بین این پارهها ارتباط و اتصالی وجود ندارد.
- از تکاندهندهترین جملهها: «برای آنکه پدیدهها همان که هســتند بمانند میباید آنها را تغییر داد. اگر آنها را به حال خود بگذاریم چیز دیگری میشوند.»
-جوزپه تومازی دی لامپه دوزا، رمان یوزپلنگ - فقط به نیمه پر لیوان نمینگریست، به فکر پر کردن نیمهی خالی بود.
- شاید امید این باشد: کوشش برای پر کردن نیمهی خالی لیوان.
- ماریو بارگاس یوسا دربارهی خولیو کوتاسار مینویسد: «زندگیاش را بر مبنای علایقش تنظیم کرده بود: ادبیات، موسیقی و نقاشی.
- «خب که چی؟» این را هر چند وقت یکبار به خودتان میگویید؟ اگر هر روز بنویسید روزی چند بار خواهناخواه آن را تکرار میکنید. پس از فکر کردن به هر ایدهای، به این فکر میکنی که چه فایده، این حرف را از هزار نفر دیگر بهتر از تو گفتهاند، خب که چی؟ نوعی حس بیمعنی بودنِ کار گریبان هر فرد اهل عملی را میگیرد. ویروس «خب که چی؟» حتا به کارهایی که بامعنا میپنداریم هم سرایت میکند. درمان آن چیست؟ اول اینکه بدانیم هر درمانی موقت است: در لحظاتی چنان همه چیز برایت رنگ میبازد که جز «خب که چی؟» هیچ صدایی از ذهنت برنمیخیزد.
فقط باید از یک تفاوت مهم میان آدمها باخبر باشی: دستاورد از آن کسیست که حتا وقتی موسیقی متن زندگیاش «خب که چی؟» است کماکان به آن کاری که تا حدی درست میپندارد و به آن علاقهمند است ادامه میدهد. - فکر تازه میخواهی؟ صدای موبایلت را قطع کن و بیندازش یک گوشه. هر روز نیم ساعت یا یک ساعت مثل مجسمهی تفکر یک گوشه بنشین و از جایت تکان نخور. ببین چطور فکرهای مختلف از ذهنت سرازیر میشود.
21 پاسخ
امروز وقتی صحفه یادگاری را دیدم دلم گرفت یکسال گذشت این همه سال از عمرم گذشته هیچ احساسی نداشتم و تازه داشتم با وجود استاد وهمکاران محترمشان خودم رو پیدا می کردم خیلی وقته کتا ب می خوان ولی استاد باعث شدن من کتاب رو جور دیگری ببینم به من یاد دادن گرد وخاک نشسته روی ذهن ودلم رو کنار بزنم وچیزهای رو که از آنها وحشت داشتم روی کاغذ بیاورم با خودم آشنا بشم وارتباط برقرار کنم من به وجود استاد برای ادامه راهی که با کمک ایشان پیدا وقدم گذاشته ام نیاز دارم چیز های زیادی از ایشان آموختم ولی برای نوشتن هنوز خیلی بیشتر از این ها نیاز دارم من رو با فیلم ها وکتاب های که معرفی می کردند به زندگی ونوشتن امیدوار کرده وباعث شده به خودم اجازه بدهم قلم دست بگیرم وبنویسم تولد دوباره زندگی شیرینم رو مدیون حضور ایشاگ هستم امیدوارم بازهم از گفته ها وراهکمایی هایشان برخوردار باشیم بهترین ها را بایشان آرزو می کنم
درود بر شما خانم گلستانی نازنین
خوشحال شدم از دیدن پیامتون.
با قدرت ادامه بدید.
برای من بیشتر بنویسید از دغدغههاتون.
درود بر شاهین خان عزیز
و دوستان نویسنده ارجمند ایشان
به نظر من این نهیب ” خب ؟ که چی ؟ ”
می تواند نهیب هوشمندانه ” خود برتر ” نویسنده باشد
که در بسیاری از زمان ها بدرستی مراقب آدم است که وقتش را درست تر استفاده کند .
مثل زمانهایی هم که با خودمان می گوییم
” خسته ام ”
یا ” انگیزه ندارم ”
یا ” چیزی برای نوشتن ندارم ”
و بعد آن دانای خردمند درونمان نهیب می زند ،
گاه به آرامی و گاه به تندی
و می پرسد ” خب ؟ که چی ؟ ”
و بعد لبخند می زند و می گوید :
برخیز و بیاری قلم را که ز دریای خروشان خیال
صد هزارت ارمغان آرم تو را من رنگ رنگ
این خب ؟ که چی ؟
یعنی بهانه بی بهانه
برای حرف تازه
برای یک نگاه
پر از خیال تازه
برای یک نوشته
پر از بیان تازه
بیان درد و رنجی
بیان عشق تازه
خلاصه این خب ؟ که چه ؟ را همیشه منفی نشنویم
گاهی موقع شنیدن این نهیب خب که چه ؟
آن خنده ملیح فرشته الهام و خیال را هم ببینم
و شروع کنیم به حرف او گوش دادن و نوشتن روایت های او
از سرزمین های دور و دراز خیال
از زمان های خیلی نزدیک یا خیلی دور
خب یعنی که چی خسته شدم ؟
خب یعنی که چی حال ندارم ؟
خب یعنی چه که مطلب ندارم ؟
شروع کنیم
بقول شاهین خان عزیز
نوشته حین نوشتن شکل می گیرد
دستاورد از آن کسیست که حتا وقتی موسیقی متن زندگیاش «خب که چی؟» است کماکان به آن کاری که تا حدی درست میپندارد و به آن علاقهمند است ادامه میدهد.
.
.
همین توصیه ی شما به اندازه ی یک عمر به من تجربه آموخت و خودش یک کتاب بود
دستاورد از آن کسیست که حتا وقتی موسیقی متن زندگیاش «خب که چی؟» است کماکان به آن کاری که تا حدی درست میپندارد و به آن علاقهمند است ادامه میدهد.
با همین چند جمله ی زیبا جواب تمام سوالاتم رو گرفتم استاد
چقدر زیبا نوشتید
سپاس از مهر و توجه شما.
اگر من می توانستم به همه ی توصیه های شما گوش کنم سعادتمند می شدم🌹
سلامت باشید سارا جان. بهترینها رو براتون آرزو میکنم.
خب که چی …. خب که چی ….خب که چی ….
وسطای متن که کلمه هام ته میکشن، که هرچی فکر میکنم میبینم از توی این نوشته هم ، یه پست درست و درمون در نمیاد، این صدا رو واضح و بلند میشنوم. البته نه بعنوان موسیقی…
مثل یه آلارم خطر که مدام آژیز میزنه واسه خودش. نمیزاره تمرکز کنم و به نوشتن ادامه بدم 🙁
سایتتو دیدم حسین جان. موضوعات خوبی داری، خوب هم نوشتی. جدیتر ادامه بده.
فکر تازه میخواهی؟ صدایت موبایلت را قطع کن
سلام شاهین خان. یه دونه ت اضافه مثل یه دونه موی کوچولو پیدا کردم توی دیس برنج. شرمنده! ولی خیلی خوشمزه و خوشپخت نوشتید و نوش جان کردیم و لذت بردیم. زنده باد سرآشپز.
مرسی علی جان. اصلاح میکنم.
سلام و درود خدمت استاد عزیز و بزرگوارم.
بنده به طرز نامعلومی از کتاب هایی که کمی قدیمی هستند یا جلد کمی ( فقط کمی) غیرتازه دارند، دوری می کنم!
به نظر ارزشمندتون این کار درسته؟ شما نظرتون چیه؟ ایا شما هم سمت اینجور کتاب ها نمیرید؟
پاینده باشید.
حتی کاب هایی که
دانیال جان
به نظرم این کار بیمعنیه و فقط باعث محرومیت شما از خیلی از کتابهای خوب میشه.
کتاب رو با محتواش بسنجید نه با نو یا کهنه بودنش.
یکی دیگه از مزیتهای پرت کردن گوشی به یه گوشه هم این هست که خیلی خوب به کارهایی که برنامهریزی کردیم میرسیم.من دیروز از ساعت ۱۰ تا ۳ بعد از ظهر گوشی رو گذاشتم رو حالت پرواز و از خودم جداش کردم و درعوض به کارهام چسبیدم.وقتی سراغ برنامهی روزانه اومدم دیدم چقدر خووووب پیش رفتم.
به به چه عالی. منم معجزهی این گوشیپرهیزی رو هر روز تو زندگیم میبینم.
چی شد که گوشی…
گوشی چیه اصلا ؟
چی شد که تلفن همراه خریدید؟ یعنی چه کار مهمی با تلفن داشتید که بعد تلفن همراه هم به ابزار های دور و برتون اضافه شد? من که تلفن و خطش رو نداشتم چرا خانوادم واسم موبایل خریدند؟
کاش ام پی فور داشتم دوران دبیرستان و آهنگ گوش می کردم باهاش. الان موبایل دارم خاموشه و با موبایل خواهرم و بابام گه گاه به نت وصل می شم. اصن نت چی بود دیگه! هممون معتاد شدیم و نمی فهمیم چقدر داریم هر روز دز مصرفمون رو بالاتر می بریم به خیال این که داریم فکر می کنیم یا لحظات انتظار از وقتمون بهتر استفاده می کنیم!
فکر کردن کجا و منتظر موندن و تحقیق واسه انتخاب و خرید کالا کجا! فقط به نظر من خردادی ها اینترنت واسشون بی ضرر می تونه باشه بقیه مون یه جایی خودمون کم میاریم. کاش شما آقای کلانتری حداقل به فکر این همه معتاد بکنید شاید این جوری با این هدف جدید کم کم متوجه تغییرات کیفیت رابطه تون با افراد دور یا نزدیک زندگیتون مثل مادر و پدر و خواهر و همه فامیل تون بشید. شاید
آرزو جان
حقیقتن در هر حیرتم که شما چه همتی در نوشتن این همه کامنت پرت و بیمعنا دارید.
استاد جان این ” خوب که چی “ها خیلی به سراغ من میآید اما در مسیر رشد که شما راهنمای من هستید به “خوب که چی ها “اهمیت نمیدهم و سعی در نادیده گرفتن آنها میکنم.
اما بیایید قبول کنیم در پس تمام بالا و پایین رفتن ها و نادیده گرفتن ها یک “خوب که چی” بزرگ هست که هنوز جوابش رو پیدا نکردم.
سلامت و پایدار باشید
شما رو با تمام وجود تحسین میکنم خانم اسلامی نازنین.
خواندنی بودند