سهیلا نوشته:
شاهین جان من وقتایی که بیانگیزهام و از خودم ناامیدم برای بهتر شدن حالم، خوندن وبلاگت برای خودم تجویز میکنم.. چون واقعاً بعد خوندشون محاله که سر حال نشم. ولی یه وقتهایی اصلا نمیتونم بنویسم.. نه اینکه نخوام بنویسم ها.. نه.. ذهنم بدجوری قفل میشه و اصلاً دست و دلم به نوشتن نمیره.. البته اینو هم بگم که نوشتنه صفحات صبحگاهیم منظمه.. منظورم نوشتن متن و دلنوشته و…
سوالم ازت اینه که تو زمانی ذهنت قفل میشه چیکار میکنی ؟ خیلی دوست دارم از تجربیاتت بدونم.
سهیلا جان
من هم به قول تو هرازگاهی دستودلم به نوشتن نمیرود و ذهنم قفل میشود.
نمیخواهم جواب کلیشهای بدهم، چون خیلی از کارها را خودت میدانی. مثل پیادهروی و دوش آب گرم و غیره.
این بار لیستی از چیزهایی که احساساتم را به جریان میاندازند برایت مینویسم. ببین کدامیک از آنها برایت مفیدتر است:
جرقههای خلاقانه
-جدیداً بنیاد ادبیات داستانی یک کتاب شگفتانگیز به نام «1000 جرقه داستانی» چاپ کرده که برای نویسندگی داستانی و غیرداستانی مفید است.
سه تا از جرقههای خوب این کتاب را برایت نقل میکنم:
-
حافظه رایانهتان به نحوی به دست فامیلها، دوستان و آشنایان میرسد. در میان آنها نوشتههایی است که میترسید با کسی به اشتراک بگذارید. مطالب لو رفتهاند و کاری ازتان ساخته نیست. دیگران چه میگویند؟ نگرانیهای آنها از نوشتههای شما چیست.
-
قطعهای هجو بنویسید و خودتان را در آن مسخره کنید. این بهترین راهی است که میتوانید از طریقش ایرادات خودتان را پیدا کنید و یاد بگیرید چهکار باید بکنید.
-
فرض کنید چوب جادویی دارید که باعث میشود تمام زجرهای نویسندگی شما برطرف شوند. با این وقت اضافی که به دست میآورید چه میکنید و حالا وقت خودتان را چطور تقسیم میکنید.
در حال و هوای فیلم
فیلم دیدن برای باز کردن قفل ذهن بینظیر است، اما چه فیلمی، این مهم است که تو فیلم مختص خودت را پیدا کنی. فیلمی که تماشای آن از زندهات کند.
مثلاً من محال است در حال و هوای عشق وونگ کار وای را ببینم و حس و حالم دگرگون نشود. فیلمهایی مثل شبهای روشن و خواب زمستانی و غیره هم از این دستهاند.
من بهجای دیدن فیلمهای جدید چند فیلم دارم که مدام آنها را تکرار میکنم. چون دیدن تماشای چندباره، بین من و فیلم ارتباطی عاطفی و عمیقتر ایجاد میکند.
خواندن کتابهای تازه
خواندن کتابهای تازه به نظرم از همه گزینهها مفیدتر است،.
اگر اهل کتاب بازی باشی، حتماً گوش و کنار اتاقت کتابهای نخوانده کم نداری. برو و یکی دو تا از آنها را بردار و ورق بزن، از آخر به اول بخوان، از وسط به آخر بخوان، یا پاراگراف اول و آخر کتاب را بررسی کن.
برنامهریزی برای آینده
بنشین برنامهریزی کن، برای روز، و ماه و فصل و سالهای پیشِ رو. برنامهریزی کردن آدم را سر شوق میآورد و کلی ایده به ذهن سرازیر میکند.
ضمناً برنامهریزی در مسیر توسعه فردی گامی مهم و کارگشاست. تو ممکن این برنامهها را کاملاً تغییر بدهی یا اصلاً نگاهی به آنها نیندازی، این فرایند برنامهریزی است که قفل ذهن تو را باز میکند.
بخواب، خواب ببین، بنویس!
-یک سؤال مشخص بنویس، بگذار زیر بالشات و چندساعتی بخواب. شاید اتفاقی افتاد!
گردش خلاقانه
-یک نمایشگاه یا رویداد پیدا کن و برو.
اصلاً به کیفیت رویداد فکر نکن، مهم تغییر فضای ذهنی تو و ملاقات با آدمهای جدید است.
دوست داری به چه کسی پیام بدهی؟
-به افرادی که ازشان خجالت میکشی یا جرئت ارتباط با آنها را نداری پیام بده؛ هم فال است، هم تماشا.
بهترین پیشنهاد
-و آخری که به نظرم بهترین پیشنهادی است که میتوانم به تو بدهم:
مزخرف بنویس، اصلاً وقتی نویسنده میشوی که از نوشتن مزخرف و مطالب بیهوده ابایی نداشته باشی. فقط و فقط سعی کن کاغذ را پر کنی یا دستت را از روی کیبورد بر نداری.
نتیجه را برایم بنویس.
قربانت
57 پاسخ
آها بله
پیشنهاد دیگه ای ندارین
مثلا یه کتاب توصیه کردین فکر کنم به اسم ۱۰۰۰ جرقه بود
این کتاب میتونه بهم کمکی بکنه؟
اون کتاب خیلی خوبیه. توی بازار هم موجوده الان.
سلام خوب هستید
من خیلییی بع نویسندگی علاقه دارم
واقعا خیلی ذوق دارم برای اینکه خودم ی داستان یا یه رمان بنویسم
چن روزی هم هست که دلنوشته مینویسم ولی مدام فک میکنم تکرارین
میتونین کمکم کنین این راهو بهتر ادامه بدم ؟
سلام فائزه عزیز
بله. حتمن.
پیشنهاد میکنم مطلب زیر بخوانید:
چگونه نویسنده شویمو در وبینارهای رایگان ما شرکت کنید:
وبینار اهل نوشتن
سلام ممنون از نقد های خوبتون خیلی خوب بود و تاثیر زیادی دارن
من میخواستم بدونم یک دل نوشت رو از کجا شروع کنم دل نوشته چیه و برا چی نوشته میشه چجوری میتونم چند صفحه از نوشته هایی پر کنم که از دلم بیرون اومده ¡♡
سلام
سپاس از مهر شما
در متن زیر، نکتۀ شانزدهم، دربارۀ دلنوشته توضیح دادم:
چگونه نویسنده شویم
سلام ضمن تشکر ازسایت خوبتون،چندتا راهنمایی ازتون میخواستم،من حین نوشتن نمیدونم چطور سبک نوشتاریمو انتخاب کنم،نمیدونم چطور زبان نوشته ام روانتخاب کنم واین مسئله واقعا برام مشکل شده مثلاتایه جایی به حالت ادبی مینویسم وازیه جایی ناخواسته حالت عامیانه پیدامیکنه…یکی دیگه ازمشکلات من اینه که کلاخودم وتواین زمینه ناتوان میبینم میتونم بنویسم اما همش احساس میکنم نوشته هام بی معنیه وکسی دوست نداره حتی اگه بالعکس این قضیه ثابت بشه برای همین اصلااعتمادبه نفس ندارم،ممنون میشم اگه تواین دوتا زمینه راهنماییم کنیدواگه کتاب مفیدی هم مدنظر دارین بهم معرفی کنید،بی نهایت سپاس گذارم.
سلام
سپاس از مهر شما.
خب، این موضوع طبیعیه.
باید زیاد بنویسید. زیاد بخونید تا دستتون راه بیفته.
از همه مهمتره، بازنویسی برای اینه که آدم همین مشکلات رو رفع مکنه.
گاهی یک متن به ده بیست بار بازنویسی نیاز داره.
دربارۀ انتخاب نوع زبان متن هم باید ببینیم هدفمون چیه. هر متنی به زبان خاص خودش نیاز داره.
و اینکه حس بد شما به نوشتههای خودتون هم طبیعیه.
این عادت رو در خودتون ایجاد کنید:
صفحات صبحگاهی
سلام ممنون از مطالب مفید وآموزندتون من میخوام یه متنی بنویسم که توش پره ایده باشه وبه حال جامعه امروزی بخوره من فقط ازتون میخوام درمورد موضوع کمکم کنید من میخوام این چیزی رو که مینویسم بتونم اجراش کنم خوووواهش میکنم کمکم کنید
مبینا جان
باید وقت بذاری، و به طور جدی تمرین کنی.
اول از همه یه عادت نوشتن روزانه برای خودت بساز.
نوشتن صفحات صبحگاهی میتونه کمک زیادی بکنه بهت.
سلام
خیلی وقت هست که دنبال چنین چیزی بودم ،موفق شدم .
م
سلام, از مطلب تون ممنونم
ببخشید من عاشق نویسندگی و نوشتن دلنوشته هستم! و میتونم بنویسم ولی دلنوشتم قوی نمیشه!!
یعنی وقتی میخونمش زیاد جال نمیاد. و اینکه سه پست دلنوشته مینوسم اما برای پست چهارم چیزی به ذهنم نمیرسه:/ راه حلی دارین??
نگار عزیز
مسئله مهم اینه که در حال حاضر چه کتابهایی میخونی.
کیفیت ورودی تو، تضمین کنندۀ کیفیت خروجی توئه.
بنابراین هر چقدر بیشتر و بهتر بخونی، بیشتر و بهتر مینویسی.
سلام شاهین جان خوبی؟
من میخوام یه دلنوشته بنویسم ولی راستش اصلاااا نمیدونم چجوری:'(
چیکار بایذ بکنم؟
و دوم اینکه چجوری ی داستان کاراگاهی بنویسم؟راستش ایده زیاد دارم ولی نمیدونم چجوری بنویسم رمان هم زیاد میخونم
مرسی از پستای خوبت;-)
سلام
دلنوشته در اصل یلخیترین نوع نوشتنه! فقط کافیه دستتو بذاری رو کیبورد یا کاغذ و شروع کنی به نوشتن حرفای دلت.
این از این.
پاتریشیا های اسمیت یه کتاب داره با عنوان نوشتن داستانهای معمایی که نشر چترنگ چاپ کرد. اونو بگیر، بهت کمک میکنه واسه نوشتن داستانی که میخوای.
دلنوشته نوشتی لینکشو بذار منم بخونم.
این تمرین هم برای شروع دلنوشتهنویسی(!) خوبه:
صفحات صبحگاهی
ممنون زیبا و کاربردی بود
سلام شاهین جان
من تو پیدا کردن موضوع مشکلی ندارم ولی تو گسترشش گیر میکنم و هرچی مینویسم کلیشه ای میشه یا کسی دیگه قبل از من اونو نوشته و اصلا خلاقیت ندارم.ممنون میشم کمکم کنی. این مقاله هم واقعا مفید بود.:)
هانی جان
تا حالا چند تا رمان و داستان خوب خوندید؟
شاهین عزیز سلام
این پست رو الان خوندم و کتاب ۱۰۰۰جرقه وااقعا برام جذاب اومد و سرچش کردم و متوجه شدم عضوی از یه مجموعهی ده جلدیه به اسم گام به گام تا داستان نویسی حرفهای(تکنیکهای نویسندگان بزرگ،عادت روزانه نوشتن،۳۸ خطای رایج داستاننویسان،یک سال تا نویسنده شدن،۱۰۰۰ جرقه داستانی،نویسندگی خلاق به زبان ساده،سبک شخصی در رمان،شور داستاننویسی،میانبُرهای رمان،الگوهای جهانی داستان).تکتک کتابای این مجموعه بهنظرم به مسائل جذاب و مهمی پرداختن و ارزش خوندن دارن.خواستم نظر شما رو بپرسم درموردش؟چون مجموعهی حجیمیه و زمانبره،نباید ریسک کرد☺
ممنون میشم اگر راهنماییم کنید🙏
سلام شیوا جان
بله، من اون مجموعه کتاب رو خوندم و به نظرم برای علاقه مندان داستان نویسی بسیار مناسب و کاربردی هستن.
خوندن کتاب های آموزش نویسندگی ما رو در مسیر نوشتن مصمم تر میکنن.
شاهین عزیز سلام…
شاهین جان من واقعا ممنونم از لطفت. تک تک توصیه هات رو انجام دادم و همشون برام مفید بودن. مخصوصا مزخرف نویسی و پیشنهاد شماره دو.عالی بود واقعا. بین جمله ها و کلمه هایی که مینوشتم، به یه چیزهای برمی خوردم که واقعا شگفت زده ام میکرد. فقط از بین توصیه هات ” بخواب. خواب ببین. بنویس ” رو نتوستم انجام بدم. راستش من یه جورایی از خواب دیدن میترسم.فرقی هم نمیکنه که چه خوابی باشه. خوب یا بد، کلا میترسم. ترسی که تقریبا سه ساله همرامه. برای همین ترجیح دادم نرم سمتش. چون خیلی وقته که اصلا خواب نمیبینم. از ” سینا شهبازی عزیز… پریسا حسینی نازنین و تیرای گل ” و بقیه ی دوستان هم ممنونم بابت توصیه هاشون. خیلی برام مفید بودن. مخصوصا وبلاگ خوانی عالی بود. از وبلاگ خود پریسای عزیز شروع کردم تا به وبلاگ “معصومه شیخ مرادی، امین ارامش و روزنوشت های محمد رضا شعبانعلی و مهم تر از همه متمم”، رسیدم. از خوندشون اونقدر ذوق کرده بودم که حال خوب اون لحظه ام رو با هیچ کلمه نمیتونم توصیف کنم. دیگه هیچ خبری از اون حال کلافه کننده نیست.. واقعا مگه میشه این همه نوشته ی خوب و با ارزش بخونی و شوق نوشتن تو وجودت بیدار نشه ؟…یک دنیا ممنونم ازت شاهین عزیز… از تو و دوستان خوبم.
سهیلا جان
من هر وقت آدم های نایاب و کم نظیری مثل تو رو میبینم واقعاً دلگرم میشم.
تو یه طلبۀ واقعی هستی. کامنت تو یکی از بهترین کامنت هایی بود که تا حالا خوندم.
روزهای سرشار از موفقیت و شادی از آن تو باد.
شاهین جان سلام
من به فهرست پیشنهادی شما عاشق شدن را هم اضافه می کنم در مورد من یکی که
خیلی جواب می ده.
امیر جان
خیلی مهمه.
همینگوی هم به این موضوع اشاره کرده.
راستی به خاطر توصیهی تو که گفتی نمایشنامه بخونین تا توی گفت وگو مهارت پیدا کنین رفتم کتابخونهی پدر رو زیرو رو کردم و دوتا نمایشنامه پیدا کردم
بایسیکل ران واتللو
هردو فوق العاده بودن!!!
تازه توی نوشتن هم پیشرفت محسوسی داشتم
قلمم روان تر شده و نوشته هام دقیقا همونی هستن که توی ذهنم بوده
دقتم به اطراف زیاد شده و سوژه های خوبی به ذهنم میرسه
الان دیگه میتونم از هر موضوع پیش پا افتاده ای یه متن جذاب بیرون بکشم
توی گودریدز هم اکانت ساختم و کتابهایی که تا حالا خوندم رو اونجا اوردم
البته چون دفترچه ای که عنوان و خلاصهی کتاب ها رو توش مینوشتم گم شده خیلیاشو نیاوردم
راستی شاهین جان یه پیشنهاد !!!!
چرا برای اعضای وبسایتت یه سیر مطالعاتی قرار نمیدی؟!
من یادمه از یکی از نویسندههای شهرمون یه سیر مطالعاتی گرفتم و توی چهار پنج ماه دوسوم از کتابهاشو خوندم
این کار خیلی موثره من تجربشو دارم …
پی نوشت: آخ انگشتم !!!
سلام زینب جان
آفرین؛ نمایشنامه خوندن خیلی خوبه، ادامه بده. مرغ دریایی چخوف رو هم بخون.
به چیزی هم که گفتی فکر میکنم.
فکر کنم این نمایشنامه رو هم داشته باشیم . باید بگردم ! اگر پیدا نشد هم میرم ومیخرمش !
دربارهی پیشنهادم لطفا خیلی( وواقعا خیلی!) فکرکن …
اینکار میتونه یه جریان راه بندازه که از وبسایت تو شروع میشه
حیرت انگیز وناب !!!
منتظریم
چیزمهمی نیست
یه کم اعصابم قاطی شده …
یه هفته دیگه نتیجه کنکور میاد من از همین الان رفتم روویبره …
واااای خدای مهربووووون
واقعاً نتیجۀ کنکور برات مهمه؟
یه روز پشیمون میشی.
بی خیال دختر. تو باهوش تر از این حرفایی که فکرتو بدی به چیزای مسخره و پیش پا افتاده ای مثل کنکور.
آررررره خیلی مهمه … خییییلی !!
میدونی چقدر فشار رومه؟!
دوسال تمام هرچی پول داشتم رو بابت کتاب و کلاس کنکور دادم
دوسااال مهمونی و تفریح درست حسابی نرفتم
آشووبم !
حالا میگی پیش پا افتادهس؟
آره خیلی
دیگه از این اشتباه ها نکن.
کارای خیلی بهتر و مهم تری هم هست تا آدم انجام بده.
نوشته تیرا رو خوندم. جدای از همه حرفهای خوب اون و شما، منم یه دفعه جذب کلمه جرقه شدم.
بعد با خودم فکر کردم که چقد خوبه از این کلمه استفاده کردید. میدونین گاهی آدم فکر میکنه باید یه اتفاق بزرگ بیفته تا خلق اثرو شروع کنه. در صورتی که با وجود بدیهی بودنش، یادمون میره که همه آتیشای بزرگ از یه جرقه میشه. و البته که اون جرقه هم اگه ولش کنی اتفاقی نمیفته. باید شرایط مناسبو واسش مهیا کنی تا دنیا رو به آتیش بکشه!
تصمیم گرفته بودم امشب اینجا کامنت بذارم، ولی هی نمیشد. الآن این جرقه رو که دیدم دستم روون شد.
ببخشید… چقد چرت و پرت گفتم. اصلش میخواستم اینو بگم که دستتون درد نکنه. راه های جالب و متفاوتی گفتین. حقیقتا هلاک اون نوشتن سوال زیر بالش شدم….برم امتحان کنم!
سارا جان
من کامنت های تو رو واقعاً دوست دارم، تو عالی مینویسی.
راستی من عاشق شعار وبلاگت شدم! 🙂
شاااااهین !
کامنت های منو دوست نداری؟!
ای بابا
هیچکس منو ندوست 🙂
برم خودمو خودکشی بزنم
چیزی شده مگه؟
سلام
تجربه من در این زمینه:
گاهی اوقات که هیچ مطلبی برای نوشتن به ذهنم نمی رسد، به سراغ نقل قول های انگلیسی میروم. از بین موضوعات و شخصیت های مورد علاقه یکی که نکته جالب و جرقه زن در ذهن دارد را انتخاب می کنم و ترجمه اش می کنم.
با یک تیر چند نشان: هم زبان کار کرده ام، هم مطلبی جدید خوانده ام و هم ممکن است همین یک جمله باعث شود که با دنیای افکار یک نویسنده که تا بحال نمی شناختم آشنا شوم… و همچنین مطلبی نوشته ام که خود این می تواند خوراک ذهنی برای نوشتن های جدید باشد.
موفق باشید
علی جان
پیشنهادت فوق العاده مفید و سرگرم کنندست.
راستی سابتت مبارک. سر و شکل خیلی خوبی داره.
سلام
عجب پست تو در تویی بود : ) خواندن این پست به همراه ارجاعاتش و زمانی که برد خیلی جالب بود برام ، اینکه چقدر خوب برای نوشتن این مطلب وقت گذاشتید .. باید قدر این پست را دانست چراکه نوشتنش ماه ها زمان برده ! انباشته شدن تجربیات و دسته بندی و جمعبندی آنها و من سپاسگزارم که حاصل همه این زحمات را برای دیگران به اشتراک می گذارید.
جرقه های جالبی را ذکر کردید. من هم دوست دارم جرقه هایم را بنویسم .. همینکار خودش جرقه ای است برای نوشتن ..
من هم گاهی پیش میاد که حوصله نداشته باشم و نخوام به هیچ چیز فکر کنم و فقط چشمام رو ببندم و بخوابم!!
ولی غالبا سعی می کنم قلم دست بگیرم و بنویسم ، یک نوشته با موضوع اینکه “چرا اکنون حس و حال من اینست”..
خب تجربه داشتم که شرق می نویسم و غرب! چیزهای عجیب و غریب را سر هم می کنم ! از بدبختی و سختی ها می نویسم و همه واژه ها را گاهی با قطره های اشک آبیاری می کنم ! می نویسم و می نویسم تا در مسیر امید و باز شدن فکر و قلبم بیفتم ..
گاهی وقتا عاشق این جور نوشته هام میشم و اگرچه تاکید میشه نوشته هاتون رو برای یک مدت نخونین اما می خونم و لذت می برم .
در واقع هر وقت حس و حالم به سمت قلم نمیره برای نوشتن بیشتر پاپی میشم .. یک نزاع درونی من و خودم راه میندازم !
یکی از جرقه های دیگه نوشتن برای من ، تجربه نوشتن در مکانهای مختلف هست! اگرچه تاکید میشه برای هر کاری مکان ثابتی داشته باشید ، اما به نظرم در بعضی شرایط مثل همین قفل شدن ذهن ، برای رهایی از این حالت و آشتی با قلم می شود به یک مکان خاص رفت ! مثلا من خودم سعی می کنم بروم مزرعه و یا پارک محل یا توی حیاط و آن چه که می بینم را بنویسم !
جرقه دیگر همراهی با ابزار نوشتن هست منظورم اینست که همیشه و همیشه قلم و کاغذ داشته باشیم کنارمان، من حتی امشب که به مهمانی رفته بودم کاغذ و قلم هم با خودم برده بودم ، وقتی چشمم برای ماهها به برنامه های تلویزیونی افتاد و آن هم تبلیغات بازرگانی!!( من به طور مطلق تماشای تلویزیون را از زندگیم حذف کرده ام) شروع کردم به نوشتن ! یک جمله از روی این تبلیغات برای من جرقه ای شد تا بنویسم.
یک جرقه دیگر برای نوشتن به نظرم رونویسی از نوشته های دیگران است ؛ این ایده را اقای کلانتری داده بودند و خیلی خوبست. حتی میشود از یک داستانی یک سطری که خواند رونویسی کرد و ادامه آن را خودمان بنویسیم و یک جور دیگر داستان را ادامه دهیم.
جرقه ها بسیار هست به نظرم و فقط کافیه زمانی که ذهن آدم قفل کرد قلم دست بگیره و هرچی که به ذهنش میاد رو کلمه به کلمه روی کاغذ بنویسه و با کلمات ذهنش که فی البداهه میاد بازی کنه!
ببخشید که طولانی شد اما هر وقت که آدم نمیدونست چی بنویسه، و چرا نمی نویسه فقط قلمو دست بگیره و از خودش همین سوال رو بپرسه و سعی کنه جواب بده بهش ..و پس از جواب به سوالش راهکارها و جرقه ها رو روی کاغذش ببارونه : )
و کلام اخر اینکه خوگرفتن و همنشینی با آدم هایی که اهل نوشتن هستند و مولد جرقه های خلاقانه هستند خیلی کمک میکنه که همیشه بتونیم بنویسیم…
ببخشید اگه زیاد شد . عاشق کلمه جرقه شدم : ))))
جرقه های فکری ، نوشته های جرقه دار، جرقه های زندگی، جرقه های بی صدا، حرف های جرقه برانگیز، کله ی جرقه ای ، جرقه جرقه تا شعله ور شدن ، جرقه های سرد، جرقه های بی احساس، جرقه های صورتی و…
:))))))))
تیرا جان
تو که انقدر هنرمندانه و زیبا مینویسی چرا وبلاگت رو راه اندازی نمیکنی؟
من ذوق تو رو تحسین میکنم.
من هم با نظر شاهین به شدت موافقم.
حتما وبلاگتون رو راه اندازی کنید.
از این همه مصداق های متنوع و بدیع برای جرقه هم شگفت زده شدم.
واقعا تحسین برانگیز بود.
پریسا نمونۀ عالی یه وبلاگ نویس منظم و حرفه ای هستش.
شاه هین جان سلام
متن ات واقعاً عالی بود
بابت راهکارهای که ارائه کردی ممنونم.
جرقه ی دوم از متن کتاب را که گفتی خیلی جالبه،
این ترفند به نوعی ادم را متقاعد میکنه تا بیشتر و بیشتر بنویسه.
ممنون بابت مطالب زیبایی تان.
سلام به علی فکور عزیز
فدای تو
مرسی از محبتت
من یک پیشنهاد دیگر برای سهیلا عزیز دارم، این پیشنهاد البته برای خودم خیلی موثر بوده است:
وبلاگخوانی
من معمولا وقتی دلم بگیرد و حتی نتوانم بنویسم وبلاگخوانی میکنم، مثلا شروع میکنم به آرشیو خواندن. مثلا یک بار تمام نوشتههای آرشیو چهارساله یک وبلاگنویس خیلی خوب را خواندم.
درست است اثرش به اندازه کتابخوانی نیست اما جرقه نوشتن را در آدم برمیانگیزاند.
امروز من چند صفحه از دلنوشتههای محمدرضا شعبانعلی را خواندم. و بعد حالم خیلی بهتر شد و دست و دلم برای نوشتن هم باز شد.
عالیه پریسا
شاهین جان
از اونجایی که یاد گرفتم اگر احساسی بهم دست داد انکارش نکنم، باید بگم:
به مخاطبهای وبلاگت غبطه میخورم. چه حس خوبیه وقتی چنین مخاطبان پرانرژیای داشته باشی که همه جوره ازت حمایت کنن 🙂
راستی اگر اجازه بدی، در تأکید بهترین پیشنهادت، من هم یه مطلبی (از امین آرامش) که توی نوشتن خیلی بهم کمک کرد رو به دوست خوبمون سهیلا معرفی کنم. تو که احتمالاً خوندیش ولی شاید برای اونا هم، به اندازهای که روی خودم تأثیر گذاشت، تأثیرگذار باشه.
https://goo.gl/Tyw93q
مرسی سینای گل
سلام شاهين جان
نمايشنامه طنز خوب ميخوام ميتونيد بنويسيد؟
سلام پوریا جان
متاسفانه تخصصی در این زمینه ندارم.
راستی نمایشنامه ها طنز خوبی ترجمه شده، چرا از اونها استفاده نمیکنی؟
با سلام
من هم گاهی وقت ها ذهنم یاری نمیکند اما دستم همیشه یاور خوبی است. انقدر از علت قفلی ذهنم مینویسم تا به یک کلمه برسم ک بتوانم با آن شروع کنم و آنچه که میخواهم از آب در بیاید.اما چیزی که احساساتم را به جریان می اندازد،طبیعت است؛آب،درخت،نسیم.محال است در چنین جایی دستم به نوشتن نرود.البته فکر میکنم همه همین طور باشند.
من هم عاشق طبیعتم. خیلی کمک میکنه به نوشن.
ممنونم از لطفت شاهین جان.. توصیه هات واقعا هیجان زده ام کرد.. نتیجه اش رو حتما برات مینویسم
برقرار باشی سهیلا جان
شاهین جان
امروز روز دختره
فکرکنم خیلی بی انصافی باشه اگر پستی درباره دختران منتشر نکنی
به من که شخصا بر میخوره 😂😂
منتظریم دلاور
زود بنویس پهلوان😝😋😜
سلام بر داداش شاهین عزیزم ❤
شب زیبات بخیر
ایدهی بسیار جالبی رو مطرح کنی
من از قسمت پیام دادن به آدمی ک ازش خجالت میکشی و برنامه ریزی برای آینده خیلی خوشم اومد
اولی رو همین امشب امتحان میکنم ودرمورد هردو موضوع مینویسم وبرات میفرستم
میدونم ممکنه فرصت مطالعه کردنش رو نداشته باشی ولی امیدروارم مطالبمو با ذهن خریدار بخونی …
پی نوشت: شب زیبا ، خواب های رویایی و آرامش رو برای امشبت آرزو میکنم …❤💙
زینت نازنین
من ممکنه با تاخیر بخونم، ولی حتما میخونم. اصلاً بزرگترین لذت زندگی من اینه که نوشته های دوستان خوبی مثل شما رو بخونم.
نازنین شاهین جان
مرسی که میخونی
داشتن مخاطب کاربلد وخفنی شبیه تو افتخاره …
باورکن✊❤