فکر میکنم از احمد حلت یاد گرفتم که «دیدی گفتم» را هرگز به زبان نیاورم.
اتفاقهای مثبتی هم افتاد . دیدی گفتم جملهای ضد رابطه است.
جاهایی زیادی بوده که از فرط گفتن دیدی گفتم در حال انفجار بودهام، اما نگفتهام.
چه خوب میشود اگر به حذف دیدی گفتم از دامنهی جملاتمان را جدیتر بگیریم:
اگر کسی در ازدواجش شکست خورد با افتخار جار نزنیم: دیدی گفتم.
اگر کسی علیرغم پیشگوییهای داهیانهی ما، کسب و کارش ورشکست شد، از گفتن دیدی گفتم صرف نظر کنیم.
اگر کسی بر خلاف توصیههای ما عمل کرد و در انتخاب رشتهاش شکست خورد نگوییم: دیدی گفتم.
حتی در مسائل جزئی هم از گفتن دیدی گفتم صرف نظر کنیم: از خریدی اشتباه تا انتخاب رنگ مو
چند لحظه تصور کنیم ببینیم دیدی گفتمهایی که تا به حال به ما گفته شده چه تصویر نفرت انگیری از طرف مقابل در ذهنمان ساخته است.
5 پاسخ
مینویسم تا یادم بماند
از عادت های چندش اجتماعی 123 کیلومتر فاصله بگیریم. یادمان باشد از قانون طلایی (همان گونه با دیگران رفتار کن که دوست داری با تو رفتار کنند) پیروی کنیم.
جز عادت «دیدی گفتم» از دو عادت دیگر هم پرهیز کنیم:
1- «فلان چیز را نمیدانی؟ بهمان کار را نکردی؟ نصف عمرت بلکه همهاش بر فناست.»
هر انسانی تجربه متفاوتی از زندگی دارد، همه که نباید شبیه هم باشند. از این گذشته مگر خودت که این همه تجربه باحال داری چه آش دهان سوزی هستی؟ کمی واقع بین باش عزیز من.
2- « فلان کلمه غلط است دلبندم، باید از بهمان کلمه استفاده کنی، فارسی را پاس بدار»
آقا جان، تسلط کلامی خوب است، قبول، ولی حین مکالمه که تسلط کلامی مان را نمیخواهیم به رخ هم بکشیم. میخواهیم ارتباطی دوستانه و سازنده برقرار کنیم. ( به قول مدرسان زبان Fluency Time را با Accuracy Time اشتباه نگیریم)
خیلی خوب گفتی عالی جان.
مرسی که این مطلب رو کامل کردی با کامنت خوبت.
حتماً به خاطر میسپارم تا بیشتر از قبل به این مسئله دقت بکنم. دقیقاً همینطوره چقدر زمانهای زیادی بوده که از دیدی گفتمهای دیگران ما به حد انفجار رسیدیم و حالمون بد شده. پس ترجیح بدیم که خودمون منفجر بشیم اما دیگران نه 😉
درود.
اگر فیلم یا بهتر بگم سریال هوش سیاه رو دیده باشید شخصیت باهوش اما سیاه فیلم نقطه سفید بزرگی در شخصیتش داشت. اون نقطه سفید هم این بود که تقریبا برای تمامی اتفاقات خوب و بدی که در مسیر رسیدن به اهدافش ممکن بود بیفته (چه از طرف خودش و چه از طرف دیگران (دشمن یا هم تیمی)) برنامه داشت و در کارهایی که با دیگران همکاری می کرد اگر اشتباهی از اونها سر میزد هیچ وقت (تقریبا) سرکوفت نمیزد و شماتت نمیکرد و در عوض طبق برنامه ای که براش ترتیب داده بود رفتار می کرد. یعنی برای تمامی موارد همچون یک برنامه نویس کامپیوتر برنامه داشت.
نقطه سفید شخصیت سیاه داستان که شاید نقطه سیاه خیلی از ماها باشه.
بازگشت به گذشته برای عبرت و درس گرفتن نه برای سرکوفت و سرزنش. “حل” مشکلات و نه مقصر تراشیدن برای اونها. کار طبق برنامه و نه تصمیماتی آنی و احساسی.
قلوبتان پر یقین.
بدرود.
زنده باد
این درسته واقعاً.