پیشنیاز مطالعه این پست: چرا باید فارسی یادبگیریم؟
تمرین: با هر یک از عبارات پیشنهادی جملهای بسازید و در قسمت کامنتها بنویسید.
کارگاه کلمات 14
محزون محض
پیش میآید که گاهی محزون محض میشویم و رنجیدهخاطر از تمام دنیا؛ در چنین مواقعی نوشتن برای من تسکیندهندهترین چیز دنیاست. از محزون محض به نوشتن محض.
در رؤیا گام زدن
پیادهروی برای من حکم در رؤیا گام زدن را دارد، بس که غرق افکار و خیالات خودم میشوم.
قاطع و کوتاهنیا
آدمهای قاطع و کوتاهنیا در اکثر مواقع فریبنده و قدرتمند به نظر میرسند، اما گاهی اوقات با قاطعیت بیمورد، لطمههای بزرگی به خودشان و دیگران میزنند.
ذوفنونی و همهدانی
بهجای ذوفنونی و همهدانی، بهتر است روی استادی در یک حوزۀ خاص متمرکز شویم.
همدستی ناگفته و رازی خاموش
انگار همدستی ناگفته و رازی خاموش بین ما بود تا مسئولیتهایمان را به روی خودمان نیاوریم.
19 پاسخ
محزون محض که میگویند ، منم !
دلشکسته ، غمزده ، تنها ، کشتی شکسته …
محزون محض که میگویند ، خود منم !
دلگیر ، عاشق ، شوریده …
در رؤیا گام زدن: گاهی وقتی چکش واقعیت محکم روی انگشت ِ دلم می خورد، چاره ای جز گام زدن در رویاهایم پیش رو نمی بینم…
قاطع و کوتاهنیا: دیگه گریه و زاری هم چاره ساز نبود، مش سکینه انقدر قاطع و کوتاه نیا بود که به هیچ سراطی مستقیم نمی شد.
ذوفنونی و همهدانی: کوسِ ذوفنونی و همه دانی زدن، دیگر از سر من گذشته. در این سن و سال باید در پیِ اندیشه ورزی و خرد اندوزی باشم. این بگیر و ببندها برای دوران ِ جوانی و نپختگی ام خوب بود.
همدستي ناگفته ها و رازي خموش در ميان ما. ترسان از گفتگو و هراسان از سكوت. در پس پشت تمام دوفنوني ها و همه داني اش، حس گزنده اي از تنهايي بود. از آن مدل تنهايي هايي كه چاره اي جز در رويا گام زدن ندارند، در جستجوي يك اكسير يا مرهم. اين محزون محض بودن هم داستان تكراري شب و روزش شده بود و با هيبتي قاطع و كوتاه نيا، چنان مي نمود كه گويي به هيچ كس و هيچ چيز نياز دارد و من خوب ميدانستم كه دروغ مي گويد.
روزگاری نه چندان دور فکر می کردم ذوفنون و همه دانم بنابراین همیشه قاطع و کوتاه نیا بودم .
حال که در رویا گام زدن ،کار هر روز من است ،تصمیمات اشتباهم ،همدستی ناگفته و رازی خاموش بین من و من است و ناخودآگاه محزون محض می شوم .
شاهین عزیز، همونطور که میدونی خدا(حقیقت) در جزئیاته. بهنظرم داری دچار اشتباهی استراتژیک میشی و خدا رو میکشی. تمام عبارتها و جملههای بالا بهشدت کلیگراست.
*اصلاح: کلی است.
صابر جان، حالا نه درحد قتل و اینا. خود کلمات باید راه بدن به جزئی نوشتن.
راستی یه نکته جالب:
شاهین دقت کردی که عبارت «همدستی ناگفته و رازی خاموش» در وزن رباعیه؟
در جلسه ای بودم که یکی از شعرای جوان می گفت: بسیاری از عبارات و جملاتی که در طول روز می گیم، می بینیم و می شنویم، موزونه؛ اما غالبا متوجه این موضوع نمی شیم. بعد مثالی از یکی از اشعار خودش زد:
از آسمان به زمین آمده ای پری شده ای
«وکیل پایه یک دادگستری» شده ای
آفرین
چه بیت جالبی نوشتی
سلام!
وقتی در برابر ناجوانمردی های این دنیای قاطع و کوتاهنیا، احساس درماندگی می کنم، محزون محض می شوم. در این حال تمایل دارم با در رؤیا گام زدن به تسکین و تعادل برسم. گاهی اوقات، فکر می کنم برای روبرو نشدن با چنین وضعیتی، به جای دل بستن به رویاهای شفابخش دروغین، ذوفنونی و همهدانی است که تنها راه خلاص من می تواند باشد؛ اما صدایی در سرم می پیچد. صدایی که به من القا می کند هر چه کنی نمی توانی از چشم تیزبین دنیا پنهان بمانی. گویی میان او و بخت تو، همواره یک همدستی ناگفته و رازی خاموش وجود دارد تا تو را به زمین گرم بزند!
محزون محض: پای بند گذشته شدن به مانند طنابی است دور پاهایمان که ما را به اعماق دریای زندگی میکشد و ما را به محزونی محض مبدل خواهد کرد.
در رویا گام زدن: چشم هایم را می بندم، موسیقی آرامی در گوشم نجوا می کند، من در رویا گام برمیدارم.
قاطع و کوتاه نیا : انسانی که در تمام جنبه های زندگی قاطع و کوتاه نیا است،محکوم به تنهایی است.
ذوفنونی و همه دانی: ذوفنونی و همه دانی موجب می شود درهای زیادی را به روی خود بسته نگه داریم.
همدستی ناگفته و رازی خاموش : میان زن و مرد همدستی ناگفته و رازی خاموش بود که انگار قرار بود در دلهایشان مدفون بماند.
محزون محض: پای بند گذشته شدن به مانند طنابی است دور پاهایمان که ما را به اعماق دریا زندگی میکشد و ما را به محزونی محض مبدل خواهد کرد.
در رویا گام زدن: چشم هایم را می بندم، موسیقی آرامی در گوشم نجوا می کند، من در رویا گام برمیدارم.
قاطع و کوتاه نیا : انسانی که در تمام جنبه های زندگی قاطع و کوتاه نیامد است،محکوم به تنهایی است.
ذوفنونی و همه دانی: ذوفنونی و همه دانی موجب می شود درهایی زیادی به روی خود بسته نگه داریم.
همدستی ناگفته و رازی خاموش : میان زن و مرد همدستی ناگفته و رازی خاموش بود که انگار قرار بود در دلهایشان مدفون بماند.
محزون محض: محزون محض شدن هم، قشنگ است اگر نگاهت به آسمان باشد.
در رؤیا گام زدن: در لحظه سفر کردن به کمی خلوت نیاز دارد آنگاه می توان در رویا گام زدن را آغاز نمود.
قاطع و کوتاهنیا:دوست دارم همیشه آدم قاطعی باشم اما وقتی میبینم گاهی آدم های قاطع و کوتاه نیا گوشی برای شنیدن حرف دیگران ندارند پشیمان می شوم.
ذوفنونی و همهدانی: اگر فکر میکنی در همه امور ذوفنون و همه دانی کاملا در اشتباهی چون همیشه کسی هست که از تو بیشتر بداند.
همدستی ناگفته و رازی خاموش:بین مخلوقات همدستی ناگفته و رازی خاموش است، و هرکس به آن دست یافت سری هویدا نساخت و این معادله دو مجهولی همچنان جاری است.
محدثه گرامی
از خوندن نوشته های شما بی نهایت لذت بردم.
محزون محض: محزون محض شدن هم، قشنگ است اگر نگاهت به آسمان باشد.
در رؤیا گام زدن: من می توانم در لحظه سفر کنم فقط به کمی خلوت با خودنیاز دارم تا در رویا گام زدن را آغاز کنم.
قاطع و کوتاهنیا:دوست دارم همیشه آدم قاطعی باشم اما وقتی میبینم گاهی آدم های قاطع و کوتاه نیا گوشی برای شنیدن حرف دیگران ندارند پشیمان می شوم.
ذوفنونی و همهدانی: اگر فکر میکنی در همه امور ذوفنون و همه دانی کاملا در اشتباهی چون همیشه کسی هست که از تو بیشتر بداند.
همدستی ناگفته و رازی خاموش:بین مخلوقات همدستی ناگفته و رازی خاموش است، و هرکس به آن دست یافت سری هویدا نساخت و این معادله دو مجهولی همچنان جاری است.
محزون محض: در مواجهه با مشکلات به محزونی محض فرو می رفت و به این شکل برای خودش حمایت می خرید و جلب توجه می کرد.
در رؤیا گام زدن: هیجان دیدار و صحبت کردن با دوستان متممی در فضای فیزیکی” گردهمایی 26 مرداد” را همچون در رویا گام زدن متصورم:)
قاطع و کوتاهنیا: چنان در موضع قاطع و کوتاهنیا محصور بود که صدایی بجز صدای خودش را نمی شنید.
ذوفنونی و همهدانی: موضع گیری از زاویه دید ذوفنونی و همه دانی با هنر شاگردی کردن مغایرت دارد.
همدستی ناگفته و رازی خاموش باعث می شود قدم از قدم بر نداشت و برای انجام جزئی ترین اقدام مضطربانه جانب احتیاط را رعایت کرد.
2+
دومی رو کاملاً هم هیجانیم با هم!
– محزونِ محض که میشد. خودش را به دست سکوت می سپرد. به راستی که دیگر چه می ماند به جز کلمه ها؟
– ۲۰ سالگی با بقیه روزها و سالهای زندگی فرق دارد. ۲۰ سالگی سن در در رویا گام زدن است.
– قاطع و کوتاه نیا، لجباز و یک دنده، حق به جانب و افاده ای، با آن عینک ته استکانی و ابروهای گره کرده و سبیل زنانه پشت میزش می نشست و امور را رتق و فتق می کرد. (توصیف مدیر مدرسه در فیلم ورود آقایان ممنوع)
– همدستی ناگفته ها و رازهای خاموش، آفت یک رابطه ی گرم و صمیمی است.
«قیل وقالِ» گنجشک ها به وقت ِ سپیده دم، از زیباترین و شنیدنی ترین موسیقی های طبیعت است.
محزون محض میشوم آن زمان که محبتم طعمه ی تلخ سو تعبیر می شود.
کارم شده در رویا گام زدن و پابه پای تو تا بی نهایت آرزوها رفتن.
آه دنیا, کاش انقدر در برابر خواسته هایم قاطع و کوتاه نیا نبودی و یکبار هم با دل من راه میامدی.
آن هنگام که میخواهم حرفهایم را با تو گویم, اینهمه ذوفنونی و همه دانی نکن فقط گوش دل بسپار و بگذار بگویم.
همدستی ناگفته و رازی خاموش بین شب و دلم برقرار است, تا پرده ی شب روی آسمان کشیده می شود دلم آرام می گیرد.