داشتم دفتر شعر «زندگی واقعاً همین بود؟» را ورق میزدم که در اولین صفحۀ آن به این نقل قول برخوردم:
هر جایی که هنرمندی بتواند، وظیفه دارد نظرش را بیان کند؛ حالا احساسش هر چه میخواهد باشد. شکست در عشق یا موضوعی سیاسی. چه پیکاسو باشد که تابلوی گِرنیکا را میکشد، یا کافکا باشد که محاکمه را مینویسد، یا جرج اورول یا تامس هاردی یا مارک تواین یا هاکلبری فین باشد، توماس مان، باب دیلن… مهم نیست که موضوع چیست… هر کسی، هر جا، هر زمان…. وظیفۀ هنرمند است که احساسات شخصیاش را دنبال کند و هر چقدرش را که میتواند روی بومش منعکس کند؛ اگر روی مردم اثر بگذارد چه بهتر، اگر هم نگذارد مهم نیست. هنرمند وظیفه دارد چیزی را که حس میکند بیان کند، چون کار درست همین است. هر کسی تا جایی که بتواند باید تلاش کند این شرایط را عوض کند و روی آدمهای بیشتری در دنیا اثر بگذارد و زندگی را برای ما به گونهای توصیف کند که ما را انسانتر از قبل کند.
(تکهای از گفتوگوی کاوه باسمنجی با راجر واترز در سالِ دو هزار و یازده)
دفتر شعر «زندگی واقعاً همین بود؟» را نشر فانوس با ترجمۀ ملیحه بهارلو منتشر کرده است.
3 پاسخ
دقیقا همینطوره، تا قبل از آشنایی با شما و دیدگاههای زیبایتان از نوشتن برخی عقاید و افکارم واهمه داشتم، اما شما این جسارت رو به من دادین که بدون خود سانسوری بتوانم خودم را بیان کنم، ممنون که مطلب به این زیبایی رو به اشتراک گذاشتین👌👌🌸🌸🎀🌸🌸👌👌
بسیار عالی دقیقا موافقم با این دیدگاه. حداقل تاثیر بیان احساسات و انتشار آن میتواند جرقه ای در ذهن دیگران ایجاد کند و منتج به خلق آثار دیگر شود.
ممنون از شما استاد شاهین عزیز با اشتراک گذاری این مطالب بیشتر من را به نوشتن ترغیب میکنید. گاهی فکر میکنم این مطلب را بنویسم که چه؟ ولی متوجه شدم که بی تاثیر نیست این یک ماموریت انسانی است برای شناساندن ابعاد و دیدگاه های مختلف ذهن آدمی.
سپاس منصوره عزیز
این حسیه که سراغ همۀ ما میاد، اما به تدریج نوشتن به زندگی ما معنای تازهای رو اضافه میکنه.
امیدوارم در این مسیر خوش بدرخشید.