فردا انباری نیست
برای بسیاری «فردا» چیزی جز یک انباری شلوغ نیست؛ جایی برای تلنبار کردن کارهای «امروز». اما چه شوقی برای آینده میمانَد اگر حس کنی قرار است در یک انباری تاریک و بهمریخته زندگی کنی؟ «فردا» انباری نیست.
برای بسیاری «فردا» چیزی جز یک انباری شلوغ نیست؛ جایی برای تلنبار کردن کارهای «امروز». اما چه شوقی برای آینده میمانَد اگر حس کنی قرار است در یک انباری تاریک و بهمریخته زندگی کنی؟ «فردا» انباری نیست.
عموم افراد تا پایان عمر پرانتزهای وسط زندگیشان را نمیبندند؛ تا جایی که اصلاً فراموش میکنند، قبل از باز شدن پرانتز چه رؤیاها و برنامههایی داشتند. سرانجام روزی میرسد که مرگ واپسین نقطۀ این جملۀ ناقص را میگذارد…
بیا گذشتهها را اگر دوست داریم در آینده تکرار کنیم؛ در آینده زنده کنیم. قراول آثار گذشته بودن دلخوشی بی ربطیست. بگذار گذشته، به این وضع و صورت، اصلاً وجود نداشته باشد…