سلام به شما دوست نازنین
در این صفحه میتوانید سوالاتی را که دربارۀ نوشتن، نویسندگی، تولید محتوا، استراتژی محتوا و نوشتن کتاب دارید، در قسمت کامنتها مطرح کنید.
پس از بررسی سوالات، در بازۀ زمانی 1 الی 7 روز، به پرسشها پاسخ میدهم.
همچنین مطالعۀ صدها پرسشوپاسخی که در ادامۀ این صفحه مشاهده میکنید احتمالاً برایتان مفید خواهد بود.
ضمناً برای کسب اطلاع دربارۀ دورهها روی لینکهای زیر کلیک کنید:
ارسال پیام به پشتیبانی تلگرامی مدرسه نویسندگی
برقرار و برفراز باشید
شاهین کلانتری
شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
3,954 پاسخ
فرایند نوشتن مثل همه کارها نیاز به یک پیش درآمد دارد
وآن هم همین آزادنویسی های روزانه است.
تا کم کم یخِ ذهن باز شود
و چند تایی جمله ی دست و روشُسته تحویلت دهد .
می بایست با ترفندهای زیرکانه و درعین حال دوستانه
کلمات را قانع کنی تا نقاب از چهره بردارند و با تو رفاقت کنند .
و پس ازکسبِ رضایتشان به رفاقت
حفظ این رابطه با هر کلمه
تلاشی مستمر می طلبد
تا ضربآهنگِ جملات، با نوتِ هر حرف از الفبا
دستت بیاید و در نهایت سازِ قلمت خوش بنوازد.
گاهی ذهن آشفته ات مسلسل وار کلمه شلیک می کند
و به لحاظِ سرعت بالای گردش ذهنی
تلاشت برای یافتن جملاتِ باب میلت
تلاشیست که عقیم می ماند.
این می شود که از میان سخن های پراکنده ی مگویی که داری
چند کلمه ای تُنُک و جسته گریخته هم چون روئیدنِ چمن از لای درزهای سنگفرشِ خیابان
از قلمت بیرون می جهد.
چه تصویر زیبایی از آزادنویسی😍
و چقدر خوب این تصویر رو به ما هم نشون دادید خانم احمدی💚🙏.
سلام در دوره های آموزش آنلاین شعر شرکت کردم هزینه را پرداخت کردم ولی نمیدونم چگونه با شما در ارتباط باشم
سلام وقت شما بخیر خانم پورصفوی
لطفن اسکیرینشات ایمیلی که بعد از ثبتنام در سایت براتون ارسال شده رو به اکانت تلگرام نویسندگانیم ارسال کنید تا راهنماییتون کنن.
@nevisandeganim
با این آیدی با پشتیبانان مدرسه در ارتباط باشید🙏
سلام وقت بخیر خسته نباشید من رقیه سعیدی هستم ۲۱ سالمه تاکلاس هشتم درس خوندم آیا من میتونم بعنوان یک نویسنده آزاد کارکنم
درود خانم سعیدی عزیز.
فکر میکنید کدوم بخش از اطلاعاتی که برامون نوشتید مانع اینکه نویسنده باشید و به عنوان یک نویسنده کار کنید هست؟
سلام وقتتون بخیر
من برای اولین باره که سایت شما رو دیدم و خیلی ذوق دارم که زودتر توی کلاس هاتون شرکت کنم
کانال یا گروهی هست که اطلاع رسانی ثبت نام کلاس ها اونجا قرار داده بشه؟
میشه راهنماییم کنید
من یکم هم در ثبت نام کلاس ها شک دارم یعنی احساس میکنم شاید اصلا واسه این کار ساخته نشده باشم و نتونم از پسش بربیام یا حتی میترسم در مصاحبه ای که قبل ثبت نام انجام میشه رد بشم
اگه میشه راهنماییم کنید
درود بر شما زهرای عزیز.
تا وقتی امتحان نکنید چطور میتونید مطمعن بشید که واقعن برای این کار ساخته شدید یا خیر؟
اگر چه که ما برای هر چیزی که بخوایم میتونیم خودمون رو بسازیم.
و اینکه این مصاحبه برای فهمیدن دغدغهها و مشکلات شما در ارتباط با نوشتن هست. اصلن نگرانش نباشید.
لینک کانال دورههای مدرسه نویسندگی هم خدمت شما🙏:
https://t.me/kelasenevisandegi
برای پرسیدن سوالهاتون و گرفتن راهنمایی هم میتونید با پشتیبانی مدرسه در تلگرام در ارتباط باشید:
@nevisandeganim
ازقرص خواب اورکاری برنیامد پس خودرا به کوچه علی چپ زدم ودست درکمرقلم انداختم وباکمال ناامیدی به قدم زدن پرداختم واینک نزدیک صبح شده وحاظرنیستم دست از کمر قلم بردارم چون دیگر نهتنها بیخوابی آزارم نمیدهدبلکه خدا خدا میکنم که خوایم نبرد حال این خوابست که دست از سرم برنمیدارد.
به چه جای خوبی کشید😍.
قدم زدن با قلم همیشه نتیجههای خوبی داره🙂.
سلام وقت بخیر
من میخوام یک کتاب انگلیسی بنویسم حالا نمیدونم اسمش رو چی بزارم میشه شما کمکم کنید که بتونم یک اسم جالب برای کتابم بنویسم
سلام و وقت بخیر
لطفن کمی دربارهی کتابتون توضیح بدید.🙏
سلام ودرود به روی ماه یگانه استاد فرزانه
فکر کنم از عید امسال من هیچ ایمیلی براتون نفرستادم . یه جورایی کم رنگتر شده بودم .
دغدغه نوشتن از بچگی درمن بود وتا همین الان بیش از چهار دهه ، شاید وقتایی نتونم بهتر بنویسم ویا بطور مداوم کتاب بخوانم ولی این روح تشنه همیشه منو مصلوب خودش کرده که باید بنویسم و شده روزی یک خط، یک جمله و یک کلمه . سه هفته است کانالم را راه اندازی کردم
روزی یکی دوتا مطلب نشر میدهم .
تو این مدت مخاطبین خوبی پیدا کردم البته بیشترشون دوستان نزدیکم هستند که با اشتیاق بسیار مطالبم رو دنبال می کنند . و انگیزه منو برا ادامه این کار بیشتر کردند ولطفشان همیشه شامل حالم بوده و هست . ولی تا حالا کانالم را به بچه های مدرسه نویسندگی معرفی نکردم . دلیلش رو هم نمی دانم چرا اصراری و میلی به این کار ندارم .
درحالیکه با چند تا از بچه های مدرسه نویسندگی ارتباط خوبی برقرار کردم واز قلمشون بهره می گیرم . من دوست دارم مطالبم بیشتر تو حوزه زیست تجربه ام و اموخته هام باشه . حوزه فکری دغدغه هاشون شاید با من متفاوت باشه . ولی همین تفاوتها باعث رشد میشه . وسعی می کنم با هر سبک و سیاق و نگرشی ، ارتباطی عمیق برقرار سازم و با دیده احترام بهشون نگاه می کنم و بی تفاوت از کنارشان رد نمی شوم بازخوردهایی درخور و شایسته فکر و قلمشون میدم . و لابه لای همین بازخوردها یاد می گیرم. بدون علم واگاهی به نوشته هاشون ، خودم را ملزم نمی بینم که حتمن درموردش صحبت بکنم و ارتباط برقرار کنم . لینک کانالم رو تقدیم حضور پر مهرتون میکنم . کمکم کنید تا محتوای کانالم به اندازه تلاش خودم غنی تر و ارزشمندتر و مفیدتر واقع بشه . این کانال ، محتوای افکار و جهان بینی منه ومن درقبال تک تک کلماتم مسوولم و تعهد اخلاقی دارم از انروز میترسم که بنویسم وخودم درجا بزنم .
شاگردتون مهربانو
https://t.me/banoomehromah
درود مهربانوی عزیز
اسم کاملتون رو ننوشتید و نتونستم چک کنم که اسم شما هم مثل چندتا از بچهها که قبلن اینجا لینک کانالشون رو گذاشته بودن اما الان لینک کانالشون تو فهرست همسفران هست، لینک کانال شما هم تو اون فهرست هست یا نه.
ممنون بابت بهاشتراکگذاری لینک کانالتون.
و اینکه جذابیت سرزدن به کانالهای د.وستانمون اینه که متن هرکسی بوی خود اون شخص رو میده.
نگران نباشید و از خودتون بودن و خودتون رو نوشتن لذت ببرید.
سلام استاد گرامی، من صدیقه فرجی هستم.
توی آخرین دوره کلاس هاتون شرکت کردم اما به خاطر مشغله کاری اون زمان نمی تونستم توی جلسات پرسش و پاسخ و کلاسها باشم.
ولی خودم دارم جلسات ضبط شده کلاسها را می بینم، تمرینات را حل می کنم، و یه کتاب توسعه فردی هم برای خودم دارم می نویسم.
الان می خوام مثل بقیه بچه ها یه گروه تلگرام داشته باشم. باید چرا کنم؟ آیا باید از نوشته هام چند تا را برای شما بفرستم؟
ممنون بابت تمام زحمات و تلاش های شما.
سلام خانم فرجی عزیز.
کانال تلگرامی به اسم خودتون بزنید و یادداشتهای روزانهاتون رو به اشتراک بذارید.
برای اینکه استاد به کانالتون سر بزنن هم میتونید لینک کانالتون رو زیر پست فهرست همسفران مدرسه در کانال مدرسه نویسندگی کامنت کنید.
سلام استاد. خوبین؟
استاد من کانال تلگرامم رو راهاندازی کردم. خیلیخیلی ذوقش رو دارم. خیلی جالبه که هر روز به تعداد مخاطبان جدی کانال افزوده میشه. حتا یه سریا یه سوالاتی میپرسن دربارهی نوشتن که میشه در موردش کلی حرف زد و همون میتونه ایدهی یه یادداشت باشه. همهی اینا رو گفتم که اصل مطلبو بگم 😉 اگه تمایل داشتین یه سر به کانالم بزنین:
https://t.me/saraetemadzadeh
چقدر عالی خانم اعتمادزادهی عزیز.
کانال تلگرام داشتن واقعن تجربهی شیرینیه.
ممنون از اینکه لینک کانالتون رو با ما به اشتراک گذاشتید.
البته که الان که من به کامنتتون جواب میدم کانالتون رو استاد کلانتری دیدن و لینکش جزو فهرست همسفران مدرسه نویسندگی هست.
تبریک میگم.
سلام
من مینویسم اما نیاز دارم به یه جا وصل شم و یه نفر که نویسنده هست بهم بگه ایراد کارم رو ..
اما نمیدونم از کجا شروع کنم .
میشه لطفاً این متنم رو ببینید و نظرتون رو بگید ؟
آسمان ، زمین را دوست داشت.
یعنی ، زمین را می خواست!
تنها برای خودش..
او به تمام رهگذرانی که بر خاک -زمین- قدم بر می داشتند حسادت میکرد.
آسمان حتی به مرده هایی که در خاک -زمین- دفن میشدند نیز حسادت میکرد!
گاه ابری می فرستاد تا با قطرات بارانش سلامی به زمین رساند و گاه،
خورشید را فرمان می داد تا قطرات آب را به دل آسمان برگرداند تا خبری از حال زمین ، به او رسد!..
آسمان نسیم را می خواند تا میان درختان به وزد و برای زمین بنوازد.
اما گاه جنون بر او غلبه می کرد و خود غرش می کرد!
آسمان قطرات باران را به زمین هدیه میکرد.
اما گاه مستیش چند برابر میشد و سیل به راه می انداخت!
اما زمین ، از سیل خوشش نمی آمد.
زمین غرش های سهمگین را دوست نداشت.
او نمی دانست که تمام این ها ، صدِ آسمان و بیانگر عشق او ست …
زمین از آسمان روی بر گرداند و به خود پیچید.
آسمان دست و پایش را گم کرد..نمیدانست چه کند
او اصلا نمیدانست چه شد که زمین در خود پیچید.
اختیارش را از دست داد..
در تابستان می بارید و زمستان خورشید را در سینه ی خویش نمایان می کرد.
گاهی هم یکسره می بارید؛
چنان که طبیبان شهر دست به کار می شدند!
منجم های آبادی آسمان را می گشتند ؛ آنها به دنبال زخمی در دل آسمان بودند :)..
شاعران ، شعر می گفتند در وصف آسمان تا که شاید غرور او را سر پا کند!
اهالی شهر دست به دعا بودند ، آنها میان شکوه هایشان از سیل و گاه کمبود آب ، طوفان و گاه گرمای هلاک کننده و هزاران شکایت دیگر به ایزد شان ؛ از احوال آسمان نیز گفتند.
در این میان پسر بچه ای از پنجره ی خانه ای خشتی ، با آسمان سخن می گفت …
از دخترک روستا میگفت.
دخترکی که دل او را برده بود…
پسربچه از جهانی گفت که محتاج دستان دخترک است…
پسربچه از دخترکی گفت که دل برده ولیکن دل نمی دهد …
پسر بچه ، از عشق سخن می گفت !
ناگهان آسمان به تلاطم بیشتری افتاد.
گریست به حال تمام عاشقان…
خواست سخن بگوید اما دهانش بسته بود..
حرف ها در گلویش گیر کردند ، سرفه کرد
آبادی با سرفه اش زیر و رو شد.
گلویش زخم شده بود ، از درد فریاد کشید
گوش ها از شنوایی افتادند.
نمی دانست چه کند تا بیش از این آسیب نبیند و نرساند!
آسمان ابری رساند تا پسرک را پیش او بیاورد.
پسربچه بر روی ابر نشست و به آسمان رفت ، جایی میان ابر ها !…
و حال ، چندین سال است که خبری از آسمان و پسرک نرسیده است.
آسمان قهر کرده است..نه می بارد و نه آفتابی می رساند.
پسرک رفته بود…رفته بود تا نبیند رفت و آمد ها را در قلبش :))))))
پسرک و آسمان در میان ابر ها شعر می گفتند ، قلم می زدند و گاه با شرابی مستی شان را چندین برابر می کردند.
اما نه شرابی از عشق؛
شرابی ناب از جنس حقیقت..
شرابی که به تو بفهماند انزوایت را!
بفهماند که خودت ماندی و خودت..
بگوید که تنها دارایی ات این «من» است و بقیه ، مهره هایی هستند فعلی
دخترک و زمین مانده بودند…
آنها خوش بودند ؛ سرگرم به جاهلیت شان!
میگفتند و می خندیدند.
نمی دانستند جایی میان مه و ابر ، کارگاهی به راه است.
که در آن آرزوی “به فهم و درک رسیدن” آنان را می سازند!
و کسی نمی داند،
زمانی که آنها به فهم و درک برسند چه حقیقت های دشواری را خواهند فهمید.
و چه تقاص ها که باید پس دهند!
و ما ،
از قافله ی منتظرانیم!
و آسمان شهرمان ،
از قافله ی سرمستان عاشق!
عاشقانی که حال چشم هایشان را رو به حقیقت باز کرده اند.
و منتظرانی که انتظار برقراری عدالت و هم وزن شدن وزنه ها را دارند.
قلم امضا می زند و تضمین نی کند فرا رسیدن این روز ها را…
و به حرمت قلم ، تمام می شود داستان (:
به امید روزی،
که ضامنش صاحب مست شدگان ، یعنی قلم است!
سلام
خوبه متن شما.
ذوق شاعرانه بسیاری دارید.
امیدوارم هرگز دست از نوشتن نکشید و این ذوق درخشان رو به جاهای درخشانی برسونید.
سلام وقتتون بخیر. استاد یکی از عزیزان من یه مشکلی تو نویسندگی براش پیش اومده. چیزی که نوشته عینا شبیه یکی از آثار سینمایی نسبتا معروف دراومده و چون قسمت مشابه دقیقا قسمتای اول داستانشه عوض کردنش خیلی سخت تره. میخواستم بدونم باید چیکار کنه؟ راهی هست که بشه داستان رو از شباهت غیرعمدی نجات داد؟
سایان عزیز
این چیز نامعمولی نیست.
و اغلب داستانها بهنوعی شبیه به هم هستن.
مهم شیوهی اجراست.
و اگه ایشون بهعمد از اون اثر تقلید نکرده باشن، هیچ مشکلی وجود نداره.
با سلام
این اتفاق در مورد داستان پستچی من هم افتاد. آن را عوض نکردم بلکه به توضیحی در پایان داستان بسنده کردم.