“اگر بخواهید پایتان را از حد یک اثرِ صرفا خوب و امیدوارکننده فراتر بگذارید و به خطرپذیری و رضایتی حقیقی برسید که در بسیاری از آثار وجود دارد، ناچارید در خانه بمانید.“ سوزان سانتاک
1 به گمانم یکی از بزرگترین نبردهای هر کسی کار فکری میکند، انتخاب بین ماندن در اتاق در بسته و بیرون زدن از خانه است.
2 نوشتن از مزیت های در خانه ماندن با فرض این است که خانه از شرایط نسبتاً ایده آلی برای کار و فکر برخوردار باشد، بدون سر و صدای ضایعاتیها، بچه های توی کوچه و همسایه در آستانه طلاق. خانه ای که تلویزیون زائدترین عضو آن باشد!
3 از پاسکال تا تارکوفسکی و بسیاری از دیگر بزرگان از اهمیت تحمل تنهایی و ماندن در اتاق گفتهاند، حتی تارکوفسکی کسانی را که از این تنهایی حوصله شان سر می رود افرادی فاقد عزت نفس میداند.
4 کسی که عزم ماندن در اتاقش را دارد باید سبک زندگی و رفتارهایش را هم با این کار هماهنگ کند. نقل است جوزف کنراد نویسنده از همسرش میخواسته در اتاق را قفل کند و فقط برای خوردن ناهار او را خبر کند.
5 در روزگار نایاب بودن تمرکز و توجه، اراده و شهامت توی اتاق ماندن (بدون موبایل) و بی توجهی به هیاهوی بقیه، امر کمیابی است. گاهی شهامت و شجاعت در خانه ماندن اولین و مهم ترین قدم حرفه ای شدن و تمایز است. موکول کردن کار به آخر هفتهها نتیجه ای جز متوسط بودن ندارد. بیشتر افراد متوسط و کسانی که از این شاخه به آن شاخه میپرند و نویسنده هایی که هرگز چیزی ننوشته اند در آن همین مرحله میمانند و افسوس شعرهای گفته نشده و کتاب های خوانده نشده را میخورند، آواره کافه ها شدن در کافهها یا اجاره دفتر کار جدید با نورگیر مناسب و پارکینگ اختصاصی دردی را دوا نمیکند.
6 ماندن در اتاق یعنی ماندن کنار یک ایده، یک کتاب، یک حس و حال و به سر انجام رساندن آن، آنوقت شاید بشود اندکی به آن ایده آل ذهنیِ خلق یک اثر خلاقه نزدیک شد…
7 احساس دور افتادن از جمع، احساس تنبلی، خواب زیاد، هزار وسوسه و اندوه شاید از هزینه های بهترین نوع انزوا، یعنی ماندن در خانه باشد. نباید انتقام بیرون نرفتن از اتاق را با ورق زدن تمام کتابهای کتابخانه و مرور تمام کانال های تلگرام و شبکه های ماهواره گرفت.
8 در خانه ماندن یعنی: شهامت مواجه شدن با خود و سفر به اعماق کشف نشده درون انسان.
9 تمرکز و توجه، یعنی توی اتاق ماندن و دم برنیاوردن. و شروع از قدم های کوچک، از یک ربع و یک ساعت تا چهار تا پنج ساعت در روز…
10 شاید این توصیهی کافکا تسکین دهنده باشد:
“نیازی نیست که اتاقتان را ترک کنید . کافی است پشت میزتان بنشینید و گوش دهید . حتی گوش هم ندهید ، فقط منتظر بمانید . حتی لازم نیست منتظر بمانید فقط بیاموزید آرام و ساکن و تنها و خاموش باشید . جهان آزادانه خود را به شما پیشکش خواهد کرد تا نقاب از چهره اش بردارید . انتخاب دیگری ندارد ، مسرور به پای شما در خواهد غلتید “
11 مدیتیشن به تمرکز و حفظ توجه کمک کند و باید مراقبه را جدی تر بگیریم.
12 پیادهروی راهکار بی نظیری است برای تازه کردن ذهن، شکار ایده های تازه و نفس کشیدن. حفظ الگوی توی اتاق ماندن و پیاده روی کردن الگوی مناسبی برای اتمام یک اثر است.
13 همه اینها در شرایطی است که بخت هم یاری کند و در کنار سخت کوشی، فرشتهی الهام بر شانهی شما بنشیند، که هیچ تضمیمی برای آمدنش نیست. شاید بهتر باشد به جای فکر کردن به نتیجه، از مسیر لذت ببریم.
پ.ن:
اگر دوست داشتید نگاهی بیندازید به: کار کردن درخانه بهعنوان یک عادت کاملا حرفهای
در پستی دیگر درباره بیشتر درباره «خلوت نشینی» خواهم نوشت.
22 پاسخ
سلام.
من کل روزهای هفته ام را در خانه میگذرونم. همه سرکار هستن و فقط صدای نفس کشیدن خودم رو می شنوم. البته کار خیلی سختیه گاهی اوقات کم میارم و غر میزنم که چرا اینقدر تنهام و خونه سوت و کوره .ولی این پست حس خوبی میده و باعث میشه ناامید نشم . و از این فرصت ها استفاده کنم.
چه خوب.
کتاب «تنهایی» مایکل هریس هم میتونه جالب باشه براتون.
گاهی دلم می خواهد فرار کنم به یک جای خلوت به یک جای دنج به اتاقی که از آن من باشد تنها من، دلم می خواهد ساعتها در آن زندگی کنم کنار نوشتن، کنار کتابهایم . واقعاً آیا یک اتاق برای زندگی کافی نیست؟
من تو اتاقم حدود ۱۵ ساعت رو به تنهایی میگذرونم ، تنهایی خیلی خوبه ، یعنی حس آرامش میده ، میذاره که به هر چی تو دنیا هست فکر کنم … حتی تو فکر هام من یه آدم موفقم (دقیقا همون چیزی که میخوام باشم ولی اجازه اش رو ندارم)
ولی یه چند تا سوال دارم خیلی مهمه:
سوال اول ←من یه نوجوون ام ، اما با این حال توی اتاقم هستم … (اصلا هم حوصله ام سر نمیره چون نقاشی میکنم ، میرقصم ، رمان میخونم و…) ولی میخوام بدونم اینجوری آدم افسرده یا منزوی میشه ؟ چون خودم زیاد احساس نمیکنم که افسرده ام ، مثلا وقتی بقیه رو میبینم خیلی خوش حالم و خیلی صمیمی حرف میزنم ، از خیلی چیز ها عمیقا لذت میبرم ، از زندگی ام ناامید نیستم ، زیاد هم احساس نمی کنم که منزوی باشم (البته مقیاسم برای افسرده بودن خودم ؛ بقیه ی بچه های فامیل یا دوستامه …) می خوام بدونم من افسرده ام یا نچ ؟
سوال دوم ← من وقتی که تنهایی تو اتاقم هستم خیییییییلی فکر و خیال میکنم ، خیییییلی زیاد ، من یه جورایی یه خیال پرداز حرفه ای ام ، مثلا وقتی خیال پدازی میکنم قشنگ احساس میکنم فضا ی اطرافم عین همونجایی هست که بهش فکر میکنم (البته نه در اون حد) ولی یه موقع هایی که یهو به خودم میام خیلی ناراحت میشم که چرا باید اینهمه فکر و خیال کنم (گاهی اوقات هم احساس میکنم که عین دیوونه ها تو تنهاییم دارم رفتار میکنم ؛ بعدش سریع خودمو جمع و جور میکنم … ) یه چند وقتی هم هست که همین فکر و خیال ها نمیذاره رو درسم تمرکز کنم ولی خب همین خیال پردازی ها موقع نقاشی یا مخصوصا رمان خوندن خیلی به آدم کمک میکنه ، انگار آدم رو با خودشون میبرن به دنیایی که اون کتاب میخواد … میخوام بدونم کسی هست که بگه چجوری از شرشون خلاص شم ؟ البته نه کامل چون گفتم گاهی اوقات هم باهاشون حال میکنم … ولی خوب لطمه هم میزنه به درس خوندن و … من قبلا بچه ی درسخونی بودم (خرخون نبودماااا ، منظورم اینه که درسم خوب بود ) ولی تازگی ها میل ام نمیره به درس خوندن … نمی دونم چرا …؟
اگه کسی هست که کمک کنه ممنون میشم .
پ.ن میدونم که این سایت ، برای مشاوره نیست … ولی اگه کسی هست که میدونه باید چی کار کنم خیلی خوب میشه …
سلام جای خالی عزیز
1. نه، خیلی هم طبیعیه. لذت ببر.
2. بنویس. تمام خیالات خودت رو بنویس. با نوشتن ذهنت آروم میشه. ممکنه چند تا داستان هم از دل خیالاتت بیاد بیرون.
من خوشحال شدم از خوندن کامنتت.
باز هم برام بنویس.
من معمولاً از تنها موندن و غوطهور شدن در تنهایی لذت میبرم.
اما مدتهایی هست که این فکرم رو مشغول کرده که این میزان دوست داشتن تنهایی و غرق شدن در افکار در چه حدی عادی و معمولی هست و اگر از چه حدی فراتر بره یعنی اینکه یک جای کار میلنگه و باید بعد اجتماعی رو هم پروروند.
با خوندن این پست شما بابت داشتن این روحیه خوشحال شدم. لااقل از شرایط نوشتن این یک قلم رو خوب دارم.
برای من پیادهروی و تکیه دادن به صندلی مترو و اتوبوس و زل زدن به بیرون بهترین موقعیتهای فکر کردن و سرازیر کردن افکار و ایدهها از اعماق وجودم به سطح ذهنم هست. حتی لحظههایی هم بوده که از فرط هجوم افکار و کلمات احساس کردم که ذهنم در حال منفجر شدن هست و لازمه که هر چه زودتر خودم رو به قلم و کاغذ برسونم تا جان افکار و معانی و کلمات رو نجات بدم.
من الان ازدواج کردم سه ساله بیرون نرفتم یعنی شوهرم نمیذاره خونه مادر پدرم 15 کیلومتر فاصله داریم نمیذاره برم هر 6 ماه یکبار اونم همچین با ذوق شوق میرم انگار دارم میرم خارج خخخخ اونم دیروز بود بعد از 6 ماه رفتم یه شب ماندم امدم نهایت بیرون رفتن من سر کوچه بغالی هست. واقعان خسته شدم از خونه از کار خونه. ولی بیرووم میرم میترسم حوصلم سر میره تو بیرونم افسرده شدم انگار کسی راهکار دا ه بگه بهم ممنون میشم. 😔😥❤️
کتاب بخون.
این شوهر داره حق شما رو زیر پا میزاره. لطفا آگاه باشید!
سلام…
…موکول کردن کار به آخر هفتهها نتیجه ای جز متوسط بودن ندارد….
ولی شاید موکول کردن یک کار خاص به اخر (دقیقا) هر هفته یک قانون خوب برای شروع کردن یک عادت جدید باشد !
….حتی لازم نیست منتظر بمانید فقط بیاموزید آرام و ساکت و تنها و خاموش باشید . جهان آزادانه خود را به شما پیشکش خواهد کرد….
آرام و ساکت و تنها و خاموش … این توصیف من رو به یاد جایی میندازه که بچگی هام وقتی حسودی میکردم و کسی تحویلم نمیگرفت مثل موش بهش پناه میبردم … این جمله برای من به این شکل مفهوم تره ! فقط بیاموزید (مثل یک ) زیر پله باشید …
ولی قبل از پیشکش شدن جهان ، دادگاهی شروع میشه که قاضی و متهم و شاهدش خودمونیم ، پر از سر و صدا و با یک پرونده که شاید فقط در عرض یک صبح تا شب قد علم کرده و قطور شده باشد ، ولی من این قسمتش رو بیشتر دوست دارم چون هربار برای گرفتن پیشکشی های ارزشمند تر با هر دردسری که شده با این حکم مثبت که بهتر میشوم تا اوضاع و احوالم را بهتر کنم پرونده رو شترق میبندم و میرم به استقبال جهان پیشکشی که لحظات زیر پله ای ام را از سایر لحظات متمایز و لذت بخش تر میسازد ….
ممنون و موفق باشید …
به این میگن یه کامنت خوب و خوندنی.
درود بر تو.
خیلی خوب و مفید بود.
قشنگ نوشتید …یاد یکی از نوشته های استیون کی افتادم:
“قطعاً سخت کار کردن مهم است ولی برای خودتان شانس هم بوجود آورید”
آقای استیون کی میگوید: “من قبلاً فکر میکردم که با سخت کار کردن میتوانم موفق شوم. فکر میکردم که ملزوماً نباید از بقیه باهوشتر باشم فقط باید سخت تر کار کنم. صبح ها خیلی زود از خواب بیدار میشدم و خیلی دیر میخوابیدم حتی روزهای تعطیل کار میکردم. این باور باعث شده بود که رقبای خودم را عقب بزنم و میدانید نتیجه چه شد؟ بله این روش خیلی خوب کار کرد. من مهارتهای متوسطی داشتم ولی چون از رقبایم سخت تر کار میکردم توانستم بر آنها پیروز شوم. مصمّم بودم که بهتر باشم و همینطور هم شد. در نتیجه متوجه شدم که برنده بودن به همین سادگی است. برای سالیان سال این روش را ادامه دادم. بعد از مدتی متوجه شدم که نیاز به یک جهش دیگر دارم و کشف کردم که شانس هم برای موفق شدن بسیار مهم است.”
سخت کار کردن و مصمّم بودن لازمۀ هر موفقیتی است و میتواند شما را تا حد زیادی جلو ببرد ولی برای موفقیت های بالاتر شما نیاز به چیزی فراتر از سخت کار کردن دارید.
خیلی لازم نیست که خودتان را با این مسئله درگیر کنید ولی بدانید که باید شرایطی را بوجود آورید که شانس را برای خود بسازید. چیزهایی را که قبلاً دربارۀ شانس شنیده اید را فراموش کنید زیرا شانس بدون برنامه ریزی و اتفاقی رخ نخواهد داد.
شانس به معنی حضور داشتن در جای صحیح و در زمان صحیح است که با مثبت بودن، گوش دادن بیشتر از صحبت کردن، مفید بودن، دوست داشتن خود و باز کردن ذهن خود میتوانیم خود را در این شرایط قرار دهیم…
لازم نیست که منتظر باشید که شانس به سراغتان بیاید. شرایطی بوجود بیاورید که بتوانید شانس را برای خود بیافرینید.
چقدر خوب آنیتا جان
به این میگن یه کامنت الهام بخش و عالی.
کیف کردم. ایده های خوبی هم بهم داد.
مرسی دوست خوبم.
شاهین عزیر اینهاکه گفتی،مخصوصا آن نکته آخرش،مرابه یادبعضی ازنویسندکان بزرگ درحال خلق شاهکارهایشان انداخت.نمیدانم میدانی یانه!اما پروست هنگام نگارش اثرعظیمش،دریک اتاق بدون وسایل جزیک تخت ومیزساکن شده بود وتنها آخرشب ازچانه خارج میشد،قدم میزند وسری به کافه نزدیک خانه میزد.حتی پنجره هارانیزدرزگیری کرده بود تاجزصدای درونش چیزی نشنود.دوستان بکت نیزمیگفتند ساعت ها دراتاقش می ماند ومی نوشتت یانقل است که تارانتینو هنگام خلق فیلمنامه پالپ فیکشن تنها دریک هتل ساکن شده بود وتمام روزبرروی آن وارمیکرد.اینها وخیلی مثال های دیگرازاهمیت دراتاق ماندن حکایت میکند وپست تو نیزیک جمع بندی بینظیر دراین باره است.
سلام
خیلی عالی بود. با خوندن این پست به تمام تصمیم های مهمی فکر کردم که در اتاق دربسته و تنهایی گرفتم و اینکه این پست چقدر حس خوبی به من منتقل کرد.
هنوز هم وقتی دنبال کشف چیز تازه ای باشم سعی می کنم مدتی رو تنها بگذرونم.
عالی بود.
خیلی خوب بود ممنون
خیلی خیلی خوب و قابل تامل!
بخصوص مورد ۳،۶،۸و۱۲