تمرین نوشتن طنز

لئونید لنچ در ابتدای «چگونه فکاهی‌نویس شدم» می‌نویسد:

«خوانندگان همیشه زبانی یا با نامه از من می‌پرسند: «شما چگونه نویسنده‌ی فکاهی و هجونویس شدید؟ چرا داستان‌های کوتاه فکاهی و هجوی می‌نویسید.»
رسم بر این است که هر نویسنده‌ی تازه‌کار، هیچ‌گاه نمی‌داند در کدام رشته از ادبیات سر در خواهد آورد.
سال‌های جویندگی بیشتر نویسندگان به‌شیوه‌های گوناگون می‌گذرد. چه‌بسا نویسنده‌ای برای خودکاوی از نظم شروع می‌کند، بعد نثر می‌نویسد و سپس سری هم به نمایشنامه‌نویسی می‌زند و سرانجام از مهندسی ساختمان سردرمی‌آورد.»

حرف بالا را نقل کردم تا تمرینی پیشنهاد کنم. اگر به طنرنویسی علاقه دارید کار را با نوشتن لطیفه (جوک) آغاز کنید. در هر لطیفه بخش اول عادی و منطقی است، این بخش دوم است که خلاف‌آمد است. در همین نقل‌قول‌ بالا اگر «و سرانجام از مهندسی ساختمان سردرمی‌آورد» را حذف کنیم دیگری هیچ طنزی باقی نمی‌ماند.
با ساختار جوک‌نویسی بیشتر آشنا شویم:

مقدمه:
یه بار اومدن صندوق امانات خونه‌مونو خالی کردن، توش سه تا صدتومنی بود…
ضربه:
طرف آدرس خونه‌مونو برداشت برامون کمک‌های مردمی بفرسته.
مقدمه قسمت بی‌مزه‌ی جوک است. در آن بیشتر به اطلاعات مورد نیاز برای مشخص کردن جوک اشاره می‌شود.
مقدمه:
زنم بعد از دو ماه مشاجره متوجه شد داشته اشتباه می‌کرده و اومد عذرخواهی کنه، گفته ببخشید…
ضربه:
ولی تقصیر خودت بود.
مقدمه:
همیشه دوشنبه‌ها اسهال می‌شم…
ضربه:
به خاطر همین وقتی می‌رم دارو بگیرم، می‌گم: «همون همیشگی».
حتا در جوک‌های خیلی کوتاه هم ساختار مقدمه و ضربه وجود دارد.
مقدمه:
ایرانیا به حرفای آدمای موفق گوش می‌دن و بعد می‌گن…
ضربه:
زر می‌زنه بابا… پارتی داشته.
یک مقدمه‌ی خوب تماشاچیان [خوانندگان] را ترغیب می‌کند به شما گوش دهند. یک ضربه خوب مجبورشان می‌کند واکنش احساسی نشان دهند.
ضربه باید پیش‌بینی‌های موجود در مقدمه را به‌هم بزند و غیرقابل پیش‌بینی باشد.
وقتی مقدمه نباشد ضربه هم خنده‌دار نخواهد بود.
منبع: خنداننده‌شو، آموزش گام به گام استندآپ کمدی، جودی کارتر، نشر ترمه‌وترنج

 پیشنهادی برای تمرین روزانه:

هر روز یک مقدمه ثابت بنویسید و سپس سعی کنید ده یا بیست ضربه برای آن طراحی کنید. با انجام این تمرین پس از چند ماه مهارت شما در لطیفه‌نویسی چندبرابر می‌شود.

 

مطالب مدرسه تویستدگی درباره‌ی نوشتن طنز:

طنزنویسی

به همسفران مدرسه نویسندگی بپیوندید:

پیشنهاد مطالعه:

14 شهریور 1403

14 شهریور 1403

24 اردیبهشت 1402

24 اردیبهشت 1402

1 مهر 1403

1 مهر 1403

23 پاسخ

  1. مقدمه: هرچی سنم بیشتر میشه
    ضربه :عقلم کمتر میشه
    مقدمه:بهترین چیز تو ایران
    ضربه: برای تبریزی هاست(چیز در زبان انگلیسی ب معنی پنیر هستش)
    مقدمه:من همیشه حرف مردم برام مهم نبوده
    ضربه: برا همین به حرف بابام هیچوقت گوش نکردم

  2. سلام آقا !
    نمیدانم شما چه کسی هستید ؛
    بستنی مثلثی وانیلی دوست دارید یا نه ؛
    تا حالا با پسرتان ” خر شو بپرم روت ” بازی کرده اید یا نه ؛
    آسمان دنیایتان زرد عقدی بد رنگ است یا گلبهی !؟ از آن گلبهی هایی که میخورد اسمش کلثوم باشد !؟
    شیر قهوه دوست دارید !؟
    اصلا بیخیال ! مهم نیست شما چه کسی هستید ؛ در کتابی که نمیدانم چه کتابی بود خواندم : ناشناس بودن تضمینی برای راستگویی است .
    پس ،
    آقایِ حقیقیِ من !
    امروز میخواهم از احساسی ناشناخته برایتان بگویم ؛
    یک وقت هایی هست که تمام وجودم را خوف برمیدارد ؛ نه آنطور که دستم بلرزد ، اینجور که دلم میترسد !
    اینجاست که افکار جور و ناجور به ذهنم حمله میکنند ؛ بین خودمان بماند ؛ گاهی هم برنده میدان میشوند ؛ اما برایتان بگویم که سوال ها پشت درِ مغزم صف می‌کشند .
    اگر نشد !؟
    میدانی که ؟! ( نمی‌دانید این ” میدانی که ” چه کلمه ی پدر سوخته ایست ؛ شک و تردید را به دلت سنجاق می‌کند )
    خب !؟
    تا ببینیم !
    جوجه رو آخر پاییز میشمرن !
    خلاصه که ؛
    به مزخرف بودن این حس زمانی پی می‌برید که بگویم این احساس خیلی لوس است ؛ با یک کنایه قهر می‌کند و می‌رود ؛
    مثلا یک بار که از استرس گوشه ی لبم را می جویدم ، در تخم چشم هایش زل زدم و گفتم :
    من که هیچگاه به امروز برنمیگردم ؛ باید هرچه را می‌خواهم بردارم‌ . بعد فکر میکنی تو را انتخاب میکنم !؟
    خیلی راحت خودش راهش را کشید و رفت !
    هیچی دیگه ؛
    اه ، برو بابا !
    من بلد نیستم داستان ببافم که آخر سر یک نتیجه گیری داشته باشد ؛
    خودتان بفهمید لطفا !
    خواستم بگویم :
    ما هیچگاه به امروز برنمیگردیم ؛ هرچه را لازم است بردارید …!

  3. سلام استاد خدا قوت
    مقدمه:
    من هروز صبح که پا میشم شصت پام میخاره
    ضربه:
    برای همین همیشه به خدا میگم: خدایا نمیشه سر دماغم بخاره ، چ کاریه این هم باید خم شم.

    1. درود محمدامین عزیز
      چه خوب
      اگه مشتاق طنرنویسی هستی. هر روز حداقل ده تا متن با همین ساختار بنویس.

  4. سلام استاد ممنون بابت مطالب ارزشمندتون. نکات جدیدی رو در مورد طنز مطالعه کردم . امیدوارم موفق

  5. سلام استاد ممنون بابت مطالب مفیدتون
    من داستانکهای طنز مینویسم خوشحال میشم به پیجم سر بزنید.
    به این آدرس: mitradarehshori

  6. سلام استاد عزیزم!
    خواهشا در مورد طنز و طنزنویسی بیشتر بنویسید!
    من به طنز خیلی علاقه دارم اما طنز آموزنده و اخلاقی را بسیار می پسندم. در این مورد اگر کتاب معرفی کنید خیلی خوب می شود. در طنز نویسی اشعار شاعر هندی اکبر اله آبادی را خیلی دوست دارم. اکبر اله آبادی شخصیت دانشمندی بود که علامه اقبال لاهوری بسیار از او متأثر بود.

  7. خیلی دوست دارم امتحانش کنم،هیجان انگیزه برام.
    حتما نتیجه به دست اومده رو بعد چند روز اگه موفقیت آمیز بود ،اینجا به اشتراک خواهم گذاشت :)))

  8. سلام جناب کلانتری عزیز
    چندماهی میشه با اینجا آشنا شدم و خداروشکر تا حدود بسیار بسیار زیادی قلم خودم رو بهبود بخشیدم. من سایت شما رو شخم زدم و کمتر پستی از زیر دستم در رفته.
    خوشحالم که اینجا هستم و یاد میگیرم.
    مدیریت یک وبسایت بی مایه هم در بیکران اینترنت بر عهده منه که خوشحال میشم
    با کلیک و نظر نقادانه ی شما بهبود پیدا کنه.
    می خوام نقاط ضعف و قوتم را از زبان یک کار بلد بشنوم.

    1. سلام به روی ماهت علی نازنین
      خوشحالم که اینجا هستی.
      باز هم برای من بنویس.
      سایتت رو باز کردم که ببینم.

  9. سلام آقای کلانتری. هنگام به کام.
    چندتا کتاب عالی برای تولید محتوا، بازاریابی و فروش محتواها در فضای مجازی و چندتا کتاب درباره ی مدیریت کسب و کارهای آنلاین و درباره ی روش های مذاکره و قانع کردن افراد به من معرفی می کنید؟😃😃😃

    1. سلام نجمه جان
      چون موضوعات مختلفی رو گفتی یه خرده زمان‌ می‌بره ارائه یه فهرست طولانی.
      به من بگو که الان دقیقن چه دغدغه‌‌‌ای داری و رسیدن به چه چیزی برات در اولویته؟

  10. مقدمه:
    لباس خواهرم نخ کش شده بود، پرسیدم چرا این شکلیه؟ گفت خودت کردی…
    ضربه:
    که لعنت بر خودت باد.

    استاد خوشحال میشم نظرتون رو درباره‌ی سایتم بدونم. ممنون میشم اگه فرصت کردین نیم نگاهی بهش بندازین.

    1. سلام استادکلانتری
      درست درحالیکه داشتند عکس میگرفتتد بمب منفجرشد
      .
      .
      .
      .
      تلویزیون را خاموش کردند و به عکس گرفتنشان ادامه دادند.
      استاد با اجازتون صد داستانکهایم رو اکثرنشون رو طنز نوشتم خوشحال میشم نظرتون رو بفرمایید .این یک نمونه اش بود.

      1. زنده باد خانم دره‌شوری نازنین
        شما روز به روز در نوشتن داستانک بهتر می‌شید.
        تبریک می‌گم بهتون.

  11. استاد جان من به طنز علاقه دارم و حتی در صحبتهام با دوستان و اطرافیان نوعی طنز دارم. البته خودم متوجهش نبودم تا وقتی که یکی از دوستانم گفت ما وقتی میایم پیش تو غم هامون یادمون میره. اما خودم جرات نوشتن نداشتم و به نوشتن طنز فکر نمیکردم. حالا این تمرین میتونه بسیار به من کمک کنه و برام جالبه. ممنون که چراغ راه ما هستید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *