من متنوع میخوانم. هر کتابی که بار بخورد روانۀ ذهنم میکنم. در بند تمام کردن کتابها هم نیستم. عمر آدمیزاد کمتر از آن است که به چند تا کتاب اکتفا کند. بنابراین روی میز کار من، علاوۀ بر کتابهای کسبوکار و روانشناسی، جای زیادی هم برای مهجورترین کتابهای ادبی و هنری مهیا شده. (محرک اصلی این خواندنها، تقلای نوشتن است.) باری، چندیست «شعر دیگر» را مرور میکنم. خوشبختانه نشر رشدیه کارهای استخواندار شعر دیگر را با سرو شکل آبرومندی منتشر کرده و جای تقدیر دارد. از همین مجموعه داشتم «کتاب بهرام اردبیلی» میخواندم که به این تکه از گفتوجوی او رسیدم:
مشکلِ نوشتن در خواندن است. اگر بنویسی نمیتوانی نخوانی. تو میتوانی ده تا کتاب را برداری و بخوانی و کاری هم به نوشتن نداشته باشی. بروی بانک، بروی اداره و کارهایت را انجام بدهی. بعد هم وقتی که حالش را داری، وقتش را پیدا میکنی، ادبیات را دوست داری. خوشت میآید و مینشینی و کتاب میخوانی! ولی اگر بخواهی بنویسی، نمیتوانی نخوانی. مشکلش این است.
البته این حرف را بهرام اردبیلی دربارۀ کنار گذاشتن کتاب گفته، اما نکتۀ بسیار با اهمیتی است که این یادداشت به خاطر تاکید روی آن نوشته شده.
معمولاً گمان میکنیم که میل نوشتن، در رهگذر مطالعۀ فراوان شکل میگیرد، شاید برای بسیاری از شیفتگان مطالعه چنین باشد. اما نوشتن یکی بهترین راهها برای ترغیب افراد به خواندن است.
بارها پیش آمده که در دورهها و دورهمیها، افرادی با تمنای آموختن نوشتن آمدهاند، اما قرابت چندانی با مطالعه نداشتهاند. و در نود درصد مواقع دیدهام که نوشتن، همین افراد لاکتاب(!) را به کتاببازهایی خواستار و پیگیر تبدیل کرده.
نوشتن، قرص اشتهاآور خواندن است؛ ورزش ذهن است، برای عرق ریختن و گرسنه شدن، گرسنۀ خواندن و خواندن و خواندن شدن.
احتمالاً بعد از مطالعۀ این نوشته، مطلب زیر هم برای شما سودمند باشد:
خواندن همزمان چند کتاب | کتابخوانی با روش ۲۱ گرم
چند پیشنهاد دیگر:
دورههای حضوری و آنلاین نویسندگی و تولید محتوا
شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
7 پاسخ
من از بس امروز یک عااااالمه از مطالبتون رو خوندم (بعضی هاا رو مرور کردم و قبلا خونده بودم و بعضی ها رو برای بار اول)، که حس میکنم الان چشمانم از حدقه بیرون میزنن. انقدررر که بیان شیوایی دارید و آدم هم لذت میبره و هم یاد میگیره
سپاس از مهر شما الهام جان.
سلام
لحظاتتون بخیر و شادی
در مورد نوشتن و نیاز متوالی و مکرر به خواندن میتوان اتومبیلی را مثال زد که برای طی کردن مسافت بین دو شهر چندین بار نیاز به سوختگیری پیدا میکند و نمیشود به همان سوختی که بار اول دریافت میکند اکتفا کرد چون در این صورت بین راه بدون سوخت می ماند
در مورد نوشتن هم نمی توان گفت چون همان ابتدای راه کتابهایی خوانده ایم پس مجهز شده ایم و دیگر نیاز به خواندن نداریم
هر مرحله از نوشتن نیاز ما را برای خواندن و دریافت آگاهیهای جدید و همچنین تکرار آموخته های قبلی بیشتر میکند و با در پیش گرفتن این رویه مهارتمان در نویسندگی بیشتر و عضلاتمان قویتر میشود
از همان نقطه شروع نوشتن میبینی که کمی، کوچکی، نادانی و چیزی برای نوشتن نداری
از ترس شکست و رسوایی عقب مینشینی و برای پر کردن این خلا عمیق به خواندن متوسل میشوی و پس از مدتی سر کردن با کتاب و بهره بردن از آن جانی تازه میگیری و باز به میدان نبرد نوشتن رهسپار میشوی این بار میتوانی چند کلمه ای بنویسی اما بوی خامی و ناپختگی نوشته هایت حالت را بد میکند چاره ای نداری که باز هم به عقب برگردی و با بیشتر خواندن تجدید قوا کنی و شانس خود را برای حمله ای رو به جلو بیازمایی این بار با جرات و شهامت بیشتر دست به قلم میشوی و صفحاتی را می نگاری میبینی پخته تر شده ولی هنوز چنگی به دلت نمیزند بعد از بارها آزمون و خطا درمیابی که جز با خواندن و هر بار بیشتر خواندن و خواندن مکررات طی این طریق میسر نمیشود و راه به جایی نمیبری و با خود عهد میبندی که تا قلم در دست داری دست از دامان کتاب و خواندن برنداری
تشكرازپاسخ دقيق شما لطفابراي اينكه بصورت آنلاين بتونم بنويسم من رابيشترراهنمايي كنيد