حالا که بحث تشبیه را آغازیدهایم و به مذاق شما هم خوش آمده، بیایید به استعارهها و قیاسهایی که برای بخشهای مختلف هنر نویسندگی ساختهاند بپردازیم.
شاید شما هم گاهی هنگام نوشتن داستان با هجوم وقایع و شخصیتهایی مواجه بشوید که جذاب و وسوسهانگیزند اما نمیتوان همهی آنها را در داستان گنجاند. برخی نویسندگان نوپا به خاطر همین تشویشِ ذهنی عطای داستان را به لقایش میبخشند، برخی ترجیح میدهند داستان را در ذهنشان نگه دارند و نگارش نهایی آن را مدام به تأخیر بیندازند، برخی هم هر چه رسید میریزند توی داستان و در نهایت آشی شلمشوربا روی دستشان میماند، اما برخی کار بهتری میکنند که با تشبیه زیر بهتر آن را میاموزیم:
«فرض کنید قصهی شما یک راهرو است (بلندی و کوتاهی مسیر به اصل قضیه ربطی ندارد)، که شما دارید به دنبال شخصیتها و ماجراها در آن پیش میروید. دو طرف این راهرو درهای بیشماری دیده میشوند. گاه و بیگاه دری باز میشود، کسی یا کسانی از آن بیرون میایند، شما شاهد حوادثی میشوید که به قصهی اصلی زیاد ربط ندارند اما در عین حال جذابتر از آن هستند که بشود آنها را نادیده گرفت. یا دست کم اینطور به نظرتان میرسد. نویسندهی بد با باز شدن هر کدام از این درها چنان مجذوب و شیفته میشود که به قصههای پشت آنها اجازه میدهد آزادانه به محیط داستانش وارد شوند. یک نویسندهی خوب، انتخاب میکند. عناصری را که در داستان اصلی به کارش میآیند برمیگزیند و آنچه مسیر داستان را به طرز ناخوشایندی منحرف خواهد کرد حذف میکند. البته خیلی وقتها این قصههای فرعی و شخصیتهایی که مثل مهمان ناخوانده به داستان اصلی حمله میکنند واقعاً قابل توجهاند. در این موارد میشود یک کار انسانی و مفید کرد. هر فکر تازه و جذابی را میتوانید حفظ کنید. اما نه برای داستانی که با آن درگیر هستید. بلکه برای قصههای بعدی. میتوانید این طرحها را در دفتری یادداشت کنید. یا اگر دوست دارید به حافظه بسپارید. به این ترتیب در ضمن نوشتن یک قصه طرحهای متعدد و جالبی برای قصههای بعدی خواهید داشت بی آنکه به کاری که سرگرم نوشتن آن هستید آسیبی رسانده باشید.» (گیتا گرکانی، مجلهی آزما، شمارهی ۶۴)
حالا شاید با تصویری که از راهروی شخصیتها و ماجراها در ذهنتان شکل گرفته، بهتر از قبل بتوانید به روند خلق داستان نگاه کنید.
شما تاکنون چه تشبیههای آموزندهیی دربارهی هنر نویسندگی خوانده یا شنیدهاید؟
1 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
🌺🌺🌺🔥🔥👏👏👏👏