چرا یادگیری ما بی‌ اثر است؟

چرا یادگیری ما بی‌ اثر است؟

می‌گویند: خواندن خوب است، اما نوشتن از آن هم بهتر است.

این جمله را دوست دارم و می‌توانم اینگونه بگویم که:

به مرور زمان انسان در بعضی مواضع خود رادیکال‌تر می‌شود. قبلاً نوشتن را مکمل خوبی برای خواندن می‌دانستم، اما اصراری نداشتم که نوشتن با زور و فشار در کنار خواندن حضور داشته باشد. اما حالا به زور و فشار معتقدم!

به تدریج با مشاهده و تجربه متوجه شدم که اصلاً خواندن بدون نوشتن بی‌معناست، تو نمی‌توانی صرفاً مصرف‌کننده فرهنگ مکتوب باشی، یا فقط به صورت شفاهی از خوانده‌هایت حرف بزنی.

حتی رادیکال‌تر:

کسی که نمی‌نویسد نمی‌تواند جان کلام یک نویسنده را درک کند.

پژوهشگاه ندارم که هزاران نفر را ردیف کنم و این موضوع را دقیق و اندازه‌گیری شده بسنجم.

ولی یک نمونه آزمایشگاهی خوب، یعنی خودم را دارم که بیش از هر چیز دیگری بر آن واقفم.

صد البته هزاران نفری که به عنوان استاد یا دانشجو طی سالیان اخیر با من از شخصی‌ترین جنبه‌های ارتباط خود با نوشتن گفته‌اند.

اگر می‌خوانی، ولی نمی‌نویسی یا در نوشتن کاهلی و محض تفنن یاد قلم و دوات میفتی، چندان معلوم نیست که آنچه می‌خوانی عمیقاً می‌فهمی، من حتی به لذت خواندنِ بدون نوشتن شک دارم.

تصور من سالیان سال پشت میز میزناهارخوری حبست کنند و فقط به تو بخورانند، منزجرکننده است، منفجر می‌شوی، باید بلند شوی، حرکت کنی، بسوزانی، دوباره گرسنه‌شوی و برگردی پای میز غذا.

نوشتن یعنی حرکت. یعنی سوزاندن آنچه خوانده‌ای.

 

بعد از خواندن این مطلب چه‌کار کنم؟

می‌توانید «توهم یادگیری بیش‌ازاندازه» را بخوانید.

دانلود رایگان کتاب چگونه به یک نویسنده آنلاین تبدیل شویم؟
عضویت در کانال مدرسه نویسندگی در تلگرام

17 پاسخ

  1. درود بربهترین استاد دوست داشتنی.
    این قلم چی کارهای که باما آدمها نمیکند.
    از روزی که به نوشتن رو آوردم.زندگی را طوردیگری میبنم هرجامیروم ومیبنم برام خوشایند است.
    بانوشتن به فرهنک های مختلف آشنا شدم. این قلم بود که باسایت شماآشناشدم. روزی که ازکشورم آمدم ودرایران زمین زندگی جدید را آغاز نمودم قلم باعث شد بادوستان مستعد خلاق وباانگیزه آشناشدم این آشنایت هاباعث شد روی زندگی من اثربگذارد تحول درمن ایجاد شد .
    ممنونم ازشما وهمه دوستان عزیزم.

  2. من سالها کتاب خوندم و نکته برداری کردم. البته نکته ها دقیقا همان حرف های نویسنده بود که عینا می نوشتم. ولی با پیشنهادات شما، الان تلاش می کنم تا یک کتاب را از منظر خودم ببینم و آنچه را درک کرده یا فهمیده ام را به زبان خودم بنویسم.
    خواندن بدون نوشتن، مثل ورزشکاری می مونه که سالهای سال فقط تمرین کرده، بدون اینکه هیچ موقع یک مسابقه جدی داده باشه تا بفهمه واقعا کجای کاره و چند مرده حلاجه.

  3. دقیقا منظورتان چجورنوشتن است؟نوشتن یادداشت های شخصی وتداعی هادرکنارکتاب یادریک دفترچه یادداشت یانوشتن به معنای عام آن؟یعنی کسی که درکناربرنامه مطالعاتی اش درطول روززمانی رانیزبرای نوشتن میگذارد ودرواقع هرنوع نوشتن منظورتان است؟هرکسی که به هرنحوی هرروزدرکنارخواندن وپس وپیشش به نوشتن می پردازد؟من زمانی که کتابی تشریحی یاکاربردی میخوانم،احساس میکنم برای اینکه بهترمطلب درذهنم جا بی افتد،فهم خودم راازآن مطلب درچند جمله بالحن خودم برای خودم مینویسم شاید بعداخواستم که دوباره به آن رجوع کنم یامتوجه شوم که واقعا فهمیده ام.وگرنه هنگام خواندن کتاب های تخیلی آنچنان غرق موضوع میشوم که فکرمیکنم اجتناب ناپذیراست ولازم،که یادم نمی ماند،یادداشت بردارم وفکرنمیکنم که لازم باشد.

    1. سعید جان
      به آرشیو وبلاگ مراجعه کن.
      من صدها مطلب در این رابطه نوشتم.
      الان هر چی بگم کلی گویی میشه.

  4. سلام
    چرا يادگيري ما بي اثر است ؟؟؟؟
    رويكرد اول اصلا دوست نداريم ياد بگيريم زيرا توهم دانش را به خوردمان داده اند.
    رويكرد دوم به يادگيري علاقه نشان نميدهيم .
    رويكرد سوم تلاشي براي يادگيري عميق نميكنيم و به بمباران اطلاعاتي شبكه هاي اجتماعي (گاهي اشتباهي )‌بسنده كرده ايم .
    رويكرد چهارم خواندنهاي خوبمان كم است
    رويكرد پنجم كم مينويسيم و كم فكر خوب ميكنيم و ………
    #همين
    #تغيير خودماني
    #يادگيري

  5. من تا به حال کتاب خوان خوبی نبوده‌ام. اما به کمک شما با نوشتن آشنا شدم. سایت شخصی‌ام را راه‌اندازی کردم و با کمک نوشتن می‌خواهم کتابخوان که نه، کتابخوار شوم. البته علاقه‌ی ذاتی به نوشتن داشتم و خوشحالم که این علاقه را دارم زنده‌ می‌کنم.

    1. زنده باد سعید عزیز
      راز وبلاگ نویسی در هر روز نوشته.
      هر روز بنویس.
      قبل و بعدش حتماً کتاب بخون. از سر هوس بخون، نه اجبار.

  6. سلام شاهین عزیز. مثل همیشه کاربردی و بسیار عالی.
    یک نمونه آزمایشگاهی مثل خودم رو دارم!
    چقدر زیبا بود این جمله. قطعا تجربیات هر کسی منحصربه فرده و اگه بتونه اون رو به سوی صلح و آرامش هدایت کنه، بسیار با ارزشه.
    بسیار از شما ممنونم….

    1. لیلا جان
      میدونستید شما با کامنت‌هاتون چه برند خوبی از خودتون ساختید.
      مرسی که انقدر خوب و با محبت مینویسید دوست خوش قلب من.

  7. سلام شاهین عزیز
    قبلا فقط کتابی رو میخوندم فقط برام مهم بود امروز بر فرض مثال کم تر از ۱۰۰ صفحه نخونم ولی یادداشتی در کار نبود، خیلی مطالب رو هم نمیفهمیدم و در تجزیه و تحلیل ان مطلب کلی مشکل داشتم ولی برام فقط تعداد صفحات مهم بود ، چند ماهی است که وقتی کتابی میخوانم نکات مهمش رو یادداشت میکنم و چون فعلا بیشتر کتاب های روانشناسی وجودی مطالعه میکنم کلی یادداشت و تحلیل کنار خودم است و با نوشتن فرصت فکر کردن و تجزیه و تحلیل به خودم میدهم ،در مورد مطالب سایت های مختلف و هم چنین مطالب خوب خودت همین کار رو میکنم مطالبی که مربوط به دغدغه های خودم است رو مینویسم و تجزیه و تحلیل میکنم.
    شاهین جان وبلاگ فعلی من همینه و بیشتر حالت خود شناسی ، پیدا کردن مسیر زندگیم ،کنار امدن با تضاد ها داره، اگر خدا بخواد چند ماه دیگه سایت خودم رو در زمینه های مورد علاقه و تخصصی خواهم دا شت.
    Maryamramezani000.mihanblog.com

    1. سلام مریم عزیز
      چقدر خوب که تجربه شخصی خودت رو نوشتی.
      با ادامه این روند به جاهای خیلی خوبی میرسی.
      وبلاگت عالیه، هر چه زودتر به یه سایت وردپرسی تبدیلش کن.

  8. سلام شاهین عزیز، تلاشگر، عملگرا، متکی به خود
    عنوان پست را که خواندم قبل از آنکه متن را بخوانم، یک فایل ورد باز کردم و گفتم قبل از آنکه بخوانم خودم برای این تیتر “چرا یادگیری ما بی اثر است؟ نظرات شخصی و تجربیات خودم را بنویسم. بعد مقایسه کنم ببینم چقدر تفاوت و شباهت در دیدگاه داریم.
    با سوالات زیادی شروع کردم: منظور از بی اثر یعنی چه؟ یادگیری فرمهای مختلفی دارد، یادگیری تنها از طریق خواندن نیست، مثل کارهای عملی، مثل بسیاری از مهارتهایی که به افراد بیسواد آموزش داده میشود. و کلی سوال دیگر. حس کردم تیتر پست برای من گنگ است. بعد از خودم سوال کردم آیا اصلاً من با این تیتر موافقم؟
    دیدم نه موافقم نه مخالف! چون برای من مفهوم نیست.
    خلاصه بعد از کلی نوشتن سوال، ذهنم تیز شد. یعنی آماده برای خواندن. پس
    اولین نکته: نوشتن می تواند قبل از خواندن باشد.
    متن پست را خواندم. در مورد نوشتن به عنوان معیاری برای ارزیابی کیفیت خواندن مطرح شده است.
    به تجربه سالها درس خواندن و به خصوص علاقه به ریاضیات، معیار خیلی خوبی که برای فهم عمیق ریاضی برای خودم بدست آورده بودم، حل تمرین های درس و تمرینهای سخت تر در کتابهای دیگر بود.
    پس
    نکته دوم: نوشتن لزوماً با کلمه نیست. این واکنش به محتواست که مهم است. مثلاً اگر شما موضوعی یا ایده ای را می خوانی در واکنش به آن می توانی برنامه ای در یک زبانی که بلد هستی بنویسی. یعنی پیاده کردن ایده با نوشتن برنامه. یا مثلاً مسائل ریاضی مربوط به آنرا حل کنی که ارزیابی خوبی از فهمیدن حکایت می کند. یا مثل شما، می توانی کاریکاتوری از موضوعی که خوانده ای را بکشی. یا کس دیگری مثل مرحوم باب راس، می توانست بعد از خواندن یک رمان، تصویری را نقاشی کند. الان فرشچیان در مقابل یک محتوا، چه می کند، بله حتماً نقاشی می کشد. پس او هم از قلم و نوشتن استفاده می کند نه صرفادر قالب کلمه.
    نکته سوم: پس کلمه بهانه است، اصل قلم است. قلم نقاشی، کاریکاتور، قلم دیجیتالی، قلم کیبورد، قلم رسم نمودارهای ریاضی، قلم پا که حرکت می کند و دستی را می گیرد یا کسب و کاری را راه می اندازد. پس اصل قلم است و از معجزات قلم یکی، کلمه است. گاهی تصویر، گاهی برنامه کامپیوتری، گاهی پیاده روی با قلم پا برای مسافرت، گاهی برای نمود زنده کردن فرهنگی مثل اربعین و هزاران واکنش دیگر.
    نکته چهارم: گاهی نوشتن بر لوح دل است نه لوح کاغذ.
    مادری که بچه بیمارش را تیمارداری می کند. بر جریده عالم نوشته است. او با قلم عشق می نویسد. راستی سواد کلمات را هم ندارد. این قلم، عجب قلمی است که نه پری دارد، نه شکلی نه ماده ای همه چیزش از عالم تجرید و انتزاع است. به قول حافظ:
    هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما
    این نوع نوشتن آخری، عالمی را تحت تاثیر قرار می دهد. و آن نوشتن بر لوح دل است نه گل.
    شاید روزی این سبک نوشتن کامنت من که بیشتر از خود متن، فرهنگ ایرانی شود. پس
    نکته پنجم: نوشتن کامنت از نوع واکنشی است به تولید محتوای یک ایرانی.
    این تمرینی است برای شکستن غرور، آری زیر نوشته های دیگران نوشتن، تمرینی است که من می کنم. آنچه مهم است ایده ای است که در نوشته باید ارائه شود، بالا و پایین ندارد. وگرنه می توانستم همین مطالب را به عنوان پستی در وبلاگ خودم بنویسم. شاید اینجا مراجعه کنندگان کامنت نگذار بیشتر باشد، پس نکته آخر:
    نکته ششم: تولید محتوا باید در جهت ارتقای فرهنگ خواندن و نوشتن باشد. هر کسی که بخواهد کشوری بهتر، با فرهنگ و متعالی و اندیشمند و پیشرو داشته باشیم به سهم خود باید این فرهنگ شفاهی را به فرهنگی مکتوب عملگرا مبدل کنیم.
    به قول فروید کنجکاوم ببینم چه پاسخی خواهی داد؟

    1. علی غفاری عزیز
      من ذهن خلاق تو رو خیلی دوست دارم.
      و فهرست شگفت انگیزی که تو موبایلت داشتی خبر از آدمی میداد که از کنار ایده ها به سادگی نمیگذره.
      از این ایدۀ متنت خیلی خوشم اومد:
      کلمه بهانه است، اصل قلم است. قلم نقاشی، کاریکاتور، قلم دیجیتالی، قلم کیبورد، قلم رسم نمودارهای ریاضی، قلم پا که حرکت می کند و دستی را می گیرد یا کسب و کاری را راه می اندازد. پس اصل قلم است و از معجزات قلم یکی، کلمه است. گاهی تصویر، گاهی برنامه کامپیوتری، گاهی پیاده روی با قلم پا برای مسافرت.

      این ایده رو مفصل تر بنویس رو سایتت.
      منم میام برات کامتت میذارم.

  9. با سلام و عرض ادب خدمت جناب کلانتری و دیگر دوستان عزیز
    جسارت کرده در رابطه با جمله دومِ سطر آخر مطلب شما “نوشتن یعنی سوزاندن آنچه خوانده‌ای.” این مطلب را بیان می کنم که با توجه به تعبیر جالب گوارشی ای که از مجموعه خواندن و نوشتن و در پی آن باز خواندن و باز نوشتن (یک چرخه زیبا و کامل در این باب) در سطرهای مانده به پایان به کار برده اید به نظر بنده این جمله انتهایی که بیان فرموده اید کامل کننده تعبیر زیبای شما نیست و حتی شاید همه چیز را برعکس می کند. اگر اصطلاح سوختن غذا را با هضم غذا تعویض می کردید در انتهای این مقاله زیبا که قصد داشتید همچون مصرع چهارم رباعی ضربه نهایی محتوا و مفهموم را بر گُرده توجهات مخاطب وارد آورید این گونه واژه «سوختن» را که در اذهان ما مردم به نابودی و فنا یاد می شود به کار نمی بردید و کاش «هضم» را واژه درخورتری ترجیح می دادید. چه بسا همه لذت آغاز و میانه این مطلب در انتها، بیشتر و بهتر در ذهن و جان ما مخاطبان، هضم شده و می نشست.

    با عذرخواهی مجدد بابت جسارتی که کردم

    1. رحمان عزیز
      چقدر خوشحالم که دوست فرهیخته ای مثل تو این نکات ارزشمند رو با من در میون میگذاره.
      از تو چه پنهون سوختن به معنای به فنا دادن هم هدف من بود، یا اصلاً هدف اصلی من این بود. که آموخته های قبلی رو بسوزن، و جا رو برای فکرهای تازه باز کنن. به زعم من در بند آموخته های قبلی نبودن در بیشتر اوقات راه میده به آشنایی به چیزهای تازه و بهتر.

  10. سلام. بله کاملا حق با شماست اقای کلانتری. من هم مدتیست که هنگام خواندن کنار دستم دفتر و قلمی هست تا خیالم راحت شود که آنچه را که می خوانم واقعا متوجه شده ام.
    سپاس از مطالب خوبتان

    1. سلام به مریم امیدی عزیز
      چقدر عالی که این کار رو میکنید.
      پیشنهاد میکنم وب سایت شخصی خودتون رو هم راه اندازی کنید و به صورت جدی وبلاگ نویسی کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *