بشنوید:
در این پادکست:
به درخواست شما از اصول نوشتن کتاب میگویم.
با این سؤال شروع میکنم که اصلاً چرا در عصر فراگیر شدن محتوای الکترونیکی باید همچنان کتاب بنویسیم و این کار چه لزومی دارد.
در ادامه به این میپردازم که کتابنویسی چرا مهم است. یک جنبۀ این اهمیت به این دلیل است که نفس نوشتن کتاب، به خاطر ویژگیهای خاص این قالب، ما را در مسیر بهتر و دقیقتر و عمیقتر اندیشیدن قرار میدهد.
نوشتن کتاب فرصتی برای بزرگ شدن است.
در کنار این به اهمیت دیرینۀ کتاب و نقش تاریخی آن در ارتقای فرهنگ اشاره میکنم.
با گفتن این مقدمه تلاشم این است تا بگویم که بهعنوان کسی که عزم نوشتن کتاب کرده پا در مسیر مهیج و مهمی نهادهایم؛ اما این نباید باعث کمالگرایی و بینقصگرایی بشود. چون ممکن است به هر بهانهای گمان کنیم بضاعت فکری کافی برای نگارش کتاب را نداریم. درصورتیکه بهمحض پا گذاشتن در راه نوشتن کتاب، فرایند این کار، ما را قدمبهقدم پیش میبرد و رشد میدهد.
سپس به این اشاره میکنم که برای نوشتن کتاب بهتر است به سراغ نوشتن از موضوعات موردعلاقهمان برویم. البته با این تذکر که بنا نیست نوشتن از موضوعات موردعلاقه راحت باشد، حتی شاید به خاطر وسواس و حساسیتی که روی این موضوعات داریم فرایند کار دشوارتر هم بشود؛ اما مسئله مثبت این است که ما سختی انجام کارهای موردعلاقهمان را راحتتر تحمل میکنیم. پس اگر بناست فرایند نسبتاً دشوار نوشتن کتاب را طی کنیم، چهبهتر که انرژی ما صرف موضوعاتی بشود که اشتیاق سوزانی نسبت به آنها داریم.
بعد میرسم به بخشی که کمی فنیتر است: بخش مهم قدم زدن.
در این بخش از قدم زدن در معنای استعاری آن یاد میکنم. قدم زدن یعنی آمادگی برای نگارش کتاب، کشیدن نقشه و پیشبینی مسیر کلی کتاب.
شاید به نظر شما برسد که آیا بهتر نیست که نوشتن کتاب را شروع کنیم و حین نوشتن مسیر را کشف کنیم.
من استدلال میکنم که ممکن است این روش باعث شود ما توی مسیر بدجوری تو گِل گیر کنیم و از ادامۀ کار باز بمانیم.
اگر دستبهقلم باشید، حتماً هم چندین و چند داستان و کتاب نیمهکاره دارید که بعد از مدتی نوشتن، بنا بر هر دلیلی توان یا اشتیاقتان برای ادامۀ نوشتن آن را از دست دادهاید.
البته بنا نیست نقشهای که میکشیم چندان دقیق باشد، حتی ممکن است حین نوشتن کتاب آن را بهکلی تغییر بدهیم.
فرایند قدم زدن ممکن است یک ماه، یا حتی یک سال طول بکشد، اما اگر بهصورت فعالانه صورت بگیرد تأثیر زیادی در موفقیت در اتمام کتاب خواهد داشت.
اصلاً نگرانی نویسنده باید همین باشد:
آیا من میتوانم نوشتن این کتاب را به اتمام برسانم.
در این میان، مختصری از تفاوت کتاب داستانی و غیرداستانی میگویم. مثلاً برای نوشتن یک داستان، بهتر است خلاصۀ دوخطی از پیرنگ داستان را بنویسیم. این مهمترین پیششرط آغاز کار است. بسیاری از مهلکترین مشکلات منطقی داستان در همین خلاصۀ دوخطی مشخص میشوند، درصورتیکه اگر از اول درگیر نگارش متن شویم توان دیدن تصویر بزرگتر را از دست میدهیم و بعداً ممکن است لاشهای روی دستمان بماند که حتی رغبت دست زدن به آن را نداشته باشیم. یا در نگارش کتاب غیرداستانی بهتر است که مضمون کلیدی کتاب را روشن کنیم و دربارۀ ساختار فصلها و حجم آن تصمیم بگیریم. مجدداً تکرار میکنم همۀ تصمیمات مرحلۀ قدم زدن بعداً میتواند مورد بازبینی قرار بگیرد.
ممکن است بگویید آیا بهتر نیست بهجای نقشه کشیدن و زمینهچینی صاف به دل جاده بزنیم؟
من در پاسخ میگویم ما هنرمندان بزرگی را دیدهایم که از لحظات شگفتانگیز الهام و اشراق گفتهاند.
اما چرا این ایدههای طلایی فقط به ذهن هنرمندان حرفهای و بزرگ میرسد.
چطور میشود که یک ایدۀ ناگهانی که به ذهن یک هنرمند میرسد از بسیاری استانداردهای ساختاری برخوردار است؟
این به موضوع مهم تربیت ناخودآگاه باز میگردد.
دقیقاً به خاطر همین موضوع است که ایدههای درخشان و ظاهراً اتفاقی، هرگز به ذهن یک آماتور خطور نمیکنند.
بهتدریج که بهصورت آگاهانه برای فراگرفتن مهارت و اجرای عملی اصول وقت میگذاریم، این آموختهها در ما درونی میشود. بعدها، در فرایندی، ناخودآگاه ما بسیاری از کارهایی را که باید با نهایت هوشیاری انجام میدادیم بهراحتی انجام میدهیم؛ بنابراین اگر جایی میبینم یا میخوانیم که نویسندهای حرفهای، یکسره از سطر اول یک رمان شروع به نوشتن میکند و اتفاقاً نتیجه هم منسجم و خوب میشود، بگذاریم به حساب اینکه نویسندۀ کاربلد سالهای سال برای تربیت ناخودآگاهش زحمت کشیده. هرچند تولیدات تربیتشدهترین ذهنها هم به بازنویسی و چکشکاری مکرر نیاز دارد.
پس مرحلۀ قدم زدن را بهعنوان گامی برای طراحی ساختار کتاب دستکم نگیریم، هرچند این فرایند خیلی از اوقات مکانیکی و ملالآور به نظر برسد، بهتر از آن است که برویم و وسط راه بمانیم. ضمن اینکه با این تلاشهای آگاهانه و گاه مکانیکی، ناخودآگاه ما بهتدریج تربیت میشود.
این مقدمۀ بحث اصول نوشتن کتاب بود.
اگر دوست دارید در این رابطه بیشتر گفتگو کنیم. همین پایین سؤالات و دغدغههای خودتان را بنویسید.
مجموعه پادکستهای شاهین کلانتری:
پادکست: انتخاب موضوع برای تولید محتوا، اطرافیان بیذوق، اهمالکاری در نوشتن و چند چیز دیگر!
پادکست: جنون نوشتاری، تولید محتوا برای سایت و چند چیز دیگر
پادکست: از شتابزدگی مثبت و تولید محتوا تا بهرهوری و مدیریت زمان
20 پاسخ
سلام استاد.بسیار عالی.نکات زیادی آموختم.فقط پادکست ادامه اصول نوشتن کتاب رو نمیگذارید روی سایت؟
سلام طوبی جان
مدتی دور افتادم از پادکست ضبط کردن. بزودی در دفتر جدید شروع میکنم.
سپاس از پیگیری و توجهت.
استاد بعد گوش کردن پادکست نوشتن کتاب واو به واو کلمات شمارو نوشتنم حتی گفتنش برام سخته من از کودکی مطالعه کردم و نوشتم و الان میخوام کتاب بنویسم باز هم با ترس میگم فرصت زیادی ندارم باید زودتر کتاب و به ناشر تحویل بدم و حاضرم خون بریزم و روزی ۱۲ ساعت کار بکنم تا این کتاب نوشته بشه استاد حرف سختی بود که باید سالها بگذره که یک کتاب نوشته بشه الان این همه سال مطالعه و نوشتن صفحات صبحگاهی و آزاد نویسی شروع نوشتن کتاب برای من هست؟
لطفا به من بگید من خودم و موظف کردم این کتاب و بنویسم و طی دو ماه آینده به انتشارات تحویل بدم و برای رفتن مسیر نقشه آماده ام
منیره خانم عزیز
حتما حتما حتما هر طور شده نوشتن کتاب رو به سرانجام برسونید.
شاید این پست هم بتونه بهتون ایده بده:
نوشتن کتاب
سلام. واقعا لذت بردم.
برای اینکه صحبت های شما توی ذهنم ثبت بشه
خلاصه هر پادکست رونوشتم.
در موردش فکر کردم ودر نهایت بیشتر یاد گرفتم.
خلاصه این که شما
بی نظیری…
زنده باد آلا جان
تو یه یادگیرندۀ بینظیری و همین ویژگی تو را بسیار بسیار رشد خواهد داد.
سلام شاهين جان.
ممنون از مطالب بسيار خوبت. يكي از دوستان گوينده (راديو معارف) از بنده دربارة واژة برابر پادكست پرسيد، جستجو كردم و به “وبآوا” رسيدم (واژگان مصوب فرهنگستان زبان و ادب فارسي). اين هم نشونيش:
https://wiki.apll.ir/word/index.php/Pod-cast
وبآوا هم زیباست.
البته دیگه فکر نکنم بتونه پادکست رو شکست بده!
پس شاهین جان درونمایه ی مطلب اینه که نوشتنِ کتاب،درست مثل یادگرفتن رانندگی میمونه.اول قواعد و ساختارش رو یاد می گیریم و بعد به طور ناخودآگاه رانندگی می کنیم.مثل همیشه عالی بود مطلبت
درود پوریا جانم
دقیقاً. درست میگی.
ممنونم از محبتت رفیق نازنین.
:))
میشه یه سر ب وبلاگم بیاین یه نگاهی ب رمانم کنین؟!
فاطمه عزیز
خیلی خوبه که شروع کردی به نوشتن و منتشر کردن.
تو متنت بیشتر اینتر بزن. الان متن خیلی تو در تو شده و خوندنش سخته.
و اینکه سعی کن فارسی رو کامل و درست بنویسی تا خوندن متن راحتتر بشه. ضمن اینکه اینجوری مهارت خودت هم افزایش پیدا میکنه.
ب و ک و اینا یعنی چی؟
درستش اینه:
به
که
ضمن اینکه اصلاً من طرفدار محاورهنویسی نیستم.
در همین رابطه:
شکسته نویسی
سلام استاد ، وقت خوش
ممنون فوق العاده بود مثل همیشه مفید و راهگشا و ارزشمند
اشاره شما به نحوه درونی شدن مطالب وانتقال اونها از لایه های خود آگاه به لایه های ناخودآگاه خیلی برام جالب بود
همونطور که خودتون هم اشاره کردید با وجود رشد و گسترش انواع محتوا در فضای وب و جذابیت اونها ولی کتاب هنوز جایگاه خودش را به عنوان یک محتوای محبوب ، همه پسند و ارزشمند حفظ کرده و مسلما اثری که برای گردآوری اون سالها تلاش و تجربه و اندوخته دانش و زمان بکارگرفته شده از اصالت و ماندگاری بیشتری برخورداره اگه بخوایم اون را به غذا تشبیه کنیم میتونیم بگیم که کتاب یه قرمه سبزی جا افتاده و خوشمزه است ولی نا گفته نمونه که سلیقه نسل جدید پا به پای رشد تکنولوژی فست فوت پسند شده
طبق تجربه شخصی خودم با وجود اینکه مقالات و محتواهای زیادی در اینترنت مطالعه کردم و خیلی مطالب خوبی هم یاد گرفتم
ولی در نهایت اونچه باعث یک یادگیری عمیق و ریشه دار در من شده کتاب به خصوص کتاب کاغذی بوده طوری که حتی در ذهنم ثبت شده که فلان مطلب را در کدوم قسمت از صفحه کتاب خوندم
از اونجایی که هنگام مطالعه کنترل و مهار فکر یکی از سخترین کارهاست
نقش کتاب و جادوی اون را در ایجاد تمرکز و دقت و تفکر عمیق و تثبیت یادگیری نباید نادیده گرفت
استاد گرامی دانش و تجربه شما در قالب صدایی با جنس خوب و لحن و نحوه بیان مناسب یه اثر خیلی خوب را خلق کرده
امیدوارم در تولید هر نوع محتوایی همواره عالی عمل کنید و بدرخشید
سلام به عزیز گرانمایه
زنده باد، چه استعارۀ خوبی رو برای بیان این موضوع ساختی.
ممنونم از محبتت دوست خوبم.
دلیل ضبط این پادکستها وجود دوستان نازنینی مثل شماست.
سلام شاهین عزیز
مثل همیشه یک محتوای فوق العاده
به قدری روی یادداشت هایی که می نویسی ، پادکست هایی که ضبط می کنی و ویدئوهایی که تولید میکنی حساس شدم که برای اینکه مطمئن شم تمام نکات رو رونویسی کردم مجبورم دو سه دفعه بخونمشون
راستش مدتی بود که نوشتن برام سخت شده بود .
حس می کردم و البته هنوز هم حس می کنم که کلمات اشتباهی رو به کار میبرم یا خیلی بد مینویسم و باعث میشد بیخیال نوشتن شم و سریع برم سراغ ضبط یه ویدئو 2 دقیقه ای برای اینستاگرام .
و یه جورایی خودم رو گول میزدم.
اما هفته پیش تصمیم گرفتم نوشتن یه کتاب رو شروع کنم نه برای انتشار
فقط برای این که ببینم تو این مدت زمانی که مطالعه داشتم چقدر میتونم درباره موضوع موردعلاقم بنویسم و عمیق شم.
این تصمیم گرفتنه و فکر کردن درباره کتاب باعث شد مطالعه ام بیشتر شه و الان هر کتاب و مقاله ای که میخونم حتی وقتی ربطی به موضوع نداره بازم یک ایده ای برای نوشتن تو کتابم پیدا میکنم.
البته که پیدا کردن ایده ها یه بحثه ، نوشتن یه بحثه دیگه
من که شروع کردم به نوشتن
سلام به عزیز دلم، احسان جان
تو خیلی خیلی فعال و خوب کار میکنی؛ و شک ندارم اگه با همین فرمون بری جلو، در آیندۀ نه چندان دور به جاهای خیلی خوبی میرسی.
خوشحالم که یادگیری اولویت اولته. و در کنارش هم به کار عملی توجه داری.
منتظر انتشار کتابت هستم.
شاهین جان چه خوب که این پادکست را به اشتراک گذاشتی.
ای وای که من هم خرواري از این داستان ها و مقالات و نوشته هایی نیمه تمام دارم! و تمام حرف هایی که گفته ایی را در این مسیر تجربه کرده ام. گاهی شلوغی این همه طرح و داستان نیمه کاره کلافه ام می کند، اما به این فکر می کنم که مثل گلادیاتورها تک به تک باید به جنگ این ناتمامها بروم و پشتشان را با تمام کردن به خاک برسانم.
در مورد نقشه ی راه توضیح خیلی خوبی دادی. اما یک سوال اساسی داشتم: می شود دو یا سه طرح نوشتاری را با هم پیش برد یا باید یک به یک سراغشان را بگيرم؟ به نظر تو کدام روش بهره وری بیشتری دارد؟
درود توحید عزیز و فعال
چه سوال خوبی رو مطرح کردی.
حتماً بخشی از پادکستهای بعدی رو به این موضوع اختصاص میدم.