کنی. که در این صورت ما کتابت را ترجمه می‌کنیم و بر اساس خودباختگی تاریخی که می‌گوید هر چیز خارجی خوب است تو را روی چشممان می‌گذاریم. ناصرالدین شاه زمانی با دیدن آشغالچی‌های فرانسوی گفته بود: نگاه کن، اینا حمالاشون هم فرانسه بلدن!

 

یا می‌توانی همین‌جا بمانی، اسم شخصیت‌هایت ایرانی باشد و از ایران و برای مردم ایران بنویسی. در این صورت باید کیفیت آنچه می‌خوانی را بالاتر ببری. اگر با ابراهیم گلستان، محمد قائد، بیژن نجدی، ابوتراب خسروی، غلامحسین ساعدی، شاهرخ مسکوب، هوشنگ گلشیری، بهمن فرسی و صادق هدایت بیشتر آشنا شوی شاید ایرانی بودن را جور دیگری ببینی.

آن‌وقت شاید کم‌تر حس کنی که گذشتگان ما مشتی ابله چاپلوس بوده‌اند که سرشان به تنشان نمی‌ارزیده.

ایرانی‌ بودن آنقدر هم که ما فکر می‌کنیم مشمئزکننده نیست. اما بازدارندگان کوتوله با به لجن کشیدن هر آنچه بوده و ساختن تصویر جامعه‌ای وحشی از ایران و ایرانی در سطح جهان، کاری کرده‌اند که حال ما از خودمان بهم بخورد.

 

صدا و سیما در ساختن این تصویر بی‌تأثیر نبوده: زن خنگ و مرد لودۀ ایرانی محصول سریال‌های مسخره‌ای است که یکی از پدیدآورندگانش را سلطان طنز می‌نامیم. تیپ‌هایی که تلویزیون ساخته و گلۀ مردم هم آن‌ها را پذیرفته.

گلّه در کتاب خریدن هم رفتار درستی ندارد. مگر نمی‌بینی که هر از گاهی برای خرید کتاب آشغال‌نویس‌ها صف می‌کشند؟

 

سریال سخیف مرگ تدریجی یک رؤیا را یادت هست. نتیجۀ نویسنده شدن یک زن را دیدی چه شد. کل پیامش این بود: نویسنده شدن مساوی است بدبخت شدن.

حق داری، خودآگاه و ناخودآگاه، ما را به سمتی برده‌اند که از یکدیگر نفرت داشته باشیم.

انسان ایرانی چندش‌آور است و هر کار فرهنگی محکوم به شکست.

 

اما تو بنویس. تا نسل‌های بعد فکر نکنند که ما مشتی میانه‌مایه بوده‌ایم که لیاقت تنفس همین هوای آلوده را هم نداشته‌ایم.

تو ایرانی‌هایی را تخیل کن و بساز که نه در توهم تاریخ و تمدن چندهزارساله‌اند و نه در رؤیای پوچ آینده‌ای که هیچ زحمتی برای ساختن آن نمی‌کشند.

ما آیندگانیم.

 

  بعد از خواندن این مطلب چه‌کار کنم؟

می‌توانید «ابزاری برای برآورد سطح درک و هوش‌ انسان‌ها» را بخوانید.

وبینار آموزش نویسندگی شاهین کلانتری (کلاس آنلاین نوشتن و تولید محتوا)

دانلود رایگان کتاب چگونه به یک نویسنده آنلاین تبدیل شویم؟

اینستاگرام آموزشی شاهین کلانتری

57 پاسخ

  1. وقتی پیام مهتاب عزیز رو دیدم فهمیدم فقط من نیستم که رمانام تو فضای غیرایرانه..
    نمیدونم..حس میکنم نوشتن تو فضای ایران دستمو میبنده..
    متاسفانه رمان ایرانی خوب خیلیی کمه. اکثرا آبکین و مسئله تکراری دختر خوشگل و شر و پسر پولدار و مغرور. اکثرا هم تحت هر شرایطی پایان خوش دارن.
    ولی رمانای ایرانی خوب هم کم نیسن مثل سووشون.

  2. سلام استاد این مطلبتون خیلی حس خوبی بهم داد. بله من می نویسم و ثابت میکنم که نوشتن قدرت اندیشه ما رو بالاتر میبره و تمام تلاشم رو میکنم که به عنوان یک نویسنده ایرانی به جایی برسم که نویسنده حرفی برای گفتن داشته باشم

  3. سلام دوباره
    به نظرم نوشتن روحم را ازاد میکند و روحم میتواند به دنیا های موازی و این جهان سفر کند.

    خواستم بپرسم میشه چند تا کتاب فوق العاده درباره ی نوشتن و کتاب های علمی تخیلی یا معروف و خوب که مناسب سنمم باشه بهم معرفی کنین؟
    زهرا هستم و 14 سالمه (:
    امیدوارم نویسنده ی خوبی بشم (“: ….

  4. سلام
    من از زمانی که یادمک میآید با کتاب ها بزرگ شدم.
    حتی زمانی که کتاب هایم را هرچه داشتم را میخواندم؛ دوباره کتاب های خوانده شده ام را میخواندم.
    حتی میتوانم بگویم خط هایشان هم حفظ هستم.

    قسمتی از متن برای من سوال پیش امد:
    متوجه نمیشم! چون من یک ایرانی ام لزومی دارد که کتابم هم ایرانی باشد؟
    همان طور که گفتند بخاطر اثار فوق العاده نداشتن و یا محدود داشتن آثار ایرانی فرزندان و نسل ها بعد و الان خیلی با نویسنده های ایرانی اشنا نیستند.
    من خودم 14 سال دارم و سعی میکنم از تمام کتاب ها و با موضوعات خاص بخوانم اما در این راه با کتاب های ایرانی ای اشنا شدم که فوق العاده بودند و غیره نه.
    من به عنوان یک دهه 80 ی نمیتوانم بپذیرم که دلیل این که چرا نوینده ای بزرگ ما با اثار های محدودی هستند.
    یا شاید این نویسنده های محدود خیلی خوب برای مردم شناسایی و معرفی نشده اند.
    امیدوارم کامنتم را بخوانید و پاسخ دهید
    سپاس فراوان

  5. سلام شاهین عزیز! اوقاتت خوش!
    پست قشنگی بود و نمیدونم چرا تا حالا ندیده‌بودمش. من کلا رمان خوان نبودم سالها و حدودا 5 ساله که رفتم سراغش. برخی اثار کلاسیک جهان را خونده‌م و اخیرا هم ایران را.
    برای من کشف تازه این بوده که رمانهای معاصر ایرانی با همه‌ی ضعفهای احتمالیشون یه نقش خیلی خوب و غیرقابل جایگزین دارن و اون آشناکردن ما با تاریخ اجتماعی کشورمون هست که گمون میکنم لزوم دونستنش بدیهی باشه. تاریخ را از یان رمانها بهتر و واقعیتر از کتابهای تاریخ میشه فهمید. دلیلی براش ندارم ولی حسم میگه که تحریف و غرض‌ورزی در رمان کمتر از کتابهای تاریخ ممکنه.
    ما باید گذشته‌ی خودمون را بدونیم نه از این نظر که بهش افتخار کنیم یا سرافکنده‌اش باشیم بلکه به این دلیل ساده که گذشته‌ی خود و خود را بشناسیم و بدانیم که روی کدوم ریشه‌های روا یا ناروایی سبز شده‌ایم.
    اخیرا کتاب شوهر آهو خانم (اینجا در باره‌اش نوشته‌ام: https://b2n.ir/d84015) را خواندم و بقدری در شگفتم از فضایی که باهاش مواجه شدم که قابل وصف نیست. می‌فهمم که اثر با همه‌ی زیباییش ضعفهایی داره (مثلا آدمای بیسوادش خیلی باسوادانه حرف میزنن) اما با اینحال اونقدر مرا با فضای اجتماع پهلوی اول آشنا کرده که حاضرم به بزرگواری خودم ببخشم. قبلا هم از نویسنده ی همشهری مون دکتر پاپلی چهره‌ی یزد و ایران در گذشته‌ی نه چندان دور را دیده‌بودم که این یکی چون همزمان زندگی نزدیکان زنده‌ام را توصیف کرده صحتش کاملا قابل سنجش هم هست. زشتیهای و زیباییهای زندگی پیشنیان را دیدن چشم آدم را باز میکنه و ارزشش فراتر از ارزشهای نویسندگی هست به نظر من.
    حداقل در قیاس با آثار خارجی می‌تونیم ضعف و قوت خود را بهتر درک کنیم.
    از گلی ترقی، زویا پیرزاد، محمود دولت‌آبادی و حتی رضا امیرخانی (با همه‌ی نقدایی که بهش میشه) و پنجره‌هایی که برام بازکردن واقعا راضی و سپاسگزارم.
    از رمانهای جدیدتر هم آثار خانم زهرا عبدی عالیه. هم بسیار زیبا نوشته شده و هم ناظر بر فضای کاملا معاصر ایران هست. ناتمامی و تاریکی معلق روز واقعا کتابهای خواندنی هستند.
    خلاصه که حتی برای از دیگران نوشتن حس کردن عمیق خود و ریشه‌های خود ابزار مفیدی است.
    این بود انشای من.
    حالا یه سوال به نظرتون چرا کسی منو نمیخونه. خونده نشدن خیلی درد داره. 64 روزه که هر روز نوشته ام خیلی هم با شوق و عشق.
    اما احساس می‌کنم دیگه بضاعت اینهمه پرهیزگاری و در پرده بودن را ندارم و قلبم بدجور جریحه‌داره. مرهمی فوتی فنی بلدید آیا؟

  6. سلام من تصمیم خواندن کتاب های ایرانی رو شروع کنم و واقعا برام مهمه
    ولی نمی دونم با کتابای چه نویسنده ای…
    من ۱۴ سالمه ممنون میشم کمکم کنید

    1. سلام هلیا جان
      اینجا برخی از کتاب‌ها رو معرفی کردم:
      معرفی کتابضمنا بهت تبریک می‌گم که می‌خوای مطالعۀ جدی کتاب رو شروع کنی.

  7. راستشو بخواین من قبلا کتاب با نویسنده های ناشناس ایرانی زیاد میخوندم.
    اما خیلی بی سر و ته آشغال بودن.
    برای من کودک آثار نویسنده ای مثل هانس کریستین آندرستن جذاب تر بود تا کتابای حسنی که به خورد بچه ها میدن:/
    حتی به شعور من ۷ ساله هم برمی‌خورد. وقتی با نوشته های ایشون آشنا شدم فهمیدم جهان اونقدرام گل و بلبل نیست…
    تضاد فرهنگی بود اما نسبت به داستان های مسخره ای که با تعداد بالا هم چاپ میشن خیلی بهتر بود حداقل تضاد عقلی نداشت.
    الان هم هر وقت چشمم به رمان های عاشقانه ی توی تلگرام یا اینترنت میفته ده صفحه ی اول حالت تهوع می‌گیرم.
    حالا هستن معدود کتابایی که ارزش وقت گذاشتن دارن اما بازم مسخره‌ست…
    من حس شکاف فرهنگی بیشتری با رمانای داخلی می‌کنم تا رمانای خارجی…
    سریالای تلوزیونم که همه آشغالن… یا آدما توشون خیلی خشکن یا خیلی ابله!
    آدمای تو داستانا توی سریالا همه تک بعدین‌… همه قابل پیش بینی ان!
    نویسندگی توی ایران جا نیوفتاده… اگرم کسی استعدادش رو داشته باشه سراغش نمیره…
    کسی کتاب نمیخونه… اگرم بخونن زحمت خریدن نسخه ی چاپی به خودشون نمیدن!
    بنظرتون چرا اینقدر سطح کار اومده پایین؟ چون مخاطبی نیست و آدم عاقل دنبالش نمیره.
    آدم باید مثل من دیوونه باشه که بره دنبال علاقه‌ش…
    من حتی جرات نمی‌کنم به پدر و مادرم بگم رویای نویسندگی دارم… اینکه نویسندگی رو بعنوان یه شغل میبینم نه سرگرمی…
    همه میخوان دکتر بشن…
    دکتر بشن تا بعدا مردم با احترام بهشون نگاه کنن… کم پیش میاد آدمی دنبال رویاش باشه.
    بنظرتون چند درصد خواننده های این پست شغلشون نویسنده ست؟
    کمتر از پنج درصد!

  8. من خودم دوست دارم از اسم ایرانی استفاده کنم ولی همیشه مواظب هستم که از اسم های پیامبر ها و امامان استفاده نکنم
    نمی دونم چرا اما حس خوبی ندارم مثلا دوست ندارم شخصی که اسمش حسین باشه توی کار خلاف بیفته
    کلا احساس خوبی به ادم نمی ده

  9. بنظرم ایرانی بودن یه جنبه ی مثبت داره
    ما کلی ایده داریم برای نوشتن داستان
    ما پادشاهان بزرگی داشتیم
    کروش : داریوش و ….
    ما دانشمندان بزرگی داشتیم
    سعدی : بیرونی و…….
    ما هشت سال جنگ داشتیم
    ما کلی شهید دادیم
    شهید های هسته ای
    شهید های مدافع حرم
    شهید های جنگ ایران و عراق
    ما تاریخ بلندی داشتیم
    بخدا قسم که اگه نویسنده های ما اینارو درک می کردن ما الان دیگه هیچ نیازی به نویسنده کشور دیگر نداشتیم
    در کشور های خارجی قهرمان می سازن ما قهرمان داریم مثلا برای مثال شما
    اسپایدرمنو با شهید حسین فهمیده مقایسه کنید
    می دونم احمقانه بنظر می رسه ولی یه بار امتحان کنید
    به قول امام خمینی (ره)
    «رهبر ما آن طفل دوازده ساله‌ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت
    واقعا وقتی بیشتر بهش فکر می کنم خجالت می کشم

  10. کتاب فانتزی که در اون جادو هست رو نمیشه در فضای ایران نوشت چون جادو یه امر نهی شده مثلا شما داستان ماتیکان یوشت فریان و اخت جادو رو بخونید میفهمید جادو از زمان قدیم در دین زرتشت از آموزه های اهریمن بوده در دین اسلام هم از آموزه های شیطان جادو گناه کبیره است مگر این که بخوای یه طلسم رو خنثی کنی شما توی گوگل سرچ کنین تاروت و ماروت میفهمید چی میگم

  11. میدونید نویسندگی در فضای ایران به خاطر قوانین دست و پای آدمو میبنده یا باید سرزمین تخیلی خلق کنی یاباید به خارج از کشور فکر کنی

  12. فکر نمی کنید باید ، روی نویسندگان سرمایه گذاری و فرهنگ سازی بشه ؟
    و یک چیز دیگه باز هم فکر نمی کنید ما باید روی خودمون هم تغییراتی انجام بدیم .
    یه چیز دیگه و فکر نمی کنید ، ما جوانان باید زودتر وارد صحنه بشیم ، تا دیر نشده ؟
    هر چند نویسنده های عالی هم داریم .

  13. سلام منم یک مدتی ذهنم درگیر همین مشکل بود آخرش به این نتیجه رسیدم که فکر نوشتن در فضای ایران رو ببوسم و بزارم کنار!
    ولی چند ماه پیش کتاب پارسیان و من اثر آرمان آرین رو خوندم جذبم کرد می خواستم بدونم شما این کتاب رو خوندین؟ نظرتون دربارش چیه؟

    1. سلام هلیا جان
      این کتاب رو نخوندم.
      ولی حتما سعی می‌کنم برم سراغش.

  14. سلام.
    حرف مهتاب، چیزیه که واقعا حسش کردم.
    اینکه ایرانی باشی، ولی نتونی چیزی ایرانی بنویسی.
    مشکل اصلی به نظر من، تنفر ما از ایرانی بودنمون نیست. خود من، به ایرانی بودنم افتخار میکنم. به تاریخ ۳۵۰۰ ساله تمدنمون، به تخت جمشیدمون، به سرزمینی که بستر رویش هنر و علم بود. کجا بود که اولین بار شبکه پستی و چاپار توش به وجود اومد؟ کدوم پادشاهی رو به یاد دارین که مثل کوروش ازش خواسته بشه فرمانروایی سرزمین های دیگه رو بر عهده بگیره؟ کجا بود که فقط روش آینه و آتشش برای انتقال اطلاعات و پیامشون منحصر به فرد و شگفت انگیز بود؟
    اونجا جایی جز ایران بود؟
    به تاریخ نگاه کنید. تمام تاریخ ایران متحیر کننده بوده. شگفت آور بوده. ولی حالا چی؟
    چرا جایی که محل تولد اولین خط جهان بوده، خطی که معناش هنوز کشف نشده، باید نویسنده هایی با این حجم از ضعف داشته باشه؟ اصلا چرا باید اینقدر روزگار بدی داشته باشه؟
    این ایران دیگه ایران سابق نیست. ایران واقعی خیلی وقته مرده. هیچکی واقعا اینجا زندگی نمی کنه که ایرانی خالص باشه. و شاید هرگز ایران واقعی دوباره زنده نشه.
    وگرنه، دلیلی نداره که خطه ای با این تاریخچه هنر و عظمت، دیگه حتی نویسنده هاش هم یا کپی کار، یا هرز نامه نویس و یا مبتذل باشن.

  15. سلام
    مطلب رو مطالعه كردم ، براي من هم اين مسئله خيلييي زياد پيش مياد
    توي رماني كه دارم مينويسم هم هرچقدر تلاش كردم دلم نيومد اسم شخصيت هام رو اسم خارجي بزارم ،اسم هاي ايراني گذاشتم ولي نه اسم هايي مثل ارمين يا حسين يا اسم هايي كه خيلي زياد ميشنويم،
    سعيم بر اين بود كه اسم هاي يكم متفاوت تري انتخاب كنم
    كلي هم اسماي خوب و جذاب پيدا كردم
    الان اينكه اسماي شخصيتا ايراني باشه مشكل نيست
    مشكل من اينه كه توي فضاي ايران نوشتن يكم سخت ميكنه كارو

  16. من احتمال میدم مهتاب خانم سنش کمتر از 25 سال باشه و این طرز برداشت واقعاً اقتضای سنشه وگرنه هم کشور ایران نویسندگان عالی داره و هم کشورهای خارجی نویسندگان بدرد نخور داره. البته دنیای خارج که جمعیتی بیش از 7 میلیارد نفر داره طبیعیه که نسبت به ایران 80 میلیونی کتاب بیشتری منتشر کرده باشه. البته عمر ما انسانها به اندازه ای نیست که بتونیم همه کتابها رو بخونیم پس چه بهتر همون آثار اندک ایرانی که در سطح بالایی نوشته شدن رو بارها بازخوانی کنیم. البته این یک پیشنهاد برای نویسنده هاست چون ما قراره به زبان فارسی بنویسیم و کتابهای خارجی از اونجایی که با ترجمه به دست ما رسیده و هیچ ترجمه ای نمیتونه از نظر نثر با نثر یک نویسنده برابری کنه پس برای زیبایی نثرمون بهتره کتابهای دست اول فارسی رو بخونیم. من هم مدتها خودمو اسیر مطالعه ی آثار خارجی کرده بودم و نتیجه اش این شد که نثرم افتضاح شده بود ولی حالا دیگه بیشتر آثار ایرانی می خونم. من حتی افتخار می کنم که در سرزمینی به دنیا اومدم که در اون مولانا و سعدی و عبید زاکانی و صادق هدایت و صادق چوبک و علی حاتمی ها به دنیا اومدن و به زبانی میخام بنویسم که اونا نوشتن.

  17. دکتر شریعتی در یکی از آثارش که اسمش خاطرم نیست گفته بود حرفی رو که من الان دارم میزنم و کاری رو که می کنم (از نظر رسالت تاریخی و فرهنگی که ایشون به عنوان یک اندیشمند مسلمان ایرانی داشتن) باید صد سال پیش انجام می دادیم پس حرف آخرمو اول میگم و دنبال مقدمه چینی نیستم.(نقل به مضمون)
    اگر نویسنده ها و رمان ها و داستان های ایرانی کیفیت خوبی ندارن نمی تونیم بگیم این به ما مربوط نیست بلکه دقیقا به ما در این زمان و در این موقعیت جغرافیایی و تاریخی مربوط میشه، گذشتگان هر کاری کردن و نکردن که باید میکردن که ما الان در این شرایط نباشیم دیگه مهم نیست، موضوعی که الان اهمیت داره تلاش بیش از حد برای به دوش کشیدن کارهای ناتمام و حتی شروع نشده ی گذشته هاست باید نوشت تا حد مرگ باید نوشت تا آینده ها به ما خرده نگیرن که میتونستن بنویسن و برای ما فرهنگ مکتوب غنی بسازن ولی کوتاهی کردن. به نظرم عمر تک تک ما در این برهه زمانی یک فرصت بسیار ارزشمند برای دفاع تمام قد از موجودیت خودمونه و نوشتن تنها وکیل مدافع ما در دادگاه آینده ی تاریخه که خودمون حضور نداریم اما نوشته هامون هستن و از بین نمیرن مثل آثار سنگی مکتوب که معیار قضاوت ما در مورد گذشته هامونه. ما می نویسیم ما آیندگانیم.

    1. مرتضی خیلی خوب نوشتی.
      یادکه یه بار گفتی که به کامنت نویسی به چشم تمرین نویسندگی نگاه میکنی. و خوشحالم که با قدرت به این تمرین ادامه میدی.
      وبلاگ خودت رو کی هوا میکنی؟

      1. نمی دونم کی می خوام اینکارو بکنم، راستش ماه هاست ک با خودم کلنجار میرم شروع به وبلاگ نویسی کنم اما هنوز هم ترس دارم، نه از شروعش بلکه از ادامه دادنش.

            1. خیلی ساده‌ست. در حد چند تا سرچ. یه دامنه آی آر بخر، یه هاست ساده. میهمن وب هاست سایت منصف و خوبیه. وردپرس رو هم حتی خودشون با 5 هزار تومن نصب میکنن!

              1. فعلا توی وبلاگ بیان شروع کردم تا وقتی که وردپرس یاد گرفتم اونجا مهاجرت کنم.
                tootem.blog.ir

                1. به به مبارکه
                  این شروع یه فصل تازه از زندگی توئه
                  وبلاگت هم عالیه.
                  ببینم چه میکنی. یادت باشه: نوشتن یعنی نظم.

  18. من که تا امسال هیچ رمان و داستان ایرانی خوبی نخونده بودم تا اینکه کتاب حلقه جادو از س. زارعپور رو خوندم.داخل داستان ایشونم شخصیت ها و مکان و زمان همه خارجی اند.
    رمان اژدهای سپید هم که فقط چند شخصیت ایرانی دارد که نویسنده اش هم ایرانیه.
    خب این داستان هااز حالت تکراری فیلم ها و کتاب های فارسی مون کمی فاصله گرفت و از اون حالت کلیشه ای در اومد.

  19. چه پست محشری بود و چقدر کامنت های پرباری داشت.
    حسابی آدمک “خیلی کم میدونم” درونم رو قلقلک داد.
    واقعیت این هست که متاسفانه من هم کتاب های داخلی رو نخوندم، در واقع مطالعه رو با کتاب های داخلی شروع کردم اما نه با این بزرگانی که شما گفتی. بعد از مدتی هم با مطالعه آثار هسه، کوندرا، یالوم، بوبن و… به کلی از آثار داخلی فاصله گرفتم. ولی هر چقدر گذشت بیشتر متوجه ضعف خودم شدم و دوباره شروع کردم.
    با سهراب خیلی کیف کردم، شریعتی جذاب و صریح بود مثل یک چک زیر گوش. کتاب ها و نویسنده هایی که نام برده شد رو یادداشت کردم تا سری به کتابخونه ی ندار شهر کوچکم بزنم.
    و اینکه از نگاه نقادانه شیرین عزیز و پست پر بار سعید تارم لذت بردم. همیشه آرزوی توانایی نقد کتاب رو داشتم.
    شاهین خوب ممنون میشم کتاب های مفیدی در زمینه نقد بهم معرفی کنی.

    1. سلام زهرا جان
      ممنونم از لطفت.
      با وجود داشتن دوستان عزیزی مثل تو همیشه کامنت ها از خود پست ها بهتر میشن.
      من پیشنهاد میکنم کتاب چگونه مرور کتاب بنویسیم رو بخون. نشر ترجمان چاپ کرده. ریویونویسی در شروع کار میتونه مفید باشه برات.
      و برای نقد هم، من کتاب دوجلدی درسگفتارهای ادبی نابوکف رو خیلی دوست دارم. نشر نیلوفر چاپ کرده. شاهکاره. خوندنش زندگیتو عوض میکنه.

  20. بد ترين چیز توی داستان های ایرانی نوشتن اسم های عربی و ایرانی برای شخصیت هاست که چهره بدی به داستان ميده ارزشش رو کم می کن مثلا فرض کنید اسم یکی از شخصیت ها که خیلی دوستش داريم رو بذاریم اکرم یا سکینه! من ی راه حل خوب برای این موضوع دارم. بیایید و بجای این اسم های عربی اسم های تکی که تاحالا کسی نشنیده را روی شخصیت ها بگذارید مثلا اسم دو تا از شخصیت های داستان من ملک دوک بر و آقای میرفندرسکیِ. این اسم ها کمیاب اند و تاحالا کسی نشنیده. نکه از خودتون اسم اختراع کنید. این اسم ها رو باید جایی شنیده باشید. من توی دفترم بخشی دارم که این نوع اسم هارا توش یادداشت میکنم.

  21. بسیار عالی
    منم با اجازتون نظرم رو میگم
    همه آزادند که بنویسند. اصلا حق نوشتن برای همه هست. چه سعدی و حافظ چه …
    ولی ما که نباید هر نوشته ای رو بخوانیم. من باید خوب ها رو و بلکه خوب ترین ها رو انتخاب کنم. ما هر غذایی رو نمیخوریم. بعضی غذاها رو چون بدمزه هستن نمیخوریم و بعضی غذاها رو چون مضر هستند لب نمیزنیم.
    کتاب مثل آب و غذاست. قراره روح و جان ما رو تغذیه کنه. پس باید رژیم بگیریم و هر کتابی رو نخوانیم. اینجوری حالمون بد نمیشه. متنفر نمیشیم. نا امید نمیشیم …
    ایران مهد ادب هست. بی انصافی نکنیم.
    البته یه مشکل دیگه هم هست. چاپ کتاب به خصوص رمان توی کشور ما خیلی با وسواس انجام نمیشه. وسواس بیشتر روی چیزهایی هست که نمیدونم درسته یا نه. ولی کاش یه فیلتر هم داشتند مثلا با عنوان عدم توهین به شعور مخاطب.

  22. چقدر خوب که این سوال رو پست گذاشتی،شاید اگه تو بخش کامنتا جواب میدادی هیچ‌وقت نمی دیدمش!
    منم همین مشکل مهتاب رو داشتم ولی انقدر بنظرم غیر منطقی میومد که تابحال به کسی نگفته بودم! امروز که حرفای مهتاب و شمارو خوندم هم خوشحال شدم هم ناراحت! خوشحال از اینکه یه نفردیگه هم مثل من با نوشتن تو حال و هوای جامعه ی خودش مشکل داره و حتی نمیتونه از اسمای ایرانی تو نوشتش استفاده کنه چون فضای قصه رو بکل عوض میکنه ودیگه نمیشه اونطور که میخوای فکرکنی! و ناراحت از اینکه اگه بخوام نویسنده بشم باید از همین جا و با قصه هایی از همین سرزمین شروع کنم وگرنه نوشته هام فقط به درد خودم میخوره و بس!

  23. این دیدگاه برای دگماتیزم‌ها جالب نخواهد بود پس از خواندن آن صرف نظر کنند!

    ایران، ایرانی، ملیت، کشور و… همه و همه گویی از دست رفته … من به عنوان شخصی نظرم رو می‌گم که با ذات کشور به عنوان هویت خانوادگی گونه موافقم و با اصل کشور و مرز کاملا مخالف.
    ایرانی بودن هویتش را از دست داد، هنگامی که لودهی را فاخر شمردند و ابله بودن را طنازی و آنگاه که موسیقی به ریتم خالی و خزعبلات رسید و نقاشی جایش را به نقش‌های با منظور داد و عطرها جایشان را به بوی تعفن و هنگامی که بنفشه‌ها را خاکستری کردند و زمانی که قلم گاه دستان ما جایش را به پوچی داد و کتابهای کوچکمان جایشان را به صفحات بزرگ جادویی اخبار گوی منظور ساز دادند و هنر هفتم و هشتم را از صفحه خود خارج کردند.

    برای مثال هنگامی که دانش، کُنش و کوشش جای خودش رو به توهم ما باهوشیم ما با استعدادیم داد و تنبلی را در خون ما تزریق کردند. ما با خوشی سر می‌کردیم که ناگهان به هزاران تناقض رسیدیم، ایرانی باهوش، ۸۰٪ مردم باهوش جهان ایرانی هستند و … با اینکه در خود هوش کلی بحث است اما یکباره میدیدم که مثال ناسا میزدند اما فقط یک نفر در جمع هزاران نفره و یکی از مدیران بود اما مدیران اصلی همه چشم آبی اروپایی آمریکایی بودند، ای داد دانشمندان که از همه جا هستند، ای وای باز هم که ناقض دیگه و …

    وقتی ما رو با دروغ درباره خودمون پر کردند و خبر از گسترش اطلاعات نداشتند خود به خود باعث انزجار شدند، با تزریق عادات غلط و دوری از کتاب و فهم، دوری از بزرگان تاریخ و حتی معاصر و زنده ما را منزوی کردند به روزمرگی و از دل ما آثار جدید تراوش کرد که مطمئنا در همان سطح پایین خودمان جای داشت.

    به قول خودت شاهین عزیز، اگر کمی بهتر بخوانیم و از بین غوغا و حذف اینان نگاه کنیم ما هم همانند دیگران فاخر هستیم، چون همه‌ی انسانها فاخر هستند، سیاه و سپید، شرقی و غربی، جنوب و شمال، همه و همه انسانیم و آثار فاخر همگی از دل انسانیت برخاسته. ما هم اثار خوبی داریم اگر حذف نشوند که حتی این اواخر جای حذف را نیز حذف می‌کنند!

    با اینهمه تناقض و آثار بی‌ارزش مطمئنا از ایرانی بودنمان متنفر خواهیم شد، همانطور که کودکانی که در خانواده معتاد یا مشکل حاد دار از خانوادش متنفر میشه. اما این آخر راه نیست، ما میتونیم از این وضع فرار کنیم درست مثل کسی که از خانوادش فرار می‌کنه یا می‌تونیم بایستیم و با مهربانی با نیکی این اعتیاد و بیماری را از بین ببریم هر کدام رسالت خود را بیابیم و ادامه دهیم. ما می‌تونیم، آره مطمئنا میتونیم آثار بهتری در هر زمینه برجای بگذاریم هرچند با وضعیت کنونی به سوی حذف و سانسور خواهیم رفت. اما فراموش نکنیم که ما انسانیم و اولین رسالت انسان و انسانیت را بیاد آوریم …

    هرکس انتخابی دارد، اینکه از که بخوانیم و چه بخوانیم، چه ببینیم و چه کنیم و … درست در اراده‌ی ما جای گرفته، هرچقدر سخت فراموش نکنیم که می‌توانیم و ما انسان هستیم. می‌دانم سخت است…

    1. به به چه کردی علیرضا
      کامنت تو خودش یه یادداشت عالیه.
      من خیلی خوشم میاد که سعی میکنی موضوعات رو از زوایای مختف تحلیل کنی.

  24. سلام شاهین عزیز

    این احساس بیزاری از ملیت خودمان تا زمانی که از مرزها بیرون نرفته ایم خیلی مشهود نیست ودر داخل این خود بیزاری زمانی است که دایم در حال رصد کردن ومقایسه اخبار وآمار وارقامی هستیم که درجه ومقام علمی-اخلاقی-میزان خشمگین بودن ویا شاد بودن ویا ثروت وتکنولوژی ما وقوانین مان نسبت به سایر کشورها چقدراست می باشیم. امیدوارم که افراد جامعه نه به گذشته ها وداستان سرایی ها بلکه به امروز خود افتخار کنند.

  25. سلام شاهین جان. ممنون که این کامنت رو در قالب یک پست نگاشتی. حیف بود این پست نوشته نشه. پاسخت به مهتاب عزیز برای من دلنشین بود و قسمت مهمش از نظر من جایی بود که به نویسندگان با کیفیت ایرانی اشاره کردی.
    ***من فکر می کنم بخشی از این انزجار برمی گرده به ناآگاهی ما از وجود نویسندگان ایرانی. قاعدتا ما تا اثری از کسی نخونیم نمی تونیم نظری درباره ی اونها بدیم. شاید توصیه کنندگانِ مهتاب عزیز و یا خود ایشان و حتی خود من با خواندن آثار نویسندگان عامه نویسی چون فهیمه رحیمی یا مودب پور خط بطلانی بکشیم بر کل آثار ایرانی. در حالی که حتی یک اثر از صادق چوبک، هدایت، بهرام صادقی، احمد محمود، غلامحسین ساعدی و اون عزیزانی تو اسم بردی، نخونده باشیم.
    بیاد دارم وقتی آثار بهرام صادقی رو می خوندم تا مدتها توی سرم پر بود از دنیای او و می خواستم مثل او بنویسم و چنان لذت می بردم از خوندن آثارش که تعجب کرده بودم چطور ازش غافل بودم. چوبک هم همینطور بود، همچنین غلامحسین ساعدی. دنیای احمد محمود رو هم به تازگی می خوام تجربه کنم و گاهی با خودم می گم اینها گل هایی بودند که هر کدام در بستر لجن وار ایران خوش شکفتند و در تاریخ ادبیات ایران ماندگار شدند. و معتقدم الان هم در میان این همه زباله نویس، معدود نویسندگانی هستند که بعدها از غربال تاریخ، عبور می کنند و می درخشند.
    البته ناگفته نماند کنجکاو شدم ببینم مهتاب عزیز از میان نویسندگان خارجی آثار چه نویسنده هایی رو دنبال کرده چون معتقد هستم ادبیات عامه پسند و نویسندگان کم کیفیت در میان آثار خارجی هم وجود داره و آگاهی از نویسندگان خوش قلم خارجی هم موضوع مهمیه، چرا که با خوندن آثار اونها و تطبیقشون با آثار با کیفیت ایرانی می شه ردِ سبکشون رو در آثار نویسندگان مطرح ایران تشخیص داد و مقایسه کرد. و دید که فرضا فلان نویسنده ی ایرانی نیز همچون فلان نویسنده ی خارجی، در سبک رئالیسم اجتماعی خوب کار کرده.
    ***یک مورد دیگه که به ذهنم می رسه اینه که ادبیات ایران از قافله ی مکاتب ادبی که در سطح دنیا شکل می گرفتند، تا حدی عقب موند و به طور دقیق نمی توان گفت فلان نویسنده پرچمدار فلان مکتب در ادبیات ایران است. حال بگذریم که مکاتب هم درهم و گاهی بدون توالی تاریخی به ایران می رسیدند و به نظرم خیلی که بخوایم ارفاق کنیم و پرچمداری برای یک مکتب خاص پیدا کنیم می تونیم بگیم چوبک شاید نماینده ی ناتورالیسم در ایران هست و یا بهرام صادقی پست مدرنیسم رو همزمان با دنیا تجربه کرد و مثال های اندک دیگه. که این موضوع باعث میشه فکر کنیم نویسنده مطرحی در فلان سبک نداریم.
    ***یک مورد دیگه هم بحث خودسانسوری در میان نویسندگان ایرانیست. دست نویسندگان ما از نوشتن درباره مسائل اقتصادی، جنسی، ایدئولوژی مذهبی و سیاسی که از مهمترین مسائل مربوط به هر جامعه هستند کوتاست و چنانچه نویسنده ای بخواد به این موضوع بپردازه ملزمه که اون رو در صدمن لفافه و تمثیل بگنجونه و اون اثر بارها از زیر تیغ اداره ی فرهنگ و ارشاد رد بشه تا بتونه چاپ بشه. اون هم شاید و شاید.
    در حالی که دست نویسندگان خارجی تا حد زیادی برای نگاشتن از این موضوعات باز هست. مثلا تربیت احساسات فلوبر رو در نظر بگیریم که به انقلاب فرانسه اشاره کرده و من تصاویری که ازش توی ذهنم مونده برام تداعی کننده ی وضعیت امروز ایرانه. یا فلانری اوکانر رو که بخونیم می بینیم طرد دین و نژادپرستی، قلب تپنده ی آثارش هست. یک نمونه ی بارز دیگه هم میلان کوندرا و اشاره کاملا مستقیمش به اشغال چک توسط روسیه هست و یا داستان کوتاه ادوارد و خدا از مجموعه ی عشق های خنده دارش. یا نانا از امیل زولا که درباره یک زن فاحشه می نویسه و یا رمان اروتیکِ در ستایش نامادری از یوسا و ده ها مثال دیگه.
    حالا سوال اینه؛ آیا نویسنده ای که در ایرانه می تونه به صراحتِ این آثاری که ذکر شد بنویسه؟ تا الان که نتونسته، پس من معتقدم در این لجنزاری که برای نویسندگان ما وجود داره باید دست تک تک اون اسامی که تو شاهین عزیز، آوردی رو بوسید و کم لطفی رو کنار گذاشت در حقشون، چون نوشتن از وقایعی که در تاریخ هر جامعه رخ میده می تونه یک نویسنده رو محبوب دل های یک جهان کنه چه رسد به کشور. و در پایان میگم به نظرم فکر کردن به اینکه اثرهای نابی هستند که در آرشیو نویسندگان ایرانی در حال خاک خوردنن، تا روزی برسه که بتونن در فضایی آزاد چاپ بشن بسیار تلخ هست و واقعی.
    خیلی پرگویی کردم خیلی. بر من ببخش شاهین جان. از مهتاب عزیز هم ممنونم که این کامنت رو ثبت کرد و به این دغدغه ی ذهنش اهمیت داد که همانا نشان از میلش برای دانستن هست.

    1. سلام شیرین عزیز
      با نوشته درجه یک و بی نظیرت غافلگیرم کردی.
      خوشحالم که با این نوشته خوب و پر و پیمون این پست رو کامل‌تر و بهتر کردی.
      از اشرافت به ادبیات و تنفکر نقادانه‌ای که داری واقعاً لذت بردم.
      برقرار باشی.

  26. نوشته ی زیبا و بجا و حاوی یک سری نکاتی که شاید کمتر بهش توجه میشه و البته به قول خودت شاهین عزیز یکی از کارای همین لجن پراکنها پرت کردن حواسها و اصلا چرت و پرت نمودن فضای فکری مردمه.همین که میگی در صدا و سیما که بودجه اش از مالیات گرفته شده از مردم و پول این کشوره چیزهای ساخته میشه و تلاش میشه تا مردم بهشون عادت کنن(مهم نيست نگاه کنن یا نه)كه مثل خوره نه روح رو(اين جمله هم بهانه شد براي يادي از صادق هدايت بزرگ) كه مغز آدمها رو چه تو انزوا و چه توی جمع میخوره و نابود میکنه.همین صدا و سیما تصویری از ادبیات و فرهنگ نشون میده که هر آدمی با هر سطح سوادی ببینه حق داره قید هر چه فرهنگ و هنر و علم و هر چیزی که به تمدن انسانی ربط داره بزنه. وقتی خیلی از کارگردان ها و فیلمسازهای مستقل و پر از ایده و خلاق باید دنبال چند میلیون وام خیلی کم و سرمایه برای ساختن کارشون بگردن و از اون طرف برای هر سریال و تله فیلم آبکی و پوک چند صد میلیون خرج بشه،وقتی باید نویسنده ها چندین و چند سال دنبال مجوز کتاب باشن و بعد هم تازه با تیراژهای چندصدتایی کارشون عرضه بشه در حالی که باز به قول تو برای کتاب یه عده شیاد که ماسک نویسندگی زدن هزار تبلیغ بشه و کتابشون تا چندین و چند بار تجدید چاپ بشه و براش بازارگرمی کنن،وقتی ما که مثلا درسخونده ايم اسم چهار تا نقاش یا مجسمه ساز یا هنرمند خودمون رو که دنیا میشناسه اونها رو نمیدونیم،و وقتی با دقت به داستان نگاه میکنی رد پای همین سیاهی لشکرهایی رو میبینی که فقط کارشون گند زدن به کار درست آدمهای درست هست ، نتیجه اش چهره ای از ایرانه که در نگاه اول تنفرانگیزه.
    اما…بعد همه ی اینها و با توجه به همین چیزها باید این رو هم به یاد داشت که مشکل از نوشتن از ایران یا غیر ایران نیست،نویسنده یا هنرمند هر جایی باشه باید اول کار خودش رو با شرط راست بودن با خودش انجام بده و تنها، کارکردن معیارش باشه نه هیچ چیز دیگه(من جمله تایید یا تکذیب جماعت راکد در گل گیر کرده که دست هر کسی رو هم که بخواد از این باطلاق دربیاد میکشن تا اون هم عین خودشون گیر کنه در گل و لجن) جایی به نقل از نیما یوشیج خوندم که گفته: اون کسی که غربال به دست داره همیشه بعد از کاروان میاد.معنیش اینه قضاوت واقعی و بی دروغ و کلک کار نسلهای بعدیه و نه کار معاصران.همون بزرگانی که اسمشون رو بردی هم در زمان زندگیشون و هم بعد اون لگدکوب شدن و سعی شد یا بهتره بگم سیاهی لشکر سیاهکار سعی کردن لگدکوبشون کنن و اونها را فراموش کنند اما نشد،نتونستن نمیتونن و نخواهند تونست.به نظرم یک قاضی واقعی وجود داره و اونهم تاریخه که کار آدمها رو خارج از محدوده ی تنگ مکان و زمان قضاوت میکنه و باید از همین یک قضاوت ترسید نه قضاوت بقیه.میتونی خودت باشی و کار کنی و و کار تو چهره ای واقعی از ایران رو نشون بده.بذار دلقکها هم اون وسط نمایش مسخره ی خودشون رو برپا کنن،اونها زود بساطشون رو جمع میکنن ولی ما هستیم که میمونیم و باید آهسته و پیوسته خودمون رو نشون بدیم.
    ببخشید شاهین عزیز که کامنتم به درازا کشید.

    1. زنده باد توحید عزیز
      کیف کردم از خوندن کامنتت.
      خیلی خوب فکر کردی و نوشتی.

  27. بعد از کلاس آنلاين نويسندگي شما ، سعي در نوشتن داستانک کردم . دوستان التماس مي کنند که موضوعات با آينده ي روشن و تا حد امکان اميد بخش و شاد بنويسم ولي هر آنچه حاصل دست من است جز بدبختي و غم نيست . شايد اين هم در ادامه ي خوي ايرانيت من باشد که با اندوه و شکوه و نا اميدي عجين شده است .

    1. مصطفی جان
      داستان قرار نیست گل و بلبل و سنبل باشه.
      ادبیات مورد علاقه من ادبیات لوس و محافظه کار نیست.
      کیف کن از تلخ نوشتن خودت.

  28. سلام جناب کلانتری عزیز

    خدا قوت

    یه سوال از محضرتون دارم،باتوجه به این که من فعالیت اصلی ام در بورس است

    در انتخاب بازار هدفم دقیقا چه کاری باید انجام بدم؟

    ممنون میشم اگه بتونین کمک فکری کنین

    سپاسگزارم

    1. شهاب عزیز
      یک سایت شخصی راه اندازی کن.
      با یه استراتژی مناسب، شروع کن به تولید محتوا.
      به تدریح تکنیک های دیجیتال مارکتینگ رو هم یاد بگیر و روی سایتت پیاده کن.

  29. سلام.
    چرا احساس خوبی نسبت به رمان های ایرانی نداریم مربوط به احساسی است که متاسفانه سالهاست در ذهنمان پرورش داده اند.این احساس زشت را باید از بین برد.
    ذهن را باید از قید و بندها آزاد گذاشت.فقط و فقط نوشت اما قبل از آن خوب باید فکر کرد.اینکه چه مینویسم و برای چه مینویسیم بسیار مهم است.

  30. سلام
    البته اینکه داستان های ایرانی کیفیت کمتری دارند مربوط به سطح سواد کل جامعه نیز هست
    تصور کنید نویسنده ای که از بین انسانهای با سواد سر بر می آورد و نویسنده ای که بین انسانهای بی سواد را.
    (باور نمی کنید که چقدر بی سواد نگه داشتن انسانها در سیاست مهم است)
    و همچنین جامعه نویسندگان ما بسیار کمتر است و در بین جامعه کوچکتر مورد خوب هم کمتر یافت می شود

  31. سلام!
    شاهین جان!
    چه قدر خوب که این مطلب رو نوشتی. من تا اندازه ای قابل توجه با دیدگاه تو موافق هستم. از اختلاف نظرها فعلا عبور می کنم و بر اشتراک نظرها تمرکز می کنم.
    اول خطاب به مهتاب، چند خط می نویسم:
    در کنار نویسنده هایی که شاهین معرفی کرد، من هم چند نمونه رو بر اساس سلیقه و تجربه خودم ذکر می کنم:
    عباس معروفی یکی از داستان نویس های قابل اعتنای ماست. پیشنهاد می کنم حتما «سمفونی مردگان» او را مطالعه کن.
    احمد محمود یکی از گردن کلفت ترین داستان نویس های ماست. رمان «همسایه ها» از بهترین های احمد محمود است.
    محمود دولت آبادی از دیگران داستان نویس های در خور اعتنای ماست. نمایشنامه «تنگنا» ی او مرا شگفت زده کرد.
    اما در پاسخ به صنم:
    اگر می خواهی فردوسی زمانه خود را بشناسی، بهرام بیضایی را بشناس. برای این کار می توانی کتاب «غریبه بزرگ» تالیف «محمد عبدی» را مطالعه کنی. ابراهیم گلستان، ناصر تقوایی، آیدین آغداشلو، محمود دولت آبادی و هر هنرمندی که نامی دارد و کارنامه ای، از او به بزرگی یاد کرده است. بهترین گواه برای دیدگاهی که دارم، فیلم ها و نوشته های خود اوست. بیضایی را باید از نمایشنامه های اجرا نشده و فیلمنامه های فیلم نشده اش شناخت.
    فیلم «سگ کشی» او از بهترین فیلم های چهل ساله اخیر است. دستاوردهای تکنیکی او در فیلم «شاید وقتی دیگر» سی سال است که همچنان بوی تازگی می دهد. فیلم – تئاتر «مرگ یزدگرد» او پر است از غافلگیری و تعلیق. فیلم «چریکه‌ی تارا» ی او یک فیلم تمام عیار با مایه های اسطوره ای است. فیلم «کلاغ» او تصویری متفاوت از ایران و تهران را در دهه پنجاه نشان می دهد. یکی از فانتزی های من زندگی در آن ایران است که بیضایی به تصویر کشید. فیلم «غریبه و مه» او در سینمای دهه پنجاه و همچنین در سینمای دهه نود، همچنان یک استثنا است. به یاد ندارم فیلمی همانند آن دیده باشم که تا این اندازه وهم آلود و کهن نمونه ای باشد. اولین فیلم سینمایی او «رگبار» نام دارد که چند سال پیش با پشتیبانی و پیگیری مارتین اسکورسیزی، نسخه قدیمی آن ترمیم شد.
    برای پرهیز از پرگویی، در انتها چند نمونه از فیلمنامه ها و نمایشنامه های بهرام بیضایی را با توضیح مختصر برخی از آنها معرفی می کنم.
    دیباچه نوین شاهنامه (فیلمنامه): این فیلمنامه روایتگر ماجرای فردوسی است که همه چیز خود را برای زنده نگه داشتن زبان فارسی از دست می دهد.
    حقایق درباره لیلا دختر ادریس (فیلمنامه)
    آینه‌های روبرو (فیلمنامه)
    روز واقعه (فیلمنامه): چهل است که در سینمایی ما کسی نتوانسته است حسین (ع) را این طوری بفهمد.
    عیّارنامه (فیلمنامه): از بهترین فیلمنامه هایی است که از بیضایی خوانده ام. بیضایی با این فیلمنامه و همانندهایش، مرا با ادبیات فارسی آشتی داد.
    طومار شیخ شرزین (فیلمنامه): این فیلمنامه روایتگر ماجرای دبیری است به اسم شرزین که به جرم نوشتن کتابی در ستایش خرد، همه چیز خود را رفته رفته از دست می دهد.
    پرده‌ی نئی (فیلمنامه): این فیلمنامه مرا مسحور کرد. من تا پیش از مطالعه این فیلمنامه، نسبت به داستان پردازی ناامید بودم. بعد از مطالعه این فیلمنامه، دانستم می توان چنین شگفت آور قصه پردازی کرد.
    افرا، یا روز می‌گذرد (نمایشنامه)
    فتحنامه کلات (نمایشنامه)
    مجلس ضربت زدن (نمایشنامه): این نمایشنامه روایتگر مخمصه ای است که یک نمایشنامه نویس در آن اسیر می شود. علی (ع) در این نمایشنامه، از زاویه دید بیضایی به زیبایی هر چه بهتر، اما نه بر اساس آنچه متعارف و مشهور است، شناسانده می شود. عجب دیالوگ های محشری بین ابن ملجم و قطامه رد و بدل می شود.
    سیاوش‌خوانی (فیلمنامه/ نمایشنامه): اگر فردوسی سر از خاک در بیاورد بی گمان خواهد گفت: بهرام بیضایی اسطوره سیاوش را بهتر از من بازنمایی کرده است. شاهنامه را زمین بگذارید و سیاوش خوانی او را دنبال کنید.
    مقصد (فیلمنامه)
    و…
    صنم!
    اگر فیلم هایی را که نام بردم و فیلمنامه ها و نمایشنامه هایی را که برای مطالعه پیشنهاد کردم، دیدی و خواندی، و باز ادیب و متفکر بزرگ زمان و زمانه ات را نشناختی، من هزینه اوقات هدر رفته ات را پرداخت می کنم.

    1. زنده باد سعید تارم
      مرسی، چه کامنت مفید و جونداری نوشتی.
      لذت بردم واقعاً.
      این پست رو غنی تر کردی.

  32. به نظرم مشکل از اونجایی سرچشمه می گیره ما کتاب نمی خونم شاید زیاده روی دارم می کنم شایدم نه ولی برخوردی با چند نفر داشتم که رمان می نوشتن و به صورت فایل پی دی اف داخل اینترنت منتشر می کردن میدونید جالبیش کجا بود؟ از کتاب خوندن خوششون نمیومد حتی همون رمان بعد می پرسیدم چرا پس رمان نوشتی؟! می گفت تا از فلانی کم نیارم من چیم از اون کمتره مگه؟!! و نتیجه چی شد؟ میرم رمان دانلود می کنم یا می خرم به صفحه 10 نرسیده پرتش می کنم یه کنار هیچ نوع ارتباطی نمی تونم برقرار بکنم و به گفته شما بدرد سطل آشغالم نمی خوره.
    وقتی این نفرات رو می بینی که فقط برای کلاس و کم نیاوردن از بقیه یه چرتی می نویسن که فقط اسمشون روی یه چیزی باشه و خوب میدونن بقیه ام نمی خونن ( کیه که کتاب بخونه؟ اگه می خوندن سرانه مطالعه امون روی 10 دقیقه نبود) فقط اسمشون باشه باهاش پز بدن و حال بعضیا کلی کتاب می خونن مدت ها می نویستن و بعدا یک نوشته رو منتشر می کنن و بین خیل زیاد نانویسنده ها گم میشن و نتیجه این میشه که ما نمی بینیم هنرشون رو.
    از من بپرسید دو نویسنده محاصر نام ببر که زنده اس نمیدونم چون اینقدر چرندیات دیدم که چند صفحه اولش رو حتی نتونستم تحمل بکنم که دیگه سمت نویسنده ایرانی نمیرم.
    واقعاً چرا داریم همه چی رو داغون می کنیم و بعد انتظار بهتر شدن داریم؟!!!

  33. همیشه کنجکاو بودم بدونم کدوم نویسنده از هم نسلای من مث سعدی و حافط و مولانا موندگار میشه…
    ولی نمیدونم انگار حرف شما درست تره ما فعلا هیچ کسی رو برای موندگار شدن تو تاریخ نداریم 🙁

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *