اهمیت لحن در نویسندگی | یادداشتی از حسین سناپور

نمی‌شد این یادداشت آموزندۀ حسین سناپور را اینجا بازنشر نکرد. اگر این یادداشت را خواندید و حوصله داشتید حتما نظر خودتان دربارۀ لحن را برایم بنویسید. در نوشته‌های خودتان لحن را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ این یادداشت برایتان چه ایده‌ها و سوال‌های ایجاد کرد؟

لحن یا حرف؟ | یادداشتی از حسین سناپور

این روزها، بیش‌تر از هر زمان دیگری، وقتی مطلبی می‌خوانم، به لحن نویسنده‌اش بیش‌تر از خودِ حرف‌های نویسنده توجه می‌کنم ـ به‌خصوص در یادداشت‌های کوتاه و به‌خصوص‌تر اگر شناختن نویسنده‌اش برام مهم باشد. بیش‌تر از هر زمان دیگری فکر می‌کنم لحن نویسنده حتا از خودِ نوشته‌اش (با تمام استدلال‌ها، استنادها، نکته‌سنجی‌ها و غیره) مهم‌تر است. این‌که چه‌قدر طعنه‌زن است، یا شوخ، یا فروتن، یا عصبانی، یا طلب‌کار، یا در موضع‌ خودبرتربین،‌ و مانند این‌ها، به نظرم مهم‌تر است از آن‌چه می‌گوید. می‌دانم گاهی حرف‌ها آن‌قدر مهم‌اند، آن‌قدر بار دانشی و اطلاعی دارند که باید بشود لحن را نادیده گرفت و فقط به خودِ حرف‌ها توجه کرد، اما اگر بشود. اگر بشود هم چنین مطالبی نادرند و شاید در مقالات بلند ـ که اصولاً لحن خون‌سردتری دارند و معمولاً ناگهانی و جوابیه‌یی نوشته نشده‌اند ـ دیده می‌شود، نه در یادداشت‌ها که به مناسبت‌ِ اتفاق‌های روزمره و شاید هم پاسخ‌گویی نوشته شده‌اند.

به نظرم منش و شخصیت نویسنده، یا اصولاً آن‌چه او در اساس هست،‌ در لحنش نهفته است و نه در حرف‌هایش. شاید به همین دلیل هم تأثیرگذاری حرف‌هاش در درجه‌ی اول وابسته است به لحنش. حرف‌های هر نویسنده‌یی، هرچه هم درست و نکته‌سنجانه، هر چه بیش‌تر آغشته باشد به طعنه یا تمسخر یا عصبیت یا خودبزرگ‌بینی و مانند این‌ها، این لحن بیش‌تر مای خواننده را تحت‌تأثیر قرار می‌دهند و گاهی جذب و بیش‌تر از آن دفع می‌کنند و احیاناً به‌مان حالت دفاعی در مقابل مطلبش می‌دهند و نمی‌گذارند چنان که باید حرف‌هاش را بشنویم و بفهمیم و با آن ارتباط بگیریم. دلیلش لابد این است که نمی‌توانیم نویسنده را از حرف‌هاش جدا کنیم و می‌فهمیم آن‌چه شخصیت و موضع نویسنده را برملا می‌کند لحنش است و نه حرف‌هاش. این توهم است که فکر کنیم به عنوان نویسنده‌ی هر مطلبی ما را با نکته‌ها و دانشی که در حرف‌هامان است می‌فهمند و ارزیابی می‌کنند. شاید هم خودآگاه یا ناخودآگاه همه‌مان می‌دانیم تأثیر اولیه و اساسی نوشته‌مان بر خواننده را لحن‌مان می‌گذارد که وقتی می‌خواهیم مخاطبی را مرعوب کنیم از لحن سنگین‌تر و فاضل‌مآب‌تر استفاده می‌کنیم و وقتی می‌خواهیم او را سرکوب کنیم،‌ از لحن تمسخرگر،‌ و وقتی می‌خواهیم کوچکش کنیم از لحن شوخ‌تر و سبک‌تر، و مانند این‌ها.

این‌ها را گفتم که بگویم، این ماه‌ها و سال‌ها بیش‌تر از هر زمانِ دیگری می‌بینم که لحن نوشته‌ها و به‌خصوص یادداشت‌های جوابیه‌یی که آدم‌ها (که خودم هم طبعاً جدای از آن‌ها نیستم) برای هم می‌نویسند،‌ حاکی از عصبانیت، خودبزرگ‌بینی، جنگ‌طلبی و مانند این‌هاست. و این شاید عارضه‌ی جمعی ماست در این سال‌ها که فضا برای تنفس کم شده است و آدم‌ها آن‌قدر از هم دور شده‌اند که هر کس خود را قلعه‌یی عظیم و در معرض تهدید فرض می‌کند. (+)

17 پاسخ

  1. سلام لحن مهم است اما نه آنقدر که از خود نوشته و دانش و اطلاعات آن غافل شد. میانه‌روی راه چاره است.

  2. خب می شه گفت که لحن هر مطلبی نشان دهنده درون هر شخصی است . و اگر تضادی بین کلمات و لحن حس می شود این نشان از تضادی است که درون خود خواننده و درک و دریافت و بعد از اون ارائه مطلب وجود داره … و این که این خودبزرگ بینی و عصبانیت در لحن نوشته ها به نظر می رسه ناشی از تجربه زیسته ما در اتمسفری است که با این خصوصیات پر شده …

  3. متاسفانه در جامعه‌ی ایرانِ ‌امروز روحیه‌ی نقد و انتقاد و اعتراض و تهاجم و تعارض چه به شکل فیزیکی و چه در کلام و نوشته بسیار گسترش یافته و بیشتر مردم درگیر بیرون هستند تا درون و این باعث شده که لحن گفته‌ها و نوشته‌ها سنگین و گاهی غیر قابل تحمل ‌شوند چاره‌ایی هم نیست.
    خودم را می‌گویم سعی می‌کنم که در اکثر نوشته‌هایم خود را خطاب قرار دهم تا از انتقاد و نصیحت و پند دادن دوری کنم و لحنِ نوشته‌ام جوری باشد که خواننده را جذب کند

  4. بسیار مطلب ارزشمندی بود ، متشکرم .
    این روزها واقعاً هر متنی را که می خوانیم با همین مشکل مواجه می شویم و می بینیم که برخی می خواهند فرزانه وار بنویسند اما لحن دیوانگی در آن بی داد می کند .

  5. سلام نوشته‌هایی با لحن نسخه‌جویانه و استمدادی هم هستند که چند روز است دوتیکشان آبی نشده…لحن آبی نشدنش چه جوریه به نظرتون؟

  6. به نظر منم لحن خیلی مهمه چون صدای نویسنده تو ذهن خواننده‌س.
    من همیشه سعی می‌کنم لحنم خشک و جدی نباشه چون خودم از برخورد با آدمای خشک و جدی معذب میشم نمی‌خوام خواننده‌هام این حس معذب بودن رو تجربه کنن.

  7. درود . کاملا موافقم.
    راستش من اولین تجربه ام در زمینه رمان نویسی هست . اما گمون میکنم لحنم ترکیبی از شوخ طبعی ،همدردی با شخصیت ها،سرکوب عقاید پوسیده و البته بی پردگی هست (فعلا در فصل های ابتدایی چندان به چشم نمیاد اما قراره بیشتر بشه .)
    من باور دارم نویسنده ها هم آدمن ، با عقاید و طرز فکر متفاوت از ما یا شبیه به ما . قرار نیست هر نویسنده ای رو قبول داشته باشیم . همونطور که هر آدمی رو قبول نداریم!
    سپاس از شما .

  8. آقای کلانتری ببخشید که نظرم به این مطلب خیلی مربوط نیست
    همانطور که پاسخ دادید من باید ۴۰ یا ۵۰ تا مطالب داشته باشم
    بله من همین کار رو میکنم و مطالبم را منتشر میکنم ۲۰ تا مطلب هم خوبه آقای کلانتری چون من خیلی وقت ندارم ۲۰ مطلب رو در طی یک ماه مینویسم

    1. نکته مهم و جالبی بود.نوشته‌های خودم در مواقع عصبانیت، لحنی تند و آتشین و در زمان آرامش، ایده‌الیستی و شاید از نظر عده‌ای تخیلی می‌شوند. بنظر من باید وقتی درنقطه اوج خشم، تنفر، دلخوری یا فوران احساسات بشردوستانه و عاشقانه هستیم، کمی خودمان را کنترل کنیم و فشردن دکمه انتشار را به تعویق بیاندازیم. ابن حد از خودداری هم مانند پرهیز از واکنشهای تند و لحظه‌ای با توجه به سهل بودن امکان هر‌لحظه انتشار آسان بدست نمی‌آید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *