این سوال مهم

گاهی اوقات دست از یافتن راه حل می‌کشی و برای تغییر مسئله می‌کوشی.

اما آیا این کار همیشه درست است؟

من که گمان می‌کنم اغلب اوقات به خاطر همین موضوع ضربه می‌خوریم. تغییر مسئله همیشه ساده‌تر از حل مسئله است. کنار برخی مسائل باید ماند، باید پای فشرد و عرق ریخت تا به راه حل رسید.

از خودتان بپرسید «من برای حل مسئله می‌کوشم یا تغییر آن؟»

4 پاسخ

  1. جدیدا در برخورد با مسائلی که با آن‌ها روبه‌رو می‌شوم از تکنیکِ «موضوع خطیر» جولیا کامرون استفاده می‌کنم.
    اول از خودم می‌پرسم که «چرا باید اهمیت بدهم؟» و جوابی که می‌گیرم اگر «چون آن یک موضوع خیلی خیلی مهم است.» باشد، مکث می‌کنم. حالا باید بدانم که حل این مسئله تا چه اندازه برایم حیاتی‌ست. پس وارد یک چرخه‌ی بررسی می شوم. خودم و زندگی‌ام را اول در مقابل حل‌وفصل کردن آن تصور می‌کنم و بعد در مقابل رها کردن آن.
    در این سال‌هایی که توانسته‌ام زندگی را کمی بیشتر درک کنم به خوبی فهمیده‌ام که تا چه اندازه رها کردن و نادیده گرفتن مسئله‌ای می‌تواند خطرناک باشد و برایم گران تمام شود. رها کردن یک مسئله‌ی خطیر شبیه یک آتشفشان نیمه فعال است. ممکن است در زمانی که همه چیز بر وفق مراد آدم پیش می‌رود فوران کند و تمام زندگی‌اش را تحت تأثیر قرار دهد.
    پس راه‌حلم در مواجه با مسائل چگونه خواهد بود؟
    برای نتیجه‌گیری در مورد اهمیت یک مسئله راه‌های زیادی وجود دارد که برای هر فرد متفاوت است.
    من میزان اهمیت یک مسئله را با پرسیدن سؤال‌هایی از خودم مشخص می‌کنم؛ به گونه‌ای که با یک کاغذ خالی و یک مداد سر قراری از پیش تعیین شده می‌روم. بدون مقدمه‌چینی یا تفکر بیش از اندازه مدادم را بر می‌دارم و فقط می‌نویسم. همین.
    هنگام انجام دادن این کار کمی عقب‌تر می‌ایستم تا خودم یا آن سانسورچی درون مزاحم نشود. فقط قلمم را نگه می‌دارم. خودم هم گاهی نمی‌دانم جواب سؤال‌ها از کجا می‌آیند. اهمیت چندانی هم نمی‌دهم چون تمرکزم روی چیز مهم‌تری‌ست.
    من در آن لحظات قرار است چیز مهمی را بفهم. پس باید با تمام حواسم آنجا باشم. همیشه با این پیش‌فرض جلو می‌روم که جوابی که می‌گیرم مثبت است؛ یعنی حل مسئله برای زندگی‌ام مهم و ضروری‌ست. چرا که این را نیز فهمیده‌ام که بینش راحت‌ طلبانه هم همچون رها کردن زود به هنگام مسئله‌ای می‌تواند به همان اندازه خطرناک شود. پس با احتیاط جلو می‌روم و جواب سؤال‌ها را می‌خوانم.
    حالا که می‌توانم راحت‌تر بنویسم می‌دانم که در کنار یک مسئله ماندن نتیجه‌ی خیلی بهتری دارد تا رها کردن یا تغییر دادن آن. حتی اگر درگیر یک مسئله بودن باعث آزار و ناراحتی‌ام شود باز هم ترجیح می‌دهم این کار را انجام دهم و به آن به چشم یک خودشناسی و نوشتار درمانی نگاه کنم، حتی اگر هیچ‌گاه از پس حل آن بر نیایم.

    1. زنده باد پگاه عزیز
      چه خوب که این ایده رو اینجا به اشتراک گذاشتی.

  2. مسئله یعنی همون مشکل؟؟؟
    من بعد خوندن این متن یاد یه جمله از کتاب نامه هایی از هستی افتادم که میگفت فقط یه مشکلی وجود داره اونم این که فکر میکنی مشکلی وجود داره!
    چرا وبلاگتون هی داره پرمحتوا تر میشه؟! ادم سرسام میگیره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *