

هزار سال پیش که کار و سرگرمی من شرکت در مسابقات داخلی و خارجی کاریکاتور بود، هر سال توی صدتا جشنوارۀ ریز و درشت شرکت میکردم.
طی آن سالها سیچهلتایی هم جایزه بردم، که بعضی از آنها قدری هم ارز فرنگی نصیبم کرد. حتی یکبار جایزۀ هزاردلاریام را به برادرزادۀ مادرم قرض دادم تا آلت موسیقی بخرد و شادیبخش مجالس شما باشد.
اما از یک جایی به بعد جایزهبازی از سرم افتاد. رفتم سراغ روزنامهنگاری، و البته این یکی هم از چشمم افتاد. تا رسیدم به نوشتن، و اینجا با خودم عهد کردم که پا توی هیچ مسابقهای نگذارم.
این حرف نادر ابراهیمی را هنوز هم دوست دارم:
احساس رقابت احساس حقارت است.
فکر میکنم در هر مسابقه و رقابتی -با هر سطح و اندازهای- بیشتر تشویش و استرس و مقایسۀ بیمارگونۀ خودمان با دیگران را تجربه میکنیم.
بارها برایم پیش آمده که از من دربارۀ مسابقات نویسندگی پرسیدهاند، یا مشورت خواستهاند تا کار بهتری را برای مسابقه بفرستند. من بلافاصله دستشان را سرد کردهام و یک خروار هم در نکوهش مسابقهبازی نوشتهام.
باری، به این بهانه میخواهم تکهای از یکی از مصاحبههای جعفر مدرس صادقی را نقل کنم که ساده و هوشمندانه به نقد جوایز ادبی پرداخته:
«…اصلاً نمیفهمم به چه درد میخورد. جایزه به یک احساس رقابت دامن میزند که برای نویسنده خیلی وحشتناک است. جایزه فقط به درد بچهها میخورد. یک بچه محصل هفت هشت ساله یا ده دوازده ساله با یک ستاره یا یک علامت صدآفرینی که خانم معلم توی دفترش میچسباند، ذوق میکند و خیلی هم خوب است که ذوق کند و نتیجه هم میدهد. بچهها را به این ترتیب تشویق میکنیم (و گول میزنیم) تا مشقهای خودشان را خوشخطتر بنویسند و به حرف معلم گوش کنند. هر بچهای توی این سن و سال دوست دارد روی بچههای دیگر را کم کند و این جایزه باعث میشود که بهتر کار کند و بچۀ خوبی باشد. اما آن نویسندهای که میرود بالای سن و از هیئت داوران تشکر میکند که به او جایزه دادهاند و به این وسیله او را از نویسندههای دیگر بهتر و برتر دانستهاند، دارد بابت چی از آنها تشکر میکند؟ آن جایزهای که آنها به او میدهند به اثر او معنی میدهد یا آن کاری که خودش کرده است؟ هیئت داوران با این جایزه او را فریب میدهد و نویسنده به این بازی تن داده است و آمده است روی سن. شاید دارد توی دلش به ریش هیئت داوران میخندد. آخه نویسنده اگر نویسنده باشد خوب میداند که توی این کار هیچ رقابتی در کار نیست و نمیتواند باشد. هیچ نویسندهای از نویسندۀ دیگری بدتر یا بهتر نیست. هر نویسندهای دارد برای خودش یک کاری میکند که هیچ ربطی به کار نویسندههای دیگر ندارد. این که ما کار چندتا نویسنده را بگذاریم کنارِ هم و با هم مقایسه کنیم و تصمیم بگیریم که کدامشان بهتر از همه است، فقط یک جور تفنن و سرگرمی و وقتگذرانی بیهوده است که به هیچ دردی نمیخورد. به درد نویسنده نمیخورد. شاید به درد هیئت داوران و بازارگرمی بخورد، اما به درد نویسنده نمیخورد.
جایزه فکر میکنم هیچوقت نمیتواند برای همه قابل احترام و پذیرفتنی باشد. برای این که جایزه همیشه دو طرف دارد: یک طرف که برنده است و یک طرف که بازنده است. آن طرف که برنده است راضی است و آن که بازنده است ناراضی. توی هر مسابقهای هم به همین ترتیب است. و مسابقه هم فقط برای سرگرمی و وقت گذرانی است. سرگرمی و مسابقه هیچ بد نیست و خیلی هم خوب است، اما ادبیات منزلتش خیلی بالاتر از این حرفهاست که آلودۀ این مباحث بشود. توی فوتبال شما میتوانید طرفدار یک تیم باشید و از بردن و باختن یک تیمی خوشحال و ناراحت بشوید، اما توی ادبیات نه تیمی در کار است و نه هیچ برنده و بازندهای. هیچ مسابقهای هم در کار نیست. خیال شما را راحت کنم. همه بازندهایم.» (نقل از ماهنامه تجربه | شماره ۳۳ | آذر ۹۳)
احتمالاً بعد از مطالعۀ این نوشته، مطلب زیر هم برای شما سودمند باشد:
دربارۀ بازخورد گرفتن برای نوشتهها
چند پیشنهاد دیگر:
دورههای حضوری و آنلاین نویسندگی و تولید محتوا
شاهین کلانتری در مدرسه نویسندگی | تلگرام | اینستاگرام | توییتر | ویرگول | لینکدین
17 دیدگاه. دیدگاه جدید بگذارید
سلام من متن های جالبی مینویسم ولی انبار شدن تو یه جا هیچ کسم نمیخونتشون ولی خیلی با ارزشن نمیدونم میخواستم تو یه مسابقه شرکت کنم.
مسابقه پسابقه رو ول کنید. برای خودتون سایت و پیج بسازید و نوشتههاتونو تو اینترنت منتشر کنید.
درود بر شما. من یک بار وسوسه شدم که در مسابقه داستان کوتاه شرکت کنم اما یکی از همکلاسی های خوبم که در دوره نویسندگی خلاق با او آشنا شدم (پگاه) به موقع حقیقت را به من یادآوری کرد.
چقدر آقای مدرس صادقی زیبا گفتند
واقعا چطور میشه نویسنده ای رو با دیگر نویسنده مقایسه کرد در حالی که هر کدوم به نوعی دارند می نویسند و هیچ مسابقه و رقابتی نمیتونه تعیین کنه توی مسیر نویسندگی و ادبیات کی برنده و بازندس .
ممنون برای انتشار این متن 🌹😊
به راستی که این نوشته راست و درست است !
سپاسگزارم از این آگاهی بخشی زیبا و بسیار واقع بینانه .
زنده باد.
[…] جعفر مدرس صادقی دربارۀ انتخاب اسم داستان میگوید: […]
سلام
به نظرم در این شکی نیست که ادبیات جایگاهش خیلی بالاست و قابل مقایسه با چیزی نیست
اما شاید همین مسابقات باشه که آدم بتونه خودش رو محک بزنه اینکه چند مرده حلاجه و یا تو همین مسابقات به نقاط ضعف و قوت خودش پی ببره چون تا وقتی که تو واسه خودت مینویسی و متنت مورد قضاوت کسی هم قرار نمیگیره چطور میخواهی بفهمی که کجاش درسته یا نادرست؟
من نظرم متفاوته و به نظر باید در مسابقات شرکت کرد (هر چند به خودم این امید رو ندارم) نه برای اول شدن و رقابت میتونیم دیدمون رو عوض کنیم بلکه واسه بیشتر شناختن نوشته هامون و آگاهی از نقاط قوت و ضعف.
سلام
این پست را سه بار خواندم.
به یاد کودکی و نوجوانیام که شیفتۀ مسابقه و رقابت و اول شدن بودم که اصلاً لذت این کار مگر غیر از آن جایزه و اول شدنهاست؟
اما این ولع اول شدن و جایزه گرفتن تا ۱۶ سالگی با من ماند و تمام حرفههایی که به خاطرشان تند و تند جایزه میگرفتم به مرور ضعیف شدند و فقط همین نوشتن با من ماند که هیچوقت برای آن به رقابت ننشستم.
فکر میکنم شاید وقتی ارزش چیزی را درک میکنیم یک جایی دست از مسابقه دادن میکشیم و میچسبیم به آنچه دوستش داریم تا فارغ از اینکه بقیه چه میگویند و چقدر میتوانیم جایزه بگیریم و برنده شویم کیق کنیم و جلو برویم.
نوشتن هم همین است. نمیتوان حس و عشق و جادویی را که خرج کلمات میکنی به رقابت بگذاری. که چه بشود؟
درود بر سید اعظم
چه میتوانم بگویم جز اینکه زیبا نوشتی.
خوشحالم که نگاه تو به نوشتن اینقدر زیباست.
گمان میکنم آدمها با نوشتن زیباتر میشوند.
درود
این جمله واقعا زیبا و خواندنی بود: «….. اما ادبیات منزلتش خیلی بالاتر از این حرفهاست که آلودۀ این مباحث بشود.» لذت بردم. سپاس!
سلام. یه جائی نوشته بودین نوشتن مثه کوهنوردی می مونه یا همچین مضمونی داشت دقیقا در مسئله عدم رقابت افراد با همدیگه هم این دو مقوله با هم وجه مشترک دارن. رقابت ما رو داخل بازی میکنه و بازی یعنی سرگرمی و هر آنچه که باعث سرگرمی بشه عاقبتی جز فنا و عدم جاودانگی نداره.
زنده باد عصمت جان. درست میگی.
اون جمله هم این بود:
نوشتن یعنی کوهنوردی در اتاق!
سلام شاهین عزیز
خواندن مطالبت برایم واقعا لذت بخش است و از تک تک ایده ها و نکته هایی که می گویی یادداشت برمی دارم که مبادا فراموش کنم.
رقابت برای نویسنده سم است.
ممنون
سلام به احسان خوش ذوق و آیندهدار
خوشحالم که مطالب برات مفید هستن.
به امید درخشش بیشتر تو.
فکر میکنم شرکت در مسابقات داستاننویسی میتونه یک جور لاتاری باشه و آیا اون پولی که از این راه کسب میشه میتونه یه پول مشروع باشه؟
وقتی نویسندهای با فروش کتابهاش به کسب درآمد میرسه اون پول در ازای عرضهٔ یک کالا به دست اومده، ولی ما در این مسابقات دقیقاً چه چیزی رو عرضه میکنیم؟