پدر و مادرت را بشناس!

پدر و مادرت را بشناس!

سقراط می‌گوید «خودت را بشناس.»

این وبلاگ‌صاحاب هم می‌گوید: «پدر و مادرت را هم بشناس (ناپدری و نامادری هم قبول است)».

نه، گمان نکنید که می‌خواهم دربارۀ اهمیت توجه به والدین موعظه کنم. خیر، می‌خواهم از استفاده و بلکم سوء استفادۀ خلاقانه از ددی و مامی بگویم!

حرف از تجربۀ زیستۀ والدین است.

شما علاوه بر زندگی خودتان، می‌توانید از زندگی دو نفر دیگر هم در نوشته‌هایتان استفاده کنید: پدر و مادر. 

بله، تجربۀ زیستۀ سایر افراد هم می‌تواند در دسترس ما قرار بگیرد؛ اما ماجرا دربارۀ دو نفری است که در ارتکاب ما نقش جدی داشته‌اند و احتمالاً رابطۀ نزدیک‌تری با آن‌ها داریم. (منظورم از رابطۀ نزدیک این نیست که دائم در حال بوسیدن لپ هم هستید. مثلاً ممکن است از پدر خسیس خودتان متنفر باشید یا پدر یا مادر خودتان را هرگز از نزدیک ندیده باشید. مسئله، تاثیر جدی و مهم دو فرد در ذهن ماست. سازندگان خودمان را دست‌کم نگیریم!)

ممکن است گمان کنیم والدین ما زندگی بی‌فراز و نشیبی داشته‌اند؛ یا به هر دلیل امکان گفت‌وگو با آن‌ها فراهم نیست. 

اما این‌ها مانعی بر سر راه استفاده از زندگی پدر و مادرمان نیست. با مهارت یافتن در پرسشگری می‌توان از زندگی هر آدمی هزارها مادۀ خام داستانی بیرون کشید.

شروع کنید به حرف زدن با پدر و مادرتان، اگر به آن‌ها دسترسی ندارید، با دیگرانی که با آن‌ها در ارتباط بوده‌اند حرف بزنید. 

الزاماً بنا نیست زندگی‌نامۀ پدر و مادرتان را بنویسید. گوشه‌ای از زندگی آن‌ها هم می‌تواند جرقۀ شکل‌گیری ایده‌ای نو باشد. 

چند روش برای استخراج داستان از مامان و بابا:

-سوال بپرسید و با دقت گوش کنید. این کار را مصنوعی انجام ندهید. نگویید می‌خواهم سوژۀ داستانتان کنم. سعی کنید به لایه‌های عمیق پیاز زندگیِ اولیای محترمتان برسید!

-دربارۀ پدر و مادرتان از بقیه سوال کنید؛ از خواهر و برادر گرفته تا عمو و عمه و دایی و خاله. این کار را هم طبیعی انجام ندهید. یک وقت فاز کارآگاهی نگیرید و آبروی خودتان و خانواده را ببرید. خیالم راحت؟!

-یک داستان تجربی بنویسید. منظورم از تجربی، داستانی است که اجازۀ بی‌سروته بودن دارد! ساختار داستان هر چقدر اجق‌وجق‌تر بهتر. پدر یا مادرتان را به یکی از پرسوناژهای داستان تبدیل کنید. بعد هر چی از والده و ابوی می‌گیرید بریزید توی زندگی این شخصیت.

پی نوشت:

شناخت عمو و عمه و دایی و خاله و سایر اقوام هم می‌تواند مفید باشد!

 

صفحۀ من در اینستاگرام

26 پاسخ

  1. سلام آقا یه پیشنهاد دارم … اگر بتونید حالت شب به تنظیمات سایت اضافه کنید خیلی خوب میشه، بهتر از من میدونید که پس زمینه سفید توی مانیتور برای مطالعه یه ذره اذیت میکنه مخصوصا تو شب .. دم شما گرم

    1. درود صابر عزیز
      مرسی از پیشنهاد خوبت.
      به بچه‌ها میسپرم ببینم می‌تونن این حرکت رو بزنن.

    2. سلام و درود خدمت استاد بزرگوار
      چه خوب که توصیه ی شما را خوندم؛ اینکه
      از پدر و مادرتون داستان بنویسید.
      راستش من پارسال این کار را کردم و اصلا اون موقع نمیدانستم مدرسه ی نویسندگی وجود دارد، هی نگران بودم که کار درستی کردم ، یا نه، خیلی خوب هم پیش رفتم، اما اما کنار گذاشتم، تا در مدرسه ی نویسندگی آموزش های بیشتری ببینم تا به بهترین شکل برم سراغ داستانم برای بازنویسی.

      1. زنده باد خانم نشاط نازنین
        چه عالی. حتما متنتون رو بازنویسی کنید.
        با آرزوی بهترین‌ها

  2. من همیشه ولعی به شناخت آدم‌ها و کشف داستان‌های مختلف زندگی‌شان داشته‌ام. برای همین همیشه از گفتگو با غریبه و آشنا استقبال می‌کردم و پای ثابت عید‌دیدنی‌ها و مهمانی‌هایی بودم که اغلب افراد از آنها فراری‌اند.

  3. من از کودکی درگیر بودم،تا زمانی که درس و مدرسه بود برای برتر بودن و تلاشهای بسیار برای اثبات خودم، بعد از آن درگیر دانشگاه و چندی بعد درگیر شغل و درتمام لحظات در گیر نوشتن احوالاتم بر روی کاغذ و در حال حاظر درگیر خواندن مطالب شما ، هرکدام از اینها پایانی داشته و دارد امیدوارم پایان خواندن اینها برایم راهگشا باشد.
    با مهر سپاس

  4. سلام بر شاهین جان عزیز
    وقت عالی بخیر باشه
    از اشاره درست و به موقعی که به تکنیک مصاحبه کردی ممنونم .
    تکنیک مصاحبه که یکی از فنون روش تحقیق در علوم اجتماعی
    و بویژه در کار خبرنگاری و روزنامه نگاری است می تواند
    ایده های بسیاری را برای گزارش نویسی ، مکاتبه با شخصیت های تاریخی
    و شخصیت های زنده مختلف علمی ، فرهنگی ، ورزشی و سایر آدم ها فراهم بسازد .
    بعد از انجام مصاحبه می توان از محتوای تهیه شده برای تهیه گزارش ، داستان ، نمایشنامه و قالب های دیگر ادبی و حرفه ای استفاده کرد .

    برای تقویت خود در این زمینه ها خواندن کتاب های مصاحبه و گزارش نویسی و کتاب هایی که در حوزه شخیت پردازی در داستان و رمان نوشته شده می تواند مفید باشد .
    کتاب های خوبی در این زمینه ها نوشته شده اند .
    برایت بهترین آرزوها را دارم
    که بهترین توصیه ها را برای نویسندگی و تولید محتوا ارایه می کنی .

    1. زنده باد پرویز جان
      مرسی که همیشه با کامنت‌های خوبت نوشته‌ها رو کامل‌تر می‌کنی.

  5. چی بگم استاد جان همین الان پدرو مادرم دعوا کردن یعنی 34 سالم از بچگی شاهد جرو بحث بودیم از چی بنویسم از کمبودی های بدن یا از اینکه از موهامون مارو می کشوندن روی زمین این نوشته رو دیدم داغ دلم تازه شد. از پدر و مادرم چیزی ندارم بنویسم اما از دیوار چرا

    1. عزیز دلم
      من گفتم که شما از محبت‌ها و خوشی‌ها و شادی‌ها بنویسید؟
      اصل داستان همین چیزیه که شما می‌گید.
      تو متن من حرف از مثبت یا منفی بودن تجربه نیست. منطورم توجه به چیزهایی هست که زندگی شما و پدر و مادرتون موجوده.

  6. سلام،
    ایده‌تان را دوست داشتم، البته در نوع خودش دشوار است! از این‌جا که من مدت‌ها پدربزرگم را زیر نظر داشتم، به عنوان یک سوژه، به عنوان یک شخصیت متفاوت که برایم جالب بود. مدت زیادی است که درباره‌اش می‌نویسم و هربار که خاطره‌ای از قدیم به ذهنم می‌آید به یادداشت‌هایم اضافه می‌کنم.
    منتها دیگر فرصت پرسیدن چیزی را از خودش ندارم، دوسال است که به آن دنیا کوچیده و دوسال پایانی اقامتش در اینجا هم آلزایمری داشت عجیب!
    خلاصه‌اش را بگویم، وقتی می‌خواهیم درباره خانواده یا خودمان بنویسیم، به شدت دچار سانسور می‌شویم. من خودم با افشای خودم مشکل ندارم، اما فامیل مشکل دارند! مثلا داستان‌هایی از خودم برای پدربزرگم ساخته‌ام تا کسی نداند درباره که حرف می‌زنم، اما می‌دانم که هرچه تلاش کنم منظورم افشا می‌شود.
    بگذریم. خواستم بگویم که سخت است که از افشا شدن نترسیم.
    درباره سوژه‌ها هم بگویم که خودم هیچ محدودیتی احساس نمی‌کنم. حتی به عمه‌های پدرم هم ارادت دارم، [از لحاظ سوژه‌های عالیشان].

    1. درود وجیهه عزیز
      خوشحال شدم از دیدن اسمتون و خوندن کامننتون.
      بله، خودافشایی همیشه سخته، خصوصاً در فرهنگ ما.
      صد البته که میشه نوشت و فوری منتشر نکرد و گذاشت برای بعدها.
      با آرزوی بهترین‌ها.

      1. ممنونم،
        همیشه پیگیر وبلاگتون هستم و کمتر پستی هست که از دستم بره، اما داشتن گفتنی درخور همیشه دست نمیده و ناچار، موفق به گذاشتن کامنت نمی‌شم.
        ارادت

  7. سلام
    واکاوی زندگی گذشته‌ی والدین و دیگران، هم جذابه و هم باعث شادشدن روح طرفین می‌شه.:))
    چندتا کلیدواژه و ترفند هم ضمیمه می‌کردید که مستقیم بزنیم به خال:))
    سپاس از شما

  8. وقتی بابابزرگم فوت کرد،از روی علاقه شدیدم بهش شدیدا خواستم زندگیش رو بنویسم…
    تا یه جاهایی رو میدونستم،اما خیلی چیزها رو نه.
    باید میپرسیدم،اما هنوز جرات پرسش ندارم که مامان یه کم از بابابزرگ برام میگی لطفا؟!
    بنظرم زندگی همه آدمها یه داستان پرفراز و نشیبه،حتی یه پیرمرد کشاورز ساده.
    چرا جراتشو پیدا نمیکنم که بپرسم؟

    1. درود سپیده جان
      توی متن هم گفتم. این کار رو میشه غیرمستقیم و در دل گفتگوهای خانوادگی پیش برد. اینجوری همه چیز طبیعی‌تره.

  9. با سلام و عرض ادب
    استاد دقیقا من همین کارراکردم و اولین و دومین و سومین داستانی که نوشتم و روی سایت قراردادم داستان واقعی زندگی پدرمرحومم بود.

  10. سپاس شاهین عزیز مثل همیشه دقیق و کارگشا، من نیازی نیست از مامانم حرف بکشم انقدر ماشالله خاطرات جالب دارن که جور بابام که هیچ وقت از خاطره هاش برامون نمیگن رو یه تنه به دوش میکشه🤭و واقعا هم کلی ایده ی داستانی میشه ازشون الهام گرفت

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *