توصیه‌هایی به نویسندگان از کتاب «اگر می‌خواهید بنویسید»

«اگر می‌خواهید بنویسید»* از آثار کلاسیک و معروف آموزش نویسندگی است. خوشبختانه کتاب به‌تازگی به فارسی ترجمه شده است اما ای کاش ترجمه‌ی روان‌تری داشت.

متنی که در ادامه می‌خوانید فصل پایانی کتاب است (با اندکی تلخیص):

۱

بدانید که استعداد دارید و اصیل هستید و حرف مهمی برای گفتن دارید.

۲

بدانید که کار کردن خوب است -کارِ با عشق و تفکر. کار آسان و جذاب است. چیزی که کار کردن را مشکل می‌کند ترس از شکست و غرور کاذب است.

۳

در دست‌نویس اول بی‌محابا و آزاد بنویسید.

۴

هر چیزی را دوست دارید امتحان کنید: داستان کوتاه، نمایشنامه، هر چیزی.

۵

از نوشتن داستان‌های بد نترسید. برای کشف اشکال یک داستان دو داستان جدید بنویسید و سپس به داستان‌های قبلی رجوع کنید.

۶

از نوشته‌های قبلی خود شرمسار نباشید و از آن رنج نبرید و خود را سرزنش نکنید که نوشته‌هایتان استفراغ ذهن شما هستند. به سراغ بعدی بروید. و با این رفتار، که یقینا فروتنی نیست و از عدم اعتمادبه‌نفس شما نشأت می‌گیرد، بجنگید: ما در بسیاری از موارد، پشت حرف یا عمل خود نمی‌ایستیم و برای پیشگیری از انتقاد دیگران، شتابزده، خود را با جمله‌ی «می‌دانم وحشتنام است!» سرزنش و سرکوب می‌کنیم.

۷

سعی کنید خودِ واقعی‌تان را پیدا کنید.

۸

خود را فقط رگ و پی و عصب و جمجمه نپندارید که فعالیتتان وابسته به نوشیدن قهوه باشد. به خاطر بیاورید که چه موجود شگفت‌انگیزی هستید.

۹

اگر همیشه از چیزی که می‌نویسید رضایت ندارید علامت خوبی است، نشان می‌دهید که بصیرت دارید و به دوردست‌ها می‌نگرید. تنها افراد بی‌مایه هستند که راحت می‌نویسند و بلافاصله از نوشته‌ی خود راضی می‌شوند. برای آن‌ها اقیانوس فقط تا حد زانو است.

۱۰

وقتی دلسرد می‌شوید به یاد حرف وان گوگ بیفتید: «اگر صدایی در درون خود می‌شنوید که می‌گوید «نقاش نیستید» شما با تمام وجود نقاشی کنید، آن صدا خاموش خواهد شد، صرفا با کار کردن.»

۱۱

وقتی می‌نویسید از خود نترسید. خود را کنترل نکنید، از اینکه احساساتی باشید نترسید. اظهار نظر کنید. برای رضای خدا، تا همان حد که احساس می‌کنید یا دوست دارید احساساتی باشید و در بیان احساسات خود کوتاهی نکنید.

۱۲

خود را با دیگران مقایسه نکنید: اینکه بهتر یا بدتر از سایر نویسنده‌ها می‌نویسید. بلیک گفت: «دنبال مقایسه نخواهم رفت، کار من خلق است.» علاوه بر آن، چون شما با هیچ آفریده‌ی دیگری از بدو خلقت یکی نیستید پس قابل مقایسه هم نیستید.

اما چرا باید این کارها را انجام دهید؟ چرا همه‌ی ما باید بنویسیم یا موسیقی بنوازیم و یا نقاشی کنیم یا…؟

چون پرداختن به آن‌ها آدمیان را سخی، مسرور، زنده، جسور. دلسوز می‌کند. چرا که بهترین راه شناخت زیبایی و حقیقت بیان آن است. به‌راستی، هدف از زندگی جز کشف حقیقت و زیبایی و بیان آن، یعنی شریک‌شدنش با دیگران چیست؟

 

 

*نوشته‌ی برندا اولند، ترجمه‌ی مجید چینی‌کار، نشر فرهنگ ایلیا

14 پاسخ

  1. سلام استاد عزیز
    چقدر با خوندن این مطلب دگرگون شدم و گریه‌ام گرفت. چون من این روز‌ها به شدت از انتشار می‌ترسم و از نوشته‌های قبلی خودم حالم بد می‌شود. واقعن گذر از این دوران خیلی سخته😞

  2. راستش من فقط مینویسم و سعی میکنم خودم مسیر خودم رو پیدا کردم، از آدم هایی که مینویسند یاد بگیرم و از کتاب ها و بلاگ هایی که میخونم ایده بگیرم و بیشتر دقت کنم و بیشتر حس کنم و دقیق تر بیان کنم.
    همچنین سعی میکنم نوشتن رو حتی چند خط، رها نکنم.
    سخت ترین بخش برای من این هست که هیچ انتظاری از بازدید نداشته باشم. هدفگذاری بکنم، از کامنت ها خوشحال بشم، از نقد ها استقبال کنم و آمارها رو رصد کنم اما انتظار نداشته باشم.
    سعی میکنم تو نوشته های عادی کمال گرا نباشم ولی اگه متن خاصی مینویسم بارها ویرایش کنم تا بهترین شکل ممکن باشد.
    سعی میکنم متنی بنویسم که خواننده زمانی که صرف میکند بیهوده نباشد؛ اگرچه هنوز به این مهم نرسیدم.
    همچنین، سعی میکنم کارهایی که در چند بلاگ قبلی نوشته ای را انجام دهم؛ یعنی مثل قبلتر ها سعدی بخوانم، کلمات جالب و جذاب را یادداشت کنم، ایده ها را بنویسم و رها نکنم.
    راستش نوشتن برای من کار جذابی هست که چند سال هست با نوسان زیاد انجام میدم و از تغییرات اون هم نمیشه به راحتی گذشت ولی هنوز هم یک نوشته که برای خودم و ارزش های خودم قابل ملاحظه باشد ندارم اما تسلیم نمیشوم و حالا حالا ها قرار است بنویسم و چه خوب و چه بد همه را منتشر کنم تا جایی که بشود. در دیلی(چنل اختصاصی تلگرام که بصورت کوتاه نوشت ولحظه نگار)، در توییتر، در ویرگول، در دفترم، در ورد و شاید هم از ماه آینده در وبسایت خودم!
    مرسی بابت خوندن این کامنت؛ خیلی طولانی شد.

    1. آفرین
      چقدر عالی بود این پیام، الهام‌بخش و زیبا.
      لینک وبلاگتو به من هم بده ماهد عزیز.

  3. جایی خوانده یا شنیده بودم که «تنها چیزهایی که دنیا را نجات خواهد داد، هنر، ادبیات و ورزش است.» (نقل به مصمون)
    با خواندن این جمله که «چون پرداختن به آن‌ها آدمیان را سخی، مسرور، زنده، جسور. دلسوز می‌کند.» معنای آن جمله برایم روشن‌تر شد.
    آنچه من در مدت چهار ماه همراه کلاس‌های شما بودن تجربه کردم، عیان کردن درونیاتم و پرداختن بیشتر به خودم و محیط اطرافم با نوشتن هر روزه بود. هر روز بی‌وقفه نوشتم. نوشتن من را به آدمی دقیق‌تر، عمیق‎‌تر، جسورتر و با اعتماد به نفس بیشتری تبدیل کرد.

    1. زنده باد خانم حشمتی عزیز
      چه جمله‌ی زیبایی رو نقل کردید.
      امیدوارم همیشه در زندگی و نوشتن خوش بدرخشید.

  4. تنها با اومدن توسایت شماس که از این همه تاریکی دور میشم و با خودم میگم بازم روز میشه پس توام بنویس
    سپاس از آموزه‌ها و یاداشت‌های نابتون مثل همیشه عالی

    1. چه خوشحال‌کننده.
      امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشید مرضیه عزیز.

  5. خسته و بی‌رمق بود. تمام وجودش، ضعف را لمس می‌کرد. گرسنگی طاغتش را ربوده بود. هیچ خوراکی‌‌ به مذاقش خوش نمی‌نشست. دلش معجونی طلب می‌کرد که گرسنگی و حس ضعیف بودن را از او بکاهد.
    معجونی که او را قوَت می‌بخشید و جانش را جلا می‌داد، فقط در کلانترین رستوران شهر پیدا می‌شد. سرآشپز رستوران شاهین تیزپروازی بود که فقط دستپخت او از پس این قبیل 《ذهن‌های شکمو》بر می‌آمد.😀

    استاد انقدر از خوندن مطالب سایتتون ذهنم مکیف میشه که دست به دامن داستانک شد.😅
    حالا استاد اصلن به متنم میشه گفت داستانک؟🤣 گفتم چند وقتی بچه‌ها ازتون این سوالو نپرسیدن من بپرسم از دلتنگیش دربیاین.😂

  6. چقدر انگیزه‌بخش بودن. ممنون برای انتشار این مطالب خوب. یه مدته حتا نوشتن یادداشت هم برام سخت شده و حس می‌کنم خیلی بد می‌نویسم. با اینکه مطالعه می‌کنم اما انگار کلمه کم دارم و دچار تکرار شدم. دلم می‌خواد چیزای نو بنویسم.

    1. درک می‌کنم زهرا، گاهی آدم حس می‌کنه حسابی افت کرده و هر چی می‌نویسه خوب نمی‌شه.

      1. با اینکه به هیچ وجه اجازه نمیدم کمالگرایی سراغم بیاد بازم دچار این مشکل شدم خصوصا که بین ما و گفت‌وگوهای شما فاصله افتاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *