پرسش و پاسخ

سلام به شما دوست نازنین

در این صفحه می‌توانید سوالاتی را که دربارۀ نوشتن، نویسندگی، تولید محتوا، استراتژی محتوا و نوشتن کتاب دارید، در قسمت کامنت‌ها مطرح کنید.

پس از بررسی سوالات، در بازۀ زمانی 1 الی 7 روز، به پرسش‌ها پاسخ می‌دهم.

همچنین مطالعۀ صدها پرسش‌وپاسخی که در ادامۀ این صفحه مشاهده می‌کنید احتمالاً برایتان مفید خواهد بود.

ضمناً برای کسب اطلاع دربارۀ دوره‌ها روی لینک‌های زیر کلیک کنید:

دوره آنلاین نویسندگی خلاق

 

ارسال پیام به پشتیبانی تلگرامی مدرسه نویسندگی

برقرار و برفراز باشید

شاهین کلانتری

شاهین کلانتری-امضا

 شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

 

شاهین کلانتری

4,019 پاسخ

  1. خیلی جمع شما عالیه. من واقعا مدیون شما هستم استاد. شما منو از خودکشی نجات دادید. من موقع‌ای که در دوره‌ی ۶۱ نویسندگی خلاق شرکت کردم در یک قدمی خودکشی بودم، با نوشتن در کانال فهمیدم منم به یک درد می‌خورم.

    فعلا با نویسنده‌ساز و جلسات تمرینجا دلیلی برای زنده بودن پیدا کردم تا ببینیم چی می‌شه

  2. سلام خوبین من تقریب تازه به جمع پیوستم و خب مطالب قدیمی تر را دارم مطالعه می کنم. در لا به لای پیام های انباشته شده یک عکس خودنمایی میکرد که نظرم را به خود دوخت ان هم به نام چک لیست روزانه. یک سری کار ها که در این چک لیست درج شده بود در میان ان ها بعضی از موارد راهیچ مفهوم و ذهنیتی ندارم خواستم اگر میشود ارجاعی برایم بگذارید تا بتوانم آن را درک کنم. با تشکر.
    موارد:
    ١٠-١٠-١٠
    جملات تاکیدی سوالی
    مطالعه در زمینه تفکر نقادانه
    نوشتن سه موفقیت روز پیش از خواب.

    و سوال دیگرم این است تمرین هزار کلمه با صفحات صبحگاهی یکی میشود بشود؟.
    با تشکر.

  3. سلام استاد عزیز
    من سال هاست مطالب شما رو دنبال میکنم و واقعا از مطالب ارزنده شما بهره بردم اما این جا یک سوال در مورد منوی نویسندگی داشتم . لطفا یک مقدار بیشتر در مورد غذای” غلط نویسی” بیشتر توضیح بدین ، چطوری در مطبخ نویسندگی این غذا رو بپزیم

  4. سلام استاد روز بخیر
    من در دوره ۶۶ شما بودم در دوره شما خیلی چیزها درمورد نوشتن یادت گرفتم که قبلا نمیدونستم

    شما با زبان ساده و روان به ما درس دادین و حتی از فیلم و کتاب به ما معرفی کردین تا بیشتر یاد بگیریم . خودم رو توی دوره شما پیدا کردم که در چه سبکهایی و ژانر هایی میتونم بنویسم . تمریناتی که میدادین عمق نگاه منو کشف کرد که من چی میخوام و درون من چیست تا بتونم به کاغذ بیارم و افکار درونی من چیه .
    کلاس شما پر انرژی بود با تدریس شما خنده و شادی بود.
    شما با صبر و حوصله متن های ما رو میخونید نکات را به ما میگفتین و ما را راهنمایی میکنیدو محترمانه به ما می گفتین و با ما خوش اخلاق بودین .

    با تشکر از شما .

  5. با سلام و احترام
    استاد، بهترین تعلیق، تعلیقیه که به چه شکلی اجرا بشه؟

    1. سلام وقت شما بخیر
      لطفن در یکی از وبینارهای نویسنده‌ساز شرکت کنید و سوالتون رو اونجا بپرسید چون نیازه بیشتر درباره‌ی سوالتون حرف بزنید.
      وبینارهای نویسنده‌ساز شنبه تا چهارشنبه‌ها ساعت 5 برگزار می‌شن.
      لینک پست مرتبط به این وبینارها:
      https://shahinkalantari.com/ahleneveshtan/

  6. سلام وقت‌تون بخیر باشه
    بنده ویراستاری فنی و محتوایی رمان انجام میدم، و تمام نکات رو رعایت می‌کنم تا اون‌جایی که در دوره‌ها یاد گرفتم.
    ولی اصول جای‌گذاری پاراگراف رو نمی‌دونم، یعنی فرورفتگی‌های تکست‌هایی که مربوط به مکالمه هستن و …
    جسارتاً چه دوره‌ای باید شرکت کنم؟

    1. سلام وقت شما بخیر محدثه‌ی عزیز.
      ما چنین دوره‌ای نداریم اما برای یادگیری چنین چیزی بایدکه رمان‌هایی از نشریه‌های معتبر رو بررسی کنید.
      وقتی آثار رو بررسی کنید قاعدتن یاد می‌گیرید.🙏

  7. سازقلمم کوکشده وتا زمین وزمانرا بیدارنکند قصد ساکت شدن نداردگوییاورسالت بیداری دیگران را هم به گردن داردهمنوای ساز توشدم که واژه سازرا به دستم دادی

  8. سلام جناب آقای کلانتری استاد ارجمند ،وقت به خیر
    اینجانب تازه بازنشسته شده ام و علاقمند نویسندگی هستم لطفا مرا راهنمایی کنید که چیکار باید بکنم و از کجا شروع کنم .خیلی ممنون میشوم اینجانب را راهنمایی بفرمائید.

    1. سلامخ وقت شما بخیر آقای رفیعی‌راد
      برای شروع می‌تونید با شرکت در دوره‌ی اصلی مدرسه که اصول نویسندگی آموزش داده می‌شه شروع کنید.
      لینک پست مرتبط به این دوره خدمت شما🙏:

      https://madresenevisandegi.com/195/

      و یا برای آشنایی بیشتر و طرح سوال‌ها و دغدغه‌هاتون در وبینارهای رایگان نویسنده‌ساز شرکت کنید. این وبینار شنبه‌ها تا چهارشنبه‌ها ساعت 17 برگزار می‌شن اما چون گاهی ساعت تغییر می‌کنه بهتره داخل کانال عضو بشید تا از تغییرات مطلع بشید.
      لینک پست مرتبط به این وبینارها خدمت شما🙏:

      https://shahinkalantari.com/ahleneveshtan/

      و برای اطلاع از دوره‌های دیگه‌ی مدرسه می‌تونید در کانال دوره‌های مدرسه نویسندگی عضو باشید.
      آیدی کانال تلگرام دوره‌ها خدمت شما🙏:
      @kelasenevisandegi

  9. درود، وقت بخیر.
    انتشارات شعر که با کتاب اولی‌ها کار بکنه و هزینه‌ی مناسب دریافت کنه میشه معرفی کنید.🙏

  10. سلام استاد وقتتون بخیر
    اون روز که اومدین اصفهان من خجالت کشیدم بیام ببینمتون. کاش دوباره میومدین من به خجالتم غلبه میکردم.
    خیلی حیف شد

  11. با درود؛ مطالب شما درخصوص اصول نویسندگی بسیار جالب است. با کسب اجازه و با بیان نام شما به‌عنوان منبع، از مطالبتان در کلاس‌های دانشگاه درخصوص ویرایش و فن بیان استفاده خواهم کرد. مهرداد تهران. مدرس دانشگاه، ویراستار، نویسنده، پژوهشگر.

  12. فرایند نوشتن مثل همه کارها نیاز به یک پیش درآمد دارد
    وآن هم همین آزادنویسی های روزانه است.
    تا کم کم یخِ ذهن باز شود
    و چند تایی جمله ی دست و روشُسته تحویلت دهد .
    می بایست با ترفندهای زیرکانه و درعین حال دوستانه
    کلمات را قانع کنی تا نقاب از چهره بردارند و با تو رفاقت کنند .
    و پس ازکسبِ رضایتشان به رفاقت
    حفظ این رابطه با هر کلمه
    تلاشی مستمر می طلبد
    تا ضربآهنگِ جملات، با نوتِ هر حرف از الفبا
    دستت بیاید و در نهایت سازِ قلمت خوش بنوازد.
    گاهی ذهن آشفته ات مسلسل وار کلمه شلیک می کند
    و به لحاظِ سرعت بالای گردش ذهنی
    تلاشت برای یافتن جملاتِ باب میلت
    تلاشیست که عقیم می ماند.
    این می شود که از میان سخن های پراکنده ی مگویی که داری
    چند کلمه ای تُنُک و جسته گریخته هم چون روئیدنِ چمن از لای درزهای سنگفرشِ خیابان
    از قلمت بیرون می جهد.

      1. سلام استاد، امیدوارم حالتون خوب باشه.
        من چند سالی هست که مینویسم و به تازگی یه داستان کوتاه نوشتم، خوشحال میشم نظرتون رو بدونم.
        بدرود گفتی مرا در پس کوچه ای، و حالا من خیابان‌گردی ام در کوچه پس کوچه‌های این شهر ویرانه.
        کاش باران ببارد! شاید کمی از غم هایمان بکاهد.
        این روزها مدام به این سوال فکر میکنم که اگر بمیرم به کدام سو مرا دفن خواهند کرد، هنگامی که نمی دانند تو کدام سو هستی؟
        من، قبله ام را گم کرده ام!
        حقیقت است که زندگی ما تاسیانی بیش نیست؛ ای کاش خدا برایمان کاری کند!
        خداوندا ! اگر میشنویی در استکان هایمان کمی خوشبختی بریز، سال های زیادی است که غم بالا می رویم و تنگدلی برای یار امان نمی دهد که شب را سحر کنیم.
        آخرین سیگار را آتش میزنم.
        و همانطور که فضای خانه را دود فرا گرفته این افکار در سرم رقص می‌‌ کنند که مقصود از این زندگی چیست؟
        جواب کاملا واضح بود! ما زاده شده بودیم که نرسیم.

  13. سلام در دوره های آموزش آنلاین شعر شرکت کردم هزینه را پرداخت کردم ولی نمی‌دونم چگونه با شما در ارتباط باشم

    1. سلام وقت شما بخیر خانم پورصفوی
      لطفن اسکیرین‌شات ایمیلی که بعد از ثبت‌نام در سایت براتون ارسال شده رو به اکانت تلگرام نویسندگانیم ارسال کنید تا راهنمایی‌تون کنن.
      @nevisandeganim
      با این آیدی با پشتیبانان مدرسه در ارتباط باشید🙏

  14. سلام وقت بخیر خسته نباشید من رقیه سعیدی هستم ۲۱ سالمه تاکلاس هشتم درس خوندم آیا من میتونم بعنوان یک نویسنده آزاد کارکنم

  15. سلام،
    استاد من چندسالی از داستانک‌نویسی فاصله گرفتم، اما مجددن شروعش کردم و حدود ۷۰ روزی هست که داستانک می‌نویسم. تو این مدت، هر کتابی که شما توی این دوره معرفی کرده بودید رو خریدم و خوندم. حتا از اون کتاب‌ها به کتابچه‌های داستانک دیگه‌ای هم وصل شدم. اما برام کافی نیست. دوست دارم بیشتر بخونم، بیشتر نمونه ببینم و کلن تو دنیای داستانک‌ها سیر کنم. رفتم سراغ سرچ انگلیسی، اما حقیقتن چیزی پیدا نکردم، نه داستانکی و نه مطلبی فراتر از اونچه که شما آموزش دادین و نه مقاله‌ای که فراتر از تجربیات خودم از داستانک‌نویسی رفته باشه. ازتون می‌خوام یه مخزن داستانک بهم معرفی کنید، یه انبار. پیشاپیش ممنونم.

    1. سلام خانم اعتمادزاده‌ی عزیز
      توصیه می‌کنم دوره‌ی قصه‌ریزه که به زودی برگزار می‌شه رو از دست ندید.
      برای اطلاعات بیشتر درباره‌ی این دوره با پشتیبانی مدرسه در ارتباط باشید🙏:
      @nevisandeganim

  16. خب سلام استاد احتمال میدم از اسمم و سایتم فهمیده باشید کی هستم! خب من الان بعد چند وقت و مثل همیشه با خوندن مطالب شما و دیدن یه سری از ویدیو های یوتیوبتون باز تصمیم گرفتم بنویسم ولی خب برخلاف داستان که خیلی سریع بعد از نوشتن چند خط یه داستان توی ذهنم شکل میگیره برای نوشتن محتوا در مورد نوشتن اینطور نیستم و خب الان دوباره میخوام از نوشتن ها بنویسم و حتی چنل تلگرام باز راه انداختم اما انگار هیچی نمیاد واقعیت نمیدونم چیکار کنم دیگه گفتم اینجا بهترین راه هست برای اینکه خیلی سریع ازتون جواب بگیرم. راستی استاد کتاب هم برای نوشتن میدونید به کارم میاد لطفا بهم معرفی کنید.

  17. سلام وقتتون بخیر
    من برای اولین باره که سایت شما رو دیدم و خیلی ذوق دارم که زودتر توی کلاس هاتون شرکت کنم
    کانال یا گروهی هست که اطلاع رسانی ثبت نام کلاس ها اونجا قرار داده بشه؟
    میشه راهنماییم کنید
    من یکم هم در ثبت نام کلاس ها شک دارم یعنی احساس میکنم شاید اصلا واسه این کار ساخته نشده باشم و نتونم از پسش بربیام یا حتی میترسم در مصاحبه ای که قبل ثبت نام انجام میشه رد بشم
    اگه میشه راهنماییم کنید

    1. درود بر شما زهرای عزیز.
      تا وقتی امتحان نکنید چطور می‌تونید مطمعن بشید که واقعن برای این کار ساخته شدید یا خیر؟
      اگر چه که ما برای هر چیزی که بخوایم می‌تونیم خودمون رو بسازیم.
      و اینکه این مصاحبه برای فهمیدن دغدغه‌ها و مشکلات شما در ارتباط با نوشتن هست. اصلن نگرانش نباشید.
      لینک کانال دوره‌های مدرسه نویسندگی هم خدمت شما🙏:
      https://t.me/kelasenevisandegi
      برای پرسیدن سوال‌هاتون و گرفتن راهنمایی هم می‌تونید با پشتیبانی مدرسه در تلگرام در ارتباط باشید:
      @nevisandeganim

  18. ازقرص خواب اورکاری برنیامد پس خودرا به کوچه علی چپ زدم ودست درکمرقلم انداختم وباکمال ناامیدی به قدم زدن پرداختم واینک نزدیک صبح شده وحاظرنیستم دست از کمر قلم بردارم چون دیگر نه‌تنها بیخوابی آزارم نمیدهدبلکه خدا خدا میکنم که خوایم نبرد حال این خوابست که دست از سرم برنمی‌دارد.

  19. سلام استاد
    وقت بخیر
    استاد واقعیت اینه من حدود یک سالی هست که کانالم رو ایجاد کردم و تقریبا سعی کردم هر روز یا چند روز یک بار کانال رو به روز نگه دارم. حقیقتش از وقتی هم شما عضو کانالم شدین انگیزه‌ام دو چندان شد. اوایل خیلی سخت بود اما یادم به حرف شما می‌افتاد که یک یادداشت روزانه نباید بیشتر از یک ساعت وقت شما رو بگیره. کم‌کم خودم عادت کردم و اون وسواسم در انتشار رو کنار گذاشتم و راحت‌تر تونستم یادداشت بذارم و بابت این از شما خیلی ممنونم.

    می‌دونم و واقفم که هنوز خیلی جای کار دارم و باید جدی‌تر و منظم‌تر کار کنم و چیزهای زیادی هست که باید به صورت تخصصی تو این زمینه بخونم و یادبگیرم و به کار بگیرم. که به قول شما خیلی حلزون‌وار دارم این کار رو دارم می‌کنم. معیارهایی هم که قبلا تو کانال بهشون اشاره کردید اگر نه همه، ولی تا حدودی سعی کردم رعایت کنم.

    ولی چند باری که دیدم کانال های دوستان در کانال مدرسه نویسندگی معرفی شده و اسم من نیست برام سوال پیش اومد که آیا من اصلا تو مسیر درست هستم؟
    گرچه معرفی شدن تو کانال مدرسه نویسندگی ارزشمنده اما قصدم از فرستادن این پیام این نیست که چرا کانال من جز کانال‌های معرفی شده نیست.
    فقط می‌خوام بدونم که علی‌رغم چیزهای زیادی که باید یاد بگیرم آیا برای ابتدای کار راهی که من می‌رم درسته یا نه؟
    ممنون از راهنمایی‌های همیشگی شما

  20. سلام وقت بخیر
    من میخوام یک کتاب انگلیسی بنویسم حالا نمیدونم اسمش رو چی بزارم میشه شما کمکم کنید که بتونم یک اسم جالب برای کتابم بنویسم

  21. سلام من داستان مینویسم و دوست دارم به اشتراک بزارم اما نمیدونم چجوری

  22. سلام توی قشقشه‌ی کلمات تیترناب نابهنگاهی منظورتون همون نابهنگامی بود؟
    چون فقط تو لغت‌نامه‌ها نابهنگام بود میخواستم بدونم از منبع خاصی اخذشده یا از ابداعات خودتونه.

  23. درود
    بنده یک سوال مهم داشتم، برای نویسنده شدن (رمان نویس) حتما لازمه که در رشته ادبیات و … تحصیل کنیم و مدرک تحصیلی در این زمینه داشته باشیم؟
    بنده در رشته مهندسی تحصیل میکنم اما به این هنر علاقه شدیدی دارم و دوست دارم اون چیزی که در ذهنم هست، به ذهن بقیه منتقل کنم.

  24. سلام ودرود به روی ماه یگانه استاد فرزانه
    فکر کنم از عید امسال من هیچ ایمیلی براتون نفرستادم . یه جورایی کم رنگتر شده بودم .
    دغدغه نوشتن از بچگی درمن بود وتا همین الان بیش از چهار دهه ، شاید وقتایی نتونم بهتر بنویسم ویا بطور مداوم کتاب بخوانم ولی این روح تشنه همیشه منو مصلوب خودش کرده که باید بنویسم و شده روزی یک خط، یک جمله و یک کلمه . سه هفته است کانالم را راه اندازی کردم
    روزی یکی دوتا مطلب نشر میدهم .
    تو این مدت مخاطبین خوبی پیدا کردم البته بیشترشون دوستان نزدیکم هستند که با اشتیاق بسیار مطالبم رو دنبال می کنند . و انگیزه منو برا ادامه این کار بیشتر کردند ولطفشان همیشه شامل حالم بوده و هست . ولی تا حالا کانالم را به بچه های مدرسه نویسندگی معرفی نکردم . دلیلش رو هم نمی دانم چرا اصراری و میلی به این کار ندارم .
    درحالیکه با چند تا از بچه های مدرسه نویسندگی ارتباط خوبی برقرار کردم واز قلمشون بهره می گیرم . من دوست دارم مطالبم بیشتر تو حوزه زیست تجربه ام و اموخته هام باشه . حوزه فکری دغدغه هاشون شاید با من متفاوت باشه . ولی همین تفاوتها باعث رشد میشه . وسعی می کنم با هر سبک و سیاق و نگرشی ، ارتباطی عمیق برقرار سازم و با دیده احترام بهشون نگاه می کنم و بی تفاوت از کنارشان رد نمی شوم بازخوردهایی درخور و شایسته فکر و قلمشون میدم . و لابه لای همین بازخوردها یاد می گیرم. بدون علم واگاهی به نوشته هاشون ، خودم را ملزم نمی بینم که حتمن درموردش صحبت بکنم و ارتباط برقرار کنم . لینک کانالم رو تقدیم حضور پر مهرتون میکنم . کمکم کنید تا محتوای کانالم به اندازه تلاش خودم غنی تر و ارزشمندتر و مفیدتر واقع بشه . این کانال ، محتوای افکار و جهان بینی منه ومن درقبال تک تک کلماتم مسوولم و تعهد اخلاقی دارم از انروز میترسم که بنویسم وخودم درجا بزنم .
    شاگردتون مهربانو
    https://t.me/banoomehromah

    1. درود مهربانوی عزیز
      اسم کاملتون رو ننوشتید و نتونستم چک کنم که اسم شما هم مثل چندتا از بچه‌ها که قبلن اینجا لینک کانالشون رو گذاشته بودن اما الان لینک کانالشون تو فهرست همسفران هست، لینک کانال شما هم تو اون فهرست هست یا نه.
      ممنون بابت به‌اشتراک‌گذاری لینک کانالتون.
      و اینکه جذابیت سرزدن به کانال‌های د.وستانمون اینه که متن هرکسی بوی خود اون شخص رو می‌ده.
      نگران نباشید و از خودتون بودن و خودتون رو نوشتن لذت ببرید.

  25. برگ درختان ازشاخه ها زمین را نوازش می کردند ؛ کلاغ روی شاخه پژمرده درخت نشسته بود وبا صدایش گوش فلک را کر کرده بود ، آسمان رنگ غم و اندوه به خود می گرفت . پیرمردی با موهای ژولیده وبا سروضع با مرتب وعینک ته استکانی برچشم ازمقابلم عبورکرد ، گویی پاهایش ورم کرده بود .
    دردست چپش عصا ء ودردست راستش کیسه پراز میوه . جلو رفتم ونگاهی به چهره معصومش انداختم لبهایش ترک خورده بود وبابزاق دهانش لبهایش را به آرامی خیس کرد و گفت :
    _ پسرم کمکم کن این کیسه خیلی سنگینه
    صورت چروکیده اش التماس می کرد اشک روی گونه هایش سرازیرشد . با لبخندی روی لبهایم گفتم :
    – البته من اینجا هستم که به شما کمک کنم .
    آهی کشید دست که میوه را گرفته بود بالا آو رد تمام رگهای بدنش را می توانستم ببینم زورکی می خندید ولی معلوم بود غم بزرگی روی دلش سنگینی می کند به من گفتم :
    -بیا بگیرپسرم .
    آسمان به من خیره شد ونگاهی پراز صمیمت به من انداخته بود . با مهربانی پلاستیک را گرفتم و با هم قدم زنان به راه افتادیم

  26. سلام و وقت بخیر.
    لذت می برم وقتی نوشته هاتون رو می خونم، قشنگ مشخصه که از عمق وجودتون نوشته شده‌.
    من به نوشتن و نشر نوشته ها بسیار علاقه دارم، اما نمی دونم از کجا و چطوری باید شروع کنم.
    یک سر این کلاف سردرگم به احتیاط من برمیگرده.
    ممنون میشم راهنمایی کنید.

  27. سلام. من مصطفی خاکزادان هستم. ۲۲ سال دارم. در تهران زندگی می‌کنم. از ۱۵ سالگی می‌نویسم. و از نظر چند نفری، و از نظر خودم، متفکر خوبی هستم.
    خواستم بپرسم در چه شغل‌ها یا راه‌هایی با توجه به این توانایی‌ام می‌توانم درآمدی برای تامین زندگی‌ام داشته باشم؟
    اگر خواستید پیش از پاسخ، با من بیشتر آشنا شوید، این کانال تلگرام من است:
    https://t.me/ocean_without_the_moon
    سپاس

  28. سلام استاد گرامی، من صدیقه فرجی هستم.
    توی آخرین دوره کلاس هاتون شرکت کردم اما به خاطر مشغله کاری اون زمان نمی تونستم توی جلسات پرسش و پاسخ و کلاسها باشم.
    ولی خودم دارم جلسات ضبط شده کلاسها را می بینم، تمرینات را حل می کنم، و یه کتاب توسعه فردی هم برای خودم دارم می نویسم.
    الان می خوام مثل بقیه بچه ها یه گروه تلگرام داشته باشم. باید چرا کنم؟ آیا باید از نوشته هام چند تا را برای شما بفرستم؟
    ممنون بابت تمام زحمات و تلاش های شما.

    1. سلام خانم فرجی عزیز.
      کانال تلگرامی به اسم خودتون بزنید و یادداشت‌های روزانه‌اتون رو به اشتراک بذارید.
      برای اینکه استاد به کانالتون سر بزنن هم می‌تونید لینک کانالتون رو زیر پست فهرست همسفران مدرسه در کانال مدرسه نویسندگی کامنت کنید.

  29. سلام.شبتون به خیر.نظرتون راجع به نوشته من چیه؟من اگر بخوام گاهی نوشته هام رو بفرستم نظر بدید کجا می تونم این کار رو بکنم همینجا در قسمت دید گاه؟احمدی هستم.ممنونتون میشم نظرتون رو بفرمایید.

    رویاهایت را پرواز بده بگذار بر بوم بلندتری بنشینند.برای آرزوهایت ازنو به سان نو جوانی و کودکی بذر تازه بپاش و بگذار تخم بگذارند و جوجه کنند .پرواز حق تمام آرزوهاست پر و بالشان را نچین بگذار بپرند و تورا به آنچه می خواهی نزدیکتر کنند.تو آدم نشستن نیستی خودت خوب می دانی اما این طناب اشتباه را رها کن و خودت را نجات بده.تو لای این آدم های سرد زنگ زده چه می خواهی؟تو لای یک مشت آدم دنیا زده مشغول به کارهای پوچ بی معنی که فقط در بازه زمانی حضورشان معنی دارد چه داری برای گفتن.اینجا از معنا تهی شده و تودنبال دایرت المعارفی؟جمع کن بساطت را بزن بیرون .بس کن این مکالمات عذاب آور هر ثانیه را .با خودت روبرو شو و شجاعانه بپذیر که ان ها جای درستی هستند و تو اشتباه آمده ای .اینها به آن چیز هایی که تو می خواهی اهمیتی نمی دهند اینان عدد و رقم را دوست دارند و در دنیای رقم هایشان تو و خواسته هایت قیمتی ندارید.دست خودت را بگیر بیا بیرون اینجا تو نامرئی هستی بیا برویم جایی که بودنت به تو حس رضایت می دهد .در این شلوغی ها خبری نیست اکثرشان فقط دور خودشان می گردند.حالا که نتوانستند آلوده ات کنند بیا برویم چاره کار ترک کردنشان است.طناب را رها کن .آنچه خواهی شد تو را خواهد گرفت.

  30. سلام استاد. خوبین؟
    استاد من کانال تلگرامم رو راه‌اندازی کردم. خیلی‌خیلی ذوقش رو دارم. خیلی جالبه که هر روز به تعداد مخاطبان جدی کانال افزوده می‌شه. حتا یه سریا یه سوالاتی می‌پرسن درباره‌ی نوشتن که می‌شه در موردش کلی حرف زد و همون می‌تونه ایده‌ی یه یادداشت باشه. همه‌ی اینا رو گفتم که اصل مطلبو بگم 😉 اگه تمایل داشتین یه سر به کانالم بزنین:
    https://t.me/saraetemadzadeh

    1. چقدر عالی خانم اعتمادزاده‌ی عزیز.
      کانال تلگرام داشتن واقعن تجربه‌ی شیرینیه.
      ممنون از اینکه لینک کانالتون رو با ما به اشتراک گذاشتید.
      البته که الان که من به کامنتتون جواب می‌دم کانالتون رو استاد کلانتری دیدن و لینکش جزو فهرست همسفران مدرسه نویسندگی هست.
      تبریک می‌گم.

  31. درودها
    شاید دو سه سال پیش بود که کانال شما را در تلگرام دیدم. برایم عالی بود؛ به ویژه بخش صفحات صبحگاهی که خیلی جذاب و راهگشا بود. در عکس هایتان عینک نداشتید. خیلی جوان تر دیده می شدید. موهایتان پرپشت و سیاه تر بود انگار و در لبخندتان دندانی پیدا نبود. صورتِ کمی گوشتالو، رد پای تجربه را اندکتر نشان می داد. در برق نگاهتان خرده شینطتی بازمانده از سال های کودکی، خردِ مخاطب را درگیر خود می کرد. زبان بدنتان با آن کتی که به تن داشتید، از همان آغاز، جراتمندی و گونه ای جسارت را در این راه تداعی می کرد. شما به حس نوشتن من توانی تازه بخشیدید؛با دست من، قلم و کاغذ را به آشتی دعوت کردید؛ مسیرم بسی زیبا تر و جذاب تر از پیش شد. خودکار و دفتر من کم مدیون شما نیستند.
    اکنون این جا دوباره عکسی از شما دیدم، نشسته. عینک دارید و ته ریشی لبخندتان را در بر گرفته و دندان های پیشین، فاصله دار و نمکین، نمایان شده. احساس کردم موهایتان کم پشت تر از پیش است! رد پای تجربه و دانش را خیلی پر رنگ دیدم بر پوست صورتتان و رد پای گریزان زمان را.
    چند روزی است که نوشتیارهای شما رفیق نوازشگر گوش جانم شده و من مسیر خوابناک شب را با صدای گرمتان آسان تر طی می کنم. انگیزه ای که از صدا و نکات شما می تراود در ناخودآگاهم، شربت فردا را برایم گوارا می کند. صبح، امیدِ نازنین، انگشت به پنجره ی زندگیم می زند.
    نمی خواهم با سوزن کلماتم پوست وقتتان را بگزم. از بن جان برایتان درود می گویم و می خواهم که برای مسیر من برای مسیر واژه های من هم، چراغی ویژه بدارید؛ راهنماییم کنید که بیش نیازمندم.
    با سپاس روح الله رضوانی نوین

  32. سلام ببخشید من یه رمانی می‌خوام بنویسم که در مورد یه دختر و پسر هستش که یه شئ رو از یه پیر مرد دریافت میکنن که به اونها قدرت هایی میده که بااون قدرت ها باید با یه مرد شروری که میخواد اون شئ رو از دختره و پسره بگیره تا دنیا رو به آخر بکشونه و اگه اون مرد شرور شئ هارو به دست بیاره می‌تونه یه آرزو بکنه رو شکست بدن در واقع اون پیر مرد نگهبان چندین تا از اون شئ هاست و وقتی اون پیر مرد می‌میره اون شئ های قدرتمند رو به شخصیت اصلی یعنی دختره میده الا نمی‌دونم اسم رمانم رو چی بزارم میشه ایده ای بدین

    1. درود بر شما
      برای رسیدن به بهترین اسم بهتره که فهرستی 40_50تایی از اسم‌ها بنویسید و بعد از بین اونها یکی رو انتخاب کنید. چرا که هیچکس بهتر از خود شما نمی‌تونه اسمی برای کتابتون انتخاب کنه. مهمه که برای انتخاب اسم کل محتوای اون کتاب در دسترس باشه.
      برای بهتر انجام دادنش اما، می‌تونید فایل صوتی کارگاه کتابنام رو هم تهیه کنید.
      برای اطلاعات درباره‌ی دوره با پشتیبانی مدرسه در تلگرام در ارتباط باشید:
      @nevisandeganim

  33. سلام
    من می‌نویسم اما نیاز دارم به یه جا وصل شم و یه نفر که نویسنده هست بهم بگه ایراد کارم رو ..
    اما نمی‌دونم از کجا شروع کنم .
    میشه لطفاً این متنم رو ببینید و نظرتون رو بگید ؟
    آسمان ، زمین را دوست داشت.
    یعنی ، زمین را می خواست!
    تنها برای خودش..
    او به تمام رهگذرانی که بر خاک -زمین- قدم بر می داشتند حسادت میکرد.
    آسمان حتی به مرده هایی که در خاک -زمین- دفن میشدند نیز حسادت میکرد!
    گاه ابری می فرستاد تا با قطرات بارانش سلامی به زمین رساند و گاه،
    خورشید را فرمان می داد تا قطرات آب را به دل آسمان برگرداند تا خبری از حال زمین ، به او رسد!..
    آسمان نسیم را می خواند تا میان درختان به وزد و برای زمین بنوازد.
    اما گاه جنون بر او غلبه می کرد و خود غرش می کرد!
    آسمان قطرات باران را به زمین هدیه میکرد.
    اما گاه مستیش چند برابر میشد و سیل به راه می انداخت!
    اما زمین ، از سیل خوشش نمی آمد.
    زمین غرش های سهمگین را دوست نداشت.
    او نمی دانست که تمام این ها ، صدِ آسمان و بیانگر عشق او ست …
    زمین از آسمان روی بر گرداند و به خود پیچید.
    آسمان دست و پایش را گم کرد..نمیدانست چه کند
    او اصلا نمیدانست چه شد که زمین در خود پیچید.
    اختیارش را از دست داد..
    در تابستان می بارید و زمستان خورشید را در سینه ی خویش نمایان می کرد.
    گاهی هم یکسره می بارید؛
    چنان که طبیبان شهر دست به کار می شدند!
    منجم های آبادی آسمان را می گشتند ؛ آنها به دنبال زخمی در دل آسمان بودند :)..
    شاعران ، شعر می گفتند در وصف آسمان تا که شاید غرور او را سر پا کند!
    اهالی شهر دست به دعا بودند ، آنها میان شکوه هایشان از سیل و گاه کمبود آب ، طوفان و گاه گرمای هلاک کننده و هزاران شکایت دیگر به ایزد شان ؛ از احوال آسمان نیز گفتند.
    در این میان پسر بچه ای از پنجره ی خانه ای خشتی ، با آسمان سخن می گفت …
    از دخترک روستا میگفت.
    دخترکی که دل او را برده بود…
    پسربچه از جهانی گفت که محتاج دستان دخترک است…
    پسربچه از دخترکی گفت که دل برده ولیکن دل نمی دهد …
    پسر بچه ، از عشق سخن می گفت !
    ناگهان آسمان به تلاطم بیشتری افتاد.
    گریست به حال تمام عاشقان…
    خواست سخن بگوید اما دهانش بسته بود..
    حرف ها در گلویش گیر کردند ، سرفه کرد
    آبادی با سرفه اش زیر و رو شد.
    گلویش زخم شده بود ، از درد فریاد کشید
    گوش ها از شنوایی افتادند.
    نمی دانست چه کند تا بیش از این آسیب نبیند و نرساند!
    آسمان ابری رساند تا پسرک را پیش او بیاورد.
    پسربچه بر روی ابر نشست و به آسمان رفت ، جایی میان ابر ها !…
    و حال ، چندین سال است که خبری از آسمان و پسرک نرسیده است.
    آسمان قهر کرده است..نه می بارد و نه آفتابی می رساند.
    پسرک رفته بود…رفته بود تا نبیند رفت و آمد ها را در قلبش :))))))
    پسرک و آسمان در میان ابر ها شعر می گفتند ، قلم می زدند و گاه با شرابی مستی شان را چندین برابر می کردند.
    اما نه شرابی از عشق؛
    شرابی ناب از جنس حقیقت..
    شرابی که به تو بفهماند انزوایت را!
    بفهماند که خودت ماندی و خودت..
    بگوید که تنها دارایی ات این «من» است و بقیه ، مهره هایی هستند فعلی
    دخترک و زمین مانده بودند…
    آنها خوش بودند ؛ سرگرم به جاهلیت شان!
    میگفتند و می خندیدند.
    نمی دانستند جایی میان مه و ابر ، کارگاهی به راه است.
    که در آن آرزوی “به فهم و درک رسیدن” آنان را می سازند!
    و کسی نمی داند،
    زمانی که آنها به فهم و درک برسند چه حقیقت های دشواری را خواهند فهمید.
    و چه تقاص ها که باید پس دهند!
    و ما ،
    از قافله ی منتظرانیم!
    و آسمان شهرمان ،
    از قافله ی سرمستان عاشق!
    عاشقانی که حال چشم هایشان را رو به حقیقت باز کرده اند.
    و منتظرانی که انتظار برقراری عدالت و هم وزن شدن وزنه ها را دارند.
    قلم امضا می زند و تضمین نی کند فرا رسیدن این روز ها را…
    و به حرمت قلم ، تمام می شود داستان (:
    به امید روزی،
    که ضامنش صاحب مست شدگان ، یعنی قلم است!

    1. سلام
      خوبه متن شما.
      ذوق شاعرانه بسیاری دارید.
      امیدوارم هرگز دست از نوشتن نکشید و این ذوق درخشان رو به جاهای درخشانی برسونید.

  34. سلام وقتتون بخیر. استاد یکی از عزیزان من یه مشکلی تو نویسندگی براش پیش اومده. چیزی که نوشته عینا شبیه یکی از آثار سینمایی نسبتا معروف دراومده‌ و چون قسمت مشابه دقیقا قسمتای اول داستانشه عوض کردنش خیلی سخت تره. میخواستم بدونم باید چیکار کنه؟ راهی هست که بشه داستان رو از شباهت غیرعمدی نجات داد؟

    1. سایان عزیز
      این چیز نامعمولی نیست.
      و اغلب داستان‌ها به‌نوعی شبیه به هم هستن.
      مهم شیوه‌ی اجراست.
      و اگه ایشون به‌عمد از اون اثر تقلید نکرده باشن، هیچ مشکلی وجود نداره.

      1. سلام آقای کلانتری. وقتتون بخیر. من دارم یک داستان تصویری یا همون مانگا مینویسم که دنبال یه اسم مناسب براش هستم. یه داستان تخیلی هست با موضوع: در زمان های خیلی قدیم موجوداتی آدم خوار به نام (وندیگو) در دنیا بودند که آن با حمله به انسان ها بشریت را تا مرز انقراض هم پیش برده بودند. هر چند این چیزی بود که به نظر میامد. سه شخصیت اصلی هنگامی که بچه بودند پس از حمله به شهرشون توسط وندیگو ها خانواده خود را از دست دادند و پس از سال ها به گروهی پیوستند که در آن با به خطر انداختن جان خود شجاعانه در برابر وندیگو ها می جنگیدند! اون ها ماجرا های زیادی رو پشت سر میگذارند و بالاخره به ماهیت شکل گیری این موجودات پی میبرند که باعث میشود خیلی چیز ها تغییر کند چون آن حقیقت واقعا وحشتناک بود…
        من قبلا هم این کامنت رو گذاشتم ولی فکر کنم به دستتون نرسید. نظر خودم برای اسم (نسل وندیگو)هست. ممنون میشم کمک کنید!

        1. مبینای عزیز سلام
          برای انتخاب اسم یک کتاب باید به کل محتوای اون کتاب دسترسی داشته باشیم، و اصولن نویسنده‌ی یک کتاب بهتر از هر کسی می‌تونه این کارو انجام بده. بنابراین پیشنهاد می‌کنیم وقت بذارید و فهرستی ۴۰-۵۰تایی از عنوان‌ها بنویسید و بعد از بین اون‌ها یکی انتخاب کنید. برای بهتر انجام دادنش می‌تونید فایل صوتی کارگاه کتابنام رو هم تهیه کنید.
          برای اطلاعات درباره‌ی دوره با پشتیبانی مدرسه در تلگرام در ارتباط باشید:
          @nevisandeganim

  35. سلام
    تو چنل هاي تلگرامي خب فقط ميشه تا 48 ساعت ديد كه چه كاراي انجام ميشه(كي لفت ميده جوين ميشه و..)حدود 2 هفته ي پيش ي يه نفر كه توي كانتكت هامم هست تو چنلم جوين شده،همون شخص كه من ميشناسمش با ي اكانت ك من ندارم جوين شده و وقتي ك جوين شده با اون اكانت ك من دارمش لفت داده
    حالا من اون اكانتو ميخوام ميشه كاريش كرد؟يعني توي ريسنتش ميشه ديد؟؟

    1. سلام وقت خوش،آیا اینکه می‌گویند بازنویسی داستان باید ۳ ماه پس از اتمام نوشتنش انجام شود درست است؟.زیرا بعد از ۳ ماه اشکالات داستان به چشم می آید؟

      1. سلام
        تعیین این عددها منطقی نیست.
        مهم اینه که از متن مقداری فاصله بگیرید تا نسبت بهم مقداری سردتر بشید و راحت‌تر بازنویسی کنید.

  36. سلام و درود
    کاش می شد یه دنیا حس خوب روونه کنم به سمت شما اما وسیله نقلیه واسشون پیدا نمی کنم.
    واقعیتش من سماجت و وسواس فکری شدیدی دارم
    اما همیشه تو راه و مسیر غلط
    چند روز پیش رسیدم به یه پادکست از شما که گفتید خودتون هم وسواس فکری داشتید اما انگار برای شما تو راه درست بوده
    خواستم بپرسم که چطور می شه وسواس رو هدایت کرد تو مسیر درست؟
    من که فعلا نتونستم
    همیشه اهمیت حاشیه برای من بیشتر بوده متاسفانه
    مخفی نماند که امثال افسردگی و اضطراب هم تو اینجور مسائل بی تاثیر نیست.

    1. سلام
      سپاسگزارم از لطف شما.
      درباره‌ی وسواس دو نکته باید گفت:
      ۱. کمک گرفتن از درمانگر بسیار مفیده. گاهی یه مشاوره‌ی کوتاه یا قرص مناسب می‌تونه خیلی کمک بکنه تا از بحران دربیایم.
      ۲. برای جهت دادن به وسواس باید شور و شوقمون رو هدایت کنیم تو یه کانال خاص. یعنی کار موردعلاقه‌مون رو پیدا کنیم و وسواسمون رو بذاریم روی تبحر در اون کار. خوندن کتاب «وسواسی باشید یا معمولی باقی بمانید»‌ از گرنت کاردون می‌تونه مفید باشه در این زمینه.

  37. سلام استاد وقتتون بخیر.
    من آدمیم که اگه بخوام یه کاری رو روزانه و مداوم انجام بدم بعد یه مدت کار برام سخت میشه و فکر میکنم اگه نشد امروز انجامش بدم چی؟
    این باعث شده کلا بیخیال تعهد بشم.
    چند وقت پیش هم شروع کردم به نوشتن روزانه و انتشار
    اما دو سه ماه که گذشت حس میکردم دارم تکالیف مدرسه مینویسم و اگه به هر دلیلی یه روز نشد حس خوبی نداشتم
    دیگه ادامه ندادم.
    حالا میخوام دوباره شروع کنم چون نوشتن برام جدیه و نمیخوام ازش دور شم.
    چه طوری میتونم آدم متعهدی بشم و طوری بنویسم که خسته کننده نباشه؟
    البته من هر روز مینویسم و نوشتن اصلا برام خسته کننده نیست
    اما هر روز نوشتن آسونه و هر روز منتشر کردن سخت
    و متعهد بودن سختتر.

  38. استاد سلام. خوبین؟ استاد دستم به دامنتون. من یه مدت مربی داشتم برای کسب‌وکارم، اما بنا به دلایلی نشد با ایشون ادامه بدم و اصلا بهتره بگم کار رها شد. الان من اگه بخوام با درصد خطای پایینتری پیش برم باید مربی داشته باشم. فعلا همینجوری از گوشه‌موشه‌ها شروع کردم و دارم یه کارایی‌ هم روی سایتم انجام می‌دم ولی خب فعلا چیزی دیده نمی‌شه. استاد برای مربیگری کسی هست که بهم پیشنهاد بدین؟ خب با توجه به مقیاس کسب‌وکارم دنبال مربی خیلی خفنی هم نمی‌گردم. همین که بتونه بهم بگه الان باید چیکار کنم و قدم بعدی چیه برام کافیه. فعلا که خودم دارم یواش‌یواش حمله کنم.

  39. حاکم شهر پیکی سوی پایتخت فرستاد تا از وضعیت حال ولیعهد با خبر شود . هنگامی که پیک به پایتخت رسید متوجه شد که ولیعهد مرده است. این خبر را به گوش حاکم رساند حاکم به محض شنیدن خبر بسیار خوشحال شد به طوری که از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید…

  40. من یک چند خط شروع یک داستان رو نوشتم .
    برای ادامه اش راهنمایی می خواستم

    1. سلام متن شما رو خوندم.
      نمی‌دونم متن نهایی قراره در چه قالبی باشه. ولی اینی که نوشتید از جنس حکایته. داستان نیازمند صحنه‌پردازی و نمایش دادن صحنه‌هاست.
      البته که بخش‌هایی رو هم می‌شه مثل حکایت گزارش کرد.
      اما در کل، اینطوری با خوندن دو خط یک متن نمیشه نظر دقیقی داد.

  41. سلام.
    این خبرهایی که مثلا درباره فلان فیلم تریلر داده یا فلان فیلم این فلان بازیگر توش بازی می کنه، مقاله خبری حساب میشه یا نه کلا مقاله نیست؟
    و اگه اینطوریه پس دقیقا مقاله چیه؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *