سختترین بخش نوشتن، شروع کار است. یک شیفتۀ سمج نویسندگی، ممکن است سالها و سالها هر بار از شروع کار طفره برود و شکست بخورد تا بفهمد تمام سختیِ نوشتن، در شروع کردن است.
اشتباه اغلب ما این است که فکر میکنیم باید ایدهای فوقالعاده داشته باشیم تا کار را شروع کنیم، دریغ از اینکه در اکثر مواقع قبل از آغاز کار، الهامی در کار نیست.
برای تبدیلشدن به نویسندهای حرفهای قبل از هر چیز باید بتوانی بر انواع و اقسام طفره رفتنها و اهمالکاریها غلبه کنی و پای میزت حاضر شوی؛ یعنی با خودت عهد کنی حتی اگر هیچ ایدهای در ذهنت نداشتی و حتی اگر نوشتن سختترین کار دنیا مینمود بازهم کارت را شروع کنی.
مزد چنین نویسندۀ باارادهای ایدههای خوبی است که بعد از نوشتن 500 کلمه اول جاری میشوند.
نپرسید چرا 500 کلمه، بنویسید، من معمولاً بعد از نوشتن 500 کلمه سر ذوق میآیم؛ شاید شما سر 300 کلمه شکوفا شدید، یا حتی همان 10 کلمۀ اول.
روی دیوار اتاقم یادداشتی کوچک چسباندهام تا برایم الهامبخش باشد:
شاهینوس!
اسطورۀ شروع کردن
10 پاسخ
درود شاهین گرامی.
از نوشتن و نداشتن نظم شخصی و داشتن نظم شخصی ای که مدام از نظم می افتد خسته بودم. آمدم اینجا و گشتم. ساعت چهار و ربع بامداد است. هوا کم کم روشن میشود. نخواستم قبل از اینکه روحیه ام را دوباره به دست بیاورم سرم را روی بالشتم بگذارم. من همیشه به سایت شما سر می زنم و معمولا مثل امشب ساعت ها می چرخم و می خوانم و لذت می برم.
اکثر مواقع هم می آیم که نفسی تازه کنم اما بیشتر از آن می مانم و یاد میگیرم.
امشب بیشتر از شب های دیگر نوشتم اما باز هم چراغ دلم را نتوانستم روشن کنم. به اینجا آمدم و دوباره گرم شدم. روشن شدم.
جانتان سلامت باد🌹🌹
سخت ترین بخش نوشتن ، نوشتن از خودست
چون وقتی از خود مینویسیم انگار داریم به چیزهای اعتراف میکنیم یا قصد داریم اشتباهات و شکستهایمان و حالت گذشته را روی کاغذ بیاوریم
اینکار باعث می شود که مانع بزرگی بر سر راه نوشتن برایمان برداشته شود و سبکبال می شویم و قلم در دستمان گرم میشود و شوق نوشتن به طرز عجیبی در وجود مان شعله ور میشود.
سلام!
من عاشق و شوریدهی این «الهام شاهینوس» شدم. لطفا بزرگترها برای وصلت، پا پیش بذارن.
500 قدم اوله که سخته؛ اما مثلا من خودم در همون قدم اول به مقصودم می رسم!
زنده باد سعید عزیز
راستی سایتت رو بیشتر به روز کن. من منتظرم.
فی الحال در ایام ا… امتحانات به سر می برم.
به همین علت، مدتی است که از نوشتن خلاق فاصله گرفتم.
همین که تا این لحظه با کارگاه کلمات همراه بودم، خودش غنیمته.
انشاء ا… به زودی بیشتر می نویسم و بیشتر «نوقلم» رو به روز می کنم.
ان شا الله که همه کارهات به خوبی پیش برن.
پیشنهادت کاربردیه.حتی میتوان شروع به نوشتن شعر یا نوشتۀ دیگران کرد یا روی کاغذ فقط خطخطی کرد تا سروکلۀ کلمهها پیدا شود.
شاهین جان اگه ممکنه دربارۀ مشکل من هم یه پست بذار. من وقتی میخوام خاطره بنویسم یا چیزی شبیه به اون، کاملاً راحتم و هر وقت اراده کنم میتونم چندین صفحه بنویسم؛ اما مشکل وقتی پیش میاد که بخوام چیز جدیتری مثل داستان بنویسم. یهسری ممانعتهای ذهنی میاد سراغم که نمیدونم ریشهش چیه. حدس میزنم شاید بهخاطر این باشه که زبان نوشتن متفاوت میشه.
صابر جان
من هم مشکل مثل شما هستم. به نظرم ما باید خیلی خیلی بیشتر از حدی که الان مینویسیم، بنویسیم تا شهمات نوشتن داستان رو پیدا کنیم.
ضمناً داستان خوندن هم خیلی مهمه.
یه نگاهی به این پست بنداز:
http://shahinkalantari.com/%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%B4%D9%88%DB%8C%D9%85%D8%9F%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%DA%A9%D9%88%D8%AA%D8%A7/