سیاوش عزیز
زمانی کتابی خواندم که برخی ایدههای آن اثر زیادی رویم گذاشت. هنگام مطالعه دلم میخواست چیزهای مختلفی را در زندگیام تغییر بدهم؛ حتی در آن لحظات از شدت ذوق پیراهنم را عوض کردم و چیزی پوشیدم که شایستۀ حس و حال درونم باشد. اما میدانی، همزمان، صدایی مزاحم آزارم میداد. میگفت «تو قبلاً هم هزار بار هزار چیز رنگارنگ خواندهای و «جوگیر» شدهای، اما بعد از چند روز دوباره به وضعیت قبلی خودت بازگشتهای.»
هزارها کتاب و مقاله و چیز دیگر هست که میگوید تغییر سخت است. برای تغییر باید جان بِکَنی. القصه، همۀ اینها سختیِ تغییر را تصدیق میکند.
بله، تغییرِ دیگران سخت است. اما تغییر خود قرار نیست آنقدر محال و ناممکن باشد که در انتظار معجزه بنشینیم. اگر تشنۀ تغییر باشی میتوانی به سرعت تغییر کنی.
نکتۀ مهم این است که نباید باور تغییر خودت را از دست بدهی.
برگردم به خاطرهای که اول نامه به آن اشاره کردم. پیش از هر چیز میخواستم در شیوۀ گفتارم چند تغییر عمده ایجاد کنم. چیزهای را به زبان نیاورم و چیزهای دیگری را هم به حرفهای روزمرهام اضافه کنم. ولی امیدی به پایبندی خودم به این تصمیمات نداشتم.
اما ناگهان چند کلمه گفتگوی درونی همه چیز را تغییر داد. به خودم گفتم «من خر نیستم. من حرف را میفهمم. من اجازه میدهم که یک کتاب برای همیشه تغییرم بدهد.»
به قدرت خودت در تغییر خودت باور داشته باشد. داشتن باورِ تغییر اولین گام موفقیت در ایجاد تغییر است.
از این پس اگر کتابی خواندی که تکانت داد و وجودت را سرشار از انگیزه و ایدههای تازه کرد؛ به خاطر زخم ناتوانیها و تنبلیهای قبلی راه خودت را نبند. شاید این بار تغییر کردی. باور کن.
22 پاسخ
سلام اقای کلانتری
ضمن تشکر بخاطر این سایت های خوبتون می خواستم سوال بپرسم.
بنظرتون چطور میتونم یه سفرنامه رو جذاب کنم و نتیجه سفرنامه رو چطور بنویسم ؟نه فقط از سفر بگم بلکه رناگارنگش کنمو مفهوم و معنی بهش بدم.
و اینکه وقتی یه چیزی مینویسم و هر بار که میخونمش یه مشکل پیدا میکنم و هر بار مشکلو درست میکنم ،اینقد این کارو تکرار میکنم که اصلا متن عوض میشه وبا اون چیزی که میخوام بگم فرق داره .
بنظرتون چکار کنم؟
سلام شهریار عزیز
1. کتاب چگونه سفرنویس شویم رو بخون.
2. کتاب جور هندوستان از بهمن فرسی رو بخون.
3. این خیلی هم خوبه. با همین وسواس به بازنویسی نوشتههات ادامه بده.
سلام آقای کلانتری
امیدوارم حالتون خوب باشه..می خواستم راجع به موضوعی باهاتون مشورت کنم. من سه جلسه است که در کارگاه شعر یکی از شاعران معروف شرکت کردم وایشون هم هر جلسه از شعرهای من تعریف می کنن و دیروز شعری رو در صفحه اینستاگرام شون قرار دادن. و قسمتی از شعر من رو در وسط شعر خودشون نوشتن.
من خیلی ناراحتم و نمیدونم چی کار کنم. احساس می کنم چیزی با ارزش تر شعر از من دزدیده شده. دیگه اعتمادم و از دست دادم و با اینکه می خواستم در کارگاه شرکت کنم که شعرامو بهتر کنم. دیگه دوست ندارم در کلاس شرکت و اصلا حس خوبی ندارم.
ببخشید طولانی نوشتم. اگه ممکنه منو راهنمایی کنید
سلام مهناز عزیز
اول از همه باید گفت که کار ایشون بسیار زشت و غیراخلاقی بوده و جای تاسف داره.
از طرف دیگه باید به شخص شما تبریک گفت که شعرتون انقدر زیبا بوده که یه نفر رو دیگه رو دستی تو کار داره وادار به دزدی شعر ما شما کرده.
اما در کل درگیر این موضوع نباشید. شما هنرمندید و میتونید هزارها شعر بنویسید. پس به آثار بعدی خودتون فکر کنید.
با آرزوی بهترینها
من 1 هفته هست که یک تغییر بزرگ را در زندگیم ایجاد کردم. تغییری که گمان میکردم ابدا جرئت عملی کردنش را نخواهم داشت. تا همین دیروز از تصمیمم راضی بودم و خرسند. با برنامهریزی جدی خودم را راضی نگه داشتم و انصافا هم خوب پیش رفتم و به قولهایم عمل کردم. اما امروز به بدترین شکل ممکن گرفته و عصبیام. خودم را سرزنش میکنم و از همه برنامهریزیهایم کناره گرفتهام. راستش فقط به آزادنویسی پناه آوردهام و بس. امیدوارم که ریشه این احساس را پیدا کنم و مجدد تغییر کنم. :)))
سلام محدثه جان
گاهی پیش میاد. دوباره میتونی به همون مسیری که دوست داری برگردی.
راستی کتاب «گندزدایی از مغز» خیلی خوبه. اگه دوست داشتی بخونش.
خداحافظ منِ قبلی سلام هم بماند برایِ زمانی که منِ جدید را واقعاً دیدم .متن شما خیلی به موقع بود اصلاً اومدن به سایت شما=خوبِ شدن حالم و انرژی گرفتن
چه خوب زینب جان
موفق باشی.
تغییر کردن به نظرمان سخت است چون می ترسیم.می ترسیم از تغییری که ممکن است باب میل اطرافیان نباشد. می ترسیم از عکس العمل هایی که نمیدانیم چیستند. چون از ناشناخته ها می ترسیم پس به همان منطقه عاداتمان چنگ می اندازیم. تغییر دادن عادت ها سخت است ولی به گمانم روبرو شدن با ترس هایمان و واکنش های جهان اطراف و آدم هایش است که سخت ترش میکند. خیلی وقت ها به خاطر همین ترس از واکنش هاست که هیچ قدمی بر نمیداریم. نمیدانم چرا از تغییر کردن دیگران هم اینقدر می هراسیم؟ حتما به خاطر این است که دیگر آن طوری نیستند که بودند و حالا پیش بینی کردنشان سخت می شود و واکنش نشان میدهیم. یک جورهایی انگاری مقاومت میکنیم در مقابل تغییر دیگران. شاید هم به همین دلیل است که تغییر کردن اینقدر سخت است. چون این من جدید برای خودمان هم ناشناخته است.
چه زیبا گفتید. زنده باد.
ما انسانها تغییر را دوست داریم ، ولی نمیدانیم از کی و کجا باید تغییر را آغاز کنیم.
همیشه فکر میکنیم تغییر فقط برای همسایه است ، وقتی حرف از تغییر خودمان میزنیم ، انگار که قرار است معادله سی مجهولی تسلا را حل کنیم.
به خودمان طعنه میزنیم که تغییر دیگر در این سن نمیشود ، دیگر از سن تغییر گذشتهایم و هزاران بهانههای بیمنطق.
شاید تغییر خود و بعد تغییر محیط خودمان و جهان ، کار به ظاهر سختی باشد ولی در یک چشم به هم زدن میتوانیم ، اراده تغییر را در وجودمان با یک جرقه ، شعلهور کنیم.
برای تغییر دیر نشده است. همین لحظه اراده کن و تنبلی را کنار بگذار . تنبلی همیشه هست حتی بعد از مرگ
زنده باد مصطفی جان
بسیار درست و زیبا گفتی.
سلام بر شاهین جان عزیز
هر روز در چند نوبت به رسانه هایی که برپا کرده ای سر می زنم
سایت و رسانه های دیگرت
و هر بار به ایده هایی که مطرح می کنی فکر می کنم
و سعی می کنم عمیقا با آنها درگیر بشوم و درک شان کنم
چند روز پیش کتابی خریدم با عنوان ” بینش اساطیری ”
چاپ انتشارات اساطیر از نوشته های ارزشمند نویسنده عالیمقام جناب داریوش شایگان . کتابی با حدود 180 صفحه
یکی دو صفحه که می خوانم آنقدر مرا می گیرد که دیگر جلو نمی روم
و شروع می کنم به عمیقا درگیر شدن با مطلب آن صفحات
و گاهی با یک جمله یا حتی یک کلمه اش
کتابی که گیرایی اش برای من الان خیلی بالاست
و مرا یاد سخنان گرم و گیرای تو می اندازد
سخنانی که بینش و نگرش مرا و مطمئنا خیلی از دوستان را نسبت به
نویسندگی و زیست نویسنده وار عوض می کند .
گاه گاهی دلم می خواهد در جهان خاص بعضی از کلمات بعضی از تصاویر و بعضی از آدم ها خودم را غرق کنم .
عمیق .
مثل روان شناسی اعماق
مثل جهان اساطیری
مثل آفرینش روزانه خودم با ساحتی نو
و می دانی واقعیت این است که این حس های خوب را مدیون سفارش تو
برای آزاد نویسی روزانه دارم
آزاد نویسی که هیولای خفته درونم را بیدار می کند ، فرشته درونم را به پرواز در می آورد ، شاعر درونم را می برد به سرزمینی که بتواند ساعت ها ابر ها را تماشا کند و آرزوهایش را در جابجایی ابرها در باد تصور کند .
بتواند دقایق زیادی را زیر یک درخت پاییزی بایستد و وزش شاخه هایش را در جریان نرم نسیم عصر پاییز جشن بگیرد .
دلم می خواهد برایت شعری بسرایم
شعری که در آن حس قدرتمند سپاسگزاریم را برایت بیان کنم
دوست دارم دعایت کنم
برایت بخواهم ز درگاه دوست
که شاد باشی و سرمست از زندگی
برای همه حس های خوبی که با سخاوت در سخنانت و سفارشاتت ایجاد می کنی قدردانت هستم .
درود پرویز عزیز
مرسی از تو به خاطر معرفی این کتاب. حتما میرم سراغش.
و چه زیبا از حس خودت به آزادنویسی گفتی پرویز جان.
من هر چی جلوتر میرم بیشتر و بیشتر به شگفتی آزادنویسی پی میبرم.
به تازگی علاقۀ من به آزادنویسی چند برابر قبل شده.
آزادنویسی به من این فرصت رو میده تا به طبیعت خودمون، طبیعت آزاد و آزدیخواه خودمون نزدیکتر بشیم.
سلام
شاید این بار تغییر کردیم…
سلام مهدیه عزیز
برقرار باشی.
سلام استاد عزیزم
بیماری دستم را از نوشتن کوتاه کرده است حتی اکنون که سلامتی را بازیافتهام باز هم نمینویسم، حتی همه کارهای پیش از این را هم از دست رفته میدانم اما با دیدن ویدئو لایو شما امید به شروعی دوباره در دلم زنده شد.
سپاس فراوان از بودنتان.
مرتضی جان
با شناختی که از تو دارم میدونم که چند برابر قویتر از قبل دوباره به کارت ادامه خواهی داد.
سلام استاد عزیرم 🌹🌺🌹
استاد پست دیشبم صدمین پست وبلاگم بود، از قبل در ذهن داشتم که به مناسبت صدمین پست وبلاگم بخاطر اینکه این تداوم رو مدیون شما هستم، یک شعری را در وصف خوبی های شما بگویم آن موقع که این به سرم زد بیت اولش همان جا به ذهنم آمد:
شاهینا ای اوستاد باصفا
ای تو خورشید بهار عمر ما
اما امروز در مجموع مطالب سایت متاسفانه شماره ١٠٠ را دیدم. دیشب بخاطر سرکشیدن یک کاسه ی پر ترشی از دل درد و کمر درد شدید به خود می پیچیدم و وبلاگ را دیشب با جان کندن بروز کردم، و به محض بروز دیگر گوشی را ندیدم تا الان که ظهر است و من جا ماندم از آن شعر که دوست داشتم صدمینش آن باشد…
به هر حال تشکر گرم مرا بخاطر اینکه این عادت قشنگ وبلاگ نویسی روزانه رو از شما به ارث گرفتم پذیرا باشید استاد خوبم🌹🌹🌹
آفرین فاطیما جان
بهت تبریک میگم.
کار مهم و ارزشمندی کردی.
واقعاً جای تحسین داره.
با قدرت و بی وقفه ادامه بده.
راستی بینهایت سپاس به خاطر نوشتۀ پر مهرت.
یکی از کارهای جذاب دنیا اینه که خواننده نامه یک شخص به شخص دیگری باشی ☺👌(اابته اگه خودت بری و یواشکی برداری و بخونی جذابتر هم میشه😎 )
من قضیه مخاطب قرار دادن سیاوش عزیز رو نمیدونم ولی هرچی که میباشد این حس بالا رو بهم منتقل کرد و اینجوری بیشتر یادم خواهد موند که چی خوندم و چی قرار هست گزارش بدم به شخص بعدی☺🙏
خیلی خوب و جالب به این موضوع توجه کردی سپیده عزیز.