حسادت چگونه به نوشتن فهرست اهداف کمک می‌کند؟

سیاوش عزیز

گفتی فلانی به تو حسادت می‌کند. اول فکر کردم پرت می‌گویی. اما بیشتر که گفتی دیدم درست می‌گویی، فلانی به تو حسادت می‌کند، چون تو به چیزهایی دست یافته‌ای که او حسرت داشتن آن‌ها را دارد. اما می‌دانی، حرف من دربارۀ او نیست. اگر یادت باشد من از تو پرسیدم خود تو به چه کسی (یا کسانی) حسادت می‌کنی؟ بعد گفتم دلیل حسودی‌ات چیست؟ و تو شروع کردی به حرف زدن، اما حرف نیمه‌کاره ماند و به مقصد رسیدیم و نشد من بقیۀ حرفم را بزنم.

اینک ادامۀ حرف:

حسادت یکی‌از بهترین راه‌های شناخت اهداف است. من این را از جردن پترسون یاد گرفتم. این آقای پترسون یک روانشانس خوش‌فکر است که کتابی هم به اسم «دوازده قانون زندگی» نوشته که از بهترین کتاب‌هایی است که نصفه‌نیمه ‌خوانده‌ام.

داشتم می‌گفتم، پترسون می‌گوید اگر به کسی حسادت می‌کنی، یعنی طرف چیزهایی دارد که تو نداری. بعد می‌گوید حسادت دوای درد تو نیست. پس برای بیرون زدن از این چرخۀ معیوب، اول از همه دقیقاً ببین طرف چه چیزهایی دارد که تو نداری. خب، حالا این‌ها چیزهایی‌ست که تو باید به آن‌ها برسی. رسیدن به این‌ چیزها می‌تواند جزو اهداف تو باشد. پس شروع کن و برای رسیدن به اهدافت وقت بگذار.

گرفتی چه شد سیاوش جان؟ بگذار فلانی به تو حسادت کند. به تو چه؟! تو حسادت‌های خودت را دریاب. و از آن‌ها برای شناسایی اهدافت بهره بگیر. بعد دست به کار شو تا دیگر هوس حسودی نکنی.

15 پاسخ

      1. حسادت …
        ☺🤭
        چه مطلب ب موقعی …
        تا چند ماه پیش از این که در جایی بگم به کسی حسادت کردم خیلی حس بدی داشتم در واقع همه جا میگفتم من اصلا ادم حسودی نیستم .
        چون واقعا از موفقیت دیگران خوشحال می شم و واقعا هیچ وقت مانع نشدم کسی به موفقیتی نرسه .
        اصلا توجهی ندارم به این موضوع.
        اما با دوستم که دکتر روانشناسه
        حرف می زدم . و پی بردیم ی جاهایی ب شدت احساس غم می کنم.
        گفت کجاها
        گفتم وقتی میبینم میتونستم به هدفی برسم تلاش کردم ولی نرسیدم …
        وقتی یه کسی رو تو وضعیت مشابه میبینم که به هدف مورد علاقه من رسیده
        افسرده میشم تا چند ساعت …
        گفت تو که داری مسیر رو میری
        پس چرا ناراحت میشی
        گفتم درسته ولی خیلی زودتر باید ی اتفاقهایی می افتاد که نیافتاد و…
        گفت پس تو در واقع ب اون آدم حسادت میکنی
        اصرار داشت ک حسادت میکنی
        من خیلی بهم برخورد و گفتم من اصلا بهش حسادت نمیکنم
        من واقعا قلبا از موفقیت‌اون آدم خوشحالم حتی کمکش کردم
        گفت اینکه تو غمگین میشی از اهدافی ک بهشون نرسیدی و چیزایی ک بدست نیاوردی وقتی اون رسیده این یعنی حسادت
        ولی اینکه تو خوشحالی از موفقیت اون آدم و مانعش نمیشی اصطلاحا براش نمیزنی یا …
        این برخوردیه ک تو در برابر حسادتت داری
        اینکه تو غمگین میشی برخورد تو در برابر حسادته
        و حسادت اصلا چیز بدی نیست
        یه هیجان یا احساسه که همه دارن و طبیعیه
        مهم برخورد ما در برابرشه
        ک باعث میشه تو تلاش کنی به اهدافت برسی
        یا زیادی درگیر اون آدم و غم دیر رسیدن به اهداف باشی یا حتی یجورایی بخوای مانع اون آدم بشی یا…
        سرچ کردیم توی گوگل
        گفت چرا انقدر راجعبه حسادت بد فکر میکنی
        گفتم این چیزیه ک از بچگی یاد گرفتم
        توی گوگل و معانیه فارسیش حسادت معنیه خوبی نداشت .
        میشه همون که نتونی خوبی دیگران رو ببینی .
        ولی در معنی انگلیسیش همین چیزی بود که بالا گفتم
        غم نرسیدن به چیزهایی که دیگران ب همون رسیدن.یا داشتن چیزهایی.
        😊

  1. افت و بی ارزش شدن ما از همان روزی شروع می شود که به حرفهای خوب دیگران، درباره‌ی خودمان گوش دهیم.

  2. اینجا ناخودآگاه تلاش می کنی کلمات جدیدی رو به کار بگیری اینجا راه حل های زیادی هست اینجا واقعاً اینجا خیلی خوبه

  3. حسادت‌ها در طول زندگی وقتی انباشته شود مثل چوب‌های خشکی می‌ماند که روزی با یک جرقه ناگهانی شعله‌ور می‌شود و تنها خاکستر ندامت از آن فرد می‌ماند. چیزی جز پشیمانی در برندارد.

    ولی اگر زرنگ باشید با حسادت کردن دیگران به یکی از ویژگی ‌های خودتان ، آگاه می‌شوید که باید قدرتمندتر از قبل به آن ویژگی اتکا کنید و بدون هیچ هدف انتقام ‌گیری و روکم کنی شخصی . به هدف خودتان فکر کنید و برسید.

  4. برای روزهایی که حسادت می کردم به دوستم کامران که می توانست اسمش را به انگلیسی بنویسد تنگ می شود
    کلاس چهارم ابتدایی بودیم
    کامران موهای فرفری داشت با صورت وبدنی تپل وشاد
    پدرش مهندس بود . می توانست اسمش را روی دفتر مشق به انگلیسی بنویسد
    و من حسودیم می شود
    آن موقع ها کسی را نمی شناختم که انگلیسی بلد باشد
    ولی در رویاهایم خودم را می دیدم که من هم انگلیسی بلدم
    می نویسم و میخوانم
    اما از شانس من همان موقع ها در ایران انقلاب شد و مدرسه ها هم
    مثل خیلی از جاها درگیر انقلاب شدند
    زمانی هم که رفتم مدرسه راهنمایی معلم زبان مان یک دختر خانم بود که بجای درس دادن حرف های سیاسی می زد والبته من هم نمی دانم چرا ولی خیلی خوب درس یاد نمی گرفتم
    آن موقع ها دنبال کتاب های داستان بودم تا کتاب های درسی
    مثل همین الان
    اما این حسادت در جانم ماند و ماند و ماند
    تا اینکه رسیدم سوم راهنمایی
    و معلم زبان انگلیسی مان آقای رضا جوادی
    گفت دو سال با تک ماده و تبصره در درس زبان انگلیسی قبول شدی
    اگر امسال نمره نیاوری از آموزش و پرورش اخراج می شود
    نمره ثلث اول من در زبان کتبی و شفاهی شده بود 0.75 صدم و 1.25 یعنی شاهکار هنر درس خواندن .
    از یک طرف عاشق زبان انگلیسی یاد گرفتن بودم و از طرفی خورده بودم به دیوار بلند بی اعتمادی و ناتوانی
    به معلم خوبم گفتم کسی را ندارم که در درس زبان انگلیسی کمکم کند
    و به نظرم آن موقع بود که آقای رضا جوادی که روان شناسی هم خوانده بود پی برد که دروغ نمی گویم
    و به من گفت اگر من کمک ات کنم درس می خوانی
    و من هم به مقدسات خودم قسم یاد کردم که حتما هر تمرینی بدهند انجام می دهم .
    با راهنمایی آقای جوادی دفتر دو خط خریدم و شروع کردم به انجام تمرین هایی که ایشان می دادند
    و باتمرین های همه روزه تا جایی رسیدم که وقتی وارد دبیرستان شدم
    از همان روز اول با آقای شریفی معلم زبان انگلیسی دوست شدم و تمرین را ادامه دادم و با راهنمایی ایشان می آمدم میدان انقلاب و کتاب می خریدم و می خواندم و هر روز می خواندم و می نوشتم
    تا اینکه بعد از سالها خواندن و نوشتن همه روزه زبان انگلیسی بالاخره هم خطم خوب شد و هم دستور زبان یاد گرفتم و درک مطلاب و …

    و این داستان الان دارد در خصوص نویسندگی برایم پیش می آید
    و از تو دوست جوان و خوشفکر ممنمونم
    که با سخاوتنمدی تمام دانسته ها و یافته هایت را در اختیار علاقمندان می گذاری تا از ماجراجویی در سفر نوشتن و نویسندگی لذت ببرند و به بلوغ برسند و بتوانند به تنهایی بنویسند و نویسنده بشوند
    بخاطر همه سخاوتنمدی ها و لطف هایت ممنونم شاهین جان

  5. دقیقا الان در حال فکر کردن به حسادتهام هستم 🙂
    و من از اون دسته از آدمهام که آرزومه همه بهم حسودیشون بشه :)))))
    ببینم چه میکنم ؟! 🙂

  6. سلام استاد عزیر🌹 🌺 🌹
    اسم حسادت اومد بحثی دارم در این زمینه:
    دیشب در رونویسی که از نهج البلاغه داشتم در مورد حسادت گفته شده بود که:
    «تقدیرات آسمانی همانند دانه‌های باران بیش و کم به هر کسی در زمین بر اساس تقسیم الهی می‌رسد، هرگاه یکی از شما اهل و مال و وجود برادر دینی خود را اضافه تر از خویش دید بر او حسد نورزد»

    اینکه حسادت در آن مواردی ظهور می یابد که طرفی که حسادت می ورزد آنها را ندارد نکته ای است که شما بیان فرمودید. و اینکه هدفمندانه تلاش کنیم در راستای آن موارد کمبود، نگاه فعالانه و رشد آمیز زیبایی است.

    اما این موارد، گاهی می تواند خارج از توان و تلاش ما باشد. من جمله مورد اهل یا خانواده ی طرفی که فرضا من به داشتن چنان خانواده ای با چنان فرمت خاص حسادت میکنم، این از آن مواردی است که صد که من خودم را تغییر دهم تا غیر مستقیم بواسطه ی تغییرات من خانواده ام تغییر کنند آن هم چنان تغییراتی که مدنظر قوه ی حسادتم باشد، یا مستقیم با مهارت دست به تغییرات اعضای خانواده بزنم خیلی سخت می شود و اما و اگرهای زیادی دارد، و حصول آن چیزی به ناممکن می نماید.

    یا مورد مال که به دوست پولدارم حسادت میکنم وقتی به داشتنِ بیشتر او حسادت ورزم، در خوشبینانه ترین حالت ممکن هم که گذر تلخ زمان را بشکنم و مساوی او یا بیشتر از او به پول و اموال برسم، آن موقع هم به دوست یا فرد جدیدی که بیشتر از من پول دارد حسادت خواهم ورزید و باز به دنبال هوس جدید حسادتم خواهم بود.

    یا اینکه به وجودش به مختصات شخصیتش اینکه مثلا آدم برون‌گرا و اجتماعی و جذابی است و منِ درون‌گرا به خوش مشربیش حسودی میکنم من شاید بتوانم روابط اجتماعیم مهارت هایم را در این زمینه تقویت کنم اما محال است منی که ذاتا دوست دارِ خلوت درونم و در درونگرایی خودم غرق لذت می شوم بتوانم مثل او خوش بدرخشم، چون او از این جنبه اش لذت می برد ولی من اذیت می شوم صرفا بخاطر پاسخگویی خواسته های حسودانه ام به این درجه رسیدم.

    مقصودم این است که در زمینه هایی نمی توان نبودها را بدست آورد یا با خون دل میتوان به آن رسید و یا تضمینی نیست چنانچه به آن نبودها و نداشتن ها رسیدیم، خوش و خرم شویم و حسادت خاموش شود و آزاد و راحت مان بگذارد.

    به نظرم حسادت سیری ناپذیر است، اگر جوابگویش باشیم باز خواسته های جدیدتری می زاید که قصدش این است دوباره به خدمتش درآییم.

    به نظرم این زاویه ی دید یک نگاه منفعلانه نیست اینکه در هنگام حسادت به این بیندیشیم که هر کسی متفاوت از دیگری است و بعضی از این اختلاف ها مثل تفاوت های شخصیتی لازمه ی زنده بودن یک جامعه است، بنابراین این نباید ملاک افتخار شود که او باهوش تر است که او مدیرتر است، خلاق تر است، آرام تر است.

    در صفات نیک و رذایل هم چنانچه با انگیزه ی حسادت وارد شویم و خودمان را ظاهرا رشد دهیم که مثل دوست مهربان مان مهربان‌تر شویم که مثل آن یکی مودب تر شویم و… اگر انگیزه حسادت باشد آن مهربان تر شدن ما، مهربانی خالص نیست که بخاطر چشم درآوردن است و از حسادت آتشین تغذیه می شود.

    اگر اهداف انتخابی استخراج شده از حس حسادت مسیر خودشان را از حسادت جدا کنند فبهاالمراد اما اگر حسادت سوختش باشد در مسیر رسیدن به اهداف و هنگام رسیدن به آنها جنس لذتش فرق می کند، لذت خرده شیشه داری است.

    نمی دانم حسادت از آن حس هایی است که بتوان کلا از بین برد یا اینکه همیشه حتی مقدار کمی از آن در وجود هر کس هست.

    اما آن مطلب نهج البلاغه که نعمت را در افراد مثل قطرات باران می داند که بعضی زمین ها بیشتر بهره مندند و بعضی شان کمتر، می تواند بحث تقسیم متفاوت نعمات، استعدادها، دارایی ها را بهتر توجیه کند اینکه این تقدیرها و اندازه های متفاوت در افراد و شرایط حاصل تقسیم الهی است و حکمت دارد حسادت ندارد.

    اگر فرض بگیریم حسادت را باید کُشت تا او ما را نکُشد و از درون نسوزاند، به نظرم ریشه یابی اصل وجود حسادت کمک کننده است.

    +طولانی شد
    _خب بشه مگه اشکال داره؟
    +میگم یه وقت استاد، مخاطبین شون خسته نشن
    _میخواستی زودتر بگی حالا که تموم شد، البته هنوز چیزهای دیگه که مستند هستند خواستم اشاره کنم ولی دیگه به تذکر تو گوش می کنم😊
    +😐🤨

    1. من همیشه از خوندن کامنت‌های تو لذت می‌برم فاطیما جان.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *