من برای جایزهگرفتن فیلم نمیسازم، جایزه فقط برای اسبهاست.
ورنر هرتزوگ
هزار سال پیش که کار و سرگرمی من شرکت در مسابقات داخلی و خارجی کاریکاتور بود، هر سال توی صدها جشنوارهی ریز و درشت شرکت میکردم.
طی آن سالها سیچهلتایی هم جایزه بردم که بعضی از آنها قدری هم ارز فرنگی نصیبم کرد. حتی یکبار جایزهی هزاردلاریام را به برادرزادهی مادرم قرض دادم تا آلت موسیقی بخرد و شادیبخش مجالس شما باشد.
اما از یک جایی به بعد جایزهبازی از سرم افتاد. رفتم سراغ روزنامهنگاری، و البته این یکی هم از چشمم افتاد. تا رسیدم به نوشتن، و اینبار با خودم عهد کردم که پا توی هیچ مسابقهای نگذارم.
این حرف نادر ابراهیمی را هنوز هم دوست دارم:
احساس رقابت احساس حقارت است.
فکر میکنم در هر مسابقه و رقابتی -با هر سطح و اندازهای- بیشتر تشویش و استرس و مقایسهی بیمارگونهی خودمان با دیگران را تجربه میکنیم.
بارها برایم پیش آمده که از من دربارهی مسابقات نویسندگی پرسیدهاند، یا مشورت خواستهاند تا نوشتهی بهتری را برای مسابقهای بفرستند، اما من بلافاصله دلسردشان کردهام و یک خروار هم در نکوهش مسابقهبازی گفتهام. (ای نویسندهی جوان شاید بگویی «پس نوبل چی؟» بدان و آگاه باش که این نوبل است که دنبال نویسندهها میفتد؛ یعنی نویسنده کتاب پست نمیکند برای آکادمی نوبل. آکادمی نوبل پس از نظرخواهی از سراسر جهان نویسندهیی را برمیگزیند و غالبن هم روح نویسنده از ماجرا خبر ندارند تا روزی که بهش زنگ میزنند و میگویند اینک نوبل، پاشو بیا یه مقدار سخنرانی کن و پولتو بگیر برو.)
باری، به این بهانه میخواهم تکهای از یکی از مصاحبههای جعفر مدرس صادقی را نقل کنم که ساده و هوشمندانه به نقد جوایز ادبی پرداخته:
«…اصلن نمیفهمم به چه درد میخورد. جایزه به یک احساس رقابت دامن میزند که برای نویسنده خیلی وحشتناک است. جایزه فقط به درد بچهها میخورد. یک بچه محصل هفت هشت ساله یا ده دوازده ساله با یک ستاره یا یک علامت صدآفرینی که خانم معلم توی دفترش میچسباند، ذوق میکند و خیلی هم خوب است که ذوق کند و نتیجه هم میدهد. بچهها را به این ترتیب تشویق میکنیم (و گول میزنیم) تا مشقهای خودشان را خوشخطتر بنویسند و به حرف معلم گوش کنند. هر بچهای توی این سن و سال دوست دارد روی بچههای دیگر را کم کند و این جایزه باعث میشود که بهتر کار کند و بچۀ خوبی باشد. اما آن نویسندهای که میرود بالای سن و از هیئت داوران تشکر میکند که به او جایزه دادهاند و به این وسیله او را از نویسندههای دیگر بهتر و برتر دانستهاند، دارد بابت چی از آنها تشکر میکند؟ آن جایزهای که آنها به او میدهند به اثر او معنی میدهد یا آن کاری که خودش کرده است؟ هیئت داوران با این جایزه او را فریب میدهد و نویسنده به این بازی تن داده است و آمده است روی سن. شاید دارد توی دلش به ریش هیئت داوران میخندد. آخه نویسنده اگر نویسنده باشد خوب میداند که توی این کار هیچ رقابتی در کار نیست و نمیتواند باشد. هیچ نویسندهای از نویسندۀ دیگری بدتر یا بهتر نیست. هر نویسندهای دارد برای خودش یک کاری میکند که هیچ ربطی به کار نویسندههای دیگر ندارد. این که ما کار چندتا نویسنده را بگذاریم کنارِ هم و با هم مقایسه کنیم و تصمیم بگیریم که کدامشان بهتر از همه است، فقط یک جور تفنن و سرگرمی و وقتگذرانی بیهوده است که به هیچ دردی نمیخورد. به درد نویسنده نمیخورد. شاید به درد هیئت داوران و بازارگرمی بخورد، اما به درد نویسنده نمیخورد.
جایزه فکر میکنم هیچوقت نمیتواند برای همه قابل احترام و پذیرفتنی باشد. برای این که جایزه همیشه دو طرف دارد: یک طرف که برنده است و یک طرف که بازنده است. آن طرف که برنده است راضی است و آن که بازنده است ناراضی. توی هر مسابقهای هم به همین ترتیب است. و مسابقه هم فقط برای سرگرمی و وقت گذرانی است. سرگرمی و مسابقه هیچ بد نیست و خیلی هم خوب است، اما ادبیات منزلتش خیلی بالاتر از این حرفهاست که آلودۀ این مباحث بشود. توی فوتبال شما میتوانید طرفدار یک تیم باشید و از بردن و باختن یک تیمی خوشحال و ناراحت بشوید، اما توی ادبیات نه تیمی در کار است و نه هیچ برنده و بازندهای. هیچ مسابقهای هم در کار نیست. خیال شما را راحت کنم. همه بازندهایم.» (نقل از ماهنامه تجربه | شماره 33 | آذر 93)
پیوندهای پیشنهادی:
شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
25 پاسخ
خوب به لحاظی مسابقه خوب نیست اما من به شدت علاقه به رقابت دارم، یک هیجان و حس ماجراجویی و برتری طلبی که تو را وادار میکند بهتر از دیروز بنویسی.
گاهی حس حقارت و کوچک بینی خیلی هم خوب است، نویسنده مبتدی، مبتدی است دیگر این خودش یعنی اینکه خیلی نمیداند، پس میشود همان کوچک بودن!
نویسنده اول باید به خودش راست بگوید که فلانی تو چیزی نیستی تا حرکت کند و به مهارای برسد مانند آن بیماری که تا نپذیرد بیمار است نمی تواند درمان را شروع کند.
نویسنده مبتدی هم بی تجربگی و خامی خود را باید بپذیرد و بهترین راه اندازه گیری پیشرفتش شرکت در مسابقه است
واقعا من میخوام !!!
این نظرات شما هست درسته اما نظر من درباره مسابقه این نیست
من یه سوال داشتم هر مسابقه در هر سال کی توی چه ماهی برگزار میشه؟
سلام من متن های جالبی مینویسم ولی انبار شدن تو یه جا هیچ کسم نمیخونتشون ولی خیلی با ارزشن نمیدونم میخواستم تو یه مسابقه شرکت کنم.
مسابقه پسابقه رو ول کنید. برای خودتون سایت و پیج بسازید و نوشتههاتونو تو اینترنت منتشر کنید.
واقعا درسته
درود بر شما. من یک بار وسوسه شدم که در مسابقه داستان کوتاه شرکت کنم اما یکی از همکلاسی های خوبم که در دوره نویسندگی خلاق با او آشنا شدم (پگاه) به موقع حقیقت را به من یادآوری کرد.
چه حقیقتی
چقدر آقای مدرس صادقی زیبا گفتند
واقعا چطور میشه نویسنده ای رو با دیگر نویسنده مقایسه کرد در حالی که هر کدوم به نوعی دارند می نویسند و هیچ مسابقه و رقابتی نمیتونه تعیین کنه توی مسیر نویسندگی و ادبیات کی برنده و بازندس .
ممنون برای انتشار این متن 🌹😊
با سلام
بله اما جایگاه نقد و تحلیل متونی که حائز رتبه ی برتر نشده اند کجاست؟! رقابتی که پیامدش آگاهی از نقاط قوت و ضعف نباشد قطعا نکوهیده است.
درود
خب، کسی هم توی این مسابقات نمیاد با معیارهای مشخص بگه چرا بازندهها برنده نشدن.
اصلن معیار و دقتی در اعلب مواقع در کار نیست و همه چیز اللهبختکیه.
آره اینم درسته واقعا
به راستی که این نوشته راست و درست است !
سپاسگزارم از این آگاهی بخشی زیبا و بسیار واقع بینانه .
زنده باد.
سلام
به نظرم در این شکی نیست که ادبیات جایگاهش خیلی بالاست و قابل مقایسه با چیزی نیست
اما شاید همین مسابقات باشه که آدم بتونه خودش رو محک بزنه اینکه چند مرده حلاجه و یا تو همین مسابقات به نقاط ضعف و قوت خودش پی ببره چون تا وقتی که تو واسه خودت مینویسی و متنت مورد قضاوت کسی هم قرار نمیگیره چطور میخواهی بفهمی که کجاش درسته یا نادرست؟
من نظرم متفاوته و به نظر باید در مسابقات شرکت کرد (هر چند به خودم این امید رو ندارم) نه برای اول شدن و رقابت میتونیم دیدمون رو عوض کنیم بلکه واسه بیشتر شناختن نوشته هامون و آگاهی از نقاط قوت و ضعف.
سلام
این پست را سه بار خواندم.
به یاد کودکی و نوجوانیام که شیفتۀ مسابقه و رقابت و اول شدن بودم که اصلاً لذت این کار مگر غیر از آن جایزه و اول شدنهاست؟
اما این ولع اول شدن و جایزه گرفتن تا 16 سالگی با من ماند و تمام حرفههایی که به خاطرشان تند و تند جایزه میگرفتم به مرور ضعیف شدند و فقط همین نوشتن با من ماند که هیچوقت برای آن به رقابت ننشستم.
فکر میکنم شاید وقتی ارزش چیزی را درک میکنیم یک جایی دست از مسابقه دادن میکشیم و میچسبیم به آنچه دوستش داریم تا فارغ از اینکه بقیه چه میگویند و چقدر میتوانیم جایزه بگیریم و برنده شویم کیق کنیم و جلو برویم.
نوشتن هم همین است. نمیتوان حس و عشق و جادویی را که خرج کلمات میکنی به رقابت بگذاری. که چه بشود؟
درود بر سید اعظم
چه میتوانم بگویم جز اینکه زیبا نوشتی.
خوشحالم که نگاه تو به نوشتن اینقدر زیباست.
گمان میکنم آدمها با نوشتن زیباتر میشوند.
درود
این جمله واقعا زیبا و خواندنی بود: «….. اما ادبیات منزلتش خیلی بالاتر از این حرفهاست که آلودۀ این مباحث بشود.» لذت بردم. سپاس!
سلام. یه جائی نوشته بودین نوشتن مثه کوهنوردی می مونه یا همچین مضمونی داشت دقیقا در مسئله عدم رقابت افراد با همدیگه هم این دو مقوله با هم وجه مشترک دارن. رقابت ما رو داخل بازی میکنه و بازی یعنی سرگرمی و هر آنچه که باعث سرگرمی بشه عاقبتی جز فنا و عدم جاودانگی نداره.
زنده باد عصمت جان. درست میگی.
اون جمله هم این بود:
نوشتن یعنی کوهنوردی در اتاق!
سلام شاهین عزیز
خواندن مطالبت برایم واقعا لذت بخش است و از تک تک ایده ها و نکته هایی که می گویی یادداشت برمی دارم که مبادا فراموش کنم.
رقابت برای نویسنده سم است.
ممنون
سلام به احسان خوش ذوق و آیندهدار
خوشحالم که مطالب برات مفید هستن.
به امید درخشش بیشتر تو.
فکر میکنم شرکت در مسابقات داستاننویسی میتونه یک جور لاتاری باشه و آیا اون پولی که از این راه کسب میشه میتونه یه پول مشروع باشه؟
وقتی نویسندهای با فروش کتابهاش به کسب درآمد میرسه اون پول در ازای عرضهٔ یک کالا به دست اومده، ولی ما در این مسابقات دقیقاً چه چیزی رو عرضه میکنیم؟