پیشنوشت: نامه نوشتن حس خوبی دارد و دوست دارم هر از گاهی بعضی پست ها را به این شکل بنویسم.
در نامهی زیر چیزهایی را نوشتهام که چند وقت پیش میخواستم طی ملاقاتی به یکی از دوستانم بگویم اما بنا به دلایلی منصرف شدم. و اما متن نامه :
رضای عزیز
انتخابات مجلس نزدیک است و فضای رسانهها پر شده از حرفهای خالهزنکی و جذاب! تلگرام و دیگر شبکه های اجتماعی هم این تنور را داغتر از سالهای گذشته کردهاند.
میدانی مدتیست که اینستاگرام،واتس آپ و وایبرم را پاک کردهام و به لطف قطع شدن فیل تر شکن(!) به فیس بوک هم سر نمیزنم، دوستداشتم کلاً گوشی را کنار بگذارم (که البته برای این کار هم برنامه ریزی کردهام) و بعداً سعی می کنم از دلایل این تصمیم بیشتر بنویسم.اما فعلاً تلگرام را نگه داشتهام چون جای پیامک را گرفته و سرعت و امکانات بهتری هم دارد و خیلی از کارهایم با تلگرام هماهنگ میکنم، البته یک دلیل مهمتر هم دارد و آن شوق دیدن عکسهای جدید بعضی دوستان راههای دور است که با سلیقهی تمام برای انتخاب عکس پروفایلشان وقت میگذارند (بالاخره هر کسی یک توجیهی برای ماندن در شبکههای اجتماعی پیدا می کند!)اما هیچ کدام از کانالها و گروههایی را که به زور به آنها اضافه شدهام، باز نمیکنم و سعی میکنم نخوانده حذفشان کنم.
این همه حاشیه رفتم تا بگویم پرسه زدن توی این کانالهایی با این مدل اسم ها:خبر فوری،خبری خیلی فوری،خبر خیلی داغ و خواندن تفالههای خبرگزاریها و حرفهای صد من یک غاز خالهزنک های عرصه سیاست، ما را به شهروندی آگاه از دنیای سیاست تبدیل نمیکندو با ریختن این همه زباله به مغزمان راه را برای هر چه بهتر و عمیقتر فکر کردن میبندیم.
برخی هم که فکر میکنند یک مرحله جلوتر رفتهاند و با خواندن چند تا جمله قصار از گاندی و لینکلن و شریعتی و نهایتاً نگاه سرسری به صفحهی ویکیپدیای چه گورا و مارکس و زدن عکس اینها به دیوار اتاقشان روشنفکر شدهاند و اگر خیلی مصممتر باشند چه گورا را میکوبند روی بازویشان و در بهترین حالت به یک کپی از مارادونا تبدیل میشوند!
همانطور که قبلاً هم نوشتهام، به نظرم برای شناخت سیاست هم بهتر است از پایه شروع کنیم و آب را از سرچشمه بخوریم.من بین کار سخت و زمانبر و کار آسان و سریع اولی را به دومی ترجیح میدهم.
فکر میکنم در شرایط فعلی بیش از همیشه لازم است از فضای سیاسی ایران و دنیا آگاه باشیم و در این مسیر باید به عمق برویم و شعار زده نشویم که شعار زدگی آفت ماست، کسی که کار هنری میکند نمیتواند از سیاست و علوم سیاسی دور باشد و خلق آثار هنری سیاسی مثلا در حوزه سینما میتواند پیش برنده و فوق العاده جذاب باشد به شرطی که در سطح نماند و سیاست در حد گذاشتن چند جمله شعاری در دهان شخصیتها باقی نماند.(اگر دوست داشتی فیلم لویاتان زویاگینتسف را ببین).
با همهی این حرفها باز هم اگر مصممی که از سیاست بیشتر بدانی که کار خوبی هم میکنی(من هم از نوجوانی علیرغم نصیحت افراد ظاهراً بالغ دور و برم به فاصله گرفتن از سیاست، علاقهام به این حوزه روز به روز بیشتر شده است) باید بدانی شناخت سیاست و قدرت سخت و ترسناک نیست، اما آسان هم نیست.حالا شاید بپرسی چه باید کرد؟
بیا با هم شروع کنیم، من دانش سیاسی زیادی ندارم یعنی در این زمینه خیلی کم سوادم اما باز هم به نظرم مطالعه(از متون پایه) راه مطمئنتر و بهتری است. از شهریار ماکیاوللی تا لویاتان توماس هابز از تاریخ تشیع تا گلستان سعدی منابع خوبی هستند که چیزهای زیادی برای یاد گرفتن دارند. نگاه کردن به یکی دو تا مجله ی تخصصی هم که در زمینه علوم سیاسی منتشر میشود میتواند جای خوبی برای آشنایی با منابع مفید باشد.
این بیت سعدی برای تو:
تو بر سر قدر خویشتن باش و وقار
بازی و ظرافت به ندیمان بگذار
14 پاسخ
چقدر این نامهتون دلسوزانه بود. مثل نامههای پدران به پسران و این منظورتون که دیدمون به سیاست هم، پایهای و البته همه بعدی باشه، رو دوست داشتم.
نامه هایتان به ظاهر برای دیگریست اما عجیبست که با من حرف میزنی . میخوانمت از راه دور از کلماتت از داستان ها و نصایحت و میبینم همچون مادری دلسوز و پر تجربه ما را مادری میکنی
عزیز دلمی شما
ایشالا همیشه شاد و سلامت باشید.
سلام
در آخرین بند مقاله به مطالعه متون پایه اشاره کردید.بنظر حضرتعالی کتب پایه داستان نویسی کدام اند؟
یا علی خدانگهدار
مسعود عزیز
منظورم تمام آثار کلاسیک و مهم تاریخ ادبیاته.
از گلستان سعدی و دیوان حافظ تا ایلیاد و اودیسه هومر و دن کیشوت سروانتش.
چند وقتی هست (البته به کندی) سرگرم خوندن لویاتانِ هابز هستم و در تمام این مدت ذهنم درگیر بود که تو وبلاگت قبلا مطلبی در مورد فیلمی روسی به این اسم خوندم ، اونقدر هم این مطلب دور هست که فقط تشابه اسمی فیلم که البته همون زمان دیده بودمش توی ذهنم بود تا این که امشب کنجکاو شدم این مطلبت رو پیدا کنم و ببینم ارتباطی به کتاب توماس هابز هم داشته یا نه ؛ که دیدم کتاب رو هم معرفی کردی و من یادم رفته بود
از خوندنش لذت می برم هر چند برای فهمیدنش باید زمان زیادی گذاشت
سلام حسین
خوشحالم که سراغ مطالعۀ کتاب های جدی تر رفتی.
ترجمۀ دکتر بشیریه در این کتاب عالیه.
چه خوب که کند میخونی. ارزشش رو داره که براش وقت بذاری.
راستی من فیلم لویاتان رو خیلی دوست دارم! خیلی تلخه!
آره شاهین ترجمه دکتر بشیریه واقعا خوندنی هست
لویاتان یکی از اون درام های دوست داشتنی بود که وقتی دیدمش خیلی ذهنمو درگیر کرد ، باید بازم از این فیلما ساخته بشه تا دنیا رو واقعی تر ببینیم ، با همه جنبه های شاد و غمگینش
اما در مورد کتاب یه نکته ای هست شاهین ، خوندن کتابای جدی نیاز به شهامت و جسارت زیادی داره ، هر سطرش رو که می خونی بیشتر پی به بیسوادی و کم اطلاعی خودت می بری
کل تابستان به این فکر کردم که چطور به دانشجوهای دانشگاهمان بفهمانم تا وقتی در ارتباط با یک مسئله سیاسی اطلاعات کسب نکرده اند (و یا اطلاعاتشان از همان کانال های تلگرامی مذکور است) درموردش حرف نزنند
و کل تابستان فکر کردم که چطور به آنها بفهمانم در این زمینه کم سوادی هست و نیاز جامعه این است که دانشجو اتفاقا سوادش را بالا ببرد
این نامه به نظرم عالی بود
نمیدانم برحسب اتفاق یا چه و چه
ولی انتخابات مجلس را در پیش داریم
و اگر اجازه بدهید این مطلب را با ذکر منبع کپی میکنم….
چه خوب فاطمه عزیز
متعلق به شماست.
عصر شنبه بود که رسیدم تهران صبح یکشنبه هم باید حرکت میکردم به سمت مقصد بعدی ام
تنها بعدازظهر را وقت داشتم
دوستان هرکدام نظری دادند که کجارا برویم بگردیم از پل طبیعت تا انواع کافه ها،زور من اما چربید و راهی انقلاب شدیم دومین بارم بود که به این خیابان (نه خیابان حق مطلب را ادا نمیکند،اینجا همان دنیایی است که دلم میطلبد)می آمدم
با ولع فقط نگاه میکردم و بین قفسه ی کتاب ها چرخ میخوردم نه صدای حرف زدن دوستانم را میشنیدم و نه خنده هایشان را حتی!
وقتی بین قفسه ها چرخ میخوردم یک لحظه ذهنم سفر کرد به اینجا انقلاب برایم تداعی ایجاد میکرد با یک نام “شاهین کلانتری”
شام را مهمان فست فود شیلا بودیم و قصدکردیم که برگردیم یکی از دوستان اصرار کرد وارد یک مغازه شویم خارج که شدیم دیدمش خندان و البته با همراه….
یادم آمد یکبار روز فینال جام جهانی سرکلاس حاضرشدم و تنها کسی بودم که حاضر بودم
استاد گفت:《 تو چرا تو ننشستی فینال ببینی؟》
گفتم:《بعدا تکرارش رو نشون میده》گفت:《 تکرار که اصل نمیشه》
گفتم :《بحث اولویت هاست دیگه》خندید و گفت:《 از اول اینو بگو ماهم کیف کنیم》
این هارا اینجا نوشتم باشد که …
چقدر خوندن این کامنت کیف داشت برام
چه حس زیبایی
بیشتر بنویس برام، خیلی بیشتر
راستی چرا وبلاگ نداری؟
سلام مجدد
نگران بودم حس نوشته ها درک نشود…..نگرانی برطرف شد
:”راستی چرا وبلاگ نداری؟”
جواب این سوال رو نمیدونم
داشته باش دیگه!