پیشنوشت:
نوشتن داستانهای 55 کلمهای علاوه بر اینکه سرگرم کننده و لذت بخش است(+)، میتواند در تقویت مهارتهای نویسندگی ما نقش موثری داشته باشد.
مهارت در نوشتن داستانهای 55 کلمهای موجب تقویت خلاقیت ما در خلاصه نویسی میشود. همچنین برای تولید محتوا در شبکههای اجتماعی نوشتن داستانهای 55 کلمه ای ژانر مناسبی به نظر میرسد.
اصل مطلب:
داستانهای 55 کلمهای*
اولین قانون در نوشتن داستانهای 55 کلمهای آن است که نویسنده دایماً به خاطر داشته باشد که«داستان» مینویسد و نه«شعر» یا«مقاله». بنابراین رعایت:
1-وحدت مکان و زمان.
2-وحدت شخص یا اشخاص داستانی.
3-وحدت موضوع، داشتن درگیری یا گرهافکنی(پیرنگ داستان).
4-نتیجه گیری یا گرهگشایی(دنومان).
در داستانهایی که تعداد کلمات متن از 55 کلمه بیشتر نباشد، همچون دساتان کوتاه و رمان ضروری به نظر میرسد.
استیو توماس نکات مهم دیگری را برای نوشتن داستانهای 55 کلمهای به شرح زیر پیشنهاد می کند:
«میتوانید در هر مورد که علاقهمند هستید بنویسید اما نمیتوانید بیش از 55 کلمه استفاده کنید. البته مجاز به استفادهی کمتر از این محدوده هستید. و واقعاً یک کلمه چیست؟ ساده است اگر شما آن را در فرهنگ لغات یافتید، آن حتماً یک کلمه است.
-همچنان به خاطر داسته باشید که نام داستان در شمارش کلمات محاسبه نمیگردد. اما نباید از 7 کلمه بیشتر باشد.
-اعداد نیز به مانند کلمات محاسبه میگردند اما اگر آنها را با کلمات بنویسیم در تعداد کلمات داستان شمارش میگردند(28، یک کلمه محاسبه میشود و بیست و هشت، 3 کلمه).
-هرگونه علامتگذاری مجاز است و در شمارش به حساب نمیآیند، پس در به کار بردن آنها آسوده خاطر باشید».
به نظر میرسد نوشتن داستانهای 55 کلمهای راهنمای خوبی برای خبرنگاران مطبوعات، رادیو و تلویزیون و سازمانهای خبری باشد زیرا نویسندگان میآموزند چگونه با کمترین کلمات و رعایت سادگی در نوشتار مفاهیم عمیق و گسترده را در قالب یک پیام به مخاطبان خود انتقال دهند.
اکنون شما را به خواندن دو نمونه از داستانهای 55 کلمهای دعوت میکنیم:
1
سرایدار
مرد کوچک اندام فریاد کشید: روی چمنها راه نرو!
مرد بزرگ جثه پاسخ داد: احمق نباش. چمن چیزی احساس نمیکنه.
-باید از آنها مراقبت کنی. اینها به ما زیبایی میبخشند ولی زود هم خراب میوند.
-حال هر چی…
سالها گذشت، هر دو مرده بودند.
چمنِ گورستان، روی هر دو را یکسان پوشانده بود.
استیفن مکلو
2
آخرين چراغ جادوي دنيا را يك تمساح موقعي كه در اعماق چالهي آبي در كنيا به دنبال شكار ميگشت، خيلي اتفاقي پيدا كرد و دم خود را به آن كشيد. به همين دليل آخرين جادوي واقعي دنيا هيچكس را شگفتزده نكرد؛ تنها چند زيستشناس كشف كردند كه غزالهاي منطقه ناگهان چاقتر، كندتر و تشنهتر شدهاند.
The world’s last genie’s lamp was discovered accidentally by a crocodile who brushed past it while prowling the depths of a watering hole in Kenya. This was why the
world’s last burst of real magic raised no eyebrows; only a few biologists noticed when the local gazelles suddenly became plumper, slower, and much, much thirstier
(+).
15 پاسخ
دستهایم را در دستهایش فشرد…
“نرو!!”
مچم را از گرمی انگشتهای لرزانش بیرون کشیدم”بر میگردم…”
“تنهایی رو دوست ندارم!مثل مرگه!”
پوزخندی زدم”هیچی مثل پیری آدمو از مرگ نمیترسونه!”
گفت”خدا پشت و پناهت!” و کاسه ای آب پشت سرم ریخت…
وقتی برای آخرین بار سر مزارش رفتم پسرم مرا تنها گذاشته بود.گریستم و گفتم”من از تنهایی میترسم،مادر!”
نیمه شب گذشت، من همچنان روی صندلی نشسته ام. من و مانیتور و پمپ های آب با نوشتن های مکرر، من می نویسم و پنجره ای که در دل تاریکی،نقش زنی در آن است.
به همه چی فکر می کنم به جز تولید آب که باید باشد. هجوم خیال تو رهایم نمی کند، چگونه دستان گرم تو را در دل شب حس کنم.
زنده باد حسین خوش ذوق.
ساعت
تیک تاک، تیک تاک، تیک تاک
_جناب مراقب خواهش میکنم الان تموم میشه!
+ساعتو نگاه کن وقتت تمومه!
و ساعت بی توجه به پسرک نیازمند همچنان به کاری که عاشقش است ادامه میدهد بی آنکه در صدایش تغییری ایجاد شود.
تیک تاک، تیک تاک، تیک تاک
👍👍👍
سلام
یک روز خرگوش با خودش فکر کرد چرا باید به این باغ متروکه که هیچ میوه ای ندارد بیاد ولی از آینده خبری نداشت یک روزی خرگوش از باغ فرار میکند و در راه رسیدن به جنگل گرفتار شغال می شه آیا می دانستید باغ یک عالم هویچ داشت
زنده باد مهدی خلاق و خوش ذوق.
شاهین جان اینم تجربه ی همین آلان من برای نوشتن داستان 55کلمه ای:
«چهره ی آرامش »
مرد از خم کوچه که گذشت، رنگین کمان مغرب و سکوت و بوی کاهگل چنان خیالش را از همه چیز آسوده کرد که آرام زمزمه کرد: آرامش…
همان موقع از پنجره ای در کوچه صدای داد و بیداد شنيد و پایش افتاد در چاله کوچکی و تا خودش را جمع کند داد زد: این هم آرامش!
به به چه طبعآزمایی موجز و دلنشینی.
من مثل چغندر قرمز عاشق ابی اسمونی وزرد قناری وسیر معطر وپیاز جان بخش وهلوی بامزه کرفس هستم
سلام ،توی داستان طولانی من بعصی جاها بعضی شخصیتها(سه تا شخصیت ) مکالمه شون شده دو سطر،آیا روده درازیه؟ برای باز نویسی از کجا بدونم چیو حذف کنم چیو حذف نکنم؟اگه بشه که کتاب معرفی کنین ممنون میشم
سلام ساناز عزیز
اندازه دیالوگ رو نمیشه روده درازی دونست، گاهی میتونیم یک دیالوگ یک صفحه ای از زبان یک شخصیت بنویسیم اما همچنان خواندنی و پیش برنده باشه.
به هر صورت قانون اصلی نوشتن دیالوگ اینه که داستان شما رو پیش ببره. وگرنه میشه لفاطی.
و اما کتاب خوب در این لینک:
کتاب خوب نویسندگی
سلام
بنظر مي آيد فلش فيكشن ها ، داستانك و امثالهم جزء ادبيات جدي تلقي نمي شوند. بخاطر اينكه براي نوشتن اينگونه داستانها بايد خيلي از موارد را قلم گرفت و توصيفات زدود تا به حجم مورد نظر رسيد كاري كه مخالف ادبيات محسوب مي شود چرا مه اساسن ادبيات در جزئيات شكل مي گيرد. هرچند كه با ظهور شبكه هاي مجازي واجتماعي و ميل كاربران به كوتاه و خلاصه نويسي و خلاصه خواني نمي شود انتظارذ بهتر از اين داشته باشيم. فكر مي كنم با تمام اين تفاسير اين داستانك ها تمرين خوبي براي تقويت قلممان شود ولي باز هرچه با طول و تفسير بيشتري باشد مظمئنن مؤثرتر خواهد بود. چرا كه كار نيكو كردن از پر كردن است.
اصلاح نژاد!
قبل از من تلفات وحشتناک بود!
روزی بنده خدایی به فکر کاهش تلفات سلولهاش افتاد، با برگ درختا ژاکتی واسه پاش دوخت.
اول که اسمم کفش نبود.
هرکس رسید دستی به ژنتیکم کشید، شدیم دمپایی، اسپورت … .
از خدا بی خبرایی واسه جیبشون هی پاشنه گذاشتن تا شدیم بلای کمر آدما.
تاریخمون رو گرفتن، مدرنمون کردن.
نویسنده: خودم
شاهین دوست دارم نظرت رو بدونم 🙂
سلام محسن جان
جالب بود.
بازم بنویس و حتما برام بفرست.