یک چالش روزانه تعریف کنید

گمان می‌کنم هر کاری که ارزش انجام دادن دارد، ارزش هر روز انجام دادن را هم دارد.

با همین نگاه تصمیم گرفتم تا ضبط ویدیوهای آموزش نویسندگی را به کاری روزانه و بی‌وقفه تبدیل کنم.

اجرای برنامۀ تلویزیونی افقاتور، ضبط مجموعۀ همه نویسند‌ه‌ایم، ویدیوهای گاه و بی‌گاه اینستاگرام و کانال یوتیوب همه و همه از برنامه‌های تصویری من در سال‌های گذشته بوده‌اند؛ اما چرا مجموعه این کارها هنوز ضبط ویدیو را برای من راحت نکرده‌اند؟ چرا به بهانه‌های مختلف از ضبط ویدیو دور می‌افتم؟

در تلاش برای یافتن پاسخ این سوال بود که تصمیم گرفتم در تولید ویدیو هم از تجربۀ خودم در وبلاگ‌نویسی الگوبرداری کنم. نوشتن در وبلاگ، زمانی برای من به کاری اثربخش و سازنده تبدیل شد که تصمیم گرفتم تحت هر شرایطی هر روز بنویسم؛ و نه حتی یک روز در میان. این کار روزانه بود که مرا پیش می‌برد.

به همین سبب گمان می‌کنم اگر کاری را هر روز انجام ندهیم، هر وقفۀ کوتاه و بلندی باعث می‌شود تا دفعۀ بعد دوباره از صفر یا نقطۀ بسیار پایین‌تری شروع کنیم. مثل راه باریکی که اگر هر روز پا نخورد، ممکن است دوباره به سنگلاخ تبدیل شود.

حالا چند روز است که هر روز در آی جی تی‌وی اینستاگرام یک ویدیوی تازه منتشر می‌‌کنم. یکی دو روز اول چندان ساده نبود. حتی طفره می‌رفتم و کار به شب می‌کشید، اما حالا در کم‌تر از یک هفته حس می‌کنم زبانم برای اجرای ویدیو بازتر شده. دیگر جلوی دوربین راحتم و حالا حس می‌کنم طی دو سه سال آینده در ضبط و نشر ویدیو به جاهای خوبی خواهم رسید؛ البته اگر هر روز این کار را انجام بدهم.

به خاطر همین در پادکست امروزم در کانال تلگرام مدرسه نویسندگی از این گفتم که من فقط با کار روزانه می‌توانم به استراتژی محتوایی خودم پایبند باشم. کار روزانه نمی‌گذارد موتور خلاقۀ ذهنم خاموش شود. هر روز یک یادداشت تازه، یک ویدیوی تازه، یک پادکست تازه و یک توییت تازه؛ با این‌ها تابستان را سر می‌کنم!

چه کاری هست که تمنای انجام خوب و اثربخش آن را دارید؟ از همین امروز برنامه‌ای بریزید تا آن را هر روز، تحت هر شرایطی انجام دهید.

 

چند پیشنهاد برای مطالعۀ بیشتر: مدرسه نویسندگی | نقشه راه نویسندگی | تولید محتوا | کپی رایتینگ | معرفی کتابشعر | ویرایش و ویراستاری

شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین

14 پاسخ

  1. سلام شاهین عزیز
    دو روز است که می نویسم. دیروز 860 کلمه و امروز 1069 کلمه و فردا باید بیشتر از امروز، حتی برای یک کلمه بیشتر ، بنویسم.
    آنتونی رابینز میگه مهارت در هر کاری به زمان مربوط نیست. اینکه بگویید من فلان کار را در سه ماه و یا یک سال یاد می گیریم. بلکه به تکرار است که شما در آن کار مهارت کسب می کنید تا جایی که شاید به شما بگویند؛ در فلان کار بااستعداد و نابغه هستید.
    از سال گذشته نوشتن یک کتاب را شروع کردم ولی به دلایل مختلف هنوز به اتمام نرساندم. یک روز می نوشتم و دو هفته و حتی چند ماه نمی نوشتم.
    امروز که قصد کردم بنویسم . به خودم گفتم چه بنویسم ولی با نوشتن اولین کلمه، کلمه بعدی ، جمله بعدی، پاراگراف بعدی و وقتی کلمات را دیدم رسیده بود که 520 کلمه. در ان لحظه دوست داشتم بیشتر بنویسم. جالب اینجاست که موضوعاتی را که قبلا می نوشتم، امروز با دید و نگاه دیگر می نوشتم که هیچ شباهتی به نوشته های قبلی ام نداشت. بی صبرانه منتظر هستم که فردا هم بنویسم.
    این جمله ات که گفتید وقتی نمی نویسی ، کمبود نوشتن را حس نمی کنی. واقعا درست است.
    نوشتن را نیز به کارهای روزانه ام اضافه کرده ام و باید هر روز بنویسم. حتی برای چند کلمه

  2. واقعا با این حرفت موافقم شاهین عزیز که تا کاری رو روزانه انجام ندیم هیچ موفقیت قابل توجه ای رو بدست نمیاریم. خاطرم هست سالها قبل که شروع به یادگیری ساز سنتور کردم همزمان دوستان دیگری هم بودند که همراه با هم کلاس می رفتیم و تمرین می کردیم چه ساز سنتور و چه سازهای دیگه. من همان سال اول تونستم به جمع های مختلف برای نوازندگی راه پیدا کنم. دلیلش این بود که روزانه 4 تا 5 ساعت تمرین می کردم و وقتی هم تمرین نمی کردم معمولا موسیقی گوش می کردم بخصوص تکنوازی سنتور. در حالیکه دوستانم گه گداری تمرینکی می کردن و خیلی هم وقتی برای گوش کردن نمی ذاشتن.
    من در حدود 4 سال در جاهای مختلفی رفتم و اجرا کردم ولی دوستان هیچ موقع چنین فرصتی پیدا نکردن و آنهم یک دلیل داشت چون دغدغه روزانه شان نبود.
    ولی از سال چهارم، به دلیل ورود موضوعات دیگر در زندگیم، تمرین های من هم گه گداری شد و مهارتم هر روز کمتر و کمتر شد و تا اینکه دیگه ادامه ندادم. چون با تمرین های سه چهار روزی یکبار کار پیش نمی رفت و از کار خودم لذت نمی بردم.
    با توجه به این سابقه، الان هر کس می خواد ساز یا هر هنر دیگه ای یاد بگیره و از من مشورتی می خواد می پرسم روزانه چقدر می خوای براش وقت بذاری. با توجه به جواب او بهش میگم که الان برای این کار آماده است یا نه.

    1. زنده باد آرش عزیز
      مرسی که تجربۀ خودت رو نوشتی و این پست رو کامل کردی.
      حس می‌کنی کامنت تو برای بقیه دوستان هم خیلی الها‌م‌بخش باشه.
      سپاس از تو.

  3. سلام
    من همیشه نامه‌نویس بوده‌ام. چند روز است که برای خودم چالشی تعریف کرده‌ام. چالش 100 روزه. هر روز یک نامه می‌نویسم برای یک مخاطب واقعی که در دنیای واقعی او را می‌شناسم و گزارش روزانه‌ام را برایش می‌نویسم.
    در این نوع نامه نوشتن می‌توانم بفهمم طی روز به چه کارهایی انجام داده‌ام، به چه چیزهایی فکر کرده‌ام، چه خواب‌هایی دیده‌ام و چه رؤیاهایی بافته‌ام. غر می‌زنم، هیجانم را بروز می‌دهم، دلتنگ می‌شوم و درددل می‌گویم.
    شاید بهترین حالت نوشتن گزارش هم برای من همین باشد.
    گاهی موقع نوشتن با خودم می‌گویم یعنی من امروز اینقدر غذا خوردم؟ فلان کتاب را خواندم؟ این تک‌بیت را زمزمه کرده‌ام؟ البته این که نامه‌ها را نمی‎فرستم خودْ به من این فرصت را می‌دهد که خودم را کامل افشا کنم. قبلاً برای مخاطب فرضی یا مرده می‌نوشتم اما مخاطب واقعی و زنده انگار تو را زیر نظر دارد و شب منتظر نشسته تا تو بگویی چه کرده‌ای. مثل یک معلم سختگیر.
    تا حالا که 4 روز از این چالش می‌گذرد حس خوب و متفاوتی دارم.

    1. سلام سید بزرگ و شریف
      چقدر کیف کردم با این چالش تو.
      ترغیب شدم که من هم این کار بکنم.
      به گمانم نامه‌نگاری، لذت نوشتن را دو صدچندان می‌کند.
      امیدوارم که تا پایان این چالش با موفقیت پیش بروی.

  4. سلام شاهین عزیز
    تشکر بابت همه نوشته های ارزشمندت
    چند روز است در گوشه کامپیوتر یک فایل باز کردم با عنوان ” کتابخانه کتاب های در دست تالیف ”
    تا الان شده چهار موضوع کتاب .
    روزانه بعد از تایپ کردن صفحات صبحگاهی
    دوست دارم در مورد هر کدام از موضوعات مقداری بنویسم
    کتاب خانه کتابهایی مورد علاقه برای نوشتن
    هر روز کمی از کتاب را می نویسم .
    فکر کردم این هم یک راه باشد برای غلبه بر هول و ولای کتاب نویسی .
    مطمئنم با راهنمایی های ارزشمند شما راه های نوآورانه و خلاقی برای نوشتن کتاب ها پیدا می کنم

    1. چقدر خوب پرویز جان
      این بهترین کاره. موضوعات به تدریج در ذهنت پحته میشن و با نوشتن نمیذاری از یاد برن.
      برقرار باشی.

  5. وای که نمی دانید ذکر خیرتان هر روز در پست های من وجود دارد . باور کنید من خیلی از دانسته هایم را به شما مدیونم و همیشه اسمتان بر زبانم جاریست . اگر به حساب من در ویرگول سری بزنید به راحتی متوجه این موضوع خواهید شد . یادم است همین چند وقت پیش پستی را گذاشتید با عنوان اینکه معیار موفقیت در تولید محتوا این گونه است که محتوایی دست به دست شود و با دیگران به اشتراک گذاشته شود . می خواهم این را بگویم که مطئنم تا چند وقت دیگر یا اصلا همین حالا مثل من کسانی خواهند بود که هی در نوشته هایشان از شما یادکنند .
    جرئت من خیلی بیشتر از این حرفاست و اصلا خجالت نمی کشم .
    شاهین کلانتری ، دوستت دارم . و ممنون به خاطر هر آنچه که تابحال به ما یاد دادی . اگر تو نبودی ممکن بود من هم بشوم مثل همسن و سالانم و وقتم را با کار های بیهوده ای مثل بازی کردن به کنسول هایی که اصلا تا بحال ندیدمشان تلف کنم . ولی حالا با افتخار سرم را بالا می گیرم و می گویم من در سن 16 سالگی دارم فعالیت هایی می کنم که از هر نظر برایم مفیدند . شاهین کلانتری بار دیگر هم دوستت دارم . می دانستی که یکی از آرزو های من این است که برای یک بار هم که شده جایی هم دیگر را ببینیم و با هم صحبت کنیم ؟ همین چند روز پیش تولدم بود . ای کاش کسی به عنوان کادوی تولد شماره تلفن تو را به من می داد . خیلی حرف ها دارم که برایت بنویسم . ولی ترسم از این است که مزاحمت شوم و از کار هایت باز شوی . خودم می دانم که این روز ها سرت خیلی شلوغ است .

    1. سلام امیر معین عزیزم
      خیلی خیلی خوشحال شدم از خوندن کامنت محبت‌آمیز تو.
      باعث خرسندیه که من دوست تازه‎نفس و خلاقی مثل تو دارم.
      صفحۀ ویرگولت رو دیدم. خیلی خوب و خلاقانه می‌نویسی.
      سعی کن حتماً هر روز چیزی بنویسی و منتشر کنی.
      امیدوارم که حتماً یه روزی روی ماهت رو ببینم.
      بیشتر برای من بنویس.
      شاد و برقرار باشی امیر معین پرتلاش.

  6. شاهین جان عزيز!
    نتیجه ی تو درباره ی عادت کردن روزانه به یک کار درست است. این را از سر تحسین یا موافقت بی دلیل نمی گویم؛ چون خودم از مسیر تجربه های شکسته بسته این چند سال به آن رسیده ام.
    برای من تا چهار یا پنج سال پیش نوشتن چنین کاری بود. نمی دانستم باید از کجا شروع کنم و فقط فهمیدم تنها از خود نوشتن می توان شروع کنم. و نوشتنم در هر« روز با هزار رنگ»، شروع شد.
    و چه حس خوبی وقتی می بینم آن شروع مشکل که ذهنم حتا برای بخشيدن دو سه صد کلمه هم خسّت داشت، به مسیری هموارتر ختم شده. در این مسیر با بسیاری « هم قافله ها » مانند تو آشنا شدم تا با هم قدم بزنیم و یاد بگيريم .حالا دیگر جرات می دارم چالش های چند هزار کلمه ایی در هر روز برای خودم بگذارم و این قدر بنویسم تا کلماتم تمام شود و مجبور شوم بخوانم تا برای نوشتن های بعد کلمه داشته باشم.
    نوشتن و خواندن ، برای من دیگر حرفه شده و من کارگر کلماتم. این کار من است و تمنای همین را دارم و بی هیچ قید و شرطی باید و باید در آن بهتر بشوم.

    1. درود هم قافلۀ عزیز
      نگاهت به نوشتن برام تحسین‌انگیزه.
      نوشتن جادوی زندگی ماست.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *