اشتباه بزرگ ما در مسیر نوشتن و نویسندگی

اشتباه بزرگ ما در مسیر نوشتن و نویسندگی

«دنبال یه موضوع تازه می‌گردم.»

«اینو که قبلاً نوشتم، باید بگردم یه چیز دیگه پیدا کنم.»

«یه مقدار کتاب بخونم، تو اینترنت بچرخم ببینم میشه چیز جدیدی پیدا کرد.»

 

فرقی نمی‌کند، چه داستان‌نویس باشید، چه تولید‌کنندۀ محتوای آنلاین، ممکن است شما هم مثل هزاران نفر از نویسنده‌های تازه‌کار و کهنه‌کار، حرف‌های بالا را گاه و بی‌گاه تکرار کنید.

ایدۀ کلیدی این یادداشت دربارۀ موضوعی است که به نظرم تفاوت اصلی بین نویسندۀ حرفه‌ای و نویسندۀ میان‌حال را رقم می‌زند.

ما تصور می‌کنیم بعد از یادگیری مبادی نویسندگی (نکات ویرایشی، جمله‌نویسی و بهترنویسی)، فن نوشتن را گرفته‌ایم و فقط می‌ماند پیدا کردن موضوع خوب و تازه.

نتیجۀ این نگاه این است که نود درصد محتوای وب و شبکه‌های اجتماعی فارسی انگار از یک کارخانه بیرون آمده. یا چرا در میان کتاب‌های غیرداستانی و آموزشی فارسی تقریباً هیچ نمونه خواندنی و جذابی نداریم؟ چرا نثر ما هنوز شبیه کتاب‌های مدرسه است؟

خب، این یک واقعیت. بگذارید ببینیم چرا؟

آلن رب گریه زمانی گفته بود:

نویسندۀ راستین، چیزی برای گفتن ندارد، تنها شیوه‌ای برای حرف زدن دارد.

درخشان است، جمله‌ای که اگر در ادامۀ این پست موفق به تشریح آن شوم، احتمالا برود روی دیوار اتاق شما.

آیا مسئله روی میز یک نویسندۀ حرفه‌ای «چه گفتن» است، یا «چگونه» گفتن؟

بگذارید با بازار نشر ایالات متحده شروع کنیم:

سالانه هزاران کتاب غیرداستانی دربارۀ موفقیت و توسعۀ فردی منتشر می شود. در این میان صدها کتاب فروش نسبتاً خوبی دارند و تعداد انگشت‌شماری هم رکوردها را جابجا می‌کنند و دست‌کم در سی چهل کشور دیگر هم ترجمه می‌شوند.

اما آیا عناوین پروفروش، حرف تازه و عجیب و غریبی را به دنیا اضافه کرده‌اند؟ آیا پژوهش و اطلاعات دست‌اولی را گزارش می‌دهند؟ تقریباً هیچ.

اما چرا این کتاب‌ها همچنان خواندنی‌اند، چرا مارک منسون، تیم فریس، دنیل پینک، مالکوم گلدول، آلن دوباتن، اریک بارکر و غیره، تقریباً همواره چند ایدۀ کلیدی را با کمی تفاوت تکرار می‌کنند، اما کماکان روی ما تاثیر می‌گذارند و منتظر آثار بعدی‌شان می‌مانیم؟

برگردیم به حرف رب‌گریه، آن ها شیوۀ تازه‌ای برای گفتن یافته‌اند.

گزینۀ روی میز نویسنده‌های حرفه‌ای یافتن راه تازه‌ای برای چگونه گفتن است، نه چه گفتن.

ایده‌ همه جا ریخته، هر ایده‌ای را که بخواهید بگویید، هزاران نفر هم قبل شما از آن نوشته‌اند، اما چرا گاهی اوقات خواندن چیزی دربارۀ همان ایده‌های قدیمی، به ما حس تازگی می‌دهد؟

بله، دقیقاً. راز در چگونه گفتن است.

چگونه روی «چگونه گفتن» تمرکز کنیم؟

حالا فکر کنم بهتر می فهمیم که چرا «دوباره‌خوانی» از ضروری‌ترین کارهای یک نویسنده‌ است. بارِ اول مطالعۀ هر کتابی، تمرکز ما روی این است که نویسنده «چه» گفته. اول می‌خواهیم از کوچه‌پس کوچه‌های این شهر تازه سر دربیاوریم. اما در مطالعات بعدی، دیگر حرف کتاب تکراری به نظر می‌رسد، اینجاست که روی معماری شهر تمرکز کنیم:

نویسنده برای بیان حرفش، چه تکنیک‌ها و ترفند‌هایی را به کار گرفته؟ اول هر فصل را چگونه شروع کرده؟ فرضاً چرا با داستان شروع کرده؟ از چه الگوی ثابتی در تمام فصل‌ها استفاده کرده؟ چه تمهیدی برای کنجکاو کردن مخاطب اندیشیده؟ از  چه الگویی برای انتخاب عناوین فصل‌ها بهره گرفته؟ چگونه با ایجاد تعلیق فصل به فصل ما را به دنبال خودش کشیده؟ روند افشای اطلاعات در کتاب چگونه است؟ معماری جملات چگونه است؟ و ده‌ها یا شاید صدها سوال دیگر، که کتاب به کتاب ممکن است در ذهن شما تغییر کنند.

مسئله این است، که گزارۀ زیر را وارد مدل ذهنی خودمان کنیم:

بی‌مایه بودن متن‌های ما، به خاطر این نیست که حرفی برای گفتن نداریم، یا چیز تازه‌ای برای نوشتن نمانده. نقصی اگر هست، در شیوۀ بیان ماست. ما باید روی «چگونه گفتن» تمرکز کنیم. همان رازی که «حافظ» را از تمام پیشنیان خود متمایز می‌کند.

بسیاری از ایده‌هایی که نخ‌نما شده وکهنه به نظر می‌رسند، با بیانی نو و تازه، می‌توانند برگ برندۀ ما در عرصۀ نویسندگی باشند.

یک عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت

در بند آن مباش که مضمون نمانده است

-صائب تبریزی

 

 فکر می‌کنم بعد از مطالعۀ این پست، خواندن لینک زیر هم برای شما سودمند باشد:

فهرستی از عمیق‌ترین و بدترین اشتباهات دنیای نویسندگی

کلاس آنلاین نویسندگی

 شاهین کلانتری در تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

25 پاسخ

  1. خدای من
    چقدرررررر این یادداشت عاااااالی بود😍😍😍😍
    حسابی حظ بردم
    سپاس استاد بی‌نظیر

  2. برام جالب بود . اما با شما موافق نیستم . اسامی که ذکر کردید معمولا تکراری صحبت نمی کنند یا چند مسئله کلیدی را به شیوه ای مختلف بیان نمی کنند . هر کدام موضوعی نو با تحقیقات را بیان می کنند . البته این نظر من هست.

    1. بستگی داره که مطالعات شما چقدر گسترده‌ست.
      ضمن اینکه این اصلاً حرف بدی نیست، نشونۀ انسجام ذهنی افراده که سال‌های سال روی موضوعات محدود و مشخصی کار میکنن.

  3. درود بر شاهین پُرکار و خوش‌نگار

    در منطق، اصلی داریم با این عبارت که «اثبات شیء نفیِ ماعدا نمی‌کند». می‌دانم که با حوزه‌ی اندیشه‌ی سنجش‌گرانه آشنایی و به‌احتمال قوی، معنای آن اصل منطقی را خوب می‌دانی؛ اما به زبان خودم هم بیانش می‌کنم تا دیگران نیز دریابندش:

    طبق این اصل، بودن و درست‌بودنِ چیزی، لزوماً به‌معنای نبودن و درست‌نبودنِ چیزهای دیگر نیست.

    آن را گفتم تا این را بگویم که منطقاً نمی‌توان نتیجه گرفت که چون «چه‌گونه‌گفتن» مهم و کارساز است، پس «چه‌نوشتن» مهم و کارساز نیست. حتماً تو هم این گزاره‌ی مشهور را شنیده‌ای که همه‌ی مضمون‌ها گفته شده‌اند؛ آن‌چه گفته می‌شود، بازگوییِ همان‌ها به گونه و رنگی دیگر است.

    اغلب، این سخن درست است؛ ولی آن را نمی‌توان مطلقاً پذیرفت. جهان نورون‌ها و پدیده‌های ذهنی بسیار پیچیده‌تر و گسترده‌تر از چیزی است که می‌پنداریم. به‌نظرم هر پدیده‌ در هر زمان و مکان و موقعیت، می‌تواند خود مضمونی تازه باشد که می‌توان آن را به صدها نوع و هزارها رنگ گفت و شنفت و پرداخت و شناخت.

    اما در کنار اهمیت قائل‌بودن برای مضمون نو، انگاره‌ات را هم کاملاً قبول دارم. در پایان، این دیپار را که با آن جُستار هم‌سو و هم‌نگاه است تقدیمت می‌کنم:

    کسانی که در ادبیات جهان نام جاودان دارند، جویندگان معانیِ بدیع نیستند؛ بلکه گویندگانی هستند که معانی بدیع را در بهترین و مناسب‌ترین قالبِ الفاظ ریخته‌اند. شما گمان می‌کنید که حافظ، سخن‌سرای نامی ما، از‌آن‌رو چنین شهرت و رواج یافته که معانی تازه‌ای جُسته و پیش از او دیگری آن معانی را نیافته بوده است؟!

    پرویز ناتلِ‌خانلَری، هفتاد سخن، شعر و هنر، ج۱، چ۲، تهران: توس، ۱۳۷۷، ص۹۴.

    1. درود به معین هنرمند و عزیز
      اول از همه بابت پاراگرف بی نهایت زیبایی که نقل کردی ممنونم. لذت بردم.
      اما در مورد قطعیت حرف‌ها: من وقتی یادداشت می‌نویسم مخاطبانی رو در نظر دارم که طی این سال‌ها حداقل صدتا از یادداشت‌های من رو خونده باشن. چون به کرات دربارۀ مطلق نبودن موضوعات حرف زدم. بنابراین اگر گاهی توی یک تک یادداشت حرفی قطعی به نظر میرسه. من با این فرض رو در نظر میگیرم که مخاطب خودش به این مسئله آگاهه که کلاً این‌ها افکار شخصی من هست، که خب سوگیری‌های خاص ذهن من رو هم دارن. اگر نوشته‌های من رو طی زمان مرور کنی میبینی که من گاهی اوقات کاملاً حرف‌های قبلی خودم رو نقض می‌کنم.
      ضمن اینکه خیلی از اوقات محکم‌نویسی یا اغراق تکنیک من برای جلب توجه مخاطبان وبلاگ به موضوعات مهمه.

      ممنونم از دقت نظرت. برام ارزشمند بود.

  4. درود بر شاهین پُرکار و خوش‌نگار

    در منطق، اصلی داریم با این عبارت که «اثبات شیء نفیِ ماعدا نمی‌کند». می‌دانم که با حوزه‌ی اندیشه‌ی سنجش‌گرانه آشنایی و به‌احتمال قوی، معنای آن اصل منطقی را خوب می‌دانی؛ اما به زبان خودم هم بیانش می‌کنم تا دیگران نیز دریابندش:

    طبق این اصل، بودن و درست‌بودنِ چیزی، لزوماً به‌معنای نبودن و درست‌نبودنِ چیزهای دیگر نیست.

    آن را گفتم تا این را بگویم که منطقاً نمی‌توان نتیجه گرفت که چون «چه‌گونه‌گفتن» مهم و کارساز است، پس «چه‌نوشتن» مهم و کارساز نیست. حتماً تو هم این گزاره‌ی مشهور را شنیده‌ای که همه‌ی مضمون‌ها قبلاً گفته شده‌اند؛ آن‌چه الآن گفته می‌شود، بازگوییِ همان‌ها به گونه و رنگی دیگر است.

    اغلب، این سخن صادق است؛ ولی آن را نمی‌توان مطلقاً پذیرفت. جهانِ نورون‌ها و پدیده‌های ذهنی بسیار پیچیده‌تر و گسترده‌تر از آنی است که می‌پنداریم. به‌نظرم هر پدیده‌ در هر زمان و مکان و موقعیت، می‌تواند خود مضمونی تازه باشد و می‌توان آن را به صدها نوع و هزارها رنگ گفت و شنفت و پرداخت و شناخت.

    اما در کنار اهمیت قائل‌بودن برای مضمون نو، انگاره‌ات را هم کاملاً قبول دارم. در پایان، این دیپار را که با آن جُستار هم‌سو و هم‌نگاه است تقدیمت می‌کنم:

    کسانی که در ادبیات جهان نام جاودان دارند، جویندگان معانیِ بدیع نیستند؛ بلکه گویندگانی هستند که معانی بدیع را در بهترین و مناسب‌ترین قالبِ الفاظ ریخته‌اند. شما گمان می‌کنید که حافظ، سخن‌سرای نامی ما، از‌آن‌رو چنین شهرت و رواج یافته که معانی تازه‌ای جُسته و پیش از او دیگری آن معانی را نیافته بوده است؟!

    پرویز ناتلِ‌خانلَری، هفتاد سخن، شعر و هنر، ج۱، چ۲، تهران: توس، ۱۳۷۷، ص۹۴.

  5. سلام..
    این بحث من رو یاد همین چند روز پیش انداخت که سر کلاس داشتیم درمورد بازار کار رشته های مختلف صحبت میکردیم و به اتفاق ، بچه های کلاس همه از دم شده بودند یه پا تحلیل گر سیاسی اجتماعی اقتصادی …جو کسل کننده بود چون همه از خرخون ها گرفته تا بچه زرنگا و درس نخون ها نق میزدند ( در حقیقت همه از ترس اینده ای که نمیخواستند ! در روند به
    اصطلاح ! سیستماتیک ان نقشی هرچند کوچک ایفا کنند تا شاید تغیری ایجاد شود به ناله کردن افتاده بودند ! ) در یک کلام بخواهم توصیفشان کنم اعصاب خورد کن هایی به تمام معنا بودند ( همانطورکه همیشه هستند ) !!!!! در این هنگام بود که حس گیز گیز مانندی در من پدیدار شد که بلند شو و این جمله رو به معلمی که داره طرف دانشگاه فرهنگیان رو میگیره بگو!!!! بلند شدم و گفتم : آقا اجازه ؟!؟ به نظر من ادم اگه خلاقیت به خرج بده توی هر کاری و رشته ای میتونه موفق بشه ! به شرط اینکه بخواد ! و….
    خلاصه که یک نطقی کردم در حد شبکه چهار یکی از همان نطق هایی که یک عالمه جواب دندان شکن و البته استدلال های بهانه بافانه را به جان میخرند تا حقیقتی را بگویند اما … خُب گوش همه از این مدل نطق ها پر بود پس قطعا تاثیری نداشت درست مثل دفعه های قبلی که به این نطق کردن ها اقدام کرده بودم ….
    حالا با این بحث جالبی که باز کردید مطمئنم هنگام نطق بعدی در این زمینه اونقدر درمورد این موضوع نوشته و خوانده ام که شیوه ای جدید و متمایز از شبکه یک و دو و سه و چها و الی اخر برای حرف زدن دارم !
    شاید اینبار تونستم !!!!
    ممنون که هستید و مینویسید !
    موفق و نویسنده باشید !

    1. درود بر ستارۀ درخشان
      در نبوغ تو شکی ندارم.
      با این نگرش و مدل ذهنی سازنده‌ای که تو داری، از درخشان‌ترین امیدهای آیندۀ این سرزمینی.

  6. اینکه چگونه گفتن مهم است ومضمون به اندازه آن مهم نیست کمی غیر قابل باور است…
    کاش بتوانم چگونه گفتنم را بهتر نمایم.

  7. ممنون.
    استیو جابز هم یک جمله در همین مورد داره : نحوه ارائه هر چیز اهمیت اون رو مشخص می کنه

    1. زنده باد
      چقدر خوب که یه جمله از دنیای تکنولوژی رو به این بحث اضافه کردی.
      راستی محمد چالش نوشتاری تو رو دنبال کردم طی مدت و بهت تبریک میگم که به خوبی از پسش بر اومده. کار خیلی ارزشمندی رو به ثمر رسوندی.

    1. درود به جناب شیرمحمدی عزیز
      شما انقدر نازنین و عزیز هستین که در وصف نمیگنجه.
      بارها برام پیش اومده که دوستانی اومدن و لطف داشتن و گفتن که از طریق شما با من آشنا شدن.
      این سخاوت و بزرگ‌منشی شما قابل تحسینه.
      بهتون افتخار میکنم و خوشحالم که روز به روز بیشتر میدرخشید.

  8. عالی بود استاد.
    از وقتی وارد دنیای کتابخوانی شدم فهمیدم که کتاب های یه دسته ی موضوعی خاص تقریبا یک حرف رو می زنن با سبک های متفاوت.
    فکر می کردم این خطای شناختی منه و خیلی کنکاش می کردم که تفاوت های مفهومی پیدا کنم.
    ولی الان که این پست رو خوندم متوجه شدم اشتباه نمیکردم.
    تفاوت در چگونه گفتنه نه در چه چیزی گفتن
    برقرار باشید

  9. فرهیخته ارجمند جناب شاهین عزیز
    در همین نوشته شما چگونه نوشتن را رعایت کردیده اید . دردی مشترک و کهنه را ، تازه وشیوا بیان کردید .
    درود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *