1
چند جملۀ زیر را از کتاب کوچک «زندگی کن، یاد بگیر و آن را دیگران بسپار» نقل کردهام. در این کتاب جسکون براون به سراغ اقشار مختلف ایالات متحده رفته و از آنها خواسته تا چکیدۀ چیزی که طی سالهای زندگیشان آموختهاند در یک جمله بیان کنند.
من یاد گرفتهام که اغلب چیزهایی که نگران آنها هستم هرگز اتفاق نمیافتند.
سن 64
من یاد گرفتهام که اگر کسی سخن نامهربانانهای در مورد من بگوید، باید بهگونهای زندگی کنم که هیچکس آنرا باور نکند.
سن 39
من یاد گرفتهام که اخراج شدن گاهی میتواند بهترین چیزی باشد که برایتان اتفاق میافتد.
سن 42
من یاد گرفتهام که هر چه خلاقتر باشی، به چیزهای بیشتری توجه میکنی.
سن 51
من یاد گرفتهام که یک شخص فقط میتواند به خوبی گفتارش باشد.
سن 90
من یاد گرفتهام دادن نصیحت خوب مشکل است ولی پیروی کردن از آن مشکلتر.
سن 68
من یاد گرفتهام بحث کردن با کسی که حق با اوست کار سختی است.
سن 38
من یاد گرفتهام که نمیتوانید به کسی پول بدهید تا به جای شما ورزش کند.
سن 52
من یاد گرفتهام حتی وقتی درد میکشم نباید دردی برای دیگران باشم.
سن 82
من یاد گرفتهام که مردم فقط به اندازهای که فکر میکنند حق دارند خود را مجاز به موفق شدن بدانند.
سن 50
شما هم توی کامنتها بنویسید:
من یاد گرفتهام…
32 پاسخ
من یاد گرفته ام زندگی کنم،یاد بگیرم و به دیگران یاد بدهم.
زنده باد
من یاد گرفتم
1. من یاد گرفتم به انتظار تولد واژه ها ننشینم . بنویسیم . واژه ها در حین نوشتن متولد می شوند .
2. من یاد گرفتم چطور ناز یک شخصیت داستان را بکشم که زبان باز کند و برایم حرف بزند و حس و حالش را بگوید .
3. من یاد گرفتم چطور آرام آرام شخصیت های دیگری را به داستان اضافه کنم که طبیعی باشد.
4. من یاد گرفتم چطور ناز کاغذ و قلم را بخرم که با من مهربان باشند و مرا بپذیرند و با من دوستی و رفاقت کنند .
5. من یاد گرفتم هر روز از سایت خوب آقای شاهین کلانتری ، پیام آور عشق به نویسندگی ، درس بگیرم و هر روز تمرین های نوشتن ر انجام بدهم
6. من یاد گرفتم به سایت دوستان ایشان سر بزنم ، مطالبشان را بخوانم و از آنها هم بعنوان تمرین والگئی نوشتن استفاده کنم،
7. من یاد گرفتم اگر می خواهم برای سایتی کامنت بگذارم آنرا اول روی یک فایل ورد بنویسم و بعد از بازخوانی و اصلاح آنرا در بخش کامنت ها بگذارم . اینطوری تایپ نویسی رام هم بهتر می شود.
8. من یاد گرفتم یک فایل ورد در کامپیوتر باز کنم با همین عنوان من یاد گرفتم و هر روز این فایل را تکمیل تر کنم . شاید این جوری نوشتن را بهتر یاد بگیرم .
9. من یاد گرفتم از روی دست ایشان و سر مشق هایشان و نوشته هایشان مشق بنویسم . برای هر پست یک فایل ورد باز کنم و در باره آن برای خودم بنویسیم .
10. من یاد گرفتم هر نویسنده ای به تجربه های ناب خودش نیاز دارد که فقط موقع نوشتن بدست می آورد . تجربه نوشتن ما را قدم به قدم به نویسنده ای بالغ نزدیک تر می کند . با نوشتن و کسب تجربه های متفاوت ، حس های متفاوت ، دیدگاه های متفاوت به بلوغ در نویسندگی می توان رسید . از شاهین عزیز برای حضورش و سرمشق های خوبی که می دهد خیلی ممنون هستم.
من یاد گرفته ام که سنگینی بار زندگی را تنها با یک کلمه می توان به دوش کشید: “جسارت”… جسارت در نوشتن و جسارت در زندگی کردن.
من یاد گرفتهام که با گذشتهی خودم برای آیندهی دیگران تصمیم نگیرم.
سلام
روزگارتون خوش و بر وفق مراد
من یاد گرفته ام که اوضاع و شرایط و رویدادهای زندگی و کل دنیای درون و بیرون ما تا حد بسیار زیادی بازتاب و انعکاس افکار و اندیشه های ماست و با تغییر و اصلاح افکارمون میتونیم زاویه زندگیمون را تا صد و هشتاد درجه بچرخونیم و اون روی سکه زندگیمون را هم ببینیم
تبصره: تغییر و بهبود و اصلاح فکر و زندگی خم رنگرزی نیست بلکه یه فرایند هدفمند و زمانبره که به تلاش و صبر و مداومت و پایداری نیاز داره ، اینکه با کمترین تلاش انتظار نتایج سریع و بزرگ را داشته باشیم مثل این هست که از یک نهال تازه کاشته شده انتظار دادن میوه و ثمر را داشته باشیم
سن: خیلی و اندی سال پیش ۱۸ سالم بود فکر کنم الان یه تکونایی خورده در هر حال من اون قبلیه را باور دارم ، بر خلاف فکر که بهتره تغییر کنه سن خانوما هر چی تغییر نکنه بهتره
با سلام
من یاد گرفته ام برای آنکه بیشتر بدانم باید انتقاد پذیر باشم حتی در مقابل دشمنی بعضی ها . انتقاد پذیری این حسن را دارد که دیگران رایگان زحمت میکشند تا شما بیشتر بدانید . از این فرصت باید استفاده کرد .
و
یاد گرفته ام برای شروع هیچوقت دیر نیست . من هنوز خیلی جوانم . فقط 67 سال دارم .
زنده باد
چقدر این نگاه تحسینبرانگیزه.
من یاد گرفته ام در مورد کاری که دوست دارم انجام دهم تحقیق کنم، فکر کنم، مشورت کنم اما در نهایت خودم تصمیم گیرنده باشم و اجازه ندهم کس دیگری برایم تصمیم بگیرد و البته مسئولیت عواقبش را هم تمام و کمال بپذیرم حتی اگر نتیجه خوبی نداشته باشد، و این یعنی آزادی…
من یاد گرفته ام خدا جای خوبی نشسته است. ۴۹ ساله
بعد از 43 سال از گذشت عمرم یاد گرفته ام که زندگی جز یک رویداد خنده دار نیست و تنها کاری که در این دنیا می شود کرد اینست که به تمام وقایع آن باید خندید.
من یاد گرفتم که زندگی در اصل یه معامله است. تا سختی نکشی لذت راحتی رو نمی چشی و تا غمگین نشی حس خوب شادی رو درک نمی کنی. تا عشق نورزی عاشقانه دوستت نخواهند داشت و تا با جون و دل برای یکی وقت نذاری، هیچوقت جزء اولویت های زندگی اون شخص نخواهی شد. زندگی یعنی یه چیزایی رو برای داشتن آرامش فدا کنی تا در مقابل، بتونی سهم خوشیاتو از این دنیا بگیری.
سن 15
من یاد گرفتم از کسی که به من درس آموخته، تشکر کنم. ممنون شاهین عزیز. کانال و سایتت رو دنبال میکنم همیشه و یاد می گیرم ازت. پرتوان باشی.
فدای تو غلامرضا جان
ممنونم از مهرت. خوشحالم که اینجایی.
من یاد گرفته ام همسو شدن با سختی ها و مشکلات نتیجه بخش تر از مقابله با آنهاست .
من یاد گرفته ام مردم سرشان شلوغ تر از این حرفاست که بخواهند از کار تو ایراد بگیرند ، پس از حرف ها و قضاوت های مردم نترس و فقط ایده ات را عملی کن .
من یاد گرفته ام مشکلات آدم ها را نباید با قضاوت های بی جا خوار بشماریم ، هر کس در برهه های مختلف اولویت های متفاوتی دارد . حتی خندیدن به گریه های کودک برای گم شدن عروسکش به نظرم شرم آور است .
من یاد گرفته ام که تنها زمانی برکات الهی به سوی من سرازیر میشوند که من با امیدواری و عشق از او بطلبم نه با گله و شکایت
سن ۳۰
من یاد گرفته ام طرفین یک بحث، نه برای اثبات موضوع، که برای اثبات خودشان با هم بحث می کنند.
58 سال
من یادگرفته ام که هیچوقت هیچ توقعی ازدیگران نداشته باشم.این بیشتردرموردکمک خواستن ازدیگران درهنگام مشکلات برایم صدق می کند.
من یاد گرفته ام از کسامی که عادتهای خوب و مثبتی دارند که موجب رشدشان می شود پس من هم قادر به انجامش هستم..
من یاد گرفته وقتی به جاهلی می خوری و گوش شنوا ندارد سلام کن و از او درگذر.
من یاد گرفته ام که اگر بر روی موضوعات مهم و ضروری زندگیم سرمایه گذاری نکنم، دیر یا زود، مشکلات آنها، گریبانم را خواهد گرفت.
با هیچ هم می شود شروع کرد
29سال
با سلام خدمت شاهین عزیز و خوش فکر
در مدت یکسال و چند روزی که با الگو گیری از نوشته های شما مشق می کنم
یاد گرفتم
1- نوشتن بیشتر موجب الهام بیشتر می شود و الهام بیشتر موجب نوشتن بیشتر
2 – نوشته ها هم یواش یواش که بیشتر می شوند مثل اعضای یک خانواده یا باشگاه با هم شروع به زندگی و تعامل می کنند و موجب تقویت هم می شوند
3 – آدم های توی نوشته های توی فکر و ذهن نویسنده متولد می شوند و زندگی می کنند ، خودشان می بینند می شنوند حرف می زنند با هم درد دل می کنند و گاهی با نویسنده هم درد دل می کنند و به درد دل ها و حرف های او هم گوش می کنند و هر قدر بیشتر بنویسی آدم های بیشتری توی وجود و ذهن آدم شکل می گیرند و نوشته های شبیه زندگی واقعی می شود .
4 – یاد گرفتم هر قدر به نوشتن بها بدهی نوشتن هم به آدم بیشتر بها می دهد
۱.من یاد گرفته ام کاری و فکری که هر روز تکرار میکنی را باید جدی بگیری چون آن کار است که تبدیل به عادت میشود. مراقب کارها و افکار که هر روز تکرار میکنیم باشیم.
من یادگرفته ام آدم ها غیرقابل پیشبینی ترین پدیده های جهان اند
من یادگرفته ام شکایت کردن تنها وقتی فایده دارد که قاضی عادلی باشی
من یادگرفته ام که کتاب خواندن باصرفه ترین سرمایه گذاری حال حاضر جهان است
سن 17
من یاد گرفته ام تلاش کردن و متوقف نشدن خیلی مهم تر از ایستادن و منوط به نتیجه بودن است.
من یاد گرفته ام هر وقت که گفتم نمی توانم، در اصل نمی خواهم!
سن 13
من یاد گرفته ام که وقتی نابینا نقاش قابلی میشود و ناشنوا بهترین موسیقیدان دنیا، آنوقت این موضوع«اسباب جمع داشتن و کاری نکردن»ما میشود مایهی شرمندگی و خجالت ما
من یاد گرفته ام که باور کردن هر چیز بر پایه شواهد ناکافی کاریست نادرست، همه وقت، همه جا و برای همه کس. در واقع فریب خوردن و سهل انگاری در قبال حقیقت امری است غیر اخلاقی
من یاد گرفته ام همیشه چاره ی حل مشکلات، حرف زدن نیست.
گاهی باید سکوت کرد و حل ان را به گذر زمان واگذار کرد.
یاد گرفته ام تنها راه نجات، خواندن کتاب است.مخصوصا این روزها که اطرافم پر از حرفهای بیهوده و افکار پوسیده است.
یاد گرفتم باید در رفتارم تعادل را رعایت کنم .چون زیاد که باشی ،زیادی می شوی.
من یاد گرفته ام که زندگی معنایی ندارد خودت باید به ان معنا ببخشی
من یاد گرفته ام که : نتیجه اعمال ما خیلی زودتر از آنکه فکرش را بکنیم به سراغمان می آید ، خوب یا بد ….