نکتۀ مهمی دربارۀ اکوسیستم روابط ما

نکتۀ مهمی دربارۀ اکوسیستم روابط ما

‌شنیده‌ام توی طبیعت گاهی کمبود و انقراض یک گونه، بقای کل اکوسیستم را تهدید می‌کند، مثلاً گرگ‌های یک منطقه منقرض می‌شوند، درنتیجه لاشه‌ها را کسی نمی‌خورد و انباشت لاشه‌ها بیماری می‌آورد و…

یا مثلاً توی یک ماجرایی که دقیقاً یادم نیست، نوعی اسب آبی توی یک دریاچه منقرض شده بود و درنتیجه زادوولد ماهی‌ها به‌کل متوقف ‌شده بود و کل ماهی‌های دریاچه هم مرده بودند. کاشف به‌عمل‌آمده بود که بله ماهی‌ها از فضولات آن نوع خاص از اسب آبی تغذیه می‌کرده‌اند و درنتیجه انقراض آن‌گونه از اسب آبی به اختلال فاجعه‌آمیزی در کل اکوسیستم منجر شده بود. البته بعداً چند تا اسب آبی وارد آن دریاچه کرده بودند که به تغذیه ماهی‌ها ادامه بدهند.

روابط ما نیز چنین هستند، گاهی حذف یکی از رابطه‌های دوستانه ما می‌تواند اکوسیستم کل روابط ما را دچار مشکل کند.

گاهی جدایی از یک دوست، می‌تواند آسیبی جدی به جریان‌ فکری، شغلی یا روحی ما بزند و همین موضوع به روابط دیگر ما را مختل کند.

ممکن است بنا بر هر دلیلی به دوستانمان توصیه می‌کنیم که روابطشان را با بعضی از اطرافیانشان قطع کنند. یا شاید به‌طور غیرمستقیم رفتار ما باعث قطع بعضی از روابط آن‌ها شود؛ اما غالباً چون در بطن ماجرا نیستیم ممکن است به اکوسیستم روابط دوستمان چنان لطمه‌ای بزنیم که به‌کلی رو به انقراض برویم.

گاهی حذف یک دوست می‌تواند آسیبی بسیار جدی‌ به اکوسیستم روابط ما وارد کند. فهم اکوسیستم روابط فردی بسیار پیچیده‌‌تر از حدی است که فکر می‌کنیم.

سایت رسمی مدرسه نویسندگی راه‌اندازی شد

کانال مدرسه آنلاین نویسندگی در تلگرام

4 پاسخ

  1. شاهین، شاهین، شاهین دست گذاشتی رو دلم. یه نمونه واقعی سراغ دارم که فکر نمی کنم بشه برای تایید حرفت، نمونه بهتری از این ارائه داد.
    من و برادرم و 2 تا پسرخاله هام 7-8 سالیه که با هم کار می کنیم تو این چند سال گاهی هر کدوممون موقتا رفتیم یه جا دیگه کار کردیم ولی آخرش باز برگشتیم پیش هم. این 2 3 سال آخر هم که پسرخالم یه دفتری گرفته بود و همه اونجا کار می کردیم.
    تا اینکه پسرخالم بدی بزرگی کرد در حق برادرم و گردن هم نگرفت و باعث شد برادر من بعد از 7، 8 سال همکاری مشترک از اون شرکت بره. بعد از این شرکت ما دیگه اون شرکت سابق نشد، دیگه دست و دلم مثل قبل به کار نمیره، دیگه با جون و دل کار نمی کنم، دیگه نمی تونم تو روی پسرخالم مثل قبل نگاه کنم. نه فقط من، برادرم رو کل شرکت دوست داشتن و همه از رفتنش تاثیر گرفتن. یکی از دخترای شرکت که زمانی می گفت و میخندید هر روز صبح که وارد شرکت می شم می بینم عصبیه. شاید فکر کنی دارم اغراق می کنم ولی دقیقااااا موضوع همینجوری که شرح دادی. یه سری آدما در یک اکوسیستم ویژگی هایی دارن که اگه حذف بشن اون اکو سیستم به مشکل میخوره. پسرخاله من اخلاق تندی داره و با اعمال قدرت و جریمه و کاریزما کارها رو پیش می بره (که در جای خودش و به اندازش خوبه)، در عوض برادرم آدم نرم تری هست و می دونه با هر آدمی چجوری برخورد کنه از اون طرف هم همچنان مدیر خوبی باشه و بچه ها با عشق و جون و دل براش کار کنن نه از سر ترس. تا وقتی برادرم بود این دو قدرت همدیگه رو متعادل می کردن. از وقتی برادرم رفته قدرت زور و کاریزما بر شرکت قالب شده و دیگه جو اون جو سابق نیست. دیگه شرکتی نیست که صبح با انرژی و انگیزه واردش بشم. از بعد رفتن مهدی همه چی عوض شد، همه چی :'(

    1. محمد عزیز
      چقدر زیبا و موجز از تجربیات خودت میگی.
      کامنت خوبت این پست رو کامل‌تر و خیلی بهتر کرد.

  2. سلام آقای کلانتری
    خسته نباشید
    من دوره آنلاینتونو ثبت نام کردم ولی با یه شماره دیگه میتونم فعال باشم باید چیکارکنم؟

    1. سلام
      خیالتون راحت.
      از طریق ایمیل با شما هستیم و شماره جدید رو ازتون میگیریم.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *